۵- آیه جلباب و پوشاک:
همانطوریکه در مقالۀ قبل خاطر نشان شد، آیۀ بعدی که بعد از آیۀ حجاب نازل شده و بر جواز خروج همسران پیامبر صحه گذاشته، آیۀ جلباب است که قرآن از همۀ بانوان، چه همسران پیامبر، و چه سایرین، هنگام حضور در جامعه، با هدف جلوگیری از ایذاء افراد هوس باز، خواهان نوعی پوشش شده است. اما گاه این آیه از طرف متأخرین مورد استفاده حجاب شرعی قرار گرفته است که توضیح آن خواهد آمد. اما بدون توجه به اینکه مشکل و معضل اصلی چه بوده که آیۀ جلباب برای حل آن مشکل نازل شده است، راه به جایی برده نخواهد شد. مشکل اصلی مسئلۀ تن فروشی و رابطۀ تن با تن و از این راه منبع درآمد داشتن، بوده است. تفاسیر، نظیر تفسیر واحدی و تفسیرالتعلبی هم که به تن فروشی در مکه و مدینه توجه داشته اند، آن را مختص کنیزان شمرده و برای حل مشکل به خیال خود مشکل دیگری به مشکل ها افزوده اند. در صورتی که تاریخ گواه است که روسپیگری و تن فروشی در بین زنان و کنیزان، هر دو، به تمامی رواج داشته و مختص کنیزان نبوده است.
متن آیه: یَا أَیُّهَا النَّبِیُّ قُلْ لِأَزْوَاجِکَ وَبَنَاتِکَ وَنِسَاءِ الْمُؤْمِنِینَ یُدْنِینَ عَلَیْهِنَّ مِنْ جَلَابِیبِهِنَّ ذَٰلِکَ أَدْنَىٰ أَنْ یُعْرَفْنَ فَلَا یُؤْذَیْنَ وَکَانَ اللَّهُ غَفُورًا رَحِیمًا (سورۀ ٣٣ احزاب، آیۀ ۵۹)
ابتدا باید روشن شود که واژۀ جلابیب که مفرد آن جلباب است، چیست؟
در تشخیص معنای جلباب، اختلاف است «که با مصادیق مختلفی روبرو شده است: “روسری که موی سر را در بر گیرد”، “مقنعه یا سربندی که پیشانی و سر را می پوشاند”، “روسری کوچکی که سر و صورت را بپوشاند”، “روسری متوسط که سینه و بازوان را نیز تحت پوشش قرار دهد”، ” روسری بلند (چادر کوتاه) که تا شکم و کمر امتداد یابد”، چادر بلندی که از بالا تا پایین آویزان باشد و اندام را بپوشاند”، ملحفه که بر روی سایر البسه قرار می گیرد”، “پیراهن و لباس گشاد”،…
با این معانی معلوم نیست که کارکرد جلباب، پوشاندن چه قسمتی از پیکر است: “موی سر”، “سرو پیشانی”، ” سینه، گردن و بازو”، ” نیمه بالای بدن”، “همۀ پیکر”، ” اندام و سایر البسه”، …»؟
این واژه به هیچ لباس مشخص اشاره ندارد، بلکه معنایش ” پوشاک و وسیلۀ پوشش” به طور کلی است (۱).
فولادوند در ترجمۀ همین معنی کلی را برگزیده است: «پوشش های خود را بر خود فروتر گیرند» مرتضی مطهری نیز آیه را خالی از اشعار به کیفیت و حدود پوشش می داند: « در این آیه حدود پوشش بیان نشده است… آن چه از این آیه استفاده می شود این است [: دستور وقار در وضع لباس در هنگام رفت و آمد] نه کیفیت خاصی برای پوشش» (۲).
بسیاری بدون توجه به آیات دیگر قران «که همۀ انسانها را برابر می داند و گرامی ترین آنها نزد خداوند با تقواترین آنها است (سورۀ ۴۹ حجرات، آیۀ ۱۳) و اینکه بسیاری از مؤمنین و اصحاب نزدیک آن حضرت مردان و زنان برده بودند، در تفسیر و معنی کردن آیه، آزار و اذیت زنان برده را مجاز دانسته و برایش، شأن نزولی هم درست کرده اند: «ترجمۀ ذَٰلِکَ أَدْنَىٰ أَنْ یُعْرَفْنَ فَلَا یُؤْذَیْنَ، یعنی این نزدیکتر است به اینکه شناخته شوند به زی خودشان که اینها زنان آزاد (و نجیبه) هستند و کنیز نیستند، پس اهل هوا و شهوت ایشان را (با مزاح و متلک گفتن خود) اذیت نکنند، چون آنها با کنیزان شوخی می کردند، و چه بسا بود که منافقین از شوخی با کنیزان تجاوز کرده و سر به سر زنان آزاد (و نجیبه) هم می گذاشتند، پس وقتی به ایشان می گفتند که چرا اینکار را کردی، می گفتند ما خیال کردیم کنیز و برده هستند، پس خدا عذر ایشان را قطع نمود» (۳).
این گونه معنی کردن و تفسیر ها، نادیده گرفتن “کنیز ها” و “انسانیت” آن هاست، بطوری که راویان ملاک های تبعیض آمیز خود را به قرآن نیز تحمیل کرده اند. در صورتی که متن آیه روشن است و با نزول این آیه، تماس اجنبی با سه دستۀ زنان پیامبر، دختران پیامبر و زنان مؤمنان، با پوشیدن یک لباس مشخص، قدغن شده بود. که آقایان خواسته و ناشناخته با آنان تماس می گرفتند و این خود مایۀ تهمت و بد نامی و اسباب مشاجرات لفظی و احیاناً درگیری خانوادگی را فراهم می کرد. « لذا دستور آمد که این سه دسته از خانم ها با پوشیدن یک لباس ممتاز و غیر معمول، یعنی جلباب که معمولاً به هنگام خواب، روی خود می کشیده اند هویت خود را اعلان نمایند که : ما شوهر داریم و نزدیک شدن با ما و تماس با ما جز تهمت و بدنامی و آزار و اذیت برای ما و شما، ثمری نخواهد داشت» (۴). تحشیۀ بنی صدر در رابطه با مطلب فوق چنین است: «البته دقیق تر آنکه: ارتباط مغز با مغر آزاد و ارتباط تن با تن محدود به همسری است. زمان و مکان آیه محدود به زمان پیامبر و مدینه نمی شود، بلکه امر مستمر است، در همه جا و هر وقت اذیت پیش آمد، زن مدافع خویش است».
