back to top
خانهابوالحسن بنی صدرمقالات و مصاحبه هاویژگی های زبان قدرت و زبان آزادی/ روش شناسی قسمت (۱۰)، مصاحبۀ...

ویژگی های زبان قدرت و زبان آزادی/ روش شناسی قسمت (۱۰)، مصاحبۀ تلویزیون سپیدۀ استقلال و آزادی با ابوالحسن بنی صدر

 ویژگی های زبان قدرت و زبان آزادی/ روش شناسی قسمت (۱۰)، مصاحبۀ ژاله وفا با ابوالحسن بنی صدر در تلویزیون سپیدۀ استقلال و آزادی:

                                                                            Banisadr-Wafa-1

                                                                               برای شنیدن صدای این مصاحبه اینحا را کلیک کنید

                                                                             

 
 
 

                                                                               

 

 

ویژگی­های زبان آزادی و زبان قدرت-روش شناسی 10

 

خانم ژاله وفا: بینندگان محترم تلویزیون سپیده استقلال و آزادی عرض سلام و درود دارم خدمت یکایک شما؛ همچنین سلام می­کنم خدمت شما آقای بنی­صدر.

آقای بنی­ صدر: سلام بر شما و شنوندگان و بینندگان فارسی­زبان در همه جای جهان.

خانم ژاله وفا: بینندگان محترم در سلسله گفتگوهایی که با آقای بنی­صدر تحت عنوان روش­شناسی داشتیم، حدود هفت جلسه را ما پرداختیم به خود روش­شناسی، واژه­ها را تعریف کردیم، در بخش اول آقای بنی­صدر روند کار را توضیح دادند به ترتیب، حتی به اصطلاح کتاب معرفی کردند، و در جلسات بعدش مسئله موازنه­ها را توضیح دادند، انواع موازنه­ها را تعریف به دست دادند، تعریف آزادی و قدرت را دادند، ثنویت را معرفی کردند، ثنویت تک­محوری، دومحوری و چندمحوری را تعریف کردند، رسیدیم در بخش و حتی اصل راهنما و اندیشه راهنما و به بخش عملی در زمینه­ی باز کتاب موازنه­ها را توضیح دادند و کتاب کیش شخصیت را که هفت جلسه را به خود اختصاص داده بود، در این فاصله که ادامه بدهیم بقیه این صحبت­ها را گفتگوها را در زمینه­ی روش­شناسی، سؤالاتی از هموطنان عزیز و خصوصاً قشر جوان به دست ما رسیده؛ دوتاش در زمینه­ی خدا و رابطه­ی انسان با خدا بود که بخش هشتم این سلسله گفتگوهای روش­شناسی می­شود، ما ترجیح دادیم بقیه­ی سؤال­ها را یک کمی به تأخیر بیندازیم تا خود مبحث روش­شناسی خیلی به عقب رانده نشود و این جلسه یعنی جلسه­ی دهم را اختصاص می­دهیم به باز در زمینه­ی عمل یکی از روش­های خشونت­زدایی است و آن تشخیص زبان آزادی است از زبان قدرت. یعنی ویژگی­های این دو زبان به چگونه است و این جلسه را به آن اختصاص می­دهیم. خیلی ممنون آقای بنی­صدر که این فرصت را در اختیار قرار دادید.

