مجموعۀ نهادها و راهبردها و عملکردها، برای ادارۀ یک کشور، مجموعهای راتشکیل میدهند که نظام خوانده میشود که در عین حال، یک ساختمان سیاسی و یک روش عملی است. هرگاه نظام را مجموعه ابزار بدانیم، رژیم بکاربردن این ابزار میشود چرا که سازمان دولت شیوه مدیریت و حکومت کردن بر یک جامعه در قلمروهای سیاسی و اقتصادی و اجتماعی و فرهنگی است. مسلما نظام جامعه و نظام دولت با یکدیگر تداخل به وجود میآورند که قوام نظام دولت را تضمین میکند. زمانی که این نظام با حقوق جامعه و اعضای آن که شهروندان هستند فاصله بگیرد، به دلیل آن تداخل، گرفتار اختلال میشود. هنگامی در برابر جامعه قرار بگیرد، روزهای بقایش به شمارش میافتند. اما این تنیدگی جامعه با نظام، مهم ترین عامل نگهدارندۀ آن می شود. نظام موجود در ایران، اکنون در این مرحله قرار دارد. با این وجود هر نظامی، حتا در این مرحله، نقاط قوت و البته نقاط ضعفی دارد که، با شناسائی آنها، میتوان برخورد شایسته و منطقی با آن داشت.
● نقاط قوت نظام موجود از این قراراند:
مافیاها- از ابتدای انقلاب، خمینی دست این قشر را باز گذاشت تا به مثابه اهرم نگهدارندۀ نظام نقش ایفا کنند. بعد از جنگ، تعدادی از سرداران سپاه با استفاده از موقعیت خود و پشتیبانی بخشی از روحانیت با استفاده از رانت خواری در تقویت این قشرنقش ایفا کردند و درآن سهیم شدند. این مافیاها حفظ نظام را به ترتیبی انجام دادند که نظام به ابزار کار آنها بدل شد. گلههای احمدی نژاد در زمان ریاستش بر قوۀ مجریه و همچنین رئیس کنونی آن از این قشر، مؤید این ادعاست. بقای این مافیاها و بقای نظام در یکدیگر تنیده شده اند ویکی بدون دیگری یارای ماندن ندارد.
حوزه های علمیه- هرچند خمینی دل خوشی از اکثر روحانیان بلند پایه نداشت، اما به دلیل روابط خوبی که آن دسته از روحانیان قدرت طلب با مافیاهای مالی داشتند نتوانست با آنها مقابله کند. شاید بتوان اکنون این دسته از روحانیان را با مافیاها یکی قلمداد کرد.
گسترده بودن فساد و خرافات در جامعه- این معضل بزرگ که گریبان کشور را گرفته است، خود به خود به وجود نیامده است، بلکه نتیجۀ یک برنامه ریزی و دسیسهای بوده که روحانیان قدرت طلب در آن نقش به سزائی داشتهاند. در این مورد شواهد فراوانی وجود دارند که پارهای را در نوشتههای قبلی آورده ام. بنابر آمار دولتی، بیش از نیمی از جمعیت ایران گرفتار پرونده های قضائی در دادگاهها هستند. کافی است نظری گذرا بر آمار قتلها، دعواها، طلاق، خودکشی، خودفروشی، رشوه، اعتیاد، و…بیندازیم تا به عمق فاجعه پی ببریم. خو کردن جامعه به فساد و زیست در فساد، فساد حاکمیت را امری عادی جلوه میدهد. ساختن طنز برای خنده و تفریح از فساد حاکمان و روحانیان مؤید این امر است. خرافات هم کاربرد مؤثری در بیحرکت کردن جامعه دارند. انسان خرافاتی توان تعقل خود را از دست میدهد ومیتوان او را در هر موقعیتی که قرار میگیرد راضی نگه داشت و آن موقعیت را به او یک مشیت الهی قبولاند و او را در مدار بد و بدتر زندانی کرد و بیعمل گرداند.
قدرتهای سلطه گر- کشاندن و نگه داشتن کشورهای زیرسلطه در فقر و فساد و ضعف، رویه دیرین سلطه گران بوده است. به همین دلیل آنها همواره نگه دارندۀ نظامهای مستبد و ویرانگروفاسد در این کشورها بودهاند. در مورد دخالتهای آنها در استقرار و استمرار نظام موجود در ایران، در پی تحقیقات، فراوان نوشته و گفته شدهاست.
●واما ضعف های نظام:
اختلاس و دزدی- همان طور که در بالا آمد، نظام ازیک تشکیلات مافیائی برخوردار است. تشکیلات مافیائی هم با جنایت و رانت خواری و قاچاق و اختلاس و دزدی پابرجا است. چنین نظامی هیچ اصلاحی را نمیتواند تحمل کند. خامنه ای در سخنانش که بعداز حرکت های اعتراضی دی ماه ایراد کرد، گفت من از بعضی ها در مورد فساد هابیشتر آگاهم (نقل به مضمون)، اگر به این جمله دقت کنیم، جملۀ بعدی که به زبان نیاورد این می شود “اما چون حفظ نظام اوجب واجبات است،نمیتوانم کاری کنم”.