در آیۀ فوق پدیدۀ ایذاء و آزار جنسی، نقش اصلی در علت نزول آیه دارد، «نقش این پدیده به طور سر بسته و کلی اما به وضوح در متن آیۀ آمده، ذکر شده است: «ذَلِک أَدْنی أَن یُعْرَفْنَ فَلا یُؤْذَیْنَ» (نزدیک تر سازیِ جلباب به اندام موجب می شود که شناخته شوند تا (مورد ایذاء واقع نشوند)» (۵). حکم آیه (یعنی پوشش) را مقید به، و وابسته به “وجود ایذاء جنسی” کرده است “زنان مؤمن می بایست جلباب و پوشاکشان را به خود نزدیک کنند… تا موجب ایذاء و آزار قرار نگیرند (یُدْنِینَ عَلَیهِنَّ مِن جَلَبِیبِهِنَّ… فَلا یُؤْذَیْنَ)”. پس حکم آیه مطلق نیست. در آیه آمده:
بررسی «أَن یُعْرَفْنَ»: «پس از اینکه آیه گفت: زنان خانوادۀ پیامبر و سایر زنان مؤمن باید جلباب هایشان را بر اندامشان فروخوابانند» در ادامه اش آورد: ذَلِک أَدْنی أَن یُعْرَفْنَ فَلا یُؤْذَیْنَ، یعنی اینکار برای اینکه شناخته شوند و در نتیجه مورد آزار واقع نشوند، بهتر است». حال این سؤال مهم مطرح است که زنان به چه چیزی باید شناخته شوند؟ همچنانکه بسیاری از مفسران روایی گفته اند، شناخته شدن آزاد، از کنیز است. تفسیر واحدی و تفسیر التعلبی در ذیل آیۀ «یَا أَیُّهَا النَّبِیُّ قُلْ لِأَزْوَاجِکَ …»، به این مسئله توجه داشته اند که چون در مدینه در بین کنیزان، زنان تن فروشی بودند، آورده اند که گروهی از زناکاران وقتی زن ها شب هنگام از خانه خارج می شدند، تعقیب شان می کردند. البته زناکاران در پی شکار کنیزان بودند. به این علت آیه نازل شد تا کنیزان، از زنان آزاد شناخته گردند (۶). ولی اینان توجه نکرده اند که این با پیام پیامبر که همۀ انسان ها برابرند و بسیاری از زنان مؤمنه در سِلک کنیزان هستند، مغایر است. مرتضی مطهری در رد چنین برداشتی می گوید: «مفسرین گفته اند: گروهی از منافقین، اوائل شب که هوا تاریک می شد، در کوچه ها و معابر مزاحم کنیزان می شدند… گاهی اوقات این جوانان مزاحم و فاسد، متعرض زنان آزاد نیز می شدند و بعد مدعی می شدند که ما نفهمیدیم آزاد زن است و پنداشتیم کنیز است. لذا به زنان آزاد دستور داده شد که بدون جلباب یعنی در حقیقت بدون لباس کامل از خانه خارج نشوند تا کاملاً از کنیزان تشخیص داده شوند و مورد مزاحمت و اذیت قرار نگیرند. بیان مذکور خالی از ایراد نیست، زیرا چنین می فهماند که مزاحمت نسبت به کنیزان مانعی ندارد و منافقین آن را به عنوان عذری برای خود ذکر می کرده اند، در حالی که چنین نیست… این تفسیر صحیح نیست. به هیچ وجه قابل قبول نیست که قرآن کریم فقط زنان آزاد را مورد عنایت قرار دهد و از آزار کنیزان مسلمان چشم بپوشد» (۷).
ابن حزم صریح تر از مطهری سخت بر چنین استنباطی تاخته است: «برخی افراد ضعیف الفکر در بارۀ آیۀ یُدْنِینَ عَلَیْهِنَّ مِنْ جَلَابِیبِهِنَّ ۚ ذَٰلِکَ أَدْنَىٰ أَنْ یُعْرَفْنَ فَلَا یُؤْذَیْنَ، و انگیزۀ نزولش گفته اند که فاسقان برای فسق، متعرض زنان می شدند. به همین خاطر خدا زنان آزاد را فرمان داد که جلباب بپوشند تا افراد فاسق بفهمند که آنها زنانی آزاد هستند و در نتیجه به آنها تعرض نکنند. علی در این باره گوید: ما از این تفسیر فاسدی که ناشی از لغزش مفسر و کج فکری وی است، و یا ناشی از افتراء دروغ پرداز فاسق است، بیزاری می جوییم. زیرا بنا به این تفسیر، خدا دست فاسقان را برای تعدی به کنیزان آزاد گذارده، و این مصیبه الأبد است. این در حالی است که هیچ یک از اهل اسلام در این مورد اختلاف ندارند که تحریم زنا نسبت به زن آزاد، همانند تحریم زنا نسبت به کنیز است. و نیز کیفر زنا کاری که با زنی آزاد مرتکب زنا شده، همان کیفری است که اگر با کنیز مرتکب شود و هیچ فرقی وجود ندارد. و همچنین تعرض به زن آزاد، با تعرض به کنیز فرقی با هم ندارد. به خاطر همین چیز هاست که لازم است قول احدی پس از رسول الله پذیرفته نشود، مگر اینکه به وی اسناد شود» (۸).
به روایات و شأن نزول هایی، که هم اشاره به کنیز، و هم عموم زنان دارد، و هم انسان را به سمت تبعیض آمیزی می برد، چگونه می شود اعتناء کرد و بدان ها استناد جست و آن ها را بر قرآن تحمیل کرد؟ توجه به متن آیه روشن می سازد که منظور و هدف آیه، ایمن سازی زنان مؤمن، چه کنیز و چه آزاد، و از بین بردن بهانۀ در دست فاسدان است، و نه هرگز به منزلۀ جواز ایذاء کنیزان. در حقیقت جلباب علامتی بوده برای نشان دادن زنان متأهل، و یا نشانۀ انتساب به پیامبر. پس جلباب، جنبۀ حجاب و پوشش نداشت، و صرفاً علامت و تشریفات بود. محمد باقر بهبودی چنین می گوید: «این سه گروه [همسران رسول، دختران حضرت و زنان شوهر دار] باید با پوشیدن یک جامۀ گشاد و بلند، شخصیت والای خود را در جامعه اعلان کنند، تا مبادا بی خردان با آنان تماس بگیرند و بگویند که: آرزوی همسری دارند… در هر حال بدیهی و روشن است. و لفظ آیۀ کریمه نیز صراحت دارد که این لباس جنبۀ تشریفاتی دارد، نه حجاب شرعی … . این دستور ویژه برای آن بود که آزادی های جامعۀ اسلامی دایر بر تماس بانوان و آقایان به صورت مطبوع و شایسته ای کنترل شود و احیاناً ایجاد درد سر نکند، زیرا بر اساس قوانین قرآنی، تماس اجنبی با این سه دسته از بانوان غدقن شده بود. ولی آقایان ناخواسته و ناشناخته با آنان تماس می گرفتند و این خود مایۀ تهمت و بد نامی بود و اسباب مشاجرات لفظی و احیاناً درگیری خانوادگی را فراهم می کرد. لذا دستور آمد که این سه دسته از خانم ها با پوشیدن یک لباس ممتاز و غیر معمول، یعنی جلباب … هویت خود را اعلام نمایند که ما شوهر داریم و نزدیک شدن با ما و تماس با ما، جز تهمت و بد نامی، و آزار و اذیت برای ما و شما، ثمری نخواهد داشت. طبیعی است که باید این جلباب را بر روی ازار و خمار بپوشند تا با عبارت قرآنی «یُدْنِینَ عَلَیهِنَّ» مطابق باشد» (۹).