آقای بنی­صدر: بله عرض کنم به شما که ما در روش­شناسی فرض ما این بود که شنوندگان و بینندگان ما امر واقع را می­شناسند، پدیده اجتماعی را می­دانند چیست. اما در عمل معلوم شد که خود آن باید موضوع کار باشد. خوب شد یک موضوع کار کتاب جدید که آن را در یک فرصت دیگر می­پردازیم به امر واقع و ویژگی­هایش که هر که شنونده خواننده­، چون بعضی­ها پیاده می­شود پیاده­اش را می­خوانند، بعضی­ها می­شنوند، بعضی­ها ممکن است کتاب را بخوانند، اینها بتوانند به کار ببرند در شناسایی پدیده­های اجتماعی، اقتصادی، سیاسی، فرهنگی زندگی خودشان و خودشان به عنوان پدیده. با این تذکر که عرض شد می­پردازیم به اینکه یکی از قواعد خشونت­زدایی بلکه در واقع یکی از کارهای اساسی برای اینکه عقل خودانگیختگی خود را از یاد نبرد، استقلال و آزادی خویش را از یاد نبرد، زبان است. هر کسی می­­داند که زبان علم غیر زبان عرض کنم به شما محاوره­ی روزمره است. زبان قدرت غیر زبان عاشقانه است دوستانه است. ولی روزمره­ انسان­ها با چه زبانی حرف می­زنند؟ با آن زبانی حرف می­زنند که از کودکی از زمانی که زبان باز می­کنند با آن کلمات آن جمله­ها که بیان کننده یک روابطی است بین کودک و پدر و مادر و محیط زندگی با آنها بار می­آید و آن زبان اگر زبان قدرت باشد طبیعتاً عقل قدرت­مدار می­شود یعنی گویای این است که عقل قدرت­مدار شده است.

خانم ژاله وفا: یعنی اصل راهنمایش قدرت است.

آقای بنی ­صدر: اصل راهنمایش ثنویت است، خود آن به اصطلاح فکر راهنمایش بیان قدرت است و او از زبان استفاده می­کند در روابط قدرت، زبان را به عنوان یک سلاح به کار می­برد مثلاً شوخی­های تخریب کننده، عصبانیت، ناسزا. و معتاد که شد به زبان قدرت شما هر حرفی بزنی آن معانی کلمات را آنجور که در زبان قدرت آموخته می­فهمد و به کار می­برد. بنابراین در واقع نمی­فهمد.

خانم ژاله وفا: یعنی هر کلمه­ای هم که معمولاٌ در بیان آزادی به کار می­برد مثل مثلاً فرض کنید دوستی، محبت، این را هم اگر ظاهرش این باشد محتوای زورمدارانه بهش می­دهد.

آقای بنی­ صدر: بله حالا یک مثال خیلی روشن می­زنیم. انقلاب شد، گفتند آقا دیگه آزادی همه دیگه آزادند. در آن چون زبانی که بهش خو کرده بود زبان قدرت بود از این که همه آزادند یعنی اینکه همه، سابق شاه تنها زور می­گفت، حالا هر کسی می­تواند اگر خرش رفت زور بگوید! از آزادی خودمختاری در اعمال قدرت می­فهمید. الان شما به یک لیبرال فرانسوی کلمه آزادی بگویی این اون تعریفی که باهاش بزرگ شده را می­فهمد. شد؟ اینها برای اینکه اهمیت زبان معلوم بشود. اگر زبان، زبان قدرت باشد، عقل نمی­تواند خلاق شود. چون آن وسیله­ای که دارد که با آن وسیله اطلاعات را می­گیرد، با آن وسیله بین این اطلاعات ارتباط برقرار می­کند، تجزیه می­کند، تحلیل می­کند، بعد می­خواهد که یک چیزی بسازد، همه این کارها ابزارش چیه؟ زبان است. علامت است دیگه، علامت­ها را به کار می­برد. مثلاً فرض کنید که یک فرمول ریاضی جدید کشف می­کند. مثل زنده­یاد این خانم هموطن ما که جوان از دنیا رفت و جایزه­ی ریاضی را گرفت که معادل با نوبل اروپایی­هاست.

