back to top
خانهدیدگاه هانیما حق پور: پیرامون برخی آیات الهی و موضوعات دینی ـ بخش...

نیما حق پور: پیرامون برخی آیات الهی و موضوعات دینی ـ بخش ششم

Haghpoor Nimaدر این بخش، مطالبی به اختصار مطرح شده است با موضوعات «شخصیت خدا»، «عدم انحصار در فهم قرآن»، «تقدم و تأخر فهم پیامبر نسبت به نزول قرآن»، «فرق میان رسول و نبی»، «چالش نسبت دین با علوم تجربی»، «در نسبت قرارداد اجاره با ربا»، «واجب دینی»، «وجوب نماز»، «قدر انسان»، «سیر آفاقی و انفسی»، «دیالکتیک آزادی و ضرورت»، «حق فاسد شدن»، «مجازات همجنس‌ بازی». علاوه بر موضوعات مذکور، نگارنده سطوری را که به مناسبت سالگرد درگذشت دکتر علی شریعتی با عنوان «روشنفکری شریعتی در شریعتی روشنفکر ستیز» نگاشته است را نیز می‌آورد. اما چون تنظیم این بخش از کوتاه نگاریهایم جهت انتشار، مصادف است با ایام درگذشت جناب عباس امیرانتظام، آنچه پس از اطلاع از درگذشت وی نگاشتم را در ابتداء نقل می‌نمایم: «در سوگ بزرگمردانی چون جناب امیرانتظام که عمری را در نیکخویی زیستند و نیکخوتر بپایان رساندند باید اشک شوق ریخت که حق انسانیت را به نیکی اداء کردند و الگویی بس ارزنده به یادگار گزاردند.»

 

1ـ شخصیت خدا : می‌گویند خدای ادیان ابراهیمی آنگونه دارای شخصیت است که گویی آدمی آن را بسان صفات خویش ساخته و پرداخته است و این در ساحت الوهیت روا نیست و از این وجه مثلاً خدای بودائیان که شخصیت انسان‌واری برایش برنمی‌شمارند با مفهوم خدا سازگارتر است. اما این مدعا ناشی از غفلتی بس مخرب است: و آن اینکه فلسفه وجودی دین؛ ابهام زدایی از نسبت انسان با هستی است، و از این رو خدای مبهم نه تنها بکار تعالی بشر نمی‌آید، بلکه بسیار مورد سوء استفاده قرار می‌گیرد و هر چیزی را می‌توان بدو نسبت داد و از جانب او پنداشت. در این راستا؛ ادیان ابراهیمی از اتفاق آمده‌اند که نقش الوهیت کاذب را در زندگانی بشریت از میان بردارند تا آدمیان نسبت خود با خدا و هستی را دریابند و بتوانند در چارچوب نظام هستی در تعالی خود بکوشند. از سوی دیگر؛ از آنجا که هر بخشنده ای باید خود دارنده آنچه می بخشد باشد تا بتواند ببخشد، اگر آدمی دارای صفات و اسمائی ذاتی است پس خالق او نیز باید واجد همان صفات و اسماء ذاتی باشد البته در شأنی متعالی تر. مثلاً اگر انسان استعداد علم آموزی دارد خالق او حتماً علیم است یا اگر آدمی قادر است خدایش قدیر بوده که او نیز میتواند اینچنین باشد. افاضه فیض بدون واجد بودن محال است. بنابراین خدای ادیان ابراهیمی شخصیتی انسان گونه ندارد بلکه این آدمیانند که می توانند شخصیت خداگونه احراز نمایند و طبیعی است که خالق در مقام سخن با مخلوق از اشتراکاتش با او بگوید نه از آن چیزهایی که مخلوق در خود شأنی از آن را در نمی یابد. بنابر اینها هرچه یک دین گویای شخصیت جامع تر و کامل تری از خدای هستی باشد، آن دین سالم تر و هادی تر است چرا که ابهام؛ نافی و ناقض هدایت است.