در آیه، عبارت « نِساءِ الْمُؤْمِنِینَ »، مطلق زنان است، زیرا در قرآن واژۀ نساء محدود به همسران و زنان شوهر دار نیست، بلکه این واژه، اَعَم بوده و به معنای مطلق “زنان” (افراد مؤنث) است، و در واقع نقطۀ مقابل رجال (مردان) می باشد: «وَإِذْ نَجَّیْنَاکُمْ مِنْ آلِ فِرْعَوْنَ یَسُومُونَکُمْ سُوءَ الْعَذَابِ یُذَبِّحُونَ أَبْنَاءَکُمْ وَیَسْتَحْیُونَ نِسَاءَکُمْ …» (سورۀ ١بقره، آیه ۴۹) و «یَا أَیُّهَا النَّاسُ اتَّقُوا رَبَّکُمُ الَّذِی خَلَقَکُمْ مِنْ نَفْسٍ وَاحِدَهٍ وَخَلَقَ مِنْهَا زَوْجَهَا وَبَثَّ مِنْهُمَا رِجَالًا کَثِیرًا وَنِسَاءً …» (نساء ۴، آیۀ ۱).
باید توجه داشت که در عصر نزول قرآن «مصداق عفت و عفاف، خودداری از زنا و آلودگی جنسی بود …، فخر رازی می گوید (ممکن است مراد آیه این باشد که آن ها به آن وسیله، شناخته می شوند که اهل زنا نیستند…» (۱۰). سمعانی به این نکته توجه کرده و در تفسیر خود توضیح داده: «مفسران گویند که منازل مدینه تنگ و محدود بود و زنان شب ها برای قضای حاجت به سمت [خرابه ها و] و زمین های متروک [بیرون شهر] از خانه خارج می شدند. در این هنگام گروهی از منافقان و فاسقان در کمین شان می نشستند و متعرض شان می شدند. پس [هنگام مواجهه،] هر کدام از زنان که عفیف بود، جیغ می کشید و آنان وی را رها می کردند، و اگر غیر عفیف بود، به وی چیزی می دادند و [در عوض] با او نزدیکی می کردند» (۱۱).
علامت شناخته شدن به اهل زنا نبودن:
نکته قابل توجه اینکه در این گزارش، بحثی از کنیز و آزاد به میان نیامده، بلکه سخن از تشخیص “عفیف”، از ” غیرعفیف”، است. بنابراین «فَلا یُؤْذَیْنَ» در همین معنای آلودگی بکار برده شده و در نتیجه ترجمۀ «ذَلِک أَدْنی أَن یُعْرَفْنَ فَلا یُؤْذَیْنَ» چنین است: «نزدیک سازی جلباب، موجب می شود که به عدم رغبت به آلودگی شناخته شوند و در نتیجه آلوده نشوند».
با این گزارش کیفیت پوشش که قرآن خواستارش شد ” علامتی” بود که زنان مؤمن به وسیلۀ آن، عدم تمایل خود را به زنا و آلودگی جنسی و معاشقه، ابراز می کردند.
شناخته شدن هویت:
حال باید دید که « یُدْنِینَ عَلَیهِنَّ مِن جَلَبِیبهنَّ » به چه معنا است؟ در اینجا به معنای “فرود آوردن و پائین آوردن” است و این معنی با «أَن یُعْرَفْنَ» (شناخت شخص) جور در می آید. و در این صورت این معنا ناظر بر این است که «زنان عصر پیامبر گاهی اوقات جلباب شان را بر روی صورت و چهره قرار می دادند تا در حین تردد برخی نقاط مبهم و بویژه در حین عزیمت به سمت دستشویی و خَلاء (که مکان های نا مطمئنی از حیث استتار بودند) هویت شان شناخته نشود!، در این بین، برخی افراد فاسق و بی مبالات که در گوشه و کنار مزاحمت ایجاد می کردند، به دلیل عدم شناخت طرف مقابل که ناشی از مخفی بودن چهره اش بود، مقدمات ایذاء را نسبت به او (چه عفیف، و چه آلوده) اجرا می کردند. پس آیه بر مبنای معنای مذکور و در واکنش نسبت به این معضل، از خانوادۀ پیامبر و از سایر زنانی که ایمان آورده بودند، خواست که جلباب را از روی صورت و چهره پائین آورند تا دیده شده و شناخته شوند، و در نتیجه [از سوی مزاحمان و فاسقانِ حاضر در کمین به گمان اینکه غیر عفیف هستند] مورد ایذاء قرار نگیرند. در راستای تقویت چنین معنایی می توان به عذر مزاحمان و فاسقان در شأن نزول های گذشته اشاره کرد که می گفتند: ما آن ها را نشناختیم و نفهمیدیم چه کسی هستند: عفیف اند، غیر عفیف اند، آزادند، جزو کنیزان آلوده هستند…؟ بدیهی است روشن ترین تفسیری که برای عذر مذکور به ذهن متبادر می شود این است که آنان چهرۀ زنانِ عابر را به دلیل پوشیده بودنش، نمی دیدند و در نتیجه آیه برای رفع این مشکل، خواهان پایین آوردن جلباب از روی صورت شد» (۱۲). خود آیه روشن است که به معنای شناخته شدن است و الا اگر به معنای پوشیدن کامل و یا ناقص بگیریم، دچار مشکلات پیچیده ای می شویم و معنای صاف و روشن قرآن را پیچیده می کنیم و هم برای خودمان و هم برای جامعه – به جای حل مشکل- مشکل آفرین می شویم. آنهایی که آیه را به معنای پوشیدن گرفته اند، با تخیل و ظن و بر اساس روایت و یا حدیثی که کم و کیف آن معلوم نیست، تخیل خود را بر قرآن تحمیل کرده و در شأن نزول آیه گفته اند: پوشاندن صورت، پیشانی، سر، گردن و موی سر. می گویند چون:
سر را نمی پوشاندند
سر و پیشانی را نمی پوشاندند
صورت را نمی پوشاندند
صورت، گردن را نمی پوشاندند
صورت، گردن و تمام اندام را از بالای سر تا نوک انگشتنان پا را نمی پوشاندند،
آیه نازل شد. جای تأسف است که بجای دست یازیدن به شأن نزول های نادرست، به خود آیه مراجعه نمی کنند و شأن نزول را از خود آیه نمی جویند. «نتیجۀ این گونه برداشت ها، به شرط اطلاق آیه، یا حبس محترمانۀ بانوان در خانه است، و یا نصب نقاب و روبنده بر چهره» (۱۳). که هر دوی این نتیجه ها، با آیه در تضاد است. با اینحال، حتّی اگر فرض کنیم که مراد آیه، پوشش صورت و سر است، باز دستور یادشده مربوط به وقت بروز ایذاء (فَلا یُؤْذَیْنَ) است، و نه سایر اوقات! مرحوم مطهری نیز می گوید: «مفسران قبول دارند که مفهوم اصلی « یُدْنِینَ» پوشانیدن نیست… تا آنجا که من الآن به خاطر دارم هیچ فقیهی به این آیه به عنوان یکی از ادلۀ وجوب ستر استناد نجسته است» (۱۴). روشن است که حکم آیه متعلق به شرایط خاص و آن هم زمانی است که زن در معرض ایذاء است. جالب است توجه شود که فیض کاشانی آیه را دال بر پوشش چهره و بدن می دادند (۱۵)، اما جای تعجب است که همین فیض کاشانی «در کتاب فقهی اش نه تنها پوشاندن وجه و کفین را لازم نمی داند، بلکه حتی پوشاندن “موی سر” و ” گردن” را نیز واجب ندانسته است! امروزه رأی فیض کاشانی عجیب می نماید، ولی این رأی در سابق هرگز عجیب و غیر منتظره نبود» (۱۶). بنی صدر در حاشیۀ ص ۵۱۴ افزوده: «مشخص است که ظرف اجرای حکم، مربوط به زمان ایذاء است، یعنی هر زمان زن در معرض ایذاء قرار گیرد، حق دارد از خود دفاع کند و در آن شرایطِ مدینه، یک شیوه، جلباب بوده است. این برداشت شأن نزول آیه را امر مستمر (ایذاء جنسی) دانستن است». خود آیه صراحت دارد و روشن است که مسئلۀ اصلی، ایذای جنسی بوده است و مورد شناخت قرار دادن زنانی که اهل زنا نبوده برای گرفتن بهانه از دست آزار دهندگان، است :«ذَلِک أَدْنی أَن یُعْرَفْنَ فَلا یُؤْذَیْنَ». و این در هر زمانی صادق است.
