back to top
خانهنویسندگاننصرالله نجات بخش: دگر دیسی حکومت دینی،سیر قهقرائی ولایت مطلقه فقیه...

نصرالله نجات بخش: دگر دیسی حکومت دینی،سیر قهقرائی ولایت مطلقه فقیه ( قسمت اول)

velayat

در تاریخ رخدادهای سر زمینی با ذکر جزئیات ثبت و مورد بحث و بر رسی قرار گرفته اند، در این بررسی ها حتی نقش هویتی برای ساکنان سر زمین ها ایجاد کرده اند. آنچه که کم بدان پرداخته شده و یا تاثیر پذیری ها و فرهنگ سازی هایش در اندیشه بشر کمرنگ ماند ه اندیشه یا روش فکری و زندگی سر زمینی است که نسلهائی را شکل می دهد و نوعی روش زندگی را نهادینه می کند، پرسیدنی است که این روند نهادینه سازی چه مسیری را گذرانده است؟

بررسی تاریخ تحولات دولت در سلسله صفویه یکی از مباحث مهم و مطرح در تاریخ تحولات ایران و به ویژه اثراتی که تا امروز ما با آن مواجه و گرفتاریم می باشد. درگذر زمان فقیهان شیعی نقشی کلیدی را بخصوص در این سلسله به عهده داشتند و مذهب تشیع را با رویکرد فقهی و کلامی رسمیت بخشیدند. فرایند و چگونگی رسمیت بخشیدن به مذهب تشیع به عنوان مذهب رسمی کشور، از همان ابتدای تشکیل حکومت به‌عنوان مهم‌ترین ویژگی‌های حکومت صفویان بود.

 

نگاهی به تشابهات بی نظیر مذهبی میان حکومت مذهبی قزلباشان صفویه و حاکمیت ولایت مطلقه فقیه ما را بیشتر به این باور هدایت می کند که بعد ازتشکیل حکومت، اسماعیل صفوی و زورگوئی ها و تحمیل عقاید مذهبی خود به مردم، این بار حکومت ملایان بیش از سه دهه است که علنأ اعلام کرده اند که اگر همه ملت ایران حقیقتی راپذیرفته اند، ولایت مطلقه خمینی و خامنه ای این وارثین و نمایندگان سیاسی قزلباشان صفوی، می گویند مخالف آرائ مردم بوده و اصرار در خود کامه گی های خود دارند.

خمینی در کتاب، تحریر الوسیله خود اشاره می کند که اهل ذمه را باید مجبور کرد که لباسی متفاوت از لباس مسلمانان بپوشند. او معتقد بود که آن ها باید از نظر فرم موی سر بامسلمانان متفاوت باشند. او این تفاوت را عاملی برای عزت مسلمانان وخوار کردن اهل کتاب به حساب می آورد، او می نویسد: براى حاکم مسلمین سزاوار آنست که وقتى بین خود واهل کتاب عقد ذمه مى بندد تمامى آنچه که مایه رفعت مسلمین و عزت آنان و خوارى اهل کتابست و مسلمانان از آن قید و شرط سود مى برند را در ضمن عقد شرط کند.(1)

جنبه های مشترک حکومت مذهبی قزلباشان با حاکمیت قرون وسطائی و قبیله ای ولایت فقیه که در حال حاضر کشور ایران را در اشغال سیاسی، اقتصادی و مذهبی خود دارد، اعلام و آثار انحطاط یکسانی دارند. بعد از فروپاشی حکومت مذهبی صفویان نادر شاه افشار نمایندگان مبلغان شیعه اثنی عشری را به نزد خود احضار نمود و از آنها پرسید، درآمدهای سرشار موقوفات چگونه به مصرف میرسد؟ به او پاسخ دادند: این درآمدها به مصرف مواجب ملایان، نگهداری مدارس و مساجد متعدد میرسد، مساجدی که تمام وقت در آنها صدای دعا برای پیروزی حکومت در جنگ و ترقی آن بلندست. نادر می گوید به احتمال قوی دعاهای آنان مستجاب نشده و از این پس نیز نخواهد شد، زیرا که پنجاه سال است که این کشور رو به زوال میرود. نادر همان زمان با مصادره بخش بزرگی از موقوفات دستور می دهد: اگر مردم به خدمتگزاران دینی و مذهبی نیاز داشته باشند ، خود حساب آنها را نگاه خواهند داشت.