خانم ژاله وفا: میرزاخانی

آقای بنی­ صدر: بله. حالا پس ما ناچار که زبان آزادی را باید بشناسیم و تمرین کنیم. حالا من بگویم بشناسیم بعد که ویژگی­هایش را هم بگویم و کسی نرود دنبال تمرین، از این گوش شنیده از آن گوش هم می­دهد بیرون، فایده ندارد باید تمرین کند. وقتی تمرین کرد عقلش خلاق می­شود، وقتی عقلش خلاق شد آن وقت فرق این دو تا زبان را می­فهمد. با این حال من این ویژگی­ها را برمی­شمارم. گمان نمی­کنم همه را موفق بشویم در این ساعت بگوییم ولی آنهایی که در ذهن می­تواند بماند و اساسی است آنها را عرض می­کنم. اول ویژگی زبان قدرت این است که این کلمه­ها و جمله­ها را جوری به کار می­برد که جز صورت، طرف شنونده حتی وقتی خودش هست، جز صورت را نفهمد، محتوا را به اصطلاح نفهمد که چی هست. این کار آموزگارش کی بوده؟ ارسطو. منطقی که به کار می­برده چی بوده؟ منطق صوری. صورت قشنگ به شما نشان می­دهد و محتوا را دیگر شما لازم نیست بفهمی محتوا چی بوده؛ یک صورتی به شما نشان می­دهد، محتوایی ضد او را می­پوشاند. مثلاً همین کلمه­ی اسلام همین کلمه­ی ولایت، که حالا در نظر بعضی­ها این کلمه­ی بیچاره زشت هم شده چرا که این آقایان مدعی ولایت مطلقه­ی فقیه­اند. خوب این ولایت در قرآن هم همین معنا را می­دهد، به اصطلاح نوعی رابطه است برمبنای دوستی. وقتی هم که می­گوید که المؤمنون و المؤمنات بعضهم اولیاء بعض، در این هم می­گوید که اینها زن و مرد مؤمن ولی یکدیگرند، ولایت روشن است که بر پایه­ی دوستی است. اینکه بر هم سلطه دارند که نیست. خوب حالا آن در بیان قدرت صورتش این است که آقا ولایت فقیه. صورتاً آدم می­گوید خوب فقیه که مرد خدا و عرض کنم به شما اینکه کارش چیه به قول آن کتاب آقای خمینی که آخه فقیه کاری ندارد جز اینکه احکام دین را اجرا کند. خوب احکام دین هم، احکام دین است دیگه، صورتاً این شنونده می­گوید خوب. اگر هم بگویند که مخالف اند، هااا! تو با دین مخالفی! روز اول انقلاب اینجور شده بود دیگه! مرگ بر ضد ولایت فقیه! این صورت است، در بیان قدرت کلمه را به کار می­برد آنجور که مردم در ذهن­شان است سوءاستفاده می­کنند از او یک صورتی بهشان می­دهد. محتوا توی کله­ی آقاست! بعد که سوار شد می­گوید من سیطره دارم بر جان و مال و ناموس مردم! خوب آقا تو اگر اینجور بود از روز اول این را می­گفتی که مردم ایران این را می­فهمیدند که چه در انتظارشان است. نه اینکه بگوید من مجری قانونم، هیچ از خود اختیاری ندارم، هیچ کاری ندارم. بعد آمدی می­گویی نخیر! مجری قانون نیستم من! من حاکم بر قانونم! ولایت مطلقه دارم! این را روز اول که نگفت، روز اول یک صورتی بود. تازه کِی؟ بعد از ورود به ایران، والّا قبل از ورود که ولایت با جمهور مردم بود. بعد از ورود که حالا یواش یواش می­خواست زمینه را آماده کند که سوار بشود، شد آقا ما یک ولی فقیه باید نظارتی داشته باشد. نظارت شد ولایت مطلقه فقیه! پس محتوا را چی کرد؟ پوشاند. زبان آزادی برعکس، صورت و محتوا را در جا به شما می­شناساند.

خانم ژاله وفا: و با هم نسبت دارند، تناسب دارند.