رعایت حجاب عقلایی:
«اگر چه آیه رأساً به صدور رهنمود در امر پوشش پرداخته است، اما در عین حال از همین آیه می توان استنباط کرد که تشخیص پوشش و کیفیت آن، از عهدۀ عقل نیز بر می آید، زیرا در آخرین جملۀ آیه، زنان مورد بحث را مشمول آمرزندگی و بخشش قرار داد: وَکانَ اللَّهُ غَفُوراً رَّحِیماً و پیدا است که غفران ناظر به گناهی است که از آنان سر می زده است. زیرا به قول زمخشری آن ها پیش از نزول آیه نیز می توانستند به “مدد عقلشان” پوشش صحیح را بدست آورند (وَکانَ اللَّهُ غَفُوراً رَّحِیماً)…، اما به تشخیص عقل و ندای درونی توجه نکردند و در نتیجه به گناه افتادند. پس خدا رأساً رعایت پوشش درست را مورد تأکید قرار داد، و گناه قبلی نادیده گرفتن تشخیص عقل را (به شرط تغییر رویه) بخشید».
بنابراین جامعۀ ایمانی عصر پیامبر کافی بود میزان پوشش را با خردورزی و عقل خدادادی استخراج نماید… . البته میزان حجاب عقلایی در عصر پیامبر در همان حدّی بود که قبلاً گفته شد و نه سرتاسری. پس حجاب معقول و حریم عفاف در عین حال که ایمنی دهنده و آرامش بخش زنان مؤمن بود، اما دست و پاگیر و محدود کننده نیز نبود، یعنی بر آنان: «لازم نبود که مو، گردن و صورت را بپوشانند (آنها اگر هم پارچه ای بر سر می آویختند، بنا به رسم و عادت، یا برای تشخص و تمایز نسبت به کنیزان، یا ناشی از مسائل اقلیمی، یا برای نماز، و یا به عنوان تکیه گاهِ نصب بود، بویژه که گاه مردان نیز چنین می کردند). لازم نبود آرنج و ساعد را پوشیده دارند. لازم نبود ساق پا (زانو به پائین) را مستتر کنند. لازم نبود از حضور در اجتماع خودداری کنند. لازم نبود از سخن معمولی با مردان بپرهیزند… . در واقع اطمینان از پوشیدگی “تنه، ران و بازو”، نشانۀ پایبندی بود، ولی برهنگیِ “مو، گردن، ساعد و ساق” چنان پیش پا افتاده می نمود که هرگز علامتی برای واکنش مردان آلوده و زنا کار به شمار نمی آمد.
بر این اساس، ترجمۀ آیه چنین است: «ای پیامبر به زنانت و دخترانت و زنان مؤمنان بگو! جامه را بر اندام بنشانند. این کار موجب می شود که به [خودداری از آلودگی] شناخته شده و در نتیجه آلوده نگردند. و خدا [نسبت به گناهان قبلی (که برخواسته از عدم توجه به ندای عقل و در نتیجه حدوث برهنگی ها و سپس آزار دیدن و آلودگی بود) در صورت بکار بستن دستور آیه و توجه به ندای عقل] پرده پوش و مهربان است» (۱۷).
در هر حال این آیه هم ربطی به حجاب شرعی و یا نوع پوشش ندارد. مرتض مطهری هم می گوید: «در اینکه جلباب چه نوع لباسی را می گویند، کلمات مفسرین و لغویین مختلف است و بدست آوردن معنای صحیح کلمه دشوار می باشد». و حتی می افزاید که «چنانکه ملاحظه میفرمایید معنی جلباب از نظر مفسران چندان روشن نیست». در المنجد می نویسد: “الجلباب: القمیص او الثوب الواسع ” ( یعنی جلباب پیراهن یا لباس گشاد است ) (۱۸). آنچه مسلم است این آیه هم هیچ ربطی به حجاب شرعی و یا نوع پوشش ندارد، بلکه برای جلوگیری از آزار جنسی و شناخته شدن زنان و دختران پیامبر و زنان مؤمن از زناکاران است.
نظر به اینکه در آیۀ ۳۱ سوره نور که مهمترین و یا حساس ترین آیۀ قرآن در بارۀ حجاب بانوان است و مدعیان پوشش موی سر همین آیه را مورد استناد قرار می دهند، در صورتی که از ظاهر آیه و حتی از برداشت پیشینیان چنین چیزی بدست نمی آید که توضیح آن در قسمت بعدی خواهد آمد، اما چون در آن کلمه «خمار» بکار برده شده است. و این کلمه در طول زمان و نزد هر فقیهی معنای خاصی پیدا کرده که گاه با معنای مورد نظر قرآن زمین تا آسمان فاصله دارد، قبل از آن، به مسئلۀ «خمار» و معنا و محدودۀ آن پرداخته خواهد شد.
خِمار، تن پوش است:
آیات قرآن بر نادوختگی البسه در هنگام ظهور اسلام صراحت دارند: “«وَ لْیَضرِبْنَ بخُمُرِهِنَّ عَلی جُیُوبهِنَّ» (زنان مؤمن باید تن پوش ها را بر روی شکاف ها و فاصله ها قرار دهند [یا سراندازشان را بر روی سینه گذارند]). چنانکه ملاحظه می شود متن آیه به خوبی گویای این است که تن پوش و [یا سراندازِ] مذکور، جامه ای نادوخته بوده که “قابلیت جابجایی بر روی اندام” را دارد، و می توان کاربرد بهتری برای آن ایجاد کرد. این آیه، دستِ کم گویای عدم رواج مقنعه های امروزی یا پیراهن های مطمئن در آن روزگار می باشد».
« یُدْنِینَ عَلَیهِنَّ مِن جَلَبِیبِهِنَّ» (زنان مؤمن، تن پوش ها را بر خود فروتر گیرند و به بدن نزدیک نمایند).
«متن آیه حاکی از این است که تن پوش و جلباب، پارچه ای است نادوخته که می توان آن را “بر روی اندام جابجا” کرد و تغییر وضعیت داد. همچنین عدم استفادۀ آنان از پیراهن را به نوعی می توان از همین آیه بدست آورد»” (۱۹).
طباطبائی در مورد «وَ لْیَضرِبْنَ بخُمُرِهِنَّ عَلی جُیُوبهِنَّ» می نویسد: «کلمۀ “خمر”، جمع خمار است، و “خمار” آن جامه ای است که زن سر خود را با آن می پیچد، و زاید آن را بر سینه اش آویزان می کند. و کلمه جیوب، سینه ها است» (۲۰).
