به مناسب قطعه قطعه کردن استخوان های جمال خاشقجی و بحرانی که در جهان برانگیخته است
بحران برآمده از قتل فجیع جمال خاشقجی، همانطور که یکی از روزنامه نگاران آن را به گلوله برفی تشبیه کرده بود، در حرکت خود به یک بهمن بزرگ سیاسی و زلزله ای با ریشتر ۸ و پی آمدهائی غیرقابل محاسبه تبدیل شده است که در ابتدا تصورش نمی رفت. حتی تلاش های اولیه ترامپ برای حفاظت از متحدپول سازخود و بیرون کشیدن چاشنی انفجاری این فاجعه و گسیل وزیرامورخارجه اش به آن دیار برای رفع ورجوع رسوائی این نظرکرده، کارساز نیفتاد. برخی ارزیابی ها برآنند که حتی ولیعهدعربستان که عملا عهده دارسکان قدرت در این سرزمین ثروت های بادآورده نفتی است، نیز از اصابت ترکش های بحران در امان نخواهد ماند. پس لرزه های جنایت ُنرم شکنانه این تحت الحمایه سرمایه داری جهانی با تبدیل کنسول خانه رسمی دولتی به شکنجه گاهی برای تصفیه مخالفان و گسیل گروه مرگ همراه با آلات قتاله شکنجه و مثله کردن، نازپرورده ای که بخاطر«گل جمالش» حتی از انتشارعلنی گزارش فاجعه تاریخی ۱۱سپتامبر صرفنظرشد، چنان است که کنفرانس بزرگ تجاری بین المللی «ابتکارعمل سرمایه گذاری» که به داووس کویر معروف است و قرار بود با مشارکت حدودودهزارسرمایه گذاربزرگ جهانی و صدها شخصیت و سیاستمدارسرشناس و با حضورغول های رسانه ای معروف جهان کلیدبخورد، پروژه عظیم نیم تریلیون دلاری که هم چون نمادی از عربستان نوین ۲۰۳۰ معرفی شده است؛ نیز تحت الشعاع آن قرارگرفته و بسیاری از حضوردر آن امتناع کرده اند. بطوری که حتی حامیان پروپاقرص اشان چون آمریکا و انگلیس و یا کشورهای مهم اروپائی هم جرأت نکردند لااقل در سطح مقامات عالی رتبه در آن شرکت کنند. این پروژه عظیم و جاه طلبانه در حقیقت رؤیای گذارعربستان از اقتصادتک ساختی به غیرنفتی و جامعه ای با ساختارسنتی به حامعه ای «مدرن» را دنبال می کرد که در عین حال به عنوان بخشی از ملزومات آماده سازی عربستان برای ایفاء نقش ژاندارمی در منطقه بشمار می رفت. البته این نوع «گذاربه مدرنیته» و این حجم از باصطلاح مدرن سازی خالصا واراداتی برای آن که به هدف خود برسد مستلزم دگرگونی های ژرف و گسترده ای در ساختارسنتی قدرت و شبه قبیله ای عربستان و داشتن فرهنگ و سنت دموکراتیک ولوحداقلی؛ بدون بکارگیری مشت آهنین و اراده یک لویاتان و هیولای مطلقه ای که هرنوع مقاومت نهادها و نیروهای سنتی-مذهبی و نیز بقایای مناسبات کهن و قبیله ای جامعه را در هم بکوبد، ناممکن بود و این همان وظیفه ای بود که به عهده ولیعهدعربستان نهاده شده است. اما پیشبرداین اصلاحات اقتصادی و برخی اصلاحات حتی کم رمق اجتماعی که بیشتر هم برای لایه های مرفه و برخوردار بود، و هم چنین پیشبردرقابت ها و جنگ های منطقه ای مستلزم متمرکزساختن بیش از پیش قدرت در نظام هیرارشیک قدرت و تضعیف نظام سنتی و « شبه دموکراتیک» توزیع قدرت در میان انبوه شاهزادگان ریز و درشت این شبه جزیره بود. چنین روندی در عین حال به معنی انتقال قدرت از نسل فرزندان مسن آل سعود به نسل جوان تر نیز بود. باین ترتیب مشت آهنین بخشی جداناپذیر از سازوکارعربستان برای گذار به دوران باصطلاح پسا نفت و انجام سودای رهبری در منطقه تعریف می شود. در این رابطه عربستان حمایت همه جانبه از بیرون را داشت و تصورمی کرد که همه اسباب بزرگی را دارد. اما انجام چنین مهمی بدون ارتقاء ظرفیت های درونی برای انجام وظایف تازه و در جهانی متفاوت ممکن نبود. وظیفه ای بسیارشاق و دشوار، بدون داشتن پیش شرط های لازم و به مددخشونت برهنه تنها می تواند به حباب های بزرگ و پرسروصدائی تبدیل شود که آینده ای ندارند. در جهان کنونی تکیه صرف بر مکانیزم های سخت افزاری برای رشد و تؤسعه پاسخگو نیستند و جزبازتولیدگذشته در اشکال نوین حاصلی نخواهندداشت.
