1 ـ هدف انقلاب مردم ایران بهیچوجه استقرار حاکمیت روحانیت نبود، مردم برای “اسلام” قیام نکردند اینگونه سخنها از تبلیغات رژیم حاکم است. خمینی بارها اعلام کرده بود که هیچ مقامی نخواهد داشت و به قم برای درس دادن خواهد رفت. یادآوری می کنم که در زمان انقلاب آقای خمینی مرجع اکثریت ایرانیان نبود و بر خلاف گفته کسانی که می پندارند مردم بخاطر اعتقادات مذهبی به خمینی روی آوردند باید دانست که در رهبری قرار گرفتن خمینی در سال 57 اصلا علت مذهبی نداشت بلکه درست یا غلط علتها سیاسی بودند که در این کوتاه نمی توانم به آنها بپردازم. در آن سالها آیت الله شریعتمداری و خوئی و گلپایگانی از آقای خمینی بیشتر پیرو ـ مقلد ـ داشتند. پیش نویس قانون اساسی که خود خمینی آن را امضا کرده بود آنزمان حدودا بیانگر خواسته ها جنبش بود و در آن کلامی از ولایت فقیه نبود و برای آنزمان قانونی بسیار دمکراتیک بود. مردم ایران در سراسر دوران انقلاب یکبار هم کلمه ولایت فقیه را بزبان نیآوردند و این مسئله اولین بار 5 ماه بعد از انقلاب در مجلس خیرگان اول پیش کشیده شد که در آنجا هم این اصل نسبت به بقیه اصول قانون اساسی کمترین آرا را آورد ـ دقت کنید کمترین آرا ـ حتی در قانون اسایسی اول، فقیه از اختیارات چندانی برخوردار نبود که مجبور شدند در سال 68 انرا عوض کنند و ولایت مطلقه فقیه را که خمینی خلاف قانون از آغاز اعمال می کرد را درست کنند. بیاد می آورم که آن نسل بزرگترین خیابان پایتخت را در اولین تظاهرات بزرگ خود مصدق نامید و باز به یاد می اورم که 30 خرداد 60 با حذف رئیس جمهوری منتخب مردم و با استقرار کامل استبداد نام آن خیابان به ولیعصر تغییر کرد. بیاد می آورم که اولین تمبر پستی که در جمهوری اسلامی منتشر شد مزین به عکس مصدق و برای بزرگداشت 100 مین سالگرد تولدش بود. بیاد می آورم شاه برای آرام کردن جنبش و خروج از بحران بختیار را از جریان مصدقی نخست وزیر کرد و خمینی هم اولین نخست وزیر بازرگان را که از همان جریان بود منصوب کرد و اولین رئیس جمهوری منتخب مردم هم مصدقی بود. اگر راه مصدق و خواسته اصلی اش که حاکمیت مردم بود محل نداشت شاه بختیار را و خمینی بازرگان را و مردم بنی صدر را انتخاب نمی کردند. و مهمتر از همه، مسلم است که اگر خمینی در پاریس می گفت که می خواهد ولایت مطلقه فقیه را مستقر کند و همه امور را “اسلامی” کند در مقام رهبری انقلاب قرار نمی گرفت. نه، آن نسل احمق نبود مردمی که همه با هم از شهرهای کوچک و بزرگ به خیابان آمدند دیوانه نبودند. آنها می دانستند چه می خواهند. باز هم یادآوری می کنم در اولین انتخابات مجلس خبرگان برای بررسی قانون اساسی در شهر تهران، که در آن صدها نفر بدون کوچکترین محدودیتی نامزد شده بودند نفر اول و دوم آقایان طالقانی و بنی صدر با اختلاف زیادی در صدر منتخبین قرار گرفتند که هر دو مخالف ولایت فقیه بودند. حتی آقای بنی صدر بیشتر از آقای منتظری که “آیت الله انقلابی و جانشین خمینی” محسوب می شد رای آورد. بله مردم می دانستند چه می خواهند و برای چه قیام کرده اند: آزادی و حاکمیت ملی.