“«قُلْ لِلْمُؤْمِنِینَ … یَحْفَظُوا فُرُوجَهُمْ … وَقُلْ لِلْمُؤْمِنَاتِ … یَحْفَظْنَ فُرُوجَهُنَّ …» ( ترجمۀ ۱: به مردان و زنان مؤمن بگو!…مراقب پوشیدگیِ فرج و شرمگاهشان باشند [تا در اثر بی مبالاتی ظاهر نشود]. ترجمۀ ۲: به مردان و زنان مؤمن بگو!… مراقب إذار [یا دامن لباس] شان باشند [تا اندام برهنۀ زیر آن، در پی سهل انگاری، مورد روئیت واقع نشود])” (۲۱).
صاحب المیزان در مورد «وَیَحْفَظُوا فُرُوجَهُمْ» می گوید: «و مقابله ای که میان جملۀ «یَغُضُّوا مِنْ أَبْصَارِهِمْ» با جملۀ «وَیَحْفَظُوا فُرُوجَهُمْ» افتاده، این معنا را می رساند که مراد از «حفظ فرج» پوشاندن آن از نظر نامحرمان است، نه حفظ آن از زنا و لواط که بعضی پنداشته اند… پس برای زنان هم جایز نیست نظر کردن به چیزی که برای مردان جایز نیست، و برایشان واجب کرده که عورت خود را از اجنبی– چه مرد و چه زن- بپوشانند» (۲۲). « متن آیه به گواه تفسیر مشهور، مؤید آن است که زنان و مردان (یعنی حتی پس از ظهور اسلام) برای پوشاندن پائین تنه و شرمگاه شان از إذار یا دامن لباس استفاده می کردند و نه شلوار، زیرا مطابق آیه می بایست مراقب بودند تا اندام موجود در زیر آن در حین حرکت و نشست و برخاست مورد روئیت واقع نشود».
خِمار چیست؟:
در کتب حدیث و فقهی آمده است: «لا یَقْبَلُ اللَّهُ صَلاهَ حَائِضٍ إِلاَّ بِخِمَارٍ، (خداوند نماز دختری را که بالغ شده است نمی پذیرد مگر اینکه از پارچه ای پوشاننده استفاده کند). شماری از فقها و محققان از همین حدیث برای اثبات وجود “ستر عوره” (یعنی پوشش شرمگاه) استفاده کرده اند. با این حساب واژۀ خمار در این روایت که آن را پارچۀ پوشاننده ترجمه کردم، به معنای دامن یا ساتر پائین تنه است، و نه روسری و سرپوش» (۲۳). در همین راستا «گفتنی است برخی علاوه بر درع، همچنین از سرانداز (روسری) استفاده می کردند که آن را خمار و مقنعه می نامند. مقنعه نیز همانند خمار، یک پارچه بود و هیچ ربطی به مقنعه های دوخته و جلو بستۀ امروزی ندارد. اگر آنان لبه های سرانداز را در جلو بدن بهم وصل می کردند، در این صورت از پیدا بودن سینه و پستان جلوگیری می کردند و بر نارسایی اول فائق می آمدند، اما همان طور که پیش از این گفتم، آن را پس از قراردادن بر روی سر به پشت بدن می انداختند و به همین خاطر سینه و پستانِ بسیاری از آنان پیدا بود (۲۴): شبیه به همان روسری که شمالی ها و بعضی عشایر آن را به پشت سر می انداختند.
«واژۀ خمار که این نیز به معنای وسیلۀ پوشش است، کابرد اصلی اش مطابق احادیثی که در بخش بعد خواهد آمد، عبارت از ستر عوره و پوشاندن ناحیۀ دامن بود و یا خود واژۀ “لباس” که این یکی نیز به معنای وسیلۀ پوشش است، کاربردش بنا به عبارت قرآنی “لِبَاسًا یُوَارِی سَوْآتِکُمْ” [سورۀ ٧ اعراف، آیۀ ۲۶]، پوشش دامن و شرمگاهِ مرد و زن بود. اما سایر جامه هایی که در آن پوشندگی نیست، فاقد چنین وظیفۀ ذاتی در قبال شرمگاه و پائین تنه بودند که از جمله می توان به “رداء” و ” قمیص” اشاره کرد که اولی بر دوش قرار می گرفت و دومی پیراهنی است که در درجۀ اول، بالاتنه را در بر می گیرد» (۲۵).
وقتی در رابطه با آن دوران که برای بسیاری از مستمندان یک قطعه پارچه بیشتر نبود، روشن شود که چگونه از آن استفاده می کردند، معنی خمار نیز روشنایی پیدا می کند. توضیح اینکه:
«گذشته از زنان مستمندی که یک قطعه پارچه بیشتر نداشتند، مابقی به یکی از این دو صورت عمل می کردند: الف- اکثراً از پیراهن زنانه که درع نامیده می شد و از نیمه های سینه تا نزدیکی های زانو را در بر می گرفت، استفاده می کردند. در بارۀ این پیراهن در آینده توضیح خواهم داد. گاه علاوه بر پیراهن همچنین از قطعه پارچه ای به نامِ احتمالیِ خمار که بر روی “دوش” می گذاردند، یا بر روی “سر” سوار می کردند، تا ” سینه و پستان، شانه و بازو را در بر گیرد، بهره می گرفتند. بنابر این درع یا پیراهن زنانه تقریباً کارکرد إزار مردانه را داشت، اگر چه منطقۀ بیشتری (از جمله: کل شکم، کمر و بیشتر سینه و پستان) را در بر می گرفت؛ و نیز خمار یا “رو دوشی و سر اندازِ” زنانه تقریباً معادل رداء مردانه بود. ب- برخی نیز همانند مردان از ازار و رداء (خمار) بهره می گرفتند» (۲۶). «حفصه دختر عبدالرحمن، نزد عایشه آمد. وی پوشاک نازکی بر تن داشت به همین خاطر عایشه جامۀ او را پاره کرد و به جای آن، پوشاک ضخیم تری به او داد “… دَخَلَتْ حَفْصَهُ بِنْتُ عَبْدِ الرَّحْمَنِ عَلَى عَائِشَهَ زَوْجِ النَّبِیِّ (ص)، وَ عَلَى حَفْصَهَ خِمَارٌ رَقِیقٌ، فَشَقَّتْهُ عَائِشَهَ وَ کَسَتْهَا خِمَاراً کَثِیفاً” ممکن است بعضی ها واژۀ خمار در این روایت را به روسری و سرپوش تفسیر کنند، ولی باید گفت با این فرض محتوای حدیث هرگز با واقعیات عصر پیامبر همخوانی ندارد، زیرا در آن زمان تقیدی نسبت به جاهای بسیار حساستر از موی سر نیز وجود نداشت و در نتیجه نوبت به انتقاد و واکنش به روسری نازک و پیدا بودن مو نمی رسید» (۲۷). وقتی به وضعیت اقلیمی عربستان توجه شود، معلوم می گردد که حجاب در عصر پیامبر در ارتباط با عفت جنسی نبود، بلکه ناشی از مسائل عرفی و اقلیم بوده است. در شرایط اقلیمی عربستان و در صحراهای شنزارش که هر لحظه شن های نرم صحرا در همه جا پراکنده می شد، زنان و مردان برای فرار از شن روسری، سر می کردند که هنوز هم متداول است. منتها در شکل و شمایلش، تغییراتی حاصل شده است. حتی در خوزستان، اعراب ایرانی نیز چنین اند و طبیعی است که این سنت برای فرار از آلوده شدن بوده است، و ربطی به حجاب شرعی ندارد.
