◄ نخست نمونهای از رفتار ضد استعداد و ضد علم و ضد رشد سرکوبگران رژیم را بخوانیم:
نخست نظری به دادهها بیاندازیم:
◊ سلام آقای بنی صدر
من با نگرش سیاسی و عملکرد شما در گذشته مخلافم. ولی به عنوان یک هموطن، انسان یا هر چی که اسمشو بزارین ازتون کمک میخوام چون دیگه هیچ نقطه روشنی تو زندگیم نمی بینم.
دانشجوی ورودی ٨٨ دانشگاه علوم و … در رشته … بودم، سه ترم اول را با معدل بالا ١٧ سپری کردم، در سال نود در روز ده اسفند ( سه شنبهای که برای آزادی میرحسین و کروبی تظاهرات بود) تو خیابون … در خلال اعتراضات، توسط بسیج دستگیر شدم. تا بیست و دو فروردین در بازداشت بودم. با دوندگیهای بستگانم آزاد شدم. گفتن به دانشگاه میتونم برگردم. حراست دانشگاه هر مدل تعهدی که وجود داشت از من گرفت و منم خوشحال که همه چی به خیر گذشت و میتونم ادامه تحصیل بدم. باورم نمیشد. به دانشگاه برگشتم امتحانات هم انجام شد. ولی نتایج امتحانات که روی سایت میومد بالاترین نمره من «١» بود حتی اندیشه اسلامی من هم صفر شد. هر جا رفتم از هر کی پرسیدم کسی جوابمو نمیداد که چه اتفاقی افتاده. آنقدر رفتم و اومدم تا ثبت نام ترم جدید که رفتم گفتن شما باید به حراست مراجعه کنی. اونجا رفتم پیش مسئول حراست دانشگاه… او بهم گفت شما باید خدارو شکر کنی که الان آزادی و کلی از این حرفا که باید توبه بکنی و … گفت تا ابد هم بیای اینجا ثبت نام کنی نمراتی که میخوای را نمیتونی کسب کنی. اخراجم نکردن ولی کاری کردن خودم انصراف بدم. بعد از اون روز تا الان زندگیم جهنمه. از ترسم سربازی نرفتم. برای معافی میترسم اقدام کنم، این سالها همه جوره کاری کردم. ولی واقعا دیگه ظرفیت ندارم. خودم داغونم، پدر و مادرم هم بدتر از من بخاطر من روزگار ندارن و افسرده شدن. صدام به هیچ جا نمیرسه، میترسم به جایی برسونم. غیر از من چند نفر دیگه هم تو دانشگاه بودن که این مشکلو پیدا کردن و اگه بخواین میتونم بهتون معرفیشون کنم، از همه این اتفاقات و نمره ها مدارکمو دارم، بعد از اون اتفاقات مادرم کارش را رها کرد تا کنارم باشه. به شهر پدریم … نقل مکان کردیم و اینجا زندگی میکنیم، هیچ خواسته ای ندارم فقط میخوام دیگه صدام به یجا برسه همه بفهمن چه به سر من و خانوادم و زندگیم آوردن.
اگه فکر میکنین میتونین کمک کنید بهم بگید. اگه نه خواهش میکنم بدون بردن اسمم تو برنامه های تلویزیونی هر جای دیگه ای اون چه به من گذشته رو به مردم بگید یا منو به یه خبرنگار مستقل معرفی کنید، بخدا بغض داره خفم میکنه.
◊ دانشجویان ستاره دار: در 9 آذر 96، روزنامه «جامعهفردا» از ستاره دار شدن دستکم ۱۵۰ دانشجوی مقطع کارشناسی ارشد و دکترا در مهر ماه سال جاری خبر داد و نوشت که آنان با «پیغام نقص در پرونده» روبرو و از راهیابی به دانشگاهها محروم شدند.