2 ـ انقلاب ایران بزرگ بود؛ رویدادی زیبا بود و من این افتخار را دارم که توانستم در آن شرکت کنم. همدلی ، ایثار و همبستگی بی مانندی که در آن روزها وجود داشت را هرگز فراموش نمی کنم. شاید در یک و یا دو تا از تظاهرات سال 88 این همبستگی دوباره به آن وسعت رخ نمود. اگر استبداد به شکل بسیار زشت تری بازسازی شده است دلیلش انقلاب نیست. دلیلش عدم استواری ما در دفاع از آزادیها است که جزو اصول انقلاب بود. هر کس باید ببیند در این بازسازی استبداد چه نقشی داشته و تا چه اندازه مسئولیت داشته است. متاسفم که از همه آن رویدادها، گاه عکسی از جوانانی که زنی را با خشونت گرفته اند و یا جنازه سوخته ای را حمل می کنند بعنوان اینکه انقلاب ایران سراسر خشونت و بلاهت بود را منتشر می کنند. اما این خشونت ها ـ که حتی یکی آن نیز زیادی است ـ در آن دریای زیبای همیستگی که گل را بر گلوله پیروز کرد بسیار بسیار کوچک بود. این خشونت نبود که انقلاب را پیروز کرد بلکه معنویت همبستگی آن انقلاب را پیروز کرد. بیشترین مسئولیت در وارونه چلوه دادن اهداف انقلاب را اصلاحطلبان دارند. آنها بدترین رفتارها را بعد از انقلاب کردند و بعد هم گفتند و تکرار کردند انقلاب خشونت است و چیز بدی است و دو دهه است که مشغول معامله برای اصلاح چیزی هستند که قابل اصلاح نیست.
3 ـ بالاخره اینکه انقلاب آغاز تحول است و نه پایان آن. در کشوری که من زندگی می کنم [فرانسه] به انقلاب خود افتخار می کنند انقلابی که بعد از پیروزی خونهای بسیاری بنامش ریختند و بسیار بیشتر از ایران کشتار شد. اما هنوز بالای سردر هر ساختمانی در فرانسه شعار آن انقلاب می درخشد و سالروز آن انقلاب را جشن می گیرند. زیرا مهم بیان انقلاب است که باید ادامه پیدا کند و تصحیح شود زیرا انقلاب پدیده ای ایستا نیست. هر امر خلاف حقوق انسان که در ایران رخ داده است ـ از کشتار امیران زمان شاه در فردای انقلاب تا امروز باید پیگیری می شد و بشود. اما نشد و ما در این وضع بسر می بریم زیرا در مقابل خلافکاریها نایستادیم و یا خود در آن شرکت کردیم. بیشترین قربانی را همان نسلی داد که در انقلاب شرکت کرد. توده مردم انقلاب می کنند و بخشی هم حاکم می شوند و بخشی دیگر بدنیال تصرف قدرت سیاسی هستند که گاه دست به هر کاری می زنند مسئولین وضعیت امروز را باید در بین این افراد جست. مردمی که انقلاب کردند خواستار خشونت نبودند. ایرادی اگر هست به عدم ایستادگی در مقابل خلاقکاریها و فسادها و جنایتهاست. اما این ایراد اکنون هم هست و تنها مربوط به نسل سال 57 نمی شود.
از اینرو من مهران مصطفوی ـ یعنوان یک ایرانی ـ اگر اعترافی باید بکنم این است که به اندازه کافی در این 40 سال در مقابل خلافکاریها و فسادها و جنایتها ایستادگی نکرده ام، پس از این جهت مسئولم. اما از من نخواهید که از شرکت در آن انقلاب توبه کنم اگر توبه ای باید بکنم بخاطر چشم بستن بر برخی خلافکاریها و نقض حقوق بشر است. بد نیست هر یک از ما از خود این سئوال را بکند که مسئولیتش تا چه اندازه است. از کسی که مدعی است سیاسی نیست ولی در حوزه قدرت رژیم عمل می کند تا سود کسب و مقامی بدست آورد تا کسی که در مقابل رژیم استبدادی حاکم همان روشهای رژیم را بکار می برد باید این سئوال را از خود بکنند.