 

نوشتار زیر پژوهشی است به روش مطالعه اسنادی که با باز خوانی برخی از علل سیاسی و اجتماعی و فکری آن دوره، تشابهات و این همانی حکومت قزلباشها را با حکومت ولایت مطقه فقیه بر رسی می کند که خلاصه از آن را ذیلا می آوریم:

 

علت گرایش سلسله صفویه به تشیّع و تحول در احکام دین

 

تشکیل حکومت صفوی، یکی از نقاط عطف در تاریخ اندیشه سیاسی شیعه محسوب می‌شود، در سایه این حکومت، فقها که از دیر باز با تمسک به استراتژی «تقیه وانتظار» و با رویکرد مبارزه منفی در حاشیه حکومت‌ ها، جامعه شیعی را حفظ کرده بودند به مرور به صحنه آمدند و در گستره خاص فقه قرار گرفته و تحولات عظیمی را در اندیشه دینی این دوره بوجود آوردند.

علما در دوره صفویه در سه مکتب رقیب پراکنده بودند: مکتب اخباری، سنت گراهایی که فقط معتقذ به آنچه از سنت پیامبر و امام بر جای مانده است، بودند، اینان اساسأ منکر هرگونه حکم (رأی) مستقل از سوی علمای بالاتر بودند. مذهب دوم، طرفداران مکتب اصولی بودند که از مشروعیت کارکرد مجتهدان در تفسیر قوانین و آموزه‏ها و در انجام قضاوت‏های مستقل دفاع می‏کردند. این مکتب در دوران صفوی تسلط بیشتری در میان علمای تشیع داشت و مکتب سوم صوفیهایی بودند که به مسایل اسرارآمیز بیش از حقوق علاقه‏مند بودند و تجزیه روح از امور دنیوی را خواستار بودند.(2)

اگر چه فقها در ابتدا در تأسیس حکومت صفویه نقش مستقیمی نداشتند، اما حیات دویست وبیست و یک ساله این سلسله را تداوم بخشیدند. تعامل فقها در این دوره موجب شکل‌گیری نظریه‌های سیاسی جدیدی در این سلسله گردید و آثاری که در اندیشه سیاسی بر جای گذاشت به منزله نقطه عطفی در روابط فقها با حکومت شد. این دوره را می ‌توان دوره تکوین نظریه‌های سیاسی فقیهان و شکل‌گیری شریعتی جدید دانست. فقها در این دوره ارتباط با حکومت موجود را پذیرفتند و نظریه های فقهی آنها را پروراندند و بجای آنکه اصل همکاری با سلطنت را مورد چالش قرار دهند، تلاش کردند در راستای سازگاری اندیشه خود، بسیاری از مفاهیمی را که تا پیش از این فقط با حضور امام معصوم قابل اجرا بود، به میدان آورده و از بحث‌های انجام شده حول آن، ادبیات سیاسی فقهِ درخوری را فراهم آورند که نیاز به امام معصوم نداشته باشد و این خود مبنا و پایه بسیاری از مناسبات دوره‌های بعد قرار گرفت و علما با پروراندن مباحث، راه را برای تأسیس حکومتی مذهبی، با مبانی و کارکردها آن فراهم آوردند. احکامی که اجرای آن ها منوط به حضور امام معصوم بود با تبیین و تعاریف شریعت جدید هماهنگ شد، نقش فقهای دوره صفوی در این تئوریهای جدید بسیار مهم و قابل توجه است.

مهم‌ترین چالشی که فقهای این دوره با آن روبرو بودند نحوه همکاری با حکومت جور در اجرای احکام اسلام در رسیدن به حق الله و حق الناس بود. روش ‌شناسی اجتهاد که برای پاسخ‌ گویی به مسائل جدید، با استفاده از منابع اولیه به وجود آمده بود، نمی‌توانست رهبران غیرمعصوم را به مثابه‌ علمای حکومتی مشروع بپذیرد و در مقابل این سؤال که «در دوران غیبت امام معصوم چه کسی باید حکومت کند؟» بی پاسخ بود.