«زنان، بسیاری از اندامشان همیشه نمایان بود و آن امری عادی بود، علاوه بر آن مابقی مواضعشان نیز گهگاه به دلایل فوق الاشاره ،نمایان می گشت. در چنین آشفته بازاری، جامعۀ اسلامی فقط توانست از آنان انتظار داشته باشد که مناطق تحت پوششِ جامه ها را به خوبی حفظ کنند و از آشکار شدنِ ناحیۀ دامن، سینه و… جلوگیری نمایند (زیرا آنان مبتلا به پوشش های بی ثمر و نیز دچار بی مبالاتی بودند)، اما باید پذیرفت که زمینه ای برای امر به پوششِ ” ساق پا، ساعد و آرنج، گردن و موی سر” وجود نداشت. همینطور در مورد مردان نیز نمی شد به ستر بیش از کمر تا زانو حکم کرد. …
در حالی که امروزه تفکیک صفوف مردان و زنانِ نماز گزار امری مسلّم و بدیهی می نماید، اما باید دانست که علت اولیۀ جدا سازی آنان از یکدیگر، به وجود دامن های کوتاهِ برخی نماز گزاران در حیات پیامبر بر می گشت. بر این اساس، پیامبر (ص) برای دیده نشدنِ عورهِ یکدیگر توسط جنس مخالف، تدبیر و رهنمودهایی شامل “عقب تر بُردن صفوف زنان نسبت به مردان، عدم نگاه زنان به مردانِ سجده کننده، و دیرتر برخاستنِ زنان از سجده نسبت به مردانِ جلوتر از خود” اتخاذ کرد، تا بر تبعات منفی ناشی از کوتاهی دامن ها که عمدتاً در خم و راست شدنِ سجده رخ می نمود، غلبه گردد» (۲۸).
« امام علی از قول پیامبر آنجا که بیست ویژگی مؤمن را برمی شمارد، آورده است: یکی از ویژگی های مؤمن این است که وسط جسم خود را با إزار ببندد… . پیشتر دعای رسول خدا در بارۀ زنانی که شلوارک می پوشیدند (تا از پیدا شدن فرج و پائین تنه جلوگیری کنند) را خواندیم که فرمود: “رَحِمَ اللهُ المتَسَرْوِلاتِ” (رحمت کند خدا بر زنانی که شلوارک می پوشند)
روایت شده که پیامبر به منزل در آمد و همسرش امّ سلمه را دید که خود را نپوشانده بود (و یا در حال پوشاندن بود) پس پیامبر به وی گفت: پارچه را دور تا دورِ ناحیۀ دامنت (به خوبی) بپیچان» (۲۹).
آنچه از تن را باید پوشاند:
«برخی احادیثِ پیامبر گویای این است که اندام لازم به پوشش، چه در مورد مردان و چه حتی در مورد زنان، عبارت از ناحیۀ عوره است. عوره به فرمودۀ حضرت از دور کمر (زیر ناف) تا زانو می باشد. “عَوْرَهُ الرَّجُلِ عَلَى الرَّجُلِ، کَعَوْرَهِ الْمَرْأَهِ عَلَى الرَّجُلِ ، وَعَوْرَهُ الْمَرْأَهِ عَلَى الْمَرْأَهِ کَعَوْرَهِ الْمَرْأَهِ عَلَى الرَّجُلِ ” و “عَوْرَهُ الْمُؤْمِنِ مَا بَیْنَ سُرَّتِهِ إلَى رُکْبَتِهِ”، و گویا حضرت در همین راستا مردم را از راه رفتن با جامه ای که هیچ بخشی از آن بر روی فرج و شرمگاه شان نباشد، نهی کرد: (۳۰)
دامن زنان- روایات نبوی در حدِّ بلندای دامن بانوان:
همسران پیامبر، از حضرت پرسیدند: دامن لباس را چقدر آویزان و دراز کنند. رسول خدا پاسخ داد: یک وجب. همسران گفتند: یک وجب کم است، زیرا عوره از آن بیرون می زند. حضرت گفت: یک ذراع [دو وجب]. همسران دوباره گفتند: در این صورت پاهاشان نمایان می ماند. پیامبر (ص) گفت: همان یک ذراع باشد و چیزی برآن نیفزایند (۳۱).
عمربن خطاب گفت: زنان پیامبر پرسیدند: دامن لباس را چقدر بیاویزند. [پیامبر] پاسخ داد: یک وجب. زنان گفتند: یک وجب کم است، زیرا عوره [شرمگاه و عضلۀ ران در حین نشست و برخاست] نمایان می گردد. پیامبر پاسخ داد: پس یک ذراع [دو وجب] بیفزایند. راوی افزود: هرگاه این زنان می خواستند جامه ای درست کنند، دامنش را به اندازۀ یک زراع از مبدأ کمربند می گرفتند» (۳۲).
حضرت فاطمه و حجاب:
«در بارۀ میزان حجاب فاطمه، دو نوع روایت وجود دارد: روایات ناشنیده و روایات مشهور.
روایات ناشنیده: علاوه بر روایات مشهور (که محتواشان در ذهن ما نقش بسته)، همچنین روایاتی وجود دارند که با ذهنیات ما از وی، فاصلۀ زیادی دارد. این نوع روایات را در خلال مباحث آتی خواهم آورد و اینک نگاهی به آن ها می اندازیم» (۳۳):
۱- «امام باقر گفت: فاطمه با پیراهن و روسری ای نماز خواند، در حالی که روسری اش چندان بلند نبود که بتواند به غیر از مویِ [واقع بر کاسه سر] سرش و گوش و بینی هایش [چیز دیگری] را بپوشاند (۳۴). این روایت، تنها حدیثی است که برخی فقها با استناد به آن قائل به ستر مو در حین نماز شده اند؛ ولی این استنباط با خدشه هایی روبرو شده، و مورد اعتراض سایر فقها قرار گرفته است. برخی نیز محتوای حدیث را دالّ بر لازم نبودن ستر گردن می دانند، زیرا روسری موصوف، گردنِ فاطمه را در بر نمی گرفت. محتوای متن، چنان است که ما را نسبت به تعریف روسری در آن زمان دچار تردید می کند. و به انطباق آن بر پیچه و عمامه نزدیک می سازد.. روایت، گواه اکتفاء حضرت به درع و خمار است … ».
۲- «امام باقر گفت: با وجودی که فاطمه سرآمدِ زنان بهشتی است، اما با این حال، سراندازش فقط تا وسط بازویش را تحت پوشش قرار می داد [و در نتیجه مابقی دستش پیدا بود]» (۳۵).
۳- ترجمه روایت: از جابر بن عبد الله الانصاری روایت شده گفت: پیامبر خدا (ص) به ملاقات فاطمه بیرون رفت و من همراهش بودم، وقتیکه به در خانۀ “فاطمه” رسیدیم، رسول خدا (ص) گفت داخل شوم؟ فاطمه گفت داخل شو یا رسول الله. رسول خدا گفت داخل شوم من و کسیکه با من هست؟ فاطمه گفت: چیزی به سر ندارم، پیامبر خدا گفت خودت را با ملحفه ات بپوشان (۳۶). محلفه: رداء تلحف المرأه فوق لباسها. پارچه ای است مانند رداء که زنان بر روی لباس خودشان می پوشند.