این روزنامه در شماره روز پنجشنبه نهم آذر، به نقل از «یک منبع آگاه» در وزارت علوم، تحقیقات و فنآوری نوشت: «در سال تحصیلی جدید بین ۱۵۰ تا ۲۰۰ دانشجو در مقطع کارشناسی ارشد و دکترا پس از قبولی در آزمون، به دلیل نقص در پرونده، از ثبتنام بازماندند و ستاره دار محسوب میشوند».
روزنامه از قول یک منبع آگاه گفته است: «البته مشکل برخی از آنها حل شده است، اما هنوز تعداد بالایی از تحصیل محروم هستند».
◊ شیوههای دیگر سرکوب «آرام» و «پنهان» نیز اعمال میشوند. انقلاب اسلامی روشهای سرکوب دانشجویان را پیش از این انتشار داده است. چند نمونه محض یادآوری:
– «علاقمند کردن» والدین نسبت به تحصیل دانشجویان یعنی وادارکردن خانوادهها به مهار دانشجویان؛
– توقیف کارنامه دانشجو. شکل حاد آن همان است که در نامه بالا شرح شده است؛
– پلیسی کردن جو خوابگاههای دانشجوئی و بیرون کردن دانشجویان از خوابگاه، به بهانههای من درآوردی؛
– وجود چند گروه «تعقیب و مراقبت» دانشجویان در دانشگاهها: حراست و بسیج و دستگاه سنجش و مأموران واواک و مأموران اطلاعات سپاه و سهمیهایها؛
– اشخاصی که مأمور شناسائی «زیر خاکی» و بیرون آوردن آنها و به دست شکارچیها یعنی مأموران رژیم دادن آنها است. این افراد که کارشان تفتیش عقیده به ترتیبی است که دانشجو متوجه نشود، فضای دانشگاهها را چنان تنگ کردهاند که دانشجویان درسهای خود را نیز باید با احتیاط تمام موضوع بحث با یکدیگر کنند؛
– سر به نیست کردن دانشجویان که ترور یکی از شیوه های آن است؛
– تجاوز جنسی به دانشجویان؛
– پرونده سازی و محاکمه در بیدادگاههای ضد انقلاب. این زمان، زمان جنبشهای دانشجوئی در سرتاسر کشور نیست که به قول دستگاههای سرکوب رژیم تا 4000 هزار دانشجو دستگیر شوند. با وجود این، دانشجویانی که محکوم شده و دوران محکومیت خود را میگذرانند، بیشترین زندانیان سیاسی را تشکیل میدهند.
– وجود زندانهای پنهان: در تهران، سپاه 15 زندان پنهان دارد. دانشجویان در شمار کسانی هستند که، از آنها، در این زندانها، «پذیرائی» میشوند. سپاه در استانهای کشور، نیز از اینگونه زندانها دارد. چند نمونه از «پذیرائی» از زندانی در زندانهای پنهان سپاه:
١- شکنجههای فیزیکی شدید،
٢ – شکستن عمدی استخوانهای دست و پا و سر زندانیان،
٣ – ضربه زدن به بدن زندانیان با کابلهای ضخیم با دست و پای بسته شده،
۴ – فشارهای روحی روانی و جلوگیری از استراحت و خواب زندانی،
۵ – انجام مانور اعدامهای نمایشی و قلابی بر روی زندانی،
۶ – تجاوز جنسی به زندانی،
٧ – تجاوز به اعضای خانواده زندانی در مقابل چشم وی،
٨ – تهدید به هتک حرمت زندانی در جامعه،
٩ – تهیه عکس برهنه از زندانی یا اعضای خانواده وی و تهدید به انتشار آنها،
١٠ – وادار نمودن زندانی به اعترافات تلویزیونی و تصویری دروغین،
١١- داغ کردن و سوزاندن بدن زندانی با اتو و سیگار؛
– محکوم کردن به بیکاری و مهاجرت از ایران که استعداد ستیزانهترین روشهای سرکوب رژیم هستند. این واقعیت که دانشگاه دیدهها شغل ندارند و دارای مدرک فوق لیسانس به رفتگری تن میدهد و این واقعیت که استعدادها از ایران مهاجرت میکنند، موضوع روز، در مجلس و حکومت و وسائل ارتباط جمعی رژیم نیز هستند. تحصیل کرده رفتگر نماد است، نه نماد بلحاظ شغل که در یک جامعه باز، پست و عالی ندارد، بلکه از این نظر که در ایران امروز، کمتر کسی کار درخور با استعداد و علم خویش را مییابد.
