کمیتهای وجود دارد که کارش حفظ نظام است. این کمیته براین است که در سال 88 غفلتی استراتژیک صورت گرفت که در طول چندین سال گذشته هنوز، «رهبری» نتوانستهاست، آنرا جبران کند. به احتمال زیاد، نظام هنوز باید هزینههای آن را بپردازد. کمیته تلاش میکند تا جایی که ممکن است از میزان هزینه ها بکاهد. اما هنوز این کار مقدور نشدهاست. عوارض آن قیام و فسادی که سرتاپای نظام را گرفته و توان عملش را بسیار کم کرده دارد نظام را به کام مرگ میبرد. تحلیلگران و مشاوران در حال کار بر روی چگونگی توقف این سیل خروشانی هستند که به قول معروف کشتی انقلاب را در گرداب خود نگاه داشتهاست.
در سال 96، با توجه به مهار حسن روحانی و اصلاح طلبان توسط رهبری و حضور سپاه و بسیج و نیروهای نظامی و امنیتی و همچنین باور اینان به حفظ نظام، او رئیس جمهور شد. اما تضادهای شدیدی میان مسئولان رده اول نظام به وجود آمدهاست که خطرناک میباشد. زیرا فاصله گرفتن مردم از مسئولان و مقامات نظام به خوبی خود را نمایان ساختهاست . به گونهای که اگر در مجامع عمومی، جرأت توهین به رهبری را ندارند، مقامات دیگر را مورد حمله و فحاشی و توهین قرار میدهند. مردم میان خود و مسئولان نظام فاصله ایجاد کردهاند. علاوه بر آن، نشانههایی از وقوع تغییرات و تحولات در حال و آینده، مشهود میباشد. اما جهت و سوی آن هنوز به خوبی روشن نیست ولی شواهد بیانگر اتفاقاتی در آینده نزدیک است.
گزارشها و تحلیلهای شبکههای اجتماعی گواه بر تغییر سریعی در رویکرد مردم و به خصوص جوانان به حاکمیت و تغییر در اعتقادات آنها است. به گونهای که کمتر جوانی را میتوان یافت که الگوهای دینی را سر مشق خود قرار دهد. جوانان، عموما، مسئولان نظام از هر طیف و جبههای را عامل نابودی کشور میدانند و مترصد فرصت مناسب برای اقدام هستند.
به نظر اعضای کمیته حفظ و نگاهبانان نظام، از سالهای ابتدای انقلاب و بخصوص بعد از جنگ،برای اینکه حکومت «انقلابی» (در واقع ضد انقلاب) خود را همواره در «حالت انقلابی» نگاه دارند و مانع از هر انتقاد و مقابلهای شوند برنامه گذاریهائی بعمل آمده اند که قرار است تا چند دهه، بدون اشکال، به اجرا در آیند.
◄ دستورالعملها که برای حفظ نظام اجرا میشوند:
بر اساس شناخت و بررسی چگونگی ادامه حیات نظام، بنا بر ضرورت و با توجه به حفظ «حالت انقلابی»، مسئولان و عاملان حفظ نظام، چند دستورالعمل را اجرائی کردهاند:
●اول: ایجاد دشمن و شکلدهی به دشمنان داخلی و خارجی که تراشیده میشوند، از ضروریات حفظ نظام دانسته شده و پیوسته انجام میگیرد. حفظ «حالت انقلابی» نظام و کشور، دشمن تراشی را اجتناب ناپذیر میکند. از آنجا که شرائط تغییر میکنند، دشمنها که باید تراشید نیز تغییر میکنند. این است که در هر دورهای، در داخل، شخصیتی بعنوان نماینده یک جریان و در خارج، کشوری دشمن گردانده میشد. در دو سال اول انقلاب، رویاروئی بر سر دو تمایل بود. لذا، وقتی اجرای طرح ولایت مطلقه ایجاب کرد، پس از ساختن کار حکومت بازرگان، بنیصدر، ضد ولایت فقیه و طرفدار حقوق بشر غربی و… خوانده شد و هواداران خط استقلال و آزادی، حذف شدند. از آن پس، نوبت به کسانی رسید که بیرون نظام بودند: آیهالله شریعتمداری، آیهالله صادق روحانی، آیهالله قمی، صادق قطب زاده،و… به دنبال آنها، نوبت به کشف دشمن در درون نظام رسید. آیهالله منتظری که قائم مقام رهبر بود و آیهالله آذری قمی که مدتی دادستان انقلاب بود و میگفت: ولی امر میتواند توحید را نیز تعطیل کند. و سپس، میر حسین موسوی و مهدی کروبی و سید محمد خاتمی و هاشمی رفسنجانی و ناطق نوری و سید هادی خامنهای و سید حسن خمینی، دشمن نظام خوانده شدند.