 

2ـ فهم هر فهمنده‌ای از مفهومی در گرو جهان بینی او، احاطه دانشی او، تجارب او، نحوه تعقل او، اهداف و آمال و آرزوهای او، و به طور کلی؛ مقتضیات محیطی و محاطی اوست. فهم قرآن نیز از اینها مستثنی نیست هرچند که اعجاز قرآن در آن است که جهان بینی و نحوه تعقل و تفکر فهمنده حقیقت جوی خود را می‌تواند دمادم بهبود بخشد اگر آن را ناشی از صفات مطلق الهی بداند و بنابراین؛ مندرجات و مدعیات آن را در نهایت انسجام و هماهنگی بخواهد که بفهمد. در این چارچوب؛ فهم هر فهمنده ای از قرآن نیز نسبی می‌شود و نه مطلق، چرا که در تعاملش با آیات الهی، فهم خود را باید دمادم باز بسازد و متعالی گرداند، پس در هیچ نقطه‌ای نباید و نشاید که فهم خود را متوقف نماید، حتی اگر پیامبر باشد زیرا که قرآن در طول 23 سال نزول، فهم پیامبرش را نیز روزافزون متعالی نموده است. فهم مطلق از قرآن در بینهایت می‌تواند محقق ‌شود که کرانی برای فهم آیات الهی نیست و از این رو؛ هر فهمنده‌ای از قرآن اولاً باید فهم خود را نسبی بداند، ثانیاً؛ نیازمند تعالی، ثالثاً؛ محتمل الخطاء. از سوی دیگر؛ از آنجایی که هر فهمنده‌ای از نظرگاه خود به آیات الهی می‌نگرد ممکن است زوایایی از انعکاس حقیقت را در دیدگان خود نظاره‌گر شود که دیگری آنگونه نبیند. پس نکته مهم این است که فهم قرآن انحصاربردار نیست و هر فهمنده‌ حقیقت جویی می‌تواند هرچند «امی» هم باشد به مراتب متعالی فهم دست یابد که می‌فرماید: «هُوَ الَّذِى بَعَثَ فِى الْأُمِّیِنَ رَسُولًا مِّنْهُمْ یَتْلُوا عَلَیْهِمْ ءَایَاتِهِ وَیُزَکِّیهِمْ وَیُعَلِّمُهُمُ الْکِتَابَ وَالْحِکْمَهَ»(جمعه 2). البته اینها بدین معنا نیست که باید حقیقت را متکثر دانست یا دست نایافتنی یا اجماع ناپذیر، بلکه همه فهمندگان حقیقت جوی قرآن که دچار تکثر در فهم می‌باشند باید با تکیه بر الهی بودن آیات قرآن و بنابراین خالی بودن از تضاد و تناقض و تزاحم، در پی فهم منسجم و هماهنگ از آن باشند و توحید بجویند، نه اینکه دیدگاه و نظر خود را به آیات الهی تحمیل نمایند و بیان قرآن را با سلایق و خواستهای خود منطبق گردانند.

 

3ـ تقدم و تأخر فهم پیامبر نسبت به نزول قرآن : آیات 16 تا 19 سوره قیامت حاکی از آن است که فهم پیامبر از هدایت الهی بعضاً متقدم بر نزول آیات منصوص بوده است، بدین معنا که پیامبر یا با بسط و تعمیم مفاهیمی که پیشتر از طریق آیات منزل دریافته است و یا با تفکر و تعقل حقمدارانه یا با کنش و سلوک موحدانه مراتبی از هدایت را مانند هر جویای حقیقتی درمی یافته است و از آنجایی که رسول الله هم بوده، طبیعتاً بسیار مشتاق بوده که نویدها را زودتر بشارت دهد یا بسیار بی تاب بوده که هشدارها را انذار دهد، حال در چنین حالاتی خدای تعالی می فرماید: «لا تُحَرِّکْ بِهِ لِسَانَکَ لِتَعْجَلَ بِهِ» ای پیامبر زبانت را عجولانه به بیان آنچه دریافته ای مچرخان! «إِنَّ عَلَیْنَا جَمْعَهُ وَقُرْآنَهُ» همانا بر ماست گردآوری آیات هدایتگر الهی و خواندنش، یعنی تعیین چارچوب هدایت الهی و منصوص نمودن آیات آن تنها در شأن ماست، «فَإِذَا قَرَأْنَاهُ فَاتَّبِعْ قُرْآنَهُ» پس آنگاه که خواندیمش پس پیروی کن خوانش آن را، یعنی هنگامی که نص آیات بر تو خوانده شد تو عیناً همان نص را بخوان، و در پی این مباش که مفاهیم آنها را به گمان خود سهل الفهم تر برای مردم بیان کنی، چرا که «ثُمَّ إِنَّ عَلَیْنَا بَیَانَهُ» یعنی بیان آن نیز از ما برمی آید. عبارت آخر که با «ثُمَّ» که نشانگر نیازمندی به گذر زمان است آغاز شده گویای این می باشد که هیچ تبیین بشری از آیات الهی آنها را کفایت نمی کند و نمی تواند جایگزین بیان الهی آنها شود چرا که بیان الهی آنها حد و حصر و نهایتی ندارند و خدای تعالی از زمان نزول تا ابد، در بطن هستی، دمادم بیانگر آن آیات می باشد و از مصادیق آن در هر چشمی چشمه ای می نمایاند و در هر سمعی طنینی می شنواند و در هر نفسی نفخه ای از روح خود می دمد که «وَنَفَخْتُ فِیهِ مِنْ رُوحِی» (حجر 29 و ص 72).