بدینسان، دانشجویان در آنحال که از امکانات ضرور برای رشد علمی محرومند، تجهیزات رژیم ولایت مطلقه فقیه برای سرکوب آنها کامل است.
اینک مطالعه بعدهای مختلف دانش و استعداد ستیزی رژیم ولایت مطلقه فقیه:
◄ مطالعه امر واقعی که دانش و استعداد ستیزی است در بعدهای گوناگون آن:
دانشجوی نویسنده نامه، بمثابه پدیده اجتماعی، نماد است. زیرا ترجمان مجموعهای از رابطهها در سطح جامعه و در بعدهای سیاسی و اقتصادی و اجتماعی و فرهنگی است:
1. رابطه دولت با جامعه، بخصوص نسل جوان کشور که نیروی محرکه تغییر است، رابطهای یک سویه است: رژیم در کار ستاندن صفت جوان از یک نسل است تا که بعنوان نیروی محرکه تغییر خنثی بگردد. از اینرو، بیشترین ستیزش با دانشهائی است که بکار نسل جوان بمثابه نیروی محرکه تغییر میآیند؛
1.1. دانشجو و دانشگاه دیده و نیز استاد، فاقد منزلت هستند. زیرا رژیم نه حقوقی برای آنها قائل است و نه در کشور دستگاهی وجود دارد که منزلت بمعنای برخورداری آنها و دیگر شهروندان از حقوق خود را تضمین کند. در برابر، مجموعهای از دستگاههای سالب منزلت وجود دارند و چون نباید بیکار بمانند، تولید روزانه آنها، دانشجویان محروم از تحصیل است. از این منظر، دانشجو نماد جامعه فاقد منزلت است؛
1.2. رژیم ولایت مطلقه فقیه گمان میبرد با جامعه، بنابراین، با نسل جوان رام، برجا ماندنی است. بنابراین، هر غیر رامی را حذف میکند و به ترتیبی حذف میکند که جامعه مدنی نیز ناگزیر از همدستی با رژیم در رامکردن نسل جوان کشور، بگردد؛
1.3. جریان آزاد اندیشهها و اطلاعها و دانشها، بنابراین، بحث آزاد و نقد و نقد متقابل، از دید رژیم ولایت مطلقه فقیه، رویه «دشمنان نظام» است. بنابراین، اجازه نمیدهد در دانشگاهها و در بیرون از آن، تأسیسی پابرجا بگردد؛
1.4. حقوق و برخورداری شهروندان از آنها را نیز تنظیم کننده رابطهها نمیشناسد. بلکه قدرت بمثابه ترکیبی از زور و پول و علم و فنی که بکاربردنی، در مهار جامعه، هستند، تنظیم کننده رابطهها میداند و برقرار کننده اول رابطه دولت ولایت مطلقه فقیه با شهروندان، بخصوص دانشجویان – بدینخاطر که نیروی محرکه تغییر هستند -، این ترکیب است. بدینسان، دانشگاهها شهادت میدهند که ولایت مطلقه فقیه کاربردی جز در اعمال قدرت، در خشنترین شکل خود ندارد. این استبداد بدانخاطر که متمایل به فراگیر شدن است، در تقلای آن است که رابطههای اجتماعی را خود برقرار کند و از طریق آن برقرار شوند.