●دوم، توطئه تراشی: در طول سالهای بعد از انقلاب برای حفظ نظام و سرکوب مخالفان، توطئههای مختلف طراحی و اجرا شد. بعد از وقوع، نظام توطئه خود ساخته را توسط «سربازان گمنام امام زمان»،کشف میکرد و آن را وسیله تسویه حسابها و تصفیهها میکرد. تاریخ انقلاب، تاریخ حلقههای زنجیر توطئهها و تصفیهها است. شخصیتها و سازمانهای سیاسی بدین ترتیب سرکوب شدند. در سالهای اخیر، توطئههای نظام بر ضد مردم دائم در اعتراض و سخنگویان این اعتراضها، فتنه و انحراف و … دشمنان داخلی نظام نام گرفت و اطلاعات سپاه برای آنها سازمان نما نیز ساخت: شخصیتها در بالا و شاخهها و متصدیان آنها در زیر. در حال حاضر نیز، سپاه میگوید برای تهران «گشت ویژه» تشکیل میدهد زیرا خطر زلزله اجتماعی شدید است.
● سوم، در طول سال های گذشته حداقل تا سال 88 بنا به نیاز و ضرورت، نظام بحرانهایی را ایجاد و هدایت میکرد. با این بحران سازی ، حافظان نظام متوجه میشدند چه کسانی دشمن نظام هستند. آنها را شناسایی و دستگیر و زندانی و در صورت لزوم اعدام یا ترور میکردند. و یا با بیماری به قتل میرساندند. در واقع، بهنگام ضرورت، بحرانی را به وجود میآوردند و در جریان آن، نیروهای خواص را از غیر خواص یا غیر خودیها شناسایی و کار غیر خودیها را میساختند.
در مورد بحران سازیها لازم به یادآوری است که به قول خودشان، در دوران خاتمی، هر چند روز یک بحران ایجاد میکردند تا که توان او را به تحلیل ببرند. در دوران احمدی نژاد برای سرکوب مردم و در دوران حسن روحانی، از سال 92 به بعد، بیمحابا روشهای سه گانه بالا را به اجرا میگذارند.
کمیته حفظ نظام بیکار ننشسته است که بگذارد، با وجود این همه دستگاهها و نیروهای مهار کننده، هر کس بیاید و خود را کاندیدای کسب مقام و منصبی در کشور بکند. زیرا برای اجرای کلیه جریانات دشمن سازی و توطئه سازی و بحران سازیها، نیرو گذاشته است. با «دور اندیشی»، جامعه را همواره در وضعیت بحران و نظام را در «حالت انقلابی» نگاه داشتهاست تا دو مقصود برآورده شود: جلوگیری از جنبشهای غیر قابل کنترل و وجود قدرت سرکوب جنبشهای قابل کنترل. از اینرو، سپاه و بسیج و نیروهای انتظامی و دستگاههای اطلاعاتی دائم در «حالت انقلابی» یعنی آماده برای سرکوب بسر میبرند.
گفتنی است که متخصصان و مشاوران داخلی و خارجی نظام، با توجه به حالت جامعه و وضعیتی که در آن است، اقدام به طراحی بحران و اجرای آن میکنند. کمیته میگوید از جنبش سال 88 درس گرفته و دیگر اجازه نمیدهد آن ارزیابی خطا تکرار شود. اجازه نمیدهد زیرا اگر برنامه به درستی به اجرا در نیاید و با مشکل برخورد نماید (مانند سال 88)، قطعا مسئولان و بلند پایگان نظام، آسیب دیده،احتمالا قربانی و فدا خواهند شد. ای بسا موجودیت نظام هم بخطر میافتد.
«فتنه شناسان»، در تحلیلهای خود، به این نتیجه رسیدهاند که اگرچه در «فتنه» کوی دانشگاه یا «فتنه» سال 88 دشمن نتوانست به هدف اصلی خود، یعنی براندازی جمهوری اسلامی برسد، اما واقعیت این است که تا حدودی در اهداف کوچکتر دست یافت. سبب ریزشها و انحراف اذهان مردم «از مبانی و آرمانهای انقلاب» شد. «برخی از جوانانی که میتوانستند پیش برنده اهداف انقلاب اسلامی باشند، در کوران فتنههای فرهنگی و سیاسی دچار تزلزل شده و اگر ظرفیت خود را علیه انقلاب به کار نگرفته باشند، حداقل از اعتقادشان به آرمانها و سلامت و تقدس جمهوری اسلامی کاسته شد».