و یا
۴- ترجمه روایت: از عمران بن حصین روایت شده که پیامبر گفتند: آیا نمی یایید با ما برای دیدم فاطمه زیرا او حالش خوب نیست؟ گفت بله خواهم امد. گفت ” عمران” با رسول خدا رفتم تا اینکه به خانه فاطمه رسیدیم. رسول خدا سلام داد واجازه گرفت و گفت آیا داخل شوم من و همراه من؟ فاطمه گفتند بله و همراه شما ای پدرم لیکن قسم بخدا من چیزی جز عبایم بر تنم نیست. رسول خدا گفتند این کار را بکن به او إمرخت که چطور خودش را پوشاند. فاطمه گفت قسم بخدا (خمار ) رو سری ندارم. عمران گفت پیامبر خلق ملاءه عمامه اش را خودش بر داشت و به فاطمه داد و گفت اختمری سرت را با این بپوشان وپس از ان به آنها اجازه داد داخل شدند (۳۷).
«این دو روایت به وضوح نشان می دهد که حضرت دستِ کم در برخی مواقع حتی فاقد همان پیراهن سادۀ سابق الوصف بود و برای پوشاندن اندامش از پارچه ( آنهم پارچۀ ناکافی که فقط با ترفند های خاص می توانست مقداری کارا شود) استفاده می کرد» (۳۸).
۵- « سلمان فارسی گفت: به منزل فاطمه رفتم؛ او در حالی که تک پارچه ای بر اندام داشت نشسته بود. [ این پارچه چنان بود که] اگر با آن سر را می پوشانید، ساقش پیدا می شد، و اگر ساق را تحت پوشش قرار می داد، سرش مکشوف می شد، پس چون مرا دید، پارچه را دورِ سرش پیچید [و ساقش مکشوف ماند] (۳۹).
۶- «وحید بهبهانی گفت: در روایت است که فاطمه گاهی اوقات فاقد جامه ای بود که با آن اندامش را بپوشاند!» (۴۰).
۷- « مطابق روایات زیر، فاطمه تصمیم گرفت در واکنش به خشونت و تهدیدی که پس از رحلت پیامبر نسبت به امام علی صورت گرفت سربرهنه و موی پریشان! به درگاه خدا نالۀ استغاثه سر دهد، تا مگر تأثیر کند و بخود آیند.
گزارش یعقوبی در این باره از این قرار است: ” پس فاطمه بیرون آمد و گفت: به خدا قسم باید بیرون روید اگر نه مویم را برهنه سازم و نزد خدای ناله و زاری کنم…» (۴۱). مطابق گزارش عیاشی، وی پس از اتمام حجت دست حسن و حسین را گرفت و به سمت قبر پدر حرکت کرد تا موی سرش را پریشان! کند و به درگاه پروردگار ناله سر دهد.
«این روایات نشان می دهد که پیدا شدن مو، حرام نبوده است؛ پس اگر زنان آزاد از روسری استفاده می کردند، ناشی از رسم و عرف جامعه، و به منظور حفظ تشخص و اعتبار و تمایز بود و نه تقید به حجاب شرعی!؛ و چون در رویداد فوق جایی برای رعایت رسم و تشخص نبود، بنابراین تصمیم به برداشتن مقنعه و آشفته کردن مو گرفته شد» (۴۲). البته روایاتی هم هست که فاطمۀ معرفی شده توسط جاعلان متشرع، زنی است خزیده در قعر خانه، که شرعش اجازۀ دیدن هیچ مردی را به وی نمی دهد و حتی از مرد نابینا هم مخفی می شد. و وقتی مورد سؤال پیامبر واقع، که چرا از نابینا مخفی شده است؟ پاسخ می دهد: «ای رسول خدا! اگر او مرا نمی بیند، من که او را می بینم و [تازه] او بو را احساس می کند. رسول خدا گفت: گواهی می دهم که تو پارۀ تنِ من هستی» (۴۳). منبع اصلی روایت، الجعفریات است که خود کتابی جعلی است و در بخش چهارم چگونگی جعل احادیث و روایات به آن پرداخته شد. باز هم در مورد کشف مو و سرِ دختران و زنان بنی هاشم در سوگ امام علی، و سخنرانی دختران امام علی برای یاران حسین، و یا زینب و فاطمه و ام کلثوم با سرهای برهنه و موهای آشفته و پریشان که در کوفه سخنرانی کردند و به عزاداری پرداختند─ و همۀ اینها در حضور امام حاضر و سکوت معصوم اتفاق افتاده است- سخن به میان خواهد آمد.
تا بدین جا باید معلوم شده باشد که آیات قرآن کریم توضیح داده شده، هیچ ربطی به حجاب شرعی مورد نظر بخشی از فقها نداشته و صرفاً آیات در صدد حل بعضی از معضلات مبتلا به جامعۀ آن دوران بوده است. افزون بر این روشن شده است که خمار، روسری و یا مقنعه های دوخته شده نیست، و صرفاً خمار، تن پوش و یا وسیلۀ پوشش است، و نه روسری های امروزی.
حال در قسمت بعدی به توضیح آیۀ ۳۱ سورۀ نور که مهمترین و یا حساس ترین آیۀ قران در بارۀ حجاب بانوان است، و بعضی از مدعیان پوشش موی سر همین آیه را مورد استناد قرار می دهند، پرداخته خواهد شد.
۱- حجاب شرعی در عصر پیامبر، امیر ترکاشوند، ص۴۸۱ و۴۸۲.
۲- همان سند، ص ۴۸۳؛ به نقل از: مسئله حجاب، ص ۱۷۷ و ۱۷۸.
۳- همان سند، ص ۴۸۶- ۴۸۵؛ به نقل از: مجمع البیان ج ۸، ص ۱۸۱، و ترجمۀ تفسیر مجمع البیان، ج ۲۰، ص ۱۷۷؛ «ذَلِک أَدْنی أَن یُعْرَفْنَ فَلا یُؤْذَیْنَ أی: ذالک اقرب إلی أن یعرفن بزیّهن حائر و لسن بإماء، فَلا یُؤْذَیْنَ أهل الریبه، فإنهم کانوا یمازحون الإماء، و ربما کان یتجاوزلمنافقین إلی ممازحه، فإذا قیل لهم فی ذالک قالوا: حسبناهنّ إماء، فقطع الله عذرهم.
۴- همان سند، ص ۴۸۷.
۵- همان سند، ص ۴۹۰
۶- همان سند، ص ۴۹۳ و۴۹۴؛؛ به نقل از: تفسیر الواحدی ج ۲، ص ۸۷۳؛ تفسیر التعلبی، ج ۸، ص ۶۳.
۷- همان سند، ص ۴۹۴ و ۴۹۵؛ به نقل از: مسئله حجاب ص ۱۷۶ و ۱۷۹.
۸- همان سند، ص ۴۹۵ و ۴۹۶؛ به نقل از: المحلی ابن حزم، ج ۳، ص ۲۱۸
۹- همان سند، ص ۴۹۹؛ به نقل از: معارف قرآنی، ص ۴۹۰ ،۴۹۱ و ۵۳۰.
