back to top
خانهدیدگاه هانیما حق پور: عیسی فرزندخوانده مریم ـ بخش دوم

نیما حق پور: عیسی فرزندخوانده مریم ـ بخش دوم

Haghpoor-nimaواژه «مَخاض» در آیه ۲۳ مریم و دلالت آن بر درد زایمان و بارداری مریم، از مواردی است که در رد نظر نگارنده مبنی بر فرزندخواندگی عیسی مطرح می‌شود. آیه می‌فرماید: «فَأجآءَها الْمَخَاضُ إِلَى جِذْعِ النَّخْلَهِ». حال در راستای اثبات فرزندخواندگی می‌خواهم نشان دهم که «مخاض» الزاماً دلالت بر زایمان فیزیکی ندارد و هر نوع درد زایمانی را اعم از مادی و معنوی دربرمی‌گیرد.

فرهنگ المنجد(1) ذیل «مخض» می‌نویسد: «مَخَضَ اللَّبَنَ: ماست را زد و چربی و کره آن را گرفت/ مَخَضَ الشَّیءَ: آن چیز را بشدت جنبانید و تکان داد/ مَخَضَ الرَّأیَ: آن نظریه را زیر و رو و بررسی و بالا و پایین کرد تا به نظریه درست دست یافت/ مَخِضَت الحامل (تَمَخَّضَت الحامل): آبستن دچار درد زایمان شد / تَمَخَّضَت السَّماءُ: آسمان یا ابر آماده بارش باران شد/ تَمَخَّضَ الدَّهرُ بِالفِتنَه: روزگار آبستن حوادث و فتنه شد و فتنه به بار آورد/ الماخِض: حامله‌ای که دچار درد زایمان شده است/ المَخاض: درد زایمان.» همانگونه که ملاحظه می‌شود در بار معنایی ریشه «مخض» وجوه مجازی و غیر مادی نیز وجود دارد مانند زیر و رو کردن یک نظریه، یا آبستنی روزگار.

در «شرح و تفسیر لغات قرآن بر اساس تفسیر نمونه» آمده: «مخاض: به فتح میم، از ماده «مخض» (بر وزن شخص) به معنی «درد زایمان» یا «درد وضع حمل» است. این ماده در اصل به معنای اضطراب چیزی است، مانند جنبانیدن دلو در چاه یا تکان دادن ماست یا دوغ در مشک و به همین مناسبت به مشک یا خیک و ظرفی که ماست را در آن تکان می‌دهند تا کره‌اش را بگیرند «مِمخَضَه» گفته می‌شود، سپس در معانی دیگر به طور استعاره و تشبیه بکار رفته است.»(2) در اینجا نیز علی‌رغم اینکه معنای «مخاض» را «درد زایمان» دانسته، اما اصل آن را «اضطراب چیزی» بیان نموده که در معانی دیگر به طور استعاره و تشبیه هم بکار می‌رود.