نگرانی رژیم تنها بلحاظ سیاسی نیست. بلحاظ اقتصادی و اجتماعی و فرهنگی نیز هست. از اینرو، بعدهای دیگر دانشجو بمثابه پدیده اجتماعی نیز نماد هستند و میگویند: محور اول و اصلی رابطهها، رابطه قوا است. بدینخاطر است که در جامعه امروز ایران، تخریب بر تولید پیشی گرفته و علاوه بر بیابان شدن سرزمین ایران، دستگاه آمار رژیم میگوید نیمی از مردم ایران کار نمیکنند:
2. در خبرها بود که دانشگاه نفت آبادان تعطیل شد. علت آن اعتصاب دانشجویان و مطالبه حق خویش که استخدام بعد از پایان تحصیل است. اما دستگاه صنعت نفت بدینخاطر که همچنان کارش صدور نفت خام است و بنابرآن ندارد که نفت را نه سوخت که ماده اولیه بداند و متناسب با پرشمار مشتقات آن، رشتههای صنعتی ایجاد کند، برای دانشجویان رشته نفت، کار ندارد. دانشکدههائی که در آنها رشتههای دیگر تدریس میشوند، نیز این مشکل را دارند. یک دلیل جریان سیل مهاجرت تحصیل کردهها به خارج از کشور نیز همین است. بدینقرار، اگر رژیم در استعداد ستیزی اندازه نمیشناسد، یکی بدینخاطر است که برای رشتههای تحصیلی، کار وجود ندارد و تحصیل کرده بیکار، برایش خطرناکتر است، از اینرو،
2.1. رشتههای علوم اجتماعی منفور «رهبر» و دستگاه ولایت مطلقه فقیه هستند. زیرا این رشتهها با حقوق انسان و حقوق شهروندی و حقوق ملی و حقوق طبیعت و نوع رابطه با جهان که منطبق با حقوق باشد و نیز پدیدههای اجتماعی، بنابراین، به بنیادهای سیاسی و دینی و اجتماعی و اقتصادی و فرهنگی و تعلیم و تربیتی و… و رابطه شهروندان با آنها میپردازند. به رشد میپردازند و ناگزیر، موانع آنرا شناسائی میکنند. بیانها یا اندیشههای راهنما موضوع کارشان هستند. آموختن این دانشها، کار رامکردن و رام نگاهداشتن جامعه جوان را بسیار مشکل میکند؛
2.2. تقلای رژیم بر این است که «علوم اجتماعی اسلامی شده» را جایگزین کند. این «علوم» باید بکار رام کردن بیایند. الا اینکه دین گریزی گویای ناکار آمدی این «علوم» در رام کردن جامعه جوان است. مرام ولایت مطلقه فقیه، نه تنها اندیشه راهنمای ایرانیان نشد که مطرود جامعه جوان گشت.
3. از منظر اقتصادی که در رفتار رژیم ولایت مطلقه فقیه با دانشجویان بنگریم، میبینیم، چون توانائی ایجاد اقتصاد تولید محور را ندارد زیرا استبدادش با اقتصاد مصرف و رانت محور سازگار است، پس دانشجویان را بیکاران مزاحم میبیند. وارونه وضعیتی در ایران مشاهده میشود که در جامعههای صنعتی وجود دارد و «جامعه سنتی» ایران وجود داشت. در آن جامعهها، کار و بیکاری نسبت مستقیم دارند با میزان تحصیل. هراندازه میزان تحصیل بیشتر، بیکار کمتر. گرچه، در این اقتصادها نیز تحصیل کردههای بیکار مشکلی از مشکلها شدهاند. افزون بر این،
3.1. در اقتصاد مصرف و رانت محور، نیاز به تحصیلکردههای دانشگاه، ناچیز است. در این اقتصاد، امکان ابتکار کردن رشتههای تولید و ایجاد نیاز به دانش و فن و حرفههای جدید ناچیز است؛
3.2. روابطی که در بعد اقتصادی برقرار هستند، فضاهای بستهای را بوجود آوردهاند که ورود در این فضاها تا بخواهی مشکل است: سپاه و مافیاهای نظامی مالی و «آقازادههای» انحصارگر و «اموال رهبری» و «بنیاد مستضعفان» و فراوان شبکههای خانوادگی و سرانجام بخش دولتی اقتصاد. در نتیجه،
3.3. سطح پائین دستمزدها که بهیچرو کفاف هزینه زندگی در اقتصاد گرفتار تورم مزمن را نمیدهد. بدینخاطر است که پدیده دو شیفت و سه شیفت کارکردن و حاشیه نشینی و فقر مطلق و نسبی دامنگیر مردم ایران شدهاند.
