دیکتاتوری سیاه و سفید ندارد وماهیت دیکتاتوری یکی است.
لازم دیدم گوشه ای هر چند جزئی از عملکرد نظام پیشین و شخص شاه با ایرانیان، در زمینه مسائل سیاسی را توضیح بدهم تامشخص شود چرا مردمایران در جنبش خود نافی دیکتاتوری وخواهان جمهوریندوبرای همین منظور هم از سلطنت عبور کرده اند.
به نظر من آدمها باید با چشم باز مسائل را مورد نقد وبررسی قرار بدهند و با عقل آزاد و رها از تعصب موضوعات مختلف را رد ویا قبول کنند.
در عین حال انسان ایرانی مسئول است که آنچه که به حقوق انسان مربوط است را اطلاع رسانی کند. اما تصمیم را به عهده شنوندگان وخوانندگان ومردمی بگذارد که می خواهند سر نوشت خود را رقم بزنند.
امامن روی این موضوع تاکید دارم که مسئول است حقایق را بدون کوچکترین دخل وتصرف بیان کند.تا شفافیت در جمع وجامعه به فرهنگ تبدیل شود و مردم بطور شفاف مسائل تاریخی را مطلع بشوند.
اول باید گفت واذعان کرد.که زور وقدرت ، استبداد ودیکتا توری . ستم و جفا در حق مردم ، سرخ وسیاه وسفید ندارد .
هچنین زورگویی وحق خوری ، خوردو برد وچپاول، پاپیون وعمامه وچکمه ونعلین و… نیز نمی شناسد . تبعیض بی عدالتی، شکاف طبقاتی و فقر و…زیر هر عنوانی محکوم است، نا گفته مرهن است که انسان اگر کمی به حقوق خود واقف باشد از نظامهایی اینچنین فاصله می گیرد و بیزاری می جوید.
برای نمونه:
در زمان شاه آزادی های اجتماعی بقول برخی از دوستان بود.مشروب فروشی، کاباره وتاحدی پوشش زنان وجود داشت( هرچند بسیاری از محجبه ها راهی به دانشگاه نداشتند واین تحت تاثیر همان زوری بود که رضاشاه اختیار از زنان گرفت و بزورکشف حجاب کرد) ومسائلی از این دست آزاد بود. وفیلم های تجاری و وخواننده های متعدد حضورداشتند که خواست بخشی از جامعه را پوشش می داد وامری درست بود.اما آزادی فرهنگی آزادی صنفی. آزادی در زمینه احقاق حقوق ومطالبه حقوق انسان وطیف هی مختلف جامعه ، آزادی تجمع، آزادی اندیشه ومسلک، آزادی نظر و بحث و گفتگو، آزادی بیان، آزادی نقد وبررسی مسائل مملکتی واموراجتماعی و آزادی احزاب حتی احزاب موافق حکومت اما مقداری مستقل، قبول تنوع فکری، آزادی اعتراض به وضعیت معیشتی وفقر وبی عدالتی و… ممنوع بود.
آزادی سیاسی اصلاً وجود نداشت.
نظام امنیتی روح جامعه را پر از ترس کرده بود . بطوری که در دورترین روستاها یکدیگر را به نگفتن، نشنیدن وحرف نزدن دعوت می کردند وضرب المثل آن را دائم بکار می بردند “”دیوارموش دارد موش هم گوش دارد”بیانگر این واقعیت بودکه مردم شدیداً از جاسوسی های ساواک وحشت داشتند ومی دانستند که ساواک عناصر خود را درهمه جا رخنه داده است. از این رو یکی از امرهای معمول بود که حتی اگر در بیابان هم مردم می خواستند در مورد شاه ونظام شاهنشاهی حرف بزنند آرام، با هیس هیس حرف می زدند که دیوار موش دارد، بیابان موش دارد وموش هم گوش دارد به گوش دولتی ها می رسانند را مثال می زدند. وآن نظام ترس را چنان همه گیر کرده بود که اگر چای کم رنگ بود می گفتند مگر ژاندارم دیده که رنگ از رخسارش پریده؟
در روستاها وضع ازاین هم بدتر بود. اگر یک ژاندارم ازدور پیدا می شد که به طرف روستا می آید، مردان جوان ناچار پا به فرار می گذاشتند. دزر جامعه عدالت رخت بربسته بود. شکاف غنی و فقیر .ثروت وقدرت از یک سو وفقر وبی امکاناتی وبیچارگی از دیگر سو عیان بود.از یک سو فقر وبیسوادی وعدم امکانات اولیه بیداد می کرد، ازدیگر سو هزینه جشنهای دوهزار وپانصد ساله سر به فلک کشیده بود که از جیب مردم خرج وسرمایه ملی هدر داده می شد
دردو دوره نظام شاه ونظام کنونی شکاف طبقاتی یک واقعیت انکار ناپذیراست .