 

4ـ در فرق میان رسول و نبی باید گفت که رسالت عام است و نبوت خاص، یعنی هر رسولی الزاماً نبی نیست اما هر یک از انبیاء رسول الله بوده اند، چرا که نبی یعنی باخبر، و خبر؛ اطلاع جدید است که وقتی توسط یکی بدان دسترسی حاصل می شود و خبررسانی می کند، به دیگری که از آن مطلع می شود و آن را به مخاطبانی منتقل می کند نبی گفته نمی شود زیرا او به اطلاع جدیدتری دست نیافته که ماهیتاً «خبر» باشد، بلکه همان اطلاع قبلی را که دیگر جدید نیست حامل می شود و اطلاع رسانی می کند، از این رو؛ بسیاری از پیامبران رسول الله بوده و هدایتی که انبیاء پیشین آورده اند را تبلیغ نموده اند بدون آنکه از هدایت جدیدتری باخبر شده باشند. بنابراین هر رسولی الزاماً نبی نیست، اما هر یک از انبیاء الهی به مقتضای برگزیده شدن و باخبر شدن از سطح متعالی تر هدایت الهی، الزاماً می باید رسول الله شده رسالت تبلیغ آنچه دریافت کرده اند را انجام دهند چرا که اگر چنین نمی کردند هدایت الهی در دسترس بشریت قرار نمی گرفت. به عبارت دیگر؛ «رسالت» اقتضای الزامی و لاینفک فلسفه وجودی نبوت بوده است. بنابراین برخی پیامبران تنها رسول بوده اند و برخی ابتدا رسول بوده و بعد نبی هم شده اند و به اقتضای نبوتشان رسالتشان تداوم یافته و برخی دیگر ابتدا نبی شده و به اقتضای نبوت رسول هم شده اند. به عنوان مثال می توان گفت زکریا شق اول است، عیسی مسیح شق دوم و پیامبر اسلام شق سوم. شاید گفته شود این مدعا با آیه 40 احزاب نمی خواند چرا که اول می گوید محمد رسول الله است و بعد خاتم النبیین، اما باید توجه کرد که میان نبی شدن با خاتم النبیین شدن تفاوت است چرا که پیامبر اسلام با دریافت اولین خبرها نبی شده و به اقتضای آن رسول هم شده و وقتی که خاتمیت محقق می شود می فرماید: «مَا کَانَ مُحَمَّدٌ أَبَا أَحَدٍ مِنْ رِجَالِکُمْ وَلَکِنْ رَسُولَ اللَّهِ وَخَاتَمَ النَّبِیِّینَ» بنابراین رسالت او مقدم بر خاتم النبیین شدن او بوده هر چند که نبوت او مقدم بر رسالتش بوده است چرا که او از میان «امیون» که از هدایت انبیاء پیشین بی بهره بودند مبعوث شده است. برای توضیح در خصوص معنای امی بودن پیامبر رجوع کنید به مقاله «امی بودن پیامبر نه به معنای بیسوادی».