◄ ممارست در سرکوب و غفلت از راهکارهای دیگر:
خبرههای نظام میگویند در موارد زیر خبره شدهاند:
●اول، تمام انتخابات را طراحی و مدیریت کردن. به جز انتخابات ریاست جمهوری سال 88 که غفلت استراتژیک صورت گرفت و مشکل بر مشکل افزود.
اثر آن جنبش و این غفلت را قاضی بازداشت شده جنایت کهریزک (حیدری فر)، اینطور ارزیابی میکند: «غفلت استراتژیک برخی نهادهای مسئول در برآورد وضعیت پیشرو بود. عدماتخاذ تدابیر امنیتی لازم برای مدیریت بحران قبل از وقوع آن و در نهایت حمایت درونی بخش عمدهای از نخبگان سیاسی و خواص نظام به علت برخی نارضایتیها دستبهدست هم داد تا آن حادثه ایجاد شود».
او، در جایی دیگر، مینویسد: «سخنرانی تحریکآمیز، عزل دستهجمعی وزرا، اعلام مواضع دوگانه و ورودنکردن به مصالحه و بیاعتنایی به جلب رضایت مخالفان ….(از سوی احمدی نژاد از عوامل بروز حادثه بود- شاید جرات این را نداشته باشد که به گوید از سوی خامنه ای و نزدیکان او) هم از عوامل حادثه بود».
ضعف طراحی انتخابات که غیر قابل رفع است، همین بیگانه شدن روزافزون دولت از ملت است. این بیگانگی وقتی دولت سرکوبگر و فاسد است و تک پایه، سبب متزلزل شدن روزافزون رژیم و سقوط اجتناب ناپذیرش میشود.
●دوم: اطمینان از وفاداری رؤسای جمهور، روسای مجلس، رؤسای قوه قضاییه، وزرای کلیدی و اساسی، تعداد مورد نیاز نمایندگان مجلس و فرماندهان نظامی و امنیتی، باید حاصل بررسی دقیق باشد و نباید هیچ قصور و خطایی در انتخاب آنها انجام گیرد. اگر هم احیانا کسی ناخالص از کار درآمد، به سرعت قابل حذف باشد. نامزدها بدین ترتیب تعیین صلاحیت شدهاند. البته، وفاداری غیر از کاردانی و پاکدستی است. ضعف بزرگ این روش اینست که متصدیان مقامات بیکفایت و فاسد میشوند. این روزها صحبت از «فساد سیستماتیکی» است که نظام را تهدید به نابودی میکند. کمیته حفظ نظام اگر هم بخواهد نمیتواند با این فساد مبارزه کند. زیرا ولایت مطلقه قدرتی است با تکیه گاه هرمی شکل. این هرم را با زور – گرچه امالفساد است – نمیتوان برپا نگاه داشت، نیاز به فساد دارد و این فساد دائم در افزایش است.
بدین ترتیب، اگر نظام ضرورت را احساس نمیکرد، اجازه نمیداد خاتمی یا حتی روحانی کاندیدا شوند و انتخاب گردند. ریاست جمهوری خاتمی ضرورت پیدا کرد بعد از رأی دادگاه میکونوس و فراخوانده شدن سفیران کشورهای عضو اتحادیه اروپا و پیدا شدن خطر جنگ و روحانی باید انتخاب میشد زیرا بحران اتمی رژیم را تهدید به خفه شدن میکرد. وگرنه، حافظان و نگاهبانان نظام، امثال خاتمی و روحانی را میشناختند و آگاهانه به آنها اجازه حضور در انتخابات را دادند. اطمینان داشتند که اینان به حفظ نظام مصر هستند.
کار حافظان نظام در انتخابات و انتصابات گذشته را می توان گفت تقریبا بینقص بود به جز انتخابات سال 88 و انتخاب مجدد محمود احمدی نژاد که به خطا بر روی او سرمایه گذاری شد. فکر میکردند او انسانی فرهیخته، منتخب امام زمان، دارای هاله نور، رییس جمهوری مکتبی و با هوش است. نمیدانستند با لجاجت ودروغ گفتنهای عیان در برابر مردم و بیحرمتی به جوانان و مخالفان، در انتخابات و بعداز آن،کار نظام را به ورطه سقوط میکشاند. نظام با سرکوب شدید مردم را کنترل کرد که اگر جنبش را در محدوده رژیم زندانی نمیکردند، سرکوب کارساز نمیشد. باوجود این، هنوز نظام نتوانستهاست از زیر بار فشارهای ناشی از آن خارج شود.