بنابراین تا اینجا اگر «مخاض» را به همان معنای «درد زایمان» در نظر بگیریم، هیچ مانعی وجود ندارد که بار معنایی آن را در آیه 23 مریم، حمل بر دردی نماییم که با تحولات عمیق و بنیادین در آدمی احساس می‌شود. اگر بر راه صواب باشیم، مراد آیه این می‌شود که مریم وقتی فرزندخوانده خود را به مکانی دور می‌برد تا وقتی باز می‌گردد وانمود شود که این فرزندخوانده زاده خود اوست و نه دیگری، و در آن مدت همواره در اضطراب رویارویی‌ خود با قومش بسر می‌برد آن هنگام که او را با آن فرزند ببینند و اتهامها و افتراءها را مبنی بر بدکاره‌گی و هرزگی روانه‌اش کنند و چه چیز سخت‌تر از تحمل چنین شرایطی برای او که همواره پاکدامن بوده! آنگاه که موعد بازگشت فرا می‌رسد، درد اضطرابش فزونی می‌گیرد، گویی که باید خودی دیگر بزاید و با سختی طاقت فرسا در زندگی خویش نقطه عطفی شگرف ایجاد نماید تا بتواند بار رسالتی که آبستنش شده را بر زمین گذارد. اینجاست که از شدت فشار خواستش این می‌شود که ای کاش پیش از اینکه این بار عظیم بر روی وجودم قرار گیرد، مرده بودم و فراموش گشته بودم و بحساب نمی‌آمدم (قَالَتْ یَالَیْتَنى مِتُّ قَبْلَ هَذَا وکُنتُ نَسْیًا مَّنسیًّا). اما به هر حال موعد فرا رسیده است و باید در پیشگاه الهی ادای دین نماید و بروند به سوی قومش تا عیسی رسالتش را آغاز نماید. اینجاست که عیسی قلب او را نسبت به شایستگی و توانایی دم مسیحایی خود اطمینان می‌بخشد و ندایش می‌دهد که اندوهگین مباش که قطعاً پروردگارت از تحت تربیت تو، آب هدایت روان ساخته است (فَناداها مِن تَحْتِهآ ألّا تَحْزَنِى قَدْ جَعَلَ رَبُّکِ تَحْتَکِ سَریًّا). آری! این است که وقتی مریم مورد سرزنش قومش قرار می‌گیرد دیگر خود نباید سخن بگوید و باید به عیسی وانهد تا به دم مسیحایی خویش آب هدایت را گویا شود: «فَأتَتْ بِهِ قَوْمَها تَحْمِلُهُ»، پس او را برگرفت و بیاورد به نزد قومش، «قالُوا یَامَرْیَمُ لَقَدْ جِئْتِ شَیْـًا فَرِیًّا»، گفتند ای مریم قطعاً کار قبیحی کرده‌ای، «یاأُخْتَ هَارونَ ما کانَ أبُوکِ امْرَأَ سَوْءٍ وَمَا کَانَتْ أُمُّکِ بَغِیًّا»، ای خواهر هارون نه پدرت مرد بدی بود و نه مادرت بدکاره! «فَأشَارَتْ إلَیْهِ»، پس مریم در مقام پاسخ اشاره کرد به عیسی، «قالوا کَیْفَ نُکَلِّمُ مَن کانَ فِى الْمَهْدِ صَبیًّا»، گفتند چگونه سخن بگوییم با کسی که هنوز در گهواره کودکی است و خوب و بد را تشخیص نمی‌دهد؟! «قالَ إنّى عَبْدُ اللَّهِ ءَاتَانِىَ الْکِتَابَ وَجَعَلَنى نَبیًّا…»، عیسی گفت همانا من بنده خدا هستم، داده است مرا کتاب حقایق و قرارم داده پیام‌آور…

در کتاب فرائد(3) آمده: «المخاض (م خ ض) درد زایمان، درد زه، درد زادن. مخض به معنای حرکت کردن است و در اصطلاح حرکت کردن بچه برای بیرون آمدن از شکم مادرش را گویند (العین ج 4/180؛ کشّاف ج 3/11)». با اینکه یکی از منابع مورد استناد فرائد، لغتنامه العین می‌باشد و این لغتنامه قدیمی‌ترین فرهنگ لغات عربی در دسترس است و متعلق به اوایل قرن دوم صدر اسلام می‌باشد،(4) اما بسیار محتمل است که «مخاض» به جهت فهم مسلمانان از آیات مذکور در صدر اسلام، «درد زایمان» قلمداد شده باشد و نه به جهت ریشه لغویش، به عبارت دیگر چون مسلمانان نیز بمانند مسیحیان عیسی را زاده مریم و آنهم بدون پدر می‌پنداشتند، مخاض را در آیه 23 مریم به درد زایمان حمل نموده‌اند، اما ریشه لغوی «مخاض» به جای «مخض» می‌تواند «خوض» بوده باشد. در این صورت «مخاض» یا مصدر میمی است از «خوض» و یا اسم زمان/مکان است بر وزن «مَفعَل»، مانند «مقام» از ریشه «قوم» یا «مقال» از «قول».

فرهنگ المنجد ذیل «خوض» می‌نویسد: «خاضً الماء: داخل در آب شد/ خاضً الشَّراب: نوشیدنی را در هم آمیخت و به هم زد/ خاضَ فِی الحدیث: غرق در سخن شد/ خاضَ الغَمَرات: داخل گود و مشکلات شد و با کوه گرفتاریها دست و پنجه نرم کرد/ إنَّهُ یَخُوضُ المَنایا: او خود را به آب و آتش می‌زند و به خطر می‌اندازد/ هُوَ یَخوضُ  اللیل: او در شب و بدون راهنما ره می‌سپرد و از خطرات نمی‌هراسد/ المخاضه (ج مَخاض) : محل داخل شدن در آب.»