 

5ـ در چالش نسبت دین با علوم تجربی، ابتدا «تعریف دین» ضرورت دارد: دین الهی از منظر قرآن مجموعه‌ای است از اصول جهان بینی (آیات محکمات) و مصادیقی برآمده از آن اصول (آیات متشابهات). آیات احکام و نیز گزاره‌هایی از قرآن که بیانگر امور مستمر واقع در زیست بشری هستند از مصادیق متشابه آیات محکمات قرآن می‌باشند. حال از وجه آیات محکمات، دین الهی که تبیین کننده جهان بینی توحیدی است و چون جهان بینی از جنس فلسفه است، و ساحت جهان بینی مقدم است بر ساحت علوم تجربی، بنابراین علوم تجربی برآورنده نیاز آدمی به جهان بینی بویژه جهان بینی توحیدی نخواهند بود و از این رو دین الهی برای زیستن بشریت از منظر کلیات ضروری است و می‌توان آن را «روش کلی زیستن» قلمداد نمود. باید توجه نمود که اصالت با «روش» است و نه با «هدف»، چرا که هر روشی که بکار گرفته شود، هدف متناسب با خود را محقق می‌نماید نه هدف ذهنی بکارگیرنده آن روش را. از جهت «اصالت روش» است که «ایمان» محوریت می‌یابد و آدمیان توصیه می‌شوند که به روشهای حقمدارانه، مؤمنانه عامل شوند تا در آخرت ماحصل نیکویی شامل حالشان شود. تأکید قرآن بر روشهاست و نه اهداف، و از این روست که هدف وسیله را توجیه نمی‌کند. اما از وجه متشابهات و بویژه آیات احکام نیز، دین الهی مقدم است بر علوم تجربی، چرا که متشابهات که مصادیق محکمات بوده و برآمده از آنها، به مانند محکمات حقند، زیرا از حق جز حق برنیاید، و از این رو احکام الهی نیز جهانشمول هستند یعنی همه زمانی و همه مکانی می‌باشند و این از آن روست که از توانایی مطلق و علم مطلق و حکمت مطلق و دیگر صفات و اسماء مطلق حضرت باری و در یک کلام؛ از حق مطلق نشأت گرفته‌اند و اگر زمانمند یا مکانمند بودند حتماً در زمره نص آیات نازل نمی‌شدند. قرآن وقتی احکامی را مقرر می‌کند حداقل به دو دلیل است: یکی اینکه متدلوژی استخراج احکام از آیات محکمات را نشان دهد تا بتوان احکام مقتضی مورد نیاز را بر اساس اصول جهان بینی توحیدی استخراج نمود، دوم اینکه آن احکامی که در نص آیات مقرر شده‌اند دارای سطحی از اهمیت بوده‌اند که می‌باید در متن اصیل دین قرار می‌گرفتند چرا که این احکام توانایی بازسازی و بسامان سازی زیست بشری بر اساس فطرتی که با آن سرشته شده‌اند را دارا می‌باشند و از همین رو نباید و نشاید که مغفول بمانند چرا که اصالت با «روش» است و جنس احکام نیز روش است. با این اوصاف؛ فهم صحیح آیات قرآن بمثابه دین الهی اولویت و اهمیت و ضرورت بی مثل و مانند می‌یابد که باید با تمسک بر الهی بودن و بنابراین خالی از تضاد و تناقض و تزاحم بودن گزاره‌های آن، در فهم پازل‌وار آن کوشید و آن را به گونه‌ای فهمید که هیچ گزاره‌ای از آن در تخالف با گزاره دیگر آن خود را ننماید که اگر چنین باشد حتماً آن فهم در بیراهه بوده است. قرآن به جهت حقانیتش یک کل تماماً منسجم است و تک تک گزاره‌های آن حق است و از ویژگیهای حقوق این است که هیچ حقی با حق دیگر در تضاد و تناقض و تزاحم قرار نمی‌گیرد.