مشکل ترین پایه استقرار حکومت صفوی شاید بخش فقه سیاسی آن بود که علما برای اولین بار در تاریخ خود با سلاطینی رو به رو شده بودند که با ادعای تشیع، مدافع اسلام و تشیع نسبت به مذهب عامه سخت‌گیر، و در عین حال، حاکمانی بیگانه با این اندیشه و بدون پشتوانه معتبر دینی بودند. در طول حاکمیت صفویه، دو قدرت در جامعه در طول یکدیگر حضور داشتند. یکی قدرت دربار و شاه که بر نیروی نظامی ایلات تحت کنترل خود متکی بود، و دیگر، قدرت علمای درون حکومتی که از توان نظامی منسجم بی‌بهره بود و بر نیروی ناشی از اعتقادات دینی مردم تکیه داشتند. حضور عالمان دینی در دو گروه خلاصه می شد: عالمان بومی که غالباً مقامات صدر را در طول حکومت صفویه در اختیار داشتند؛ و علمای مهاجر، مخصوصاً علمای جبل عامل که غالباً مقامات شیخ الاسلام و قضاوت را بر عهده داشتند.

در نقش و قدرت علما و فقهای شیعه، در بقدرت رسیدن و حاکمیت شاهان صفویه، مورخین هم نظر نیستند(3) زیرا نظرات مخالفی نیز وجود دارد که مدعی اند، علمای شیعه در استقرار اولیه‌ استقرار صفویه هیچ نقشی نداشتند و سلسله‌ صفویه براساس نظریه‌‌ سیاسی ویژه‌ای که در دایره‌ تصوف، بین مرشد کامل و مریدان وجود داشت، به وجود آمد و نظامی بوجود آورد که می‌توان آن را نظام خلیفه‌گری عنوان داد، نظامی مبتنی بر اعتقاد و اطاعت قزلباشان از شاه اسماعیل به عنوان رئیس خانقاه اردبیل و نه اعتقاد به فقیه جامع‌الشرایط شیعه دوازده امامی.(4)

زرین کوب در همین باره‌ می‌نویسد: «در حقیقت، نه خود صفویان و نه هواداران قزلباش آنها، آشنایی چندانی با اصول و مبانی فقهی مذهب شیعه نداشتند و تشیعی که آنها بر آن پای می‌فشردند، بیشتر متأثر از اندیشه‌های غالبانه‌ای بود که اعتقاد به تجسم و حلول، محبت غلو آمیز در حق ائمه (علیهم السلام) و دشمنی شدید با اهل تسنن، از ویژگی‌های بارز آن به شمار می‌رفت و با تشیع فقاهتی مورد تأئید علمای شیعه ارتباط چندانی نداشت، در چنین شرایطی، صفویان برای اینکه بتوانند تشیع را به مذهب رسمی و مورد قبول مردم درآورند، به علمای شیعه و کتب فقهی آنها توجه ویژه‌ای نشان دادند.(5)

آلبرت حورانى محقق در تحولات دینی عصر صفوی، با طرح موضوع مهاجرت علماى جبل عامل به ایران، توجه محققان عصر صفویه را به تغییرات مذهبى این زمان و ریشه ‏های آن جلب کرده است. در مطالعات خاورشناسان نیز، نگارشات آلبرت حورانى مورد توجه قرار گرفته و از جمله آندرِ نیومن در بخشی از پایان نامه مفصل خود در موضوع ستیز بین اخبارگرى و اصولى گرى در تفکر امامیه، بخشی را به بحث از نزاع این دو جریان در عصر صفویه اختصاص داده و از این رهگذر به طرح موضوع مهاجرت علماى جبل عامل به ایران به ویژه به تاریخ زندگیِ محقق کرکى مهمترین فقیه عاملى واز نخستین فقهاى مهاجر به ایران پرداخته. دون استوارت نیز در بررسى های خود از شکل‏گیرى و تکوین فقه امامیه، ضمن ارائه نظرات خود به نقد آراء نیومن در باب میزان اهمیت مهاجرت فقهاى عاملى مهاجر به ایران پرداخته و می نویسد: محقق کرکى نخستین فقیه مهاجر عاملى به ایران است که تقریباً در همان اوان ظهور دولت صفویه به ایران مهاجرت کرده است. کرکی در خانواده‏اى از فقهاء شیعى در کرک نوح، نزدیک بعلبک به دنیا آمد.