باز همانگونه که ملاحظه می‌شود در مشتقات ریشه «خوض» هم وجوه مجازی و غیر مادی دیده می‌شود، نظیر: غرق در سخن شدن، یا با گرفتاریها دست و پنجه نرم کردن، یا خود را به آب و آتش زدن. و جالب اینکه از وجه مخاطره‌آمیزی و همراه با سختی بودن، برخی مشتقات این ریشه با معنای «درد زایمان» سنخیت دارند. اگر مخاض از «خوض» باشد در آیه 23 مریم واجد بارمعنایی موعد رویارویی و کارزار با مشکلات پیش رو می‌شود یا موعد دل به دریا زدن، که البته بنا بر توضیحات پیش گفته، این خود نیز نوعی زاییدن دردناک است. نتیجتاً «مخاض» چه از «مخض» باشد و چه از «خوض»، بیانی که از آیه 23 مریم ارائه شد، به نظر می‌رسد صواب باشد چرا که هر دو گویای موعد آن دشواری طاقت فرسایی می‌باشد که مریم همواره در اضطراب آن بوده است.

در فرهنگ الفبایی الرائد(5) ذیل «المخاض» آمده: «(م خ ض، خ و ض) 1ـ درد زایمان 2ـ قسمت کم آب رودخانه که سوار و پیاده از آنجا بگذرند.» و ذیل «المخاضه» آمده: «(خ و ض) 1ـ جایی از آب که در آن فرو روند و آب تنی و شنا کنند. 2ـ قسمت کم آب رودخانه که سوار و پیاده از آنجا بگذرند.» همانگونه که ملاحظه می‌شود «مخاض» از هر دو ریشه «مخض» و «خوض» مشتق شده است و هرچند که مشتق ریشه «خوض» آن به معنای «قسمت کم آب رودخانه که سوار و پیاده از آنجا بگذرند» باشد باز مفهوم مجازی آن اصطلاحاً دل به دریا زدن و وارد وادی مخاطره‌آمیز شدن است. در ضمن در فرهنگ المنجد ذیل «خوض» دیدیم که «مخاض» می‌تواند جمع «المخاضه» باشد که در این صورت در آیه 23 مریم گویای این می‌شود که دشواریهای هول انگیز مریم، جنبه‌های متفاوت و گوناگونی داشته است که یکی از آنها رویارویی با قومش و اتهامات و افتراءات ایشان می‌باشد.

اما توجه به واژه «غلام» در آیات سوره مریم؛ یکی دیگر از شواهد مؤید نظریه فرزندخواندگی عیسی است چرا که قرآن می‌فرماید: «قالَ إنَّما أنَا رَسُولُ رَبِّکِ لِأهَبَ لَکِ غُلاماً زَکیّاً» (مریم 19) و واژه «غلام» به معنای «نوجوان» است، یعنی کسی که در آستانه بلوغ است. فرهنگ لغت المنجد(6) ذیل «الغلام» می‌نویسد: «نو پسر، نوجوان، نوخط» و «الغلامه» را به معنای دختر نوجوان یا دختر تازه بالغ شده می‌آورد. توجه به معنای «غَلِمَ» نیز مؤید این است که «غلام» به کودکی اطلاق می‌شود که در آستانه بلوغ است چرا که «غَلِمَ» به معنای «هوسران شد، شهوتران شد» می‌باشد و «الغَلِم» و «الغَلِّیم» مرد هوس باز و پرشهوت را گویند و زن شهوتی را «الغَلِمَه»، «الغَلِّیم»  و «الغَلِّیمَه». اینکه برای دخترانی که در آستانه بلوغ هستند، و نیز برای زنان شهوتران، از ریشه «غلم» استفاده می‌شود گویای این است که استفاده از واژه «الغلام» در آیه 19 مریم، تنها به جهت تأکید بر پسر بودن نبوده است، بلکه مراد پسری نوجوان یا کودکی مذکر در آستانه بلوغ بوده است.

در «شرح و تفسیر لغات قرآن»(7) ذیل «غلام» می‌خوانیم: «به هر کودکی قبل از رسیدن به سن جوانی گفته می‌شود و بعضی آن را به کودکی که از ده سال گذشته و هنوز به سن بلوغ نرسیده است اطلاق کرده‌اند. از تعبیرات مختلفی که در لغت عرب آمده می‌توان استفاده کرد که «غلام» حدفاصل میان «طفل» (کودک) و «شابّ» (جوان) است که در زبان فارسی از آن تعبیر به «نوجوان» می‌کنیم، خواه به بلوغ رسیده باشد یا نه.»

در فرائد(8) نیز آمده: «غلام: نوجوان نورُسته موی در صورت را گویند. جمع آن غِلمَه و غِلمان است. در اصل یعنی رسیدن به حد بلوغ و غُلمَه یعنی سن نوجوانی که سن غلبه نیروی جنسی و شهوات است.»