واقعیت است که بی سوادی امری عمومی بود زمانی که انقلاب شد 14 درصد از زنا ن کشور خواندن ونوشتن می دانستند .
شاه با دو اصلاح بزرگ در جامعه مخالفت کرده بود وهر دو را به شکست منجر کرد.
اول اینکه با همکاری اجنبی نهضت ملی ایران را شکست داد ؛نهضتی دمکراتیک ، آزاد ومستقل ازدخالت بیگانگان ودر عین حال ضد استعماری مردم ایران بود. شاه نه تنها از همکاری وهمراهی با مردم بعنوان شاه مملکت امتناع ورزید بلکه از طریق ودوستان خارجی اش یعنی سیا وسرویسهای اطلاعاتی بریتانیا با کودتا آن را از میان برداشت.ونظام دیکتاتوری را جایگزین حکومت مردم ودموکراتیک کرد.
شاه با همراهی انگلستان درکودتا علیه اولین دموکراسی خاورمیانه مردم را در برابرقدرت درنده خوی بریتانیا سرافکنده کرد.
ابتدا مردم از اینکه مصدق همراه نهضت ملی در برابر بریتانیا ایستاده است ودر مبارزه ای نابرابر بر امپرا طوری بریتانیا پیروز گشته از شادمانی در پوست خود نمی گنجیدند.
چرا که ایرانیان از زمان نادر شاه تا آن زمان اولین بار بود که طعم پیروزی را در مقابله با متجاوز اجنبی می چشیدند. برای مردم مصدق رستم زمان بود که با دیوسپید در نبرد است ودر انتها واو را شکست داده بود. آنها بخود ورهبرشان می بالیدند.اما با همکاری خاندان پهلوی در دفاع از دیوسپید، پیروزی به شکست تبدیل شد ورستم در بند گرفتار آمد و مردم با بغض فرو خورده به خانه های خود برگشتند. بغضی که باید در انتظار ترکیدن آن می ماند. اوپیروزی را مردم را با کودتا به کام مردم تلخ کرده بود.
در این میان خاندان پهلوی در همکاری با خارجی ها وکودتا علیه مردم وپیروزی آمریکا وبریتانیا بر ایرانیان، مردم را در برابر قدرت درنده خوی بریتانیا سر افکنده کرد.
اما شاه بعد از کودتا (علیه مردم وحکومت دموکراتیک ملی که به آزادی واستقلال ایرانیان متعهد ومتکی بود) در همه امور دخالت می کرد،
در حالی که مسئولیت اجرائی و تصمیمگیری در قانون اساسی متوجه او نبود.
شاه همانند دیگر پادشاهان وحکام زورگو اولین کسی بود که به قانوان اساسی مشروطه تجاوزکرد.
محمد رضا شاه از شاه مشروطه به حاکم مطلق تغییر چهره داد وعملا نظام شاهنشاهی مطلقه شد.
در این میان شاه مطلق العنان وهمه کاره وزیر ومجلس ودادگستری آلت دست او شدند.
مردم احساس می کردند او بخشی از دشمن قسم خورده مردم علیه حقوق ملی آنهاست.
با گذز زمان هرچه بیشتردریافتند او اصلا اصلاح پذیر نیست، چراکه در دوره های بعد حتی با مخالفین اصلاح گر ومسالمت جو( مثل نهضت آزادی جبهه ملی که به دنبال اجرای قانون اساسی مشروطه بودند ومی گفتند شاه سلطنت کند نه حکومت ) که مخالف انقلاب هم بودند بشدت مقابله می کند،ورهبران آنها گرفتار زندانهای طولانی مدت می شوند.
مردم می دیدند وبا همه وجود حس می کردند که شاه هرروز بر قدرت خود می افزاید. سانسور وترس را برجامعه حاکم کرده. در ترس از نیروهای نظامی امنیتی و پلیس بر جامعه مسلط کرده است.
زندان وشکنجه در کار آورده و دادگاههای نظامی مالک جان ومال مردم شده اند.
بچه های مردم زیر شکنجه تلف شدند .
“” در همان ابتدای کودتا زندان شکنجه و مرگ سرنوشت مخالفان شد.برخی را مثل امیر مختار کریم پور شیرازی شاعر را در جشن تولد رضا شاه زنده زنده سوزادند””” نظام سلطنتی شاهنشاهی درطی 25 سال حکومت مطلقه شاه گروههای سیاسی شخصیت های منتقد را با باورهای مختلف در دادگاهای فرمایشی به جوخه اعدام سپرد وبرخی را به زندانهای های طویل مدت محکوم کرد.
وهرچه زمان می گذشت ترس تمام ارکان جامعه را فرا می گرفت. اینها گوشه ای ناچیز از عملکر ش نظام شاهی خاندان پهلوی بود .
آیا کسانی که شعار پهلوی پهلوی سر می دهند از این واقعیات اطلاع دارند؟ ویا می خواهند به دورۀ کودتا وزندان وحشت وکشتارهای گذشته برگردند ؟؟؟