آقای بنی­ صدر: آره با هم می­شناساند و جوری هم می­شناساند که گوینده و شنونده هر دو بدانند که این صورت ربطی به این محتوا دارد و این محتوا با این صورت همسازی دارد و همدیگر را ایجاب می­کنند. خوب حالا از همان کلمه ولایت بگیریم، می­توانیم کلمه آزادی را بگیریم مثال بیاوریم. وقتی کسی گفت که، در زبان آزادی، می­خواهی بگویی که آقا من طرفدار آزادی هستم. خوب آن لیبرال هم می­گوید ما هم که طرفدار آزادی هستیم. اینجا من طرفدار آزادی هستم در زبان آزادی، فرقش چیه با آن حرف لیبرال که در واقع آزادی را به قدرت تعریف می­کند برای اینکه می­گوید حد به اصطلاح آزادی هر کس تا جایی است که آزادی دیگری از آنجا شروع می­شود، یک حدی می­گذارد، حد هم که قدرت می­گذارد، غیر قدرت چیزی در این هستی وجود ندارد که حد ایجاد کند. پس این اگر خواست بگوید من طرفدار آزادی هستم، مبهم حرف زده، صورت را گفته، می­باید جمله را ادامه بدهد. زبان آزادی باید بگوید آزادی که من آن را جانبدار هستم چگونه آزادی است، چه تعریفی دارد؟ مثلاً می­گوید به اینکه من جانبدار آن آزادی هستم که از استقلال جدایی­ناپذیر است، که استقلال، حق تصمیم گرفتن است، که آزادی، حق انتخاب نوع تصمیم است. شد؟ این تعریف محتوا را هم دربرگرفت، حدی هم ایجاد نکرد. همه این را می­توانند داشته باشند بدون اینکه آزادی کس دیگری را آزادی دیگری را محدود کنند. حالا اگر من بروم هنوز بخواهم دقیق­تر بکنم می­گویم که استقلال این­همانی با هستی است که قبلاً اینها را توضیح دادیم، و آزادی لحظه­ی خلق است، عقل مستقل و آزاد وقتی در این­همانی با هستی می­شود و در مقام زایش هست، می­خواهد که یک پدیده­ای را بزاید، خلق بکند، اون آن، آنِ آزادی است، آن را می­گویند آزادی. حالا دیگه معلوم است که اصلاً حدی در کار نیست. آزادی نسبت رابطه­ای با هستی بی­نهایت، در آن رابطه جانشین شدن خلیفه شدن از آن هستی است در مقام خلق. ببین چقدر فرق قضیه شد. این یکی که توی ذهن هر کسی این می­تواند بگنجد. اگر شما خواستی که زبان آزادی به کار ببری باید که این جمله­ای را که می­سازی محتوا را دربربگیرد و آن صورت و محتوا با هم انطباق داشته باشد که روشن معلوم باشد که شما چی داری می­گویی. این یک. پس ویژگی دوم از اینجا می­آید دیگه، زبان قدرت به ضرورت مبهم است، زبان آزادی به ضرورت شفاف است. آن تا گفت ولایت باید توضیح بدهد چه می­فهمد از این ولایت، در زبان قدرت نمی­گوید، می­گوید ولایت فقیه. خوب همین که الان گفتم. بعد یواش یواش سوار که می­شود می­گوید محتوا بعد می­آید. اینجا نه! همان لحظه می گوید فرض کنیم در روابط اجتماعی می­گوییم، می­خواهیم بگوییم ولایت در، ما می­گوییم ولایت با جمهور مردم است. می­گوییم ولایت بر مبنای دوستی، برادری، خواهری، برابری، یعنی بر میزان عدالت، ایجاب می­کند مشارکت تمام شهروندان را در اداره امور خویش. این را ما می­گوییم ولایت؛ شفاف و روشن. کسی موافق باشد، مخالف باشد می­داند چی شنیده و می­رود این شنیده خود را نقد می­کند، کامل می­کند. اما من بگویم که آقا ما هم طرفدار استقلال­ایم، کی گفته استقلال بد چیزی است. ولی خوب چی تعریف بدهیم از استقلال. اینکه ما برویم از قدرت خارجی امکانات بگیریم این چرا مخالف استقلال است. یک تعریفی از استقلال می­دهد، گنگ و مبهم. و استقلال چیه؟ بله خوب آقا هر کشوری باید مستقل باشد. خوب استقلالی که باید باشد آن چیه؟ نمی­گوید، مبهم! بعد می­بینی آقا سر از آخور ایالات متحده درآورده. عه! اینکه تو گفتی که طرفدار استقلالی! سرت را کردی در آخور آقای ترامپ؟ می­گوید که دقیقاً آقا! مگه خود امریکایی­ها برای استقلال از انگلستان که جنگیدند از فرانسوی­ها کمک نگرفتند؟ کمک از بیگانه که مزاحم استقلال نیست! خوب یک تعریف مبهمی داده، کلاه گذاشته.