در حقیقت قتل جمال خاشقجی و خشونت و بیرحمی بیکرانی که در ارتکاب آن بکارگرفته شد، بیش از هرچیز فوران ناکامی همین اتوریته مسلط یک باند از شاهزادگان متکی به قدرت ماوراء خودبود که بارحمل رسالت گذاربه «مدرنیته» و ایفاء نقش نوین منطقه ای بر دوش آن نهاده شده بود. اتوریته و خشونتی که زبان نه فقط مخالفان که بخشی از طبقه هم سلک را هم چنان بریده بود که عملا خاشقجی را به سخنگوی خشم آن ها تبدیل کرده بود. از همین رو مخاطب و پیام اصلی این خشونت ددمنشانه بیش از پائینی ها و بخش های ناراضی جامعه، ساکت کردن بالائی ها و شاهزادگان ناراضی و نگرانی از نافرمانی نهادهای گوناگون سنتی و محافظه کار در داخل بود. و لاجرم ارتکاب این جنایت گوشه ای از مناسک جنگ قدرتی است که در یک کشورشبه قبیله ای و مصمم به «مدرن» شدن برای زهرچشم گرفتن و خاموش کردن هرگونه مخالفت خوانی جریان دارد.!. بخصوص در شرایطی که این قدرت یکه تاز بطورهمزمان با بحران و چالش های داخلی و منطقه ای عدیده مواجه می شود، هزینه تثبیت قدرت بالا می رود. تازاندن شبه مدرنیته از بالا در کالبدجامعه ای عقب مانده و بدون پیشینه فرهنگ و سنت دموکراتی ممکن نمی شود مگر با زورسرنیزه و فرمان های شهریاری. تجربه ای مشابه آن را البته در شرایط سیاسی و اجتماعی متفاوتی درایران زمان شاه از «انقلاب سفید» به این سو، و مسیروارونه آن در نظام ولایت فقیه یعنی در بازگشت به قهقرا و اعمال حکومت دینی پس از انقلاب بهمن را پیش روی خود داشته ایم: یک سیکل کامل معیوب از هردو سو!. آن چه که در سطوربالا پیرامون روندحاکم بر عربستان گفته شد تنها تأکیدبر سویه ای از واقعیت بود. سویه دیگرش آن نیروی دمنده ای است که چنین قدرت یکه تازوحشی و هاری را تعذیه می کند. چنان که اقتداراین هیولا بیش از آن که از درون سر بر آورده باشد، وارداتی بوده است که همواره فربهی خود را مدیون حمایت قدرت های بیرونی و بیش از همه دولت آمریکا و پشتیبانی بی محابای ترامپ است. چنان که هم او با صراحتی باورنکردنی و خارج از «نزاکت دیپلماتیک»، بارها به شکل تحقیرآمیزی آن را به زبان آورده است، که اگر حمایت ما نباشد حکومتتان حتی دو هفته هم دوام نمی آورد!. با این همه ترامپ بارسنگین سودای خود در ایجاد «خاورمیانه جدید» را بر دوش چنین بنیان سست و تثبیت نشده ای بارکرده است. در حقیقت جنایت استانبول که کوس رسوائی اش در چهارگوشه عالم به صدا در آمده ، تلنگری بود براین حباب بزرگ و به پروژه عظیم «بسازوبفروش» سیاسی-اقتصادی که مشخصا آمریکا در قالب «خاورمیانه نوین» آن را دنبال می کند که عربستان یکی از قطعات اصلی این پازل بشمار می رود. وقتی ترامپ در واکنش به این جنایت می گوید مواجهه با آن نباید به قرادادهای کلان تسلیحاتی و اصل مقابله با ایران آسیب برساند، اشاره اش به همین واقعیت است. البته این رخداد هنوز به معنی ترکیدن حباب این پروژه نیست، گرچه نشان دهنده شکنندگی، دشواری ها و هشداری نسبت به آینده آن است. وجه مهمی از پژواک جهانی این جنایت مدیون پیوندآن با بحران عمومی درمنطقه و اهداف سیاسی-استراتژیک دولت آمریکاست. در این پروژه عربستان علاوه بر سودای ایفاءنقش سیاسی و ژاندارمی در منطقه، با داشتن ذخایر و درآمدهای بیکران نفتی و انباشتن صدها میلیاردسرمایه در مؤسسات و بانک های آمریکا و انگلیس و … و به عنوان مشتری غیرقابل جایگزینی برای خریدهای نجومی تسلیحات آمریکائی و تا حدی انگلیسی، و به به مثابه بزرگترین تولیدکننده نفت در منطقه که وظیفه مهم و حساس برقراری موازنه در عرضه و تقاضای نفت با قیمت های مناسب برای کل سرمایه جهانی ( و از جمله به صرفه کردن تولید نفت