 

6ـ نابسامانیهای اقتصادی کشورمان به حدی رسیده است که جدای از علل سیاسی آن، به جد باید عوامل ریشه ای و مستمر آن را دریابیم و در بهبود آن بکوشیم. در این راستا، برای مؤمنان به آیات الهی، قرآن یکی از منابعی است که باید از این منظر واکاوی شود. پیش از این در خصوص اقتصاد ربوی و بی پشتوانه و ماهیت صوری آن نکاتی را بیان نموده ام. حال در این مجال می خواهم به نکته ای توجه دهم که به نظرم از عوامل ریشه ای و مستمر نابسامانیهای اقتصادی است و آن ماهیت ربوی برخی یا حتی بسیاری از قراردادهای «اجاره» است که به ظاهر خالی از ایراد شرعی می باشند. برای روشن شدن موضوع باید به ماهیت و تعریف خود ربا توجه کنیم؛ ربا در واقع اجاره یکی از انواع منابع اقتصادی است برای تحصیل سود، ماحصلی که ماهیتاً دستمزد نیست و در قبال یک فعالیت اقتصادی واقعی بدست نیامده، بلکه صرفاً بر آمده از اجاره توان اقتصادی انباشته یا همان سرمایه است، سرمایه ای که بکار نیفتاده ارزش افزوده ایجاد کرده است. بنابراین سود حاصل از آن چون در ازاء تولید کالا یا ارائه خدمات نبوده، پس اقتصاد را صوری و بی پشتوانه می نماید. با توجه به این توضیحات باید گفت که قراردادهای اجاره ای که اجاره بهای آنها علاوه بر جبران کاهش ارزش مورد اجاره، برای موجر سودی هم حاصل گرداند، ماهیتاً ربوی می باشد چرا که این ماحصل از جنس دستمزد یا حتی غنیمت هم نمی باشد، بلکه حاصل از ربا است. از این منظر؛ بسیاری از قراردادهای اجاره در نابسامانیهای اقتصادی نقش داشته اند چرا که در راستا توسعه رباخواری بوده اند.

 

7ـ امر واجب در دین یعنی امر ایجابی نه اجباری! یعنی برای ماحصل شایسته باید سازندگی کنی؛ خود را بسازی، روابطت را با دیگران و محیطت بسامان کنی تا شایسته دریافت شایستگی شوی! وجوب در مقابل سلب است یعنی به خلاف امور سلبی که باید نکنی امور ایجابی را باید با حساب و کتاب و تمرین و استمرار و سازندگی موجب شوی! در امر سلبی از ادامه روندی که در آنی باز می ایستی و خود را مبرا می کنی و در امر ایجابی خود را بازمی سازی یا متولد می کنی! آری در واجبات دینی اجبار راه ندارد که «لا إکْراهَ فِی الدِّین» بلکه حسن تصمیم است که «قَدْ تَبَیَّنَ الرُّشْدُ مِنَ الْغَیِّ».

 

8ـ جناب حق پور چرا نماز واجب است؟ باتوجه به اینکه خداوند هیچ نیازی به عبادات ندارد. آیا دلیل عقلانی وجود دارد؟ می‌توان گفت عبادات سمبل و نماد توحید است و فقط جنبه هویت سازی دارد. آیا می‌توان بطور دیگری با الفاظ دیگری با خداوند سخن گفت و مسلمان بود؟

پاسخ : «فلسفه عبادات جمعی، یکی کردن خداهای ذهنی آحاد ایمان آورندگان است بر طبق جهان بینی توحیدی، نه صرف انجام عملی دور هم یا اتحاد صوری که این بخودی خود نه تنها در تعالی زیست فردی و جمعی مفید نیست، بلکه زیان بخش هم خواهد بود چرا که نه تنها آدمیان بینش و منش خود را منطبق بر نظامات هستی نمی کنند و توحید نمی جویند بلکه در گمان خویش خود را در راه تعالی می پندارند و همواره بر اساس بدفهمی هایشان از خدا و هستی و نسبت این دو با خودشان اقدام می نمایند و تباهی بر تباهی می افزایند.» وجوب نماز از این رویکردی است که توضیح آن آمد. در قرآن نماز فردی جایگاه خاصی ندارد بلکه آنچه ارزشمند است نماز جمعی است چرا که قرآن می‌گوید «وأقیمُوا الصَّلاهَ وآتُوا الزَّکاهَ وارْکَعُوا مَعَ الرّاکِعینَ». «صلات، رویکرد است به خدا و اقامه آن یعنی خداپرستی ذهنی را در تمام شئون زندگی جامه عمل بپوشانیم و از ماحصل این رویکرد عملا بهره مند گردیم و از این روست که ایتاء زکات بعد از اقامه صلات ضرورت می یابد چرا که باید دیگران را نیز در دستاوردهای مادی و معنوی رویکرد عملی به خدا سهیم گردانیم تا چرخه برکات الهی، رشد و تعالی ما را روزافزون کند. از نظر من؛ این چرایی توالی اقامه صلات و ایتاء زکات در آیات متعدد قرآن است.» با توجه به توضیح بالا در نماز فردی با هر زبانی میشود با خدا راز و نیاز کرد اما چون قرآن اساس هدایت است و ترجمه آن توان پوشش همه مفاهیم آن را ندارد بهتر است به عربی و منحصر در استفاده از آیات الهی باشد. بنابراین ما در مقوله نماز با دو بار معنایی مواجه هستیم یکی صلات به معنای عام رویکردن به خدا و دیگر صلات به معنای نماز خواندن که شایسته است جمعی باشد.