خانم وفا: مثل خیلی از هموطنان عزیزمان که خیال می­کنند مثلاً چون این آقای خامنه­ای یا احمدی­نژاد یا هر کس از مسئولین نظام فحاشی بکند به امریکا یا اسرائیل پس اینها باید مستقل باشند، این ظاهر را می­گیرند آن محتوا را کاری ندارند، آن زد و بندهای از زیر را، روابط ایران گیت و ایران کنترا و …

آقای بنی ­صدر: آره می­گویند ما استقلال سیاسی داریم. بله می­گوید که ما استقلال اقتصادی نداریم ولی استقلال سیاسی را به دست آوردیم. خوب این مبهم حرف می­زند، روشن نمی­کند. اولاً چگونه می­شود که استقلال سیاسی داشت و اقتصادی نداشت. نمی­داند که امر واقع چهار بُعد دارد؛ سیاسی، اقتصادی، اجتماعی، فرهنگی، بُعد پنجم هم در رابطه با طبیعت. خوب چجوری شما استقلال اقتصادی نداری ولی سیاسی داری؟ پس یک تعریفی می­کند از استقلال که بله آن نیست که روزانه سفیر امریکا یا انگلیس بیاید بگوید که آقا امروز این کارها را باید بکنید، از این خبرها دیگه نیست. اینها مال دوره­ی پهلوی بود. استقلال این نبود؛ استقلال این بود که شما بر مبنای موازنه عدمی یعنی بر پایه­ی حقوق ملی، با قدرت­های خارجی، با دنیای خارج، ارتباط برقرار کنی که در این ارتباط جامعه ملی ما هم از حقوق ملی برخوردار باشد، هم از حقوق انسان، هم از حقوق شهروندی، هم طبیعت ما از حقوق برخوردار بشود. استقلال این بود. خوب سوم از این دو تا ناشی می­شود. اینکه زبان قدرت شما نمی­توانی جمله­ای بسازی که تویش زور وجود نداشته باشد. حالا یک وقت صریح است مثل این آقای خامنه­ای که با دشمن شروع می­کند، با دشمن تمام می­کند، یا بعضی­ها که حرف عادی­شان با فحش و فضیحت است همراه است، یا شوخی­های­شان شوخی­های تخریبی است، یا زبان­شان زبان … اینها آشکار است. بعضی­ها هم خیلی به اصطلاح می­گویند با پنبه سرمی­بُرند. ولی دقت بکنی در کلمه­ها جمله­ها، این بن­مایه­اش زور است. غیرممکن است کسی عقل قدرت­مدار باشد و این بتواند جمله­ای بسازد که کلمه­ها و خودِ جمله بن­مایه­ای از زور نداشته باشد، ناممکن است. این دیگه آسان­تر از همه برای درک فرق بین زبان آزادی و زبان قدرت است. زبان آزادی هم درست عکس این است؛ کلمه­ها و جمله­ها که آدمی می­سازد بن­مایه­ای از زور ندارند. این نشان می­دهد که عقل خلاق است؛ زبان، زبانِ خلق است، زبان توجیه نیست، زبان تخریب هم نیست. این پنجمین تفاوتش است. زبان قدرت به ضرورت زبانِ توجیه است، عقل قدرت­مدار جز توجیه کاری ازش ساخته نیست. آقا چرا این دروغ را گفتی؟ آقا اگه راستش را می­گفتم، شر به پا می­شد! آقا مصلحت این بود که من دروغ بگویم! این توجیه. خوب خلق چی می­کند؟ هیچی! نمی­تواند. تخریب چرا! راحت برایت تخریب می­کند. مثل بعضی از هموطنان ما که هنرشان این است به محضی که در یک جمعی جمع می­شوند شروع می­کند؛ می­گوید حسابی مالوندمشان ها! همه رو از دم! خوب زبان قدرت زبان تخریب است. زبان آزادی، زبان خلق است. اگر کسی زبان آزادی به­کاربرد معلوم می­شود عقلش خلاق است. نه توجیه می­کند، نه تخریب می­کند. خلاق است و ایجاد می­کند و رشد می­دهد و به دیگران فرصت می­دهد آنها هم رشد کنند. و زبان قدرت زبان حق نیست، گویای حقوق نیست، گویای مصلحت است، گویای تکلیف است. آقا تکلیف شرعی شما این است! آقا مصلحت نظام این را ایجاب می­کند! خانم مصلحت ایجاب می­کند که شما حالا شوهرت هم زور می­گوید، بالأخره مصلحتی گفتند، چیزی گفتند، آخه شما خانواده را بابت اینکه شوهرت زور می­گوید باید بپاشونی؟ خوب مصلحت زن و بچه را در نظر بگیر، تمکین کن! زبان، زبان مصلحت است. نمی­گوید شما حقوق داری، روی حقوقت بایست، با شوهرت رابطه حق با حق برقرار کن، با فرزندانت همینطور. چون اگر این کار را کردی طرف مقابل اگر هم زور گفت، تنها می­شود در زورگویی. مثل این آقای ترامپ می­شود و قضیه بیت­المقدس؛ تنها می­شود. زبان، زبان حق نیست، زبان مصلحت است. این رژیم را نگاه کنید؛ تا آقای خمینی در نوفل لوشاتو بوده، زبان، زبان آزادی است، جرأت نمی­کرد زبان قدرت را به کارببرد. آن متن­هایی که می­گذاشتی در اختیار، همان­ها را به خبرنگار بازپس­می­داد. مثل بچه­ای که درس یاد بگیرد ها، همان­ها را پس می­داد. همچین که رسید، پایش را گذاشت به ایران، به بهشت زهرا رسید و آن جمعیت را دید، گفت من توی دهن این دولت می­زنم، من دولت برکنار می­کنم، من دولت تعیین می­کنم، شد زبان قدرت. و تا امروز از زبان این بزرگوارها یک بار که آقا گویا این انسان یک حقوقی هم دارد، بیرون نیامده. گاهی هم کلمه آزادی را به کار می­برند، ولی در واقع می­گویند هر کس آزاد است که از ما اطاعت کند؛ وقتی شما آزاد می­شوی، همینکه گفت، من که نه اینکه از خودم می­گویم ها، گفتند انسان وقتی آزاد است که کاملاً مطیع امر ولی امر باشد، اگر از این اطاعت رفت بیرون آن وقت آزادی­اش را از دست داده. آقای هیتلر هم گویا چنین فرمایشی فرمودند ولی خوب زبان زور یکی است دیگه. پس می­بینید که زبان آزادی با زبان قدرت، ویژگی­های­شان متفاوت است. زبان آزادی از حقوق سخن می­گوید، زبان قدرت از قدرت حرف می­زند. اقتدار! آقا ایران اقتدار ملی دارد! دستش هم اینجوری می­کند یعنی زور دارد! الان حرف اول را در منظقه ایران می­زند! نمی­دانم به زودی امریکا را با یک موشک کون فیکون می­کنیم! اسرائیل اگر دست از پا خطا کند از صفحه­ی تاریخ برمی­داریم! زبان، زبان قدرت است.