اگر به استعمال واژه «غلام» در دیگر آیات قرآن هم دقت کنیم؛ معلوم می‌شود که «غلام» دقیقاً به معنای نوجوان است و نمی‌توان آن را به فرزند در رحم مادر یا نوزاد اطلاق نمود، چرا که در آیه 53 حجر و 28 ذاریات، صفت «علیم»، و در آیه 101 صافات صفت «حلیم» برای این واژه بکار رفته، و این دو صفت حتماً نیازمند میزانی از سن و سال هستند که در شخصی متبلور شده بتوان به او اطلاق کرد. در مورد یحیی نیز در آیه 7 مریم که می‌فرماید «یا زَکَریّا إنّا نُبَشِّرُکَ بِغُلامٍ اسْمُهُ یَحْیَى لَمْ نَجْعَل لَّهُ مِن قَبْلُ سَمیًّا» این دارای میزانی از سن و سال بودن صادق است چرا که او واجد مراتبی از تعالی گشته است که «یحیی» اسم او شده است (اسم در زبان عربی نامی است که گویای صفت می‌باشد، مانند اسماء الهی). وقتی که یوسف را نیز در چاه می‌یابند می‌گویند: «هذا غُلامٌ» (یوسف 19)، و می‌دانیم که یوسف در نوجوانی مورد بی‌مهری برادرنش قرار گرفت. در مورد ذبح اسماعیل هم وقتی قرآن از «غلام حلیم» استفاده می‌کند، قطعاً مرادش نوجوانی بردبار است چرا که می‌گوید: «فَلَمّا بَلَغَ مَعَهُ ٱلسَّعْىَ» (صافات 102)، پس هنگامی که رسید (بالغ شد) به حد کار و کوشش، و این حد؛ ناظر بر نوجوانی اسماعیل در موقع ذبح است.

در پایان این مقال نیز، باز در پاسخ به این پرسش مقدر که چرا فرزندخواندگی یحیی و عیسی به طور علن عنوان نشده است، چه در زمان خودشان و چه در قرآن، باید گفته شود که محتملاً و قریب به یقین، شرایط آداب و رسومی زمانه‌ها تحمل بیان آن را نداشته است و دلهره و اضطرابِ هم زکریا و هم مریم از همین روی بوده است که می‌باید طوری وانمود می‌کردند که یحیی و عیسی، گویی فرزندانی از خون ایشان می‌باشند. در طول تاریخ، در اذهان بشری، همواره وراثت خونی از جمله ضروریات به ارث بردن مقام و مکنت و مال، و حتی پیامبری بوده است و مردمان غیر آن را برنمی‌تافته‌اند.

امیدوارم در آینده نه چندان دور، باز فرصتی باشد تا دلایل اثباتی دیگری را نیز در خصوص فرزندخواندگی یحیی و عیسی بنگارم و نیز به سایر شبهات و انتقادات، پاسخ مقتضی ارائه دهم.

 

نیما حق پور ـ 29 دی 1396

nima.haghpoor@gmail.com

www.t.me/pazeljahanbini

 

پی‌نوشتها:

1ـ فرهنگ المنجد (عربی ـ فارسی)، تألیف: لویس معطوف، ترجمه: محمد بندرریگی، انتشارات اسلامی، چاپ اول 1387

2ـ شرح و تفسیر لغات قرآن بر اساس تفسیر نمونه، تألیف جعفر شریعتمداری، بنیاد پژوهشهای اسلامی آستان قدس رضوی، چاپ دوم 1387

3ـ فرائد (فرهنگ واژگان دشوار و نوادر قرآن کریم بر پایه ترجمه‌های کهن)، فرزاد جعفری، پژوهشگاه علوم انسانی و مطالعات فرهنگی، چاپ اول 1394

4ـ مفردات قرآن، ابراهیم فتح الهی، شهروز ذوالفقاری، انتشارات اشجع، چاپ اول 1389

5ـ فرهنگ الفبایی الرائد، تألیف جبران مسعود، ترجمه رضا انزابی نژاد، انتشارات آستان قدس رضوی (به نشر)، چاپ پنجم 1386

6ـ فرهنگ المنجد (عربی ـ فارسی)، تألیف: لویس معطوف، ترجمه: محمد بندرریگی، انتشارات اسلامی، چاپ اول 1387

7ـ شرح و تفسیر لغات قرآن بر اساس تفسیر نمونه، تألیف جعفر شریعتمداری، بنیاد پژوهشهای اسلامی آستان قدس رضوی، چاپ دوم 1387

8ـ فرائد (فرهنگ واژگان دشوار و نوادر قرآن کریم بر پایه ترجمه‌های کهن)، فرزاد جعفری، پژوهشگاه علوم انسانی و مطالعات فرهنگی، چاپ اول 1394

 

 

اخبار مرتبط

دیدگاه خود را بنویسید

لطفا دیدگاه خود را وارد کنید
لطفا نام خود را اینجا وارد کنید