پرسش کننده: بیان کردید «از نظر من؛ این چرایی توالی اقامه صلات و ایتاء زکات در آیات متعدد قرآن است.» یعنی چون در قرآن مکررا تکرار شده باید انجام بدهیم؟ به قولی چون قرآن گفته؟ من بدنبال دلیل انسانی و زمینی بودم. مثل دلیل حرام دانستن شراب که امروزه بشر به ضررهای آن پی برده است. اما در خصوص نماز، اگر قرار است که مفاهیمی که شما بیان کردید رو بپذیریم، کشورهای مسلمان در زمره معنوی ترین و توحیدی ترین کشورهای جهان هستند، اما در واقع خلاف آن است. یعنی به قولی نماز و در کل مناسک در زندگی اغلب ما مسلمانان نتوانسته تأثیر عمیقی داشته باشد. اما با تعریف شما از صلات (رویکرد است به خدا و اقامه آن یعنی خداپرستی ذهنی را در تمام شئون زندگی جامه عمل بپوشانیم) موافقم. به این ترتیب ما می توانیم با رکوع کنندگان هم  بطور جمعی نماز بخوانیم، اما به روش خود. اگر هدفمان توحید باشد، چه ایرادی دارد؟ من فکر می کنم این یکدستی و برابری در مناسک جز جنبه هویت سازی نیست. و شاید خاص شدن مسلمانان هم در همین است. و کمی رادیکال. در دیگر ادیان کمتر به ظواهر دین اهمیت می دهند. مثلا من چرا باید در روز به شکل خاص و شیوه خاص نماز بخوانم. خداوند در قرآن اشاراتی به تغییر آن دارد. مثلا بر روی اسب می توانیم نماز بخوانیم. یا در جنگ به شیوه ای دیگر…. فکر نمی کنید این مسأله می تواند زمانی و مکانی باشد. قابل تطبیق با دنیای امروز. یعنی می تواند مانند دیگر احکام قابل تغییر باشد. مثل قطع کردن دست دزد.

پاسخ : عرض کردم در قرآن دو بار معنایی برای واژه صلات باید در نظر گرفت. اول صلات به معنای رویکرد به خدا یا خداپرستی بدین معنا که تمام روابطی که انسان با خود و هستی و دیگر پدیده ها برقرار می کند بر اساس هدایت الهی که منطبق بر نظامات و قوانین هستی است باشد. از همین رو از ترکیب اقامه صلات برای بیان این معنا و مفهوم استفاده شده است. و دوم اینکه صلات به معنای انجام یکی از مناسک و شعائر دینی است که نقشش ذکر یعنی یادآوری آن اصل کلی لزوم رویکرد به خداست که چون هدایت الهی در قالب قرآن نازل و منصوص گشته است بهتر است در آن آیات قرآن مکررا ذکر گردند تا آدمی دمادم به آموزه های هدایت الهی توجه و در نتیجه فهم خود را عمیق تر گردانده و به تبع آن عمل خود را منطبق تر و تعالی خود را روزافزون تر گرداند. کشورهای مسلمان از توحید بسیار دورند چرا که خداهای ذهنی خود را منطبق بر هدایت الهی نگردانده هر یک خدای خودساخته ذهنی خود را می پرستند. مسلمانان فلسفه وجودی صلات را در نیافتند و فقط به تکرار صوری آن اقدام می نمایند و از نظر من غده سرطانی مسلمانی مسلمانان همین اعتبار کاذب بخشیدن به صورت ظاهری نماز است چرا که گمان می برند با این عمل ظاهری تکلیف خود را در برابر خود و هستی و دیگر آدمیان انجام داده اند و خدا خشنود ساخته اند.