خانم ژاله وفا: و در زمان شاه، ارتش ایران ژاندارم منطقه است …

آقای بنی­ صدر: ارتش چهارم دنیاست… از این زبان حقوق بیرون نمی­آید، خیلی راحت. پس شما شنونده عزیز من توجه بکنید که اگر می­خواهید زبان آزادی را به کار ببرید، تمرین بکنید. همین چند تا ویژگی را شما تمرین بکنید می­بینید که عقل شما شروع می­کند به خلق کردن. دیگه به جای توجیه شما دنبال این می­شوید که علم پیدا کندی، فن پیدا کنید و رشد کنید. یک ویژگی دیگر هم بگوییم که به اصطلاح یک کمی چیز داشته باشیم مثل اینکه دو دقیقه وقت داریم. خوب ببینید وقتی قدرت زبان است، زبان قدرت به کار می­بریم، هیچ وقت دلیل با آنچه که می­گوییم همراه نیست. آقا این می­گوید ولایت مطلقه فقیه، این باید دلیل در خود این جمله باشد دیگه، نه نیست. می­گوید خوب این از کجا آمد؟ می­گوید این را امام صادق فرموده که وقتی ما نباشیم مسئله­ای پیش آمد به فقها رجوع کنید. دلیل آنجاست! خوب حالا بعد از آن در مجلش خبرگان هم آنها را گفتم، من گفتم آقا این چه دلالت دارد شما ولایت داری؟ بر فرض اینکه این روایت مو لای درزش نرود و صحیح باشد، هیچ دلالتی بر اینکه شما ولایت دارید ندارد! بعد آقای منتظری پذیرفت که این ندارد ولی گفت عقلانی نیست که خداوند نسبت به حکومت که مهم­ترین امر است سکوت کرده باشد در قرآنش. گفتم آقا سکوت نکرده یک نظام دموکراسی شورایی را پیشنهاد کرده در مدینه هم به اجرا گذاشته. در آنجا به این ولایتی که شما می­گویید محل پیدا نمی­کند. اما اگر شما بیان آزادی به کار ببرید، هر چه بگویی، دلیل در خودش است، چنانکه حق دلیل در خودش است. قدرت دلیل در خودش نیست، دلیل در آن رابطه است در آن ترکیبی است که در این رابطه به کار می­رود.

خانم ژاله وفا: ببخشید آقای بنی­صدر بقیه­ی ویژگی­ها را در کتاب ارکان دموکراسی میشه…

آقای بنی­ صدر: بقیه­ی این ویژگی­ها را در دو جا خواننده و شنونده می­توانند پیدا کنند. یکی در ارکان دموکراسی در فصل جامعه­ی مدنی، یکی در رهبری در دموکراسی. هر کدام از یک منظر دیده شده، اینکه من الان گفتم از منظر هر انسان هر شهروند که بخواهد روش اندیشیدن را تمرین بکند چون ابزار اندیشیدن زبان است و باید زبان اندیشیدن را یاد بگیرد، این ویژگی­ها را در کتاب ارکان دموکراسی پیدا می­کند و این واجب­ترین کارهاست در روش­شناسی. برای اینکه ابزار است دیگه، مثلاً شما می­خواهی فیزیک بخوانی، نتوانی علائمی که در فیزیک به کار می­رود، خوب هیچ­وقت دانای به آن علم نمی­شوی برای اینکه استاد یک چیز می­گوید شما نمی­دانی چه می­گوید.

شاد و پیروزی هموطنان و همه­ی فارسی­زبانان عزیز در جهان را باد.

 

 

 

 

 

 

اخبار مرتبط

دیدگاه خود را بنویسید

لطفا دیدگاه خود را وارد کنید
لطفا نام خود را اینجا وارد کنید