خودکامگی- اصل نظام ولایت مطلقۀ فقیه بر قبول خودکامگی استوار میباشد. معنای آن این میشود که مشارکت مردم در امر ادارۀ کشور بیمحل است. در نتیجه کارگزاران دولتی خود را در فساد حاکمیت شریک نمیدانند. به همین دلیل وجود تمامی نابسامانیها را به تشکیلات موهومی به نام “نظام” منتسب می کنند هرچند که خود، در بوجود آمدن آن سهیم باشند. در مرحلۀ از هم پاشیدگی نظام این غربت بالقوه میان حاکمان و بدنۀ دولت، بالفعل میشود و سقوط نظام را درپی میآورد. همچنان که در انقلاب 57 شاهد چنین وضعی بودهایم.
وضعیت اسفبار اقتصادی- ساختار مصرفی به اقتصاد کشورهای زیر سلطه دادن، کار سلطه گران بوده و هست. این اقتصاد، رﮊیم کشورهای زیر سلطه را تابع سلطهگران میکند. روزمره همگی شاهدیم که چگونه سلطه گران بدون کم ترین زحمت و هزینه با سلاح تحریم، حاکمان بر کشور را به رقصیدن وا میدارند و با یک تصمیم کوچک و سادۀ فلان تحریم، ارکان ولایت فقیه را به لرزه در میآورند. علاوه بر آن، مددکار رﮊیم در ایجاد بیکاری و بدترشدن روزانۀ وضعیت معیشتی خانوارها میشوند. از اینرو،آیندۀ روشنی برای وضعیت اقتصادی موجود در این نظام به تصور نمیآید. زیرا این سامانۀ اقتصادی مافیائی، همان گونه که در بالا اشاره شد، ضامن اصلی بقای نظامی میباشد که خمینی آن را پایه گذاشت.
بیاعتمادی مردم- نه تنها مردم هیچ اعتمادی به این نظام ندارند، بلکه نظام هم متقابلا اعتمادش را از مردم بریده است. این نبود اعتماد، در وضعیت عادی، ذهنی است و تأثیر زیادی در جامعه نمی گذارد، اما در زمان بحران و تلاشی نظام،تردیدها را ازبین میبرد و مردم را وارد عمل میکند و سقوط را سرعت میبخشد.
نیروهای نظامی- به نظر من برخلاف تصور، نیروهای نظامی، حتا سپاه، در برابر مردم از چنین نظام فاسد و بیاعتباری حمایت نخواهند کرد. نمونۀ آن را دربرخورد نیروهای انتظامی با مردم در اعتراضات اخیر دیدیم. به علاوه، این نیروها خود، قربانی نظام مافیائی هستند و ازکمبودها و تبعیضات و گرانی و فساد موجود در امان نیستند. از تعداد معدودی از آنها که بگذریم – که چنین معدود افراد سرکوبگر در تمامی کشورها و جوامع هستند – ، اکثر قریب به اتفاق آنان هرگز در برابر مردم قرار نخواهند گرفت همچنان که تا کنون قرار نگرفته اند. زیرا دلیلی ندارند خود را در برابر مردمی که طالب خشونت نیستند قرار دهند.
این ضعفها نشان از شکنندگی نظام دارد. در حقیقت مدتها است که نظام کنترل اوضاع را از دست دادهاست. اما آن تنیدگی با جامعه آن را نگه داشته است. دو کار میتوان انجام داد. یکی جداکردن جامعه از نظام. و دومین کار از هم پاشیدن نظام از درون است. درون نظام افراد بسیاری هستند که از یک سو به انتظار جداشدن جامعه از نظام نشستهاند و از سوی دیگر نگران از هم پاشیدن سامانۀ اداری کشور می باشند. باید افقی روشن پیش پای آنان نهاد تا تصمیم گرفتن برایشان منطقی گردد. در تجمعات اخیر، مردم خواست هایشان را فریاد زدند. گفتند ولایت فقیه نمیخواهیم، استقلال و آزادی و جمهوری میخواهیم، فساد و اختلاس نمیخواهیم، آرامش و عدالت اجتماعی میخواهیم و…
در ابتدا دستیابی به تغییر در چنین شرایطی ناشدنی به نظر میرسد. اما، به نظر نویسنده، کاری شدنی و قابل تحقق میباشد. باید راهی پیداکرد تا خط فاصل جامعه از نظام روشن و مشخص شود. آنگاه زمینهای را فراهم کرد تا افراد ناراضی درون نظام بتوانند با خیالی آسوده دست به نافرمانی مدنی بزنند. چنانچه مردم در جنبش هایشان به جای شعار مرگ بر این و آن، یک شعار”درود بر بنی صدر” سر دهند، نتیجۀ مطلوب گرفته خواهد شد. شعار درود بر بنی صدر یعنی نه به ولایت فقیه، یعنی نه به فساد، یعنی آری به استقلال و آزادی، یعنی آری به جمهوری ایران، یعنی آری به عدالت اجتماعی، یعنی آری به جدائی دین از دولت، یعنی …
این شعارحامل پیام های روشن و فراوانی است که گرفتن تصمیم برای کارگزاران و حامیان نظام فاسد را آسان می کند. پیام روشنی از سوی جامعه به مافیاهای حاکم می باشد که بنابرآن، قریب چهل سال فریب و دروغ و فساد آنها را دیگر تحمل نمیکنند. بااین شعار جامعه به نیروهای انتظامی میگوید که خواهان خشونت و برخورد نیست و به دنبال استقلال و آزادی ازدست رفته اش می باشد.