3.4. با بیابان شدن سرزمین ایران، بخش کشاورزی نیز کار از دست میدهد و کار ایجاد نمیکند. افزون براین، مازادی که تبدیل به سرمایه شود و در این بخش و یا بخش صنعت بکار افتد نیز، تشکیل نمیشود. در نتیجه،
3.5. بار تکفل در جامعه امروز ایران، مدام سنگینتر میشود.
دو بعد سیاسی و اقتصادی همزادند با بعدهای اجتماعی و فرهنگی:
4. نخستین اختلال در روابط خانوادگی روی میدهد: پدر و مادر، حتی وقتی فرزندانشان دانشجو و در حال آماده شدن برای عمل در جامعه هستند، ناگزیر میشوند خود و فرزند یا فرزاندانشان را در خانواده زندانی کنند. در حقیقت، بخش بزرگی از دانشجویان و دانشگاه دیدهها محکوم به «حصر خانگی» هستند. زیرا در بیرون از خانه، منزوی و فاقد منزلت و امنیت هستند: در جامعه امروز ایران، دانشجو نماد زندگی در انزوا است. و این همان انزوا است که جامعه مدنی میتواند بدان پایان دهد و اگر پایان ندهد، تخریب بر تولید، بطور روزافزون، پیشی میگیرد؛
4.1. پدیدههای عامل همبستگی و ادامه حیات ملی، یعنی حقوق و رابطههای همکاری و تعاون، کم نقشتر و امرهای واقع عامل بند از بند گسستگیها پر نقشتر میشوند. رشتههای همبستگی سست و جامعه، به واحدهای بسته و یا نیمه باز، تجزیه میشود. این خطر بسیار بزرگ را نیز جامعه مدنی میتواند رفع کند اگر بتواند در سطح خود، پدیدههای موجد همبستگی را تنظیم کننده رابطهها بگرداند؛
4.2. برهم افزوده شدن آسیبهای اجتماعی، حاصل محور رابطه شدن قدرت در جامعه امروز، بنابراین، شتاب و شدتگرفتن میزان تخریب است. دانشگاهها نماد فزونیگرفتن تخریب هستند. بدینخاطر که خود بیشترین تخریب را تحمل میکنند. در حقیقت، رژیم ولایت مطلقه فقیه دانشگاه را ضدی میانگارد که باید تخریب کرد؛
4.3. در حال حاضر، محل اجتماعی احزاب و گروههای سیاسی، نه جامعه مدنی که دولت است. بدینخاطر است که احزاب سیاسی پوشش شبکه روابط شخصی قدرت هستند. دولت ولایت مطلقه فقیه مطلقا مانع از استقرار سازمانهای سیاسی در اقامتگاه واقعی خویش است که جامعه مدنی است. این رژیم به دانشگاهها نیز اجازه نمیدهد در جامعه مدنی استقرار بجویند. نیازش به اینکه دانشگاهها عامل قطع پیوند دانشگاه دیدهها از جامعه مدنی باشد، از نیاز رژیم پهلوی بسیار بیشتر است. در حقیقت، اگر دانشگاهها در جامعه مدنی مستقر بودند، دانشگاهیان از منزلت تضمین شده توسط جامعه مدنی برخوردار میشدند و دانشگاهها نه محل مصرف فرآوردههای علمی و فنی که تولید کننده اینگونه فرآوردهها میگشتند. دانشجویان نقش خود را بمثابه نیروی محرکه تغییر و سمت و سو دهنده به دیگر نیروهای محرکه را باز مییافتند. بدینقرار، دانشجو، بمثابه پدیده اجتماعی، بیگانگی دولت ولایت مطلقه فقیه با جامعه ملی را گزارش میکند.