در نقد محقق کرکى، حسین بن حسن کرکى (1593/1001)، از نواده دخترى محقق کرکى در بحث از تخییرى یا تعیینى (مخیٌر یا متعیٌن به دستور) بودن نماز جمعه بر خلاف محقق کرکی که قائل به تخییرى بودن نماز جمعه بود، او قائل به وجوبِ تعیینى بوده و در مسئله تعیین قبله عراق و خراسان نیز آراء محقق کرکى را با نگارش رساله‏هاى جداگانه به نقد کشیده است.(6)

هرگاه نورالدین علی کرکی، معروف محقق کرکی (1533/940) را به عنوان اولین مجتهد عصر صفوی و ابراهیم بن سلمان بحرینی محمد عاملی، معروف به شیخ بهایی (1621/1030) را به عنوان آخرین آنان در نظر بگیریم، هر اندازه از محقق کرکی دور و به علامه نزدیک می‌شویم، عملاً از دیدگاه اولیه فقها در خصوص حکومت غیر معصوم فاصله گرفته و به دیدگاه عرفی، که برای حاکم، قدرتی مطلق و مستقل قائل است، نزدیک می‌شویم.

محقق کرکی ، هم عصر شاه اسماعیل و شاه طهماسب صفوی از سوی شاه طهماسب به عنوان اولین شیخ الاسلام، منصوب و اختیارات وسیعی به او واگذار گردید. محقق کرکی، صاحب قریب بیست جلد کتاب فقهی است که در تالیفات خود، آراء و نظریات زیادی درباره احکام فقهی از جمله، در مورد چگونگی پرداخت وجوهات، خراج، اجرای عدالت، اداره حکومت و انجام نماز جمعه ارائه داده است.(7)

محقق کرکی بر این نظر بود که ائمه معصومین، تصرف و تملک خراج را به دیگران اجازه داده اند، و پیروان خود را مجاز کرده اند به حکام جور، خراج بپردازند و مردم نیز اجازه دارند از محل درآمدهای ناشی از خراجی که به سلاطین می پردازند، از آنان مواجب دریافت نمایند، حتی اگر حاکم جائر و ظالم باشد.(8)

او در باب نماز جمعه نیز نظری بر خلاف دیگرفقها داشت، به اعتقاد او اگرچه وجود امام معصوم یا نایب خاص وی برای اقامه نماز جمعه شرط است، ولی این شرط در عصر غیبت لازم نیست و تنها وجود نایب عام برای اقامه نماز جمعه در عصر غیبت کافی می باشد. محقق کرکی، اقامه نماز جمعه را در عصر غیبت واجب تخییری می دانست.(9)

محقق کرکی، حکومت مشروع را فقط در حکومت ائمه یا نائبان عام آن‌ها خلاصه می‌کند. در مورد صفویان نیز محقق کرکی، ضمن اینکه هیچ گاه در صدد توجیه مشروعیت آن‌ها بر نمی‌آید، چندین بار به اشاره آن‌ها را در زمره حکومت‌های جائر قرار می‌دهد.

پس از مرگ شاه اسماعیل، محقق کرکی در همه امور شئون اقتصادی، سیاسی و دینی دولت شیعی جدید، صاحب اختیار مطلق شد تا آنجا که شخص شاه طهماسب خود نقش نائب او را داشت. محقق کرکی از سوی خود، نمایندگان ویژه‌ای به نواحی مختلف فرستاد. قرار گرفتن در این جایگاه جدید، به وی این امکان را داد که در امور مذهبی شیعه به اجتهاد‌های نو دست بزند تا آنجا که برخی از نویسندگان غیر شیعی، او را «مخترع الشیعه» لقب داده‌اند.