۱۰- همان سند، ص ۵۰۳، به نقل از: التفسیر الکبیر، ج ۲۵، ص ۳۰۶؛ ” … و یمکن أن یقال المراد یعرفن أنهن لا یزنین لأن من تستر وجهها مع أنه لیس بعوره لا یطمع فیها أنها تکشف عورتها أنهن مستورات لا یمکن طلب الزنا منهن.
۱۱- همان سند، ص ۵۰۴؛ به نقل از: تفسیر السمعانی ج ۴ ص ۳۰۶.
۱۲- همان سند، ص ۵۰۷ و ۵۰۸.
۱۳- همان سند، ص ۵۱۲.
۱۴- همان سند، ص ۵۱۳؛ به نقل از: مسئله حجاب، ص ۱۷۹ و ۲۲۰.
۱۵- همان سند، ص ۵۱۳؛ به نقل از: تفسیر صافی، ج ۴، ص ۲۰۳. یُدْنِینَ عَلَیهِنَّ مِن جَلَبِیبِهِنَّ یغطین وجوهن و ابدانهن بملاحفن اذا برزن لحاجه.
۱۶- همان سند، ص ۵۱۳ و ۵۱۴.
۱۷- همان سند، ص ۵۱۹ و ۵۲۰ و ۵۲۱.
۱۸- همان سند، ص (١٧٢ و ١٧٣؟). مسئله حجاب (پی دی اف)، ص ۱۵۸
۱۹- حجاب شرعی در عصر پیامبر، امیر ترکاشوند، ص ٢٩١، ۲۹۲، سوره ۲۴ نور، آیۀ ٣١
۲۰- ترجمه المیزان، ۲۰ جلدی، جلد ۱۵، ص ۱۵۶.
۲۱- حجاب شرعی در عصر پیامبر، امیر ترکاشوند، ص ۲۹۲، سورۀ ۲۴ نور، آیه های ٣٠ و ٣١
۲۲- ترجمه المیزان، ۲۰ جلدی، جلد ۱۵، ص ۱۵۵ و ۱۵۶.
۲۳- حجاب شرعی در عصر پیامبر، امیر ترکاشوند، ص ۴۱.
۲۴- همان سند، ص ۷۷؛ به نقل از مجمع البیان نور ۳۱؛ «إنّهن کُنَّ یُلقینَ مقانعهنّ على ظهورهنّ، فتبدو صدورهنّ»
۲۵- همان سند، ص ۸۴، سورۀ
۲۶- همان سند، ص ۵۶ و ۵۷.
۲۷- همان سند، ص ۶۴.
۲۸- همان سند، ص ۱۰ و ۱۱
۲۹- همان سند، ص ۸۵.
۳۰- همان سند، ص ۸۸؛ “نَهَى رَسُولُ اللَّهِ عَنْ لِبْسَتَیْنِ وَعَنْ بَیْعَتَیْنِ إذا مَشَى الرَّجُلُ فِی ثَوْبٍ وَاحِدٍ لَیْسَ عَلَى فَرْجِهِ مِنْهُ شَیْءٌ”
۳۱- همان سند، ص ۱۵۵؛ «ذکرت نساء النبی (ص) ما یذیلن [/یدلین] من الثیاب؟ قال: [یدلین] شبراً، فقلن: شبر قلیل تخرج منه العوره، قال فذراع، قلن: تبدو أقدامهن، قال: ذراع لایزدن علی ذلک». «عن جعفر بن محمد، عن أبیه قال: کن یؤمرن النساء فی زمن رسول الله (ص)، أن لا یرفعن رؤوسهن ، إلا بعد الرجال، لقصر أزرهن الخبر» …
۳۲- همان سند، ص ۱۵۶.
۳۳- همان سند، ص ۲۶۱.
۳۴- همان سند، ص ۲۶۲؛ به نقل از: من لایحضره الفقیه، ح ۷۸۹. عن أبی جعفر قال: صلّت فاطمه علیه السلام فی درع و خمارها علی رأسها لیس علیها أکثر مما وارت به شعرها و أذنیها
۳۵- همان سند، ص ۲۶۲؛ به نقل از: مکارم الاخلاق طبرسی، ص ۱۰۶. عن أبی جعفر قال: فاطمه سیده نساء أهل الجنه، وما کان خمارها إلا هکذا، وأومأ بیده إلى وسط عضده …
۳۶- همان سند، ص ۲۶۲ و ۲۶۳؛ به نقل از: کافی ج ۵، ص ۵۲۸؛ عن جابربن عبداالله الانصاری قال: خرج رسول الله (ص) یرید فاطمه و أنا معه فلما انتهیت [/انتهینا] إلی الباب … قال [رسول الله]: أدخل؟ قالت: ادخل یا رسول الله، قال: أدخل نا و من معی؟ فقالت یا رسول الله لیس علی قناع فقال: یا فاطمه خذی فضل ملحفتک فقنعی به رأسک، ففعلت …
۳۷- همان سند، ص ۲۶۲ و ۲۶۳؛ به نقل از: الموسوعه الکبری؛ عن فاطمهالزهراء (اسماعیل انصاری زنجانی خوئینی) ج۲۰ ص ۵۰۱؛ عن عمران بن حصین: أن النبی قال: ألاتنطلق بنا إلی فاطمه فإنها تشتکی. قلت: بلی. قال: فانطلقت مع النبی حتی انتهی إلی بیتها، فسلّم و استأذن فقال: أدخل أنا و من معی؟ قالت: نعم و من معک یا أبتاه، فواالله ما علی إلا عباءه. فقال: اصنعی بها هکذا و اصنعی بها هکذا، ّ فعلمها کیف تستتر. فقالت: واالله ما علی رأسی خمار. قال: فأخذ خلق ملاءه کانت علیه فأعطاها و قال: اختمری بها، ثم أذنت لهما فدخلا … .
ترجمه دو روایت فوق، در متن کتاب نیامده و از اینجانب است
۳۸- همان سند، ص ۲۶۳.
۳۹- همان سند، ص ۲۶۳ و ۲۶۴؛ به نقل از: بحارالانوار، ج ۴۳، ص ۶۶؛ … قال سلمان الفارسی: فهرولت الی منزل فاطمه بنت محمّد (ص) فاذا هی جالسه و علیها قطعه عباء اذا خمرت رأسها انجلی ساقها و إذا غطّت ساقها انکشف رأسها، فلما نظرت الی اعتجرت ثم قالت …
۴۰- همان سند، ص ۲۶۴؛ به نقل از: مصابیح الظلام فی شرح مفاتیح الشرایع محمدباقر وحید بهبهانی، ج ۶، ص ۱۵۷؛ روی أنها [فاطمه] ما کانت فی بعض الاوقات مالکه ما تغطی جسدها
۴۱- همان سند، ص ۲۶۴؛ به نقل از: تاریخ یعقوبی ترجمه محمد ابراهیم آیتی، ج ۱، ص ۵۲۷؛ واالله لتخرجنّ او لاکشفنّ شعری و لأعجنّ الی الله.
۴۲- همان سند، ص ۲۶۵.
۴۳- همان سند، ص ۲۶۷،؛ به نقل از : دعائم الاسلام، ج۲، ص ۷۹۲. منبع اصلی روایت، الجعفریات است که خود کتابی جعلی است و در مقالۀ چهارم در مورد این کتاب و سایر جعلیات، نکاتی آورده شد.