3 ـ درست است که در باره رژیم شاه دروغ گفته شد اما انقلاب را دروغ به حرکت در نیاورد. مثلا شریعتی را رژیم شاه نکشته بود؛ صمد بهرنگی را شاه نکشته بود سینما رکس آبادان را شاه آتش نزده بود در میدان ژاله 3000 نفر کشته نشدند و …. اما وقتی مردم رژیمی را نمی خواهند دروغها را ـ خصوصا زمانی که از تلفن موبایل و اینترنت هم خبری نباشد ـ راحت باور می کنند و رژیم حاکم را محکوم می دانند. در سال 56 بیاد دارم شایعه بود که زلزله طبس در اثر انفجارات اتمی رخ داده است. به اخباری که همین روزهای اخیر در باره زلزله کرمانشاه پخش شد خوب توجه کنید متوجه می شوید که میزان دروغهایی که در باره همین رژیم حاکم ساخته می شود بسیار بسیار بیشتر است. تازه ما در عصر اطلاعات و اینترنت هستیم. علت این امر این است که رژیم حاکم در وجدان عمومی مردم ایران محکوم است. اما تکرار و تکرار که دروغ توجیه ندارد باید جلوی دروغ ایستاد زیرا با دروغ نمی توان با رژیم دروغساز مبارزه کرد. از اینرو مبارزه با دروغ از مهمترین مبارزهای عصر ماست.
4 ـ بانی انقلاب شاه و عملکردهایش بود. شاهی که سیستم تک حزبی با ایدئولوژی شاهنشاهی را مستقر کرد و حاضر به شنیدن هیچ انتقادی نبود و بقول خودش ثروتهای ملی را آتش زد. برای انقلاب تصمیم گرفته نمی شود بلکه حاکمیتی که هیچ راهی برای اصلاح باقی نمی گذارد، جاکمیتی که کشور را تک حزبی می کند و می گوید هر کس مخالف است از ایران برود است که راه انقلاب را باز می کند. همان کاری که رژیم حاکم می کند.
5 ـ ادامه راه انقلاب 57 یعنی نه تنها کنار زدن دروغ بزرگ که “روحانیت باید حکومت کند” بلکه بطور کامل بنیاد دین از دولت باید جدا گردد و یکبار برای همیشه حاکمیت مردم کاملا مستقر گردد. جمهوری اسلامی مانع رشد ایرانیان؛ مانع بزرگ راه استقلال و آزادی و آبادی ایران است. مردمی که دین برایشان اخلاق و پاکدامنی بود همه دریافتند که دکانداران دین در قدرت، هم دین را به فنا می دهند و هم دولت را به ابتذال می کشانند.
اگر “نترسید نترسید ما همه با هم هستیم” شعار همگانی شده است همه نشان از نیاز برای همبستگی ملی با هدف پایان دادن به حکومتی جباری است که انقلاب بزرگ مردم را به بیراهه انحطاط و فساد و جنایت و ابتذال کشاند. اگر امروز شعار حق من کو، برقرار باد جمهوریت و همبستگی برای استقرار دموکراسی، از خواسته های مهم مردم شده که نشان از زنده بودن انقلاب 57 و نیاز مبرم ترمیم آن توسط خود مردم دارد. اگر در این مبارزه زنان ایرانی در مبارزه علیه حجاب اجباری روسری خود را پرچم مبارزه قرار داده اند قبل از هر چیز بخاطر توهینی است که قانون ظالمانه حجاب اجباری به شعور ملت می کند زیرا همه می دانند هدف رژیم تنها و تنها کنترل جامعه است و حجاب اجباری اصولا در انقلاب مطرح نبود و از سال 1362 شکل قانونی بخود گرفت انقلابی که در آن زنان با روسری و بی روسری در کنار هم قرار گرفته بودند. اگر جوانان و کارگران و معلمان و مالباختگان بسیج شده اند، دلیلش اینکه حکومت عدالت و مساوات وعده داده شده تبدیل به رژیمی بسیار فاسدتر از رژیم قبل شده است.
رژیم جهل و ستم حاکم دستاورد انقلاب مردم نیست زیرا با کلیه اهداف آن انقلاب در تناقض آشکار است. مبارزه پر پیچ و خم برای استقرار حاکمیت مردم، برای آزادی و دمکراسی، برای استقلال و آبادی ایران ادامه دارد و بیش از پیش نسلها باید دست در دست هم در تقویت این مبارزه بکوشند.