 

9ـ قدر انسان به خودانگیختگی او، یعنی استقلال و آزادی او در تصمیم گیری حقمدارانه و عمل به تصمیماتش است چرا که او موجودی ذی اراده و اختیار است و این اراده و اختیار مهمترین وجه ممیزه او از سایر موجودات است، و از این وجه به آفریدگار خود از منظر خالقیت و خلاقیت شبیه است.

 

10ـ پیش از این نگاشته بودم: «تحقق صیر انفسی محتاج سیر آفاقی است و به تنهایی ممکن نیست، چرا که با سیر آفاقی موجبات مراتب صیر انفسی فراهم می شود و از این روست که آیات الهی هدایت نفس آدمی را با توجه دادن او به نشانه های آفاقی همراه می کنند و این آن چیزی است که اکثر مدعیان عرفان در طول تاریخش از آن غافل بوده اند و آنات عمرهای خود و بسیاری را تباه ساختند.» حال در اثبات این مدعا به آیه 53 سوره فصلت توجه کنیم که در آن سیر آفاقی مقدم بر سیر و صیر انفسی آمده است: «سَنُرِیهِمْ آیَاتِنَا فِی الْآفَاقِ وَفِی أَنْفُسِهِمْ حَتَّى یَتَبَیَّنَ لَهُمْ أَنَّهُ الْحَقُّ…».

 

11ـ سلام جناب حق پور، پیرامون موضوع غیر قرآنی مهدویت، عده ای از امامیه بر این موضوع تاکید می کنند که منجی آفاقی غشای بیرونی به منجی انفسی است. نظر جنابعالی در این مورد چیست؟

پاسخ : سلام و درود. پیامبر آفاقی محرک پیامبر درونی است و این از اصول است اما تعمیم آن به موضوع باصطلاح مهدویت نارواست چرا که ناظر برناتوانی خدای تواناست که در سنن او تبدیل و تحویلی نیست.

 

12ـ سلام جناب آقای حق پور، جایگاه دیالکتیک آزادی و ضرورت را با معیارهای جهان بینی توحیدی چگونه ارزیابی می کنید؟

پاسخ : با سلام. نقطه صفر امری انتزاعی است یعنی هیچ پدیده ای را شاهد نیستیم که از نقطه صفر محض آغاز شود که بتوان آزادی مطلق را برای آن متصور بود و از همین روست که بعضا با ضرورتهایی مواجه می شویم. پیش آمدن هر ضرورتی گویای این است که حقوق ذاتی پدیده متناظر آن محقق نشده است که بقاء در گرو عمل به ضرورتی شده است. بنابراین نسبت عدم آزادی با ضرورت نسبت علی و معلولی است. عدم آزادی عدم آزادی را در پی دارد و آزادی آزادی را.

پرسش کننده : حال در چنین بحران های متدولوژیک، با اولویت دادن به ضرورت، در واقع ضرورت، بن بستِ آزادی نمی شود؟ سنجه و محک آدامی در چنین بحران شناختی از کجا آغاز می شود؟

پاسخ : باید توجه کرد که بروز ضرورت از جنس قیامت است و آزادی روش است. یعنی وقتی که ضرورتی قائم می شود دیگر روش موضوعیت چندانی ندارد بلکه باید به آن ضرورت پاسخ مقتضی داد مانند اکل میت در هنگامی گرسنگی منتهی به مرگ، اما نکته مهم این است که از همان لحظه باید برای آینده روش آزادی را برگزید.