از اقدامات مهم محقق کرکی که موجب تقویتِ بیش از پیش جایگاه فقها نزد عامه مردم گردید، طرح بحث «مجتهد الزمانی» و نگارش رساله‌ای در این زمینه بود. این لقبی بود که برای فقیه جامع الشرایط به کار می‌رفت که نوعاً منصب شیخ الاسلامی یا ملاباشی را داشته باشد. پیش از این، بحث زنده بودن مجتهد در فقه شیعه در مکتب حله به قطعیت رسیده و فراگیر شده بود و به رغم مخالفت‌های اندک، آن را به عنوان یک نظریه غالب در فقه شیعه پذیرفته بودند. با این همه، با بالا گرفتن این بحث در آغاز دوره صفوی محقق کرکی، رساله مستقلی در این باره نوشت که اثری از آن بر جای نمانده و تنها برخی از استدلال‌های او در رساله مقدس اردبیلی در این زمینه، دیده می شود.(10)

محقق کرکی ابلاغیه‌ها و دستور العمل‌هایی به تمام شهرهای امپراتوری صفوی نوشت و از مردم هر شهر طبق قانون اسلامی درخواست مالیات کرد. کرکی همچنین شیوه ‌گرفتن مالیات و مقدار آن را تعیین کرد و به ویژه دستور داد که علمای مخالف را از کار برکنار کنند. وی فرمان داد در هر شهر و دهکده‌ای، امام جماعتی تعیین شود تا نماز جمعه بر پا دارد و اصول اسلام را به مردم بیاموزد. وی در سفرهای شاه سلطان صفوی در قلمرو خود، با وی همراه بود. طهماسب، دو فرمان درباره ی محقق کرکی صادرکرد و در هر دو فرمان از وی با احترام زیاد یاد کرده است. طهماسب در هر دو فرمان تصریح کرد که هر کس را محقق عزل کند، معزول است و هر کس را نصب کند،‌ منصوب است.

نفوذ سیاسی فقیهان، پیامدهای دوجانبه‌ای برای حکومت صفوی داشت، از یک سو، به شیوه‌های گوناگون، حکومت را نائبان امام غایب، قانونی و مشروع جلوه می دادند که در استوار ساختن بنیادهای نظری حکومت صفوی تأثیر بسزایی داشت؛ و از طرف دیگر، به سبب برداشت‌های جدید و اجتهادهای فراوان مجتهدین، واکنشی در میان روحانیانی که در درجه‌ای پایین‌تر قرار داشتند، پدید می آورد. برای نمونه، اقدام محقق کرکی در تغییر قبله شهرهای ایران، مخالفت برخی از علما (و درباریان) را در پی داشت، و غیاث الدین منصور دشتکی که در آن زمان در مقام صدر بود، با محقق کرکی به مخالفت برخاست. وی معتقد بود که محقق کرکی، شایستگی و آگاهی لازم برای این کار را ندارد.(11) محقق کرکی در مسائل دیگری همچون خراج و برپایی نماز جمعه در دوره غیبت هم با عالمان دیگری مانند ابراهیم قطیفی بحرانی و میر نعمت الله حلّی در چالش افتاد.

ادامه دارد

پی نوشت ها :

تحریر الوسیله، روح الله خمینی، جلد چهارم، بخش گفتار در شرایط اهل ذمه، مساله شماره 7

2 – منصور معدل: طبقه، سیاست، ایدئولوژی در انقلاب ایران، صص 152 ـ 153.

3- مصطفی الشیبی، به نقل از: کتاب سلسله النسب، تاریخ شاه اسماعیل صفوی و راجر سیوری، ایران در عصر صفوی، ترجمه کامبیز عزیزی، ص 3 .

4 – نجف لک‌زایی، چالش سیاست دینی و نظم سلطانی، قم، پژوهشگاه علوم و فرهنگ اسلامی، 1385ش، ص113.

5 – عبدالحسین زرین کوب، روزگاران دیگر از صفویه تا عصر حاضر؛ تهران، سخن، 1375ش، ص84.

6 – محقق کرکی، رسائل ، ج1، ص 147

7- عبدالرحیم عقیقی بخشایشی، فقهای نامدار شیعه، کتابخانه مرعشی نجفی، بی تا، قم، صص 176-180

8- همان فقهای نامدار شیعه صص 181-183

9- حامد الگار، نقش روحانیت پیشرو در جنبش مشروطیت، ترجمه ابولقاسم سری، توس، تهران، 1359ش، ص 34.

10- رسول جعفریان، فصلنامه علوم سیاسی ، سال هفتم، شماره 3

11- عبدالحسین نوایی، احسن التواریخ، اسطیر، تهران، ص 249 و 320

 

 

 

اخبار مرتبط

دیدگاه خود را بنویسید

لطفا دیدگاه خود را وارد کنید
لطفا نام خود را اینجا وارد کنید