5. از منظر بعد فرهنگی – موارد علم و فن را در بند 2 توضیح دادیم – و سه بعد پیشین، یکدیگر را ایجاب میکنند. از اینرو، نخستین امری که نه تنها به چشم یک جامعهشناس که به چشم همگان میخورد ایناست که
5.1. دانشگاهی که رژیم میخواهد دانشگاه برخوردار از فرهنگ استقلال و آزادی نیست. چرا که نه برای استادانی که حتی در دادن نمره به دانشجو هم استقلال عمل ندارند و نه برای دانشجویان، عقل خود انگیخته، بنابراین، مستقل و آزاد قائل نیست. طرفه اینکه اصرار دارد دانشگاه غافل کننده عقول استادان و دانشجویان، از خود انگیختگی، بنابراین، استعداد ابتکار و ابداع و کشف و خلق، بگردد.
بدینقرار، دانشجو، بمثابه پدیده اجتماعی، بنفسه، افشاگر ضد فرهنگ قدرت است که رژیم ولایت مطلقه به جامعه تحمیل میکند:
5.2. دستگاه ولایت مطلقه فقیه، بمنزله قدرت، از خود بیگانه ساز است:
– از خود بیگانه ساز دین است زیرا آنرا در توجیه اعمال خود بکار میبرد و بطور روزافزون از خود بیگانه میکند؛
– از خود بیگانه ساز علم و فن است بدینخاطر که امکان ترکیب شدن این دو را با حقوق و بکار رفتنشان را در رشد انسان و عمران طبیعت کاهش و امکان بکار بردنشان در ترکیب قدرت که در روابط قوا در درون و بیرون از مرزها، بکار میرود را افزایش میدهد.
– از خود بیگانه ساز بنیادهای جامعه، بنیاد دینی و بنیادی که دولت است و بنیاد تعلیم و تربیت هم بخاطر مسلط شدن بر آنها و هم بخاطر قدرت محور کردن هرچه بیشتر آنها است. بدینخاطر است که بنیاد هنر تحت سلطه رژیم، کارش معتادکردن شهروندان ایران به خشونت گشته است. اهل هنری که بخواهند شهروندان ایران را به یاد حقوق و استعدادهایشان بیاندازند و افقهای جدیدی را بروی مردم ایران بگشایند، با همان مشکلاتی روبرو هستند که دانشجوی نویسنده نامه با آنها روبرو است.
بدینقرار، دانشجو نماد جامعه قربانی ضد فرهنگ قدرت و محکوم به تخریب شدناست. این شناسائی جامعهشناسانه توضیح میدهد چرا مأموران سرکوب رژیم، خود قربانیان اول خشونتی هستند که تولید میکنند و بکار میبرند و نیز راهکار را به روشنی تمام، در معرض مشاهده دانشجویان و دیگر شهروندان ایران قرار میدهد: خشونتزدائی و بازیافتن فرهنگ استقلال و آزادی را هم اکنون باید آغاز کرد و بدینکار، میدان عمل رژیم را تنگ و تنگتر و جانشین کردن آن را با دولت حقوقمدار تابع جمهور مردم و خدمتگزار شهروندان ایران، ناگزیر گرداند: ایستادن بر حق، درس شانزدهم آذر نیز همین است.