 

13ـ سلام جناب آقای حق پور، یکی از دوستان بنده با گرایشات دیالکتیک برداری می گفت: «فاسد شدن» هم یک حق بشری است. برای فساد در هیچ قانون و فرهنگ حقوقی، به جز در فرهنگ مذهبی، مجازاتی مقرر نشده است. در جامعه هر چه اتهام به فساد بیشتر باشد به این معناست که مذهب بجای حقوق بر فرهنگ اجتماعی سلطه می راند. از نقطه نظر حقوقی، فساد قابل مجازات نیست چرا که تنها جرم است که قابل مجازات است و جرم هم عبارت از عملی است که به موجب قانون برای آن مجازاتی تعیین شده باشد. پاسخ جنابعالی نسبت به این گفته چیست؟

پاسخ : سلام. درست است که مجازات مدنی تنها در قبال جرم لازم می شود اما هر جرمی ناشی از فساد است تا آدمی دچار فسادی نباشد عامدانه مرتکب جرمی نمی شود. اینکه بگوییم فاسد شدن هم حقی از حقوق بشر است مغلطه است چرا که حقوق در تعارض و تزاحم و تناقض و تضاد با یکدیگر قرار نمی گیرند حال آنکه فساد یعنی پایمال کردن حق حیات و رشد که همه حقوق گویا و همراستای آن می باشند. فساد یعنی تباهی حقوق و نمی تواند خود حقی از حقوق باشد. اختیار و آزادی و استقلال آدمی حق اوست که البته ممکن است فساد را انتخاب کند اما از لحظه انتخاب عواقب تکوینی آن شامل حال انتخاب کننده آن می شود چه در جامعه ظهور کند و مصداق جرم شود و مشمول مجازات شود چه در اجتماع ظاهر نشود که به نحو دیگری حتما گریبان او را می گیرد.

 

14ـ در پاسخ به پرسشی در خصوص همجنس گرایی: با سلام و درود. نکاتی را به اختصار عرض می نمایم: 1- همجنس بازی را باید از همجنس گرایی تفکیک کرد. همجنس بازی عامدانه است و همجنس گرایی عارضه و بیماری که باید در درمان آن کوشید. 2- از منظر قرآن همجنس بازی مذموم است اما اگر علنی نباشد مجازات اجتماعی در پی ندارد ولی اگر به نحوی علنی بوده باشد که چهار نفر بر آن شهادت دهند مشمول حکم 100 تازیانه می شود مانند زنا.

 

15ـ روشنفکری شریعتی در شریعتی روشنفکر ستیز: از علی شریعتی بسیار نوشته‌اند و گفته‌اند و خوانده‌اند و شنیده‌اند، از این رو؛ نگارنده این سطور علی‌رغم اینکه ورود به عرصه روشنفکری دینی خود را مدیون اوست، بنا ندارد در این مجال به آراء و آثار و زندگانی شریعتی بپردازد، و نقاط قوت و ضعف وی را نقادی کند، بلکه تنها می‌خواهد چند سطری بر انبوه سطور دیگران بیفزاید و توجه دهد به اینکه شریعتی ماهیتاً روشفنکری بود که نقطه عطفی در روشنفکری نوپای دینی ایجاد نمود و فضای فکری ـ عملی جدیدی در این عرصه گشود، فضائی که علاوه بر رویکرد عقلایی به دین فهمی، دینداری عاشقانه را می‌طلبید! معشوق شریعتی هرچند پرابهام بود، اما موتور محرکه پرتوانی برای شتابگیری روشنفکری دینی شد، و ستیزه‌جویی دکانداران دین فروش را با روشنفکری دینی دوچندان نمود! آنها مبلغان و مروجان و تاجران شریعتی بوده‌اند که با دستاوردهای شریعتی و امثال او در روشنفکری دینی بی مال التجاره می‌گشته‌اند، پس بقا خود را در بقا آن شریعت تاریک می‌دیده‌اند و از این رو با روشنایی‌ها به ستیزه برخواسته‌اند، ستیزه‌ای که با رفتن یا بردن شریعتی نرفت، بلکه نهادینه شد تا شریعتی دیگر سربرنیاورد، اما زهی خیال باطل که «روشنفکران پیامبران پس از خاتمیتند!»

نیما حق پور ـ 30 تیر 97

nima.haghpoor@gmail.com

www.t.me/pazeljahanbini

اخبار مرتبط

دیدگاه خود را بنویسید

لطفا دیدگاه خود را وارد کنید
لطفا نام خود را اینجا وارد کنید