هر چند میتوان گفت شرایط بدتر از این را هم نظام و نیروهای سرکوبگر قادر به کنترل هستند ولو با کشتار، اما ضعف بزرگ و غیر قابل رفع اینست: تا چه وقت مردم ایران واکنش میشوند و در درون نظام واکنش نشان میدهند؟ آن روز که مردم پا را از این محدوده بیرون بگذارند، دیگر نمیتوان با سرکوب رژیم را حفظ کرد. تا آن روز، یک دوره، دوره سلب مشروعیت از رژیم است. سرکوب مردم و مهار آنها یک ما به ازائی بس خطرناک برای نظام دارد و آن از دست رفتن مشروعیت است. مشروعیت و مقبولیت نظام وقتی از دست رفت، دوباره بدست آوردنی نیست و کار را به سقوط رژیم میکشاند.
باورمندان به حاکمیت استبداد دینی میگویند: نظام در حال حاضر با وجود مشکلات فراوان، قدرت سیاسی، نظامی ،اقتصادی را در دست دارد و اگر روزی همین مردم خیابانها را اشغال کنند، نیروهای قرارگاههای مختلف و نیروهای انتظامی و بسیج آماده سرکوب، قطعا توانایی جمع کردن دامنه شورشها را دارند. آنچه اینان میبینند و حاضر نیستند بگویند میبینند اینست: وقتی جنبشها در بیرون محدوده رژیم روی میدهند، دیگر با سرکوب نمیتوان آنها را فرو نشاند. بخصوص که وقتی کار به اینجا میرسد، هرم غرق فساد، بیش از آن توان میبازد که فرو نریزد. بدینسان است که رژیمها توان سرکوب را از دست میدهند و سقوط میکنند.
در سال 88 مردم در ابتدای جنبش به آن صورت موسوی را خودی نمی دانستند و آن وجهه ای را که در هنگام حصر به دست آورده بود را نداشت و این اعمال و رفتار رهبری و احمدی نژاد و برخی مسئولان نظام بود که با غفلت از شناخت روحیه مردم در آن سال و خطا در محاسبات، او (موسوی)، را بولد(پر رنگ)، کردند و با اشتباهات خود در میان جوانان و مردم، محبوبش کردند وگرنه او همان موسوی «انقلابی» وفادار به نظام و در فکر بازگشت به «دوران طلائی امام» بود و خامنهای و کمیته حفظ نظام او را این موسوی کردند.
حافظان نظام، بر این نظر شدهاند که دیگر نباید اجازه دهند بار دیگر، هیچ فردی و گروهی از گروههای وفادار به نظام معتبر و محبوب و چهره شود و بتواند فضای عمومی را در اختیار بگیرد. ضعف درمان ناپذیر این روش که از کودتای خرداد 60 بدینسو، بکار میرود، اینست که فرصت برای بدیل بیرون از نظام را بزرگ و بزرگتر میکند. ستون فقرات نظام را نیز بیاعتبار و از درون گرفتار پوسیدگی میکند:
در ماجرای سال 88 ، نظام و به خصوص نیروهای نگاهدارنده نظام از جمله سپاه آسیب شدیدی خوردند نه از سوی مخالفان بلکه از درون و نیروهای خودی. به گونهای که در میان خود آنها، آن زمان درزها و چالشهایی به وجود آمد. اکنون آن چالشها و درزها به شکافها و اختلافها تبدیل شدهاند. تا بدانجا که این سپاه مجبور شدهاست برای تکمیل کادرهای خود و تامین پرسنل مورد نیاز، نه به شکل عادی بلکه به شکل گزینشی و معرفی نفر به نفر،اعضای خود را از میان مردم انتخاب کند. در حالی که قبلا از میان خانواده همین نیرو ، پرسنل مورد نیاز جذب میشد. ولی بعد از جنبش سال 88 و دستگیری فرزندان و اعضای خانواده برخی از سرداران و سرهنگان سپاه و بازنشستگان آن، روش تأمین نیرو تغییر کرد.
به گونهای که بخطر وحشت از آینده سپاه، هادیون آن (نیروهای ایدئولوژیک که ملا و مکلا هستند)، به دستور فرماندهان، تصمیم گرفتند تغییراتی در آموزش افراد و خانوادههای سپاه به وجود آورند. کار را به گونهای برنامه ریزی کنند که پرسنل و خانوادههای سپاه و بسیج، مرتب در اختیار هادیون همراه، قرار داشته باشند. تاکه در صورت بروز و دیده شدن اختلالی در اندیشه و افکار پرسنل و خانواده های آنان، به سرعت آنها را به مراکز بازپروری و درمان سیاسی گسیل داشته تا تحت مراقبت قرار گیرند و مداوا شوند. در صورت عدم مداوا، کاملا تحت کنترل و نظارت قراربگیرند و یا بازنشسته و در صورت لزوم، اخراج گردند.