شیل آمریکا و پرکردن خلآ تحریم های نفتی ایران) را به عهده دارد؛ یک حلقه مهم و استراتژٰیک در زنجیره نظام بازارسرمایه داری بشمار می رود، بطوری که دولت آمریکا برای حفظ چنین رانتی حاضر به پرداخت هربهائی است ( چنان که در موردحتی کویت هم که قابل قیاس هم با آن نیست به جنگ و لشکر کشی پرداخت). اگرچه سرمایه داری برای حفظ ظاهر و فریب جامعه جهانی مدعی رعایت برخی اتیکت ها و ُنرم های اخلاقی و انسانی است، اما چگونگی واکنش ها بویژه از سوی دولت آمریکا در مواجهه با جنایت استانبول، از این نوع ادعاهای ظاهری پرده بر می کشد و چهره واقعی نظام حاکم بر مناسبات جهانی را به نحوروتوش نشده ای به نمایش می گذارد. این که ترامپ آشکارا و بدون هیچ وقاحتی به نجات دولت عربستان و شخص ولیعهد بر میخیزد و تلاش می کند که برایش فرصت بخرد تا بتواند ردپاهای جنایت را پاک کرده و سناریوی های مناسبی را سرهم بندی کند و حتی پیشاپیش و بدون هرگونه اطلاع و تحقیقی از خودسربودن این جنایت دم می زند، یک باردیگر چهره واقعی نظام کنونی را به شکل نمایان تری جلوی نورافکن قرار می دهد. از همین رو قتل این روزنامه نگارمخالف که اکنون چندین هفته است که به یک رویدادمهم و خبری جهان تبدیل شده و همه را به نحوی با خود درگیرکرده است، با کنارزدن «برگ انجیر»، بدل به واقعه ای بی همتا برای پرده برداری از چهره دولتمداران و مناسبات قدرت در جهان شده است که با هزارمن غازه هم نمی توان آن را آرایش داد! .گرچه فشارافکارعمومی و رسانه ها، آنان را مجبور می سازد که چه بسا در زبان و یا در کوتاه مدت واکنش هائی علیه آن نشان بدهند تا زمانی که طوفان آرام گیرد، اما در هرحال جهت گیری عمده شان کنترل بحران و جلوگیری از ورودهر نوع خدشه ای به منافع خوداست.
درام قدرت و بازیگران آن:
باردیگر باید تأکیدکرد که فاجعه خاشقجی تنها افشاگرماهیت سبع و خشونت گرای رژیمی که بدون کمک آمریکا دوهفته هم دوام نمی آورد نبود؛ بلکه پرده از سیمای جهانی بر می دارد که عربستان همواره به عنوان گاوطلائی و شیرده آن از قرب و منزلتی ویژه برخورداربوده است. نه فقط نشان دهنده قدرت توفنده بحرانی است که اکنون نزدیک سه هفته است جهان را در هم نوردیده و به تیتراول و یا مهم رسانه ها تبدیل شده؛ بلکه هم چنین بیانگرآن است که با بی اعتبارانگاشتن گزارش باسمه ای و سرهم بندی شده دولت عربستان که با هدف نجات محمدبن سلمان از ترکش های بحران تنظیم شده، هنوز هم سرایستادن ندارد. در واقع گزارش رسمی دولت عربستان که بنیان آن بر یک دروغ بزرگ بناشده است، نه نهادن نقطه پایان برای بحران که سرآغازموج دومی از آن است. در این درام واقعی که در سطح جهان به نمایش در می آید نه ففط ملک سلمان و ولیعهدیکه تازعربستان با قربانی کردن عده ای از نزدیکان خود برای نجات قدرت خویش، دست و پنجه نرمی کند و سوژه اصلی این درام است؛ اما تنها سوژه آن نیست. بلکه بازیگران مهمی چون ترامپ هم در آن نقش بازی می کنند که بارها گفته است اگر سرنوشت این نظرکرده پول دار و استژاتریک را بحال خود رها کنیم دیری بر پا نمی ماند. و از آنسو می افزاید که البته نمی توانم ششصدهزارشغلی را که فروش تسلیحات نظامی برای آمریکا بوجودآورده نادیده بگیرم ( ناگفته نماند که ترامپ کلامی از سودهای هنگفتی که صاحبان «صنایع مرگ» والبته هتل ها و شرکت های وابسته به خودوی از آن بهره می برند بر زبان نمی راند و تنها به شاغلین اشاره می کند). تمامی تلاش او معطوف به آن است که خدشه ای به این منافع عظیم وارد نشود. البته وی در داخل آمریکا با فشارافکارعمومی و رقبا و حتی هموندان حزبی خود مواجه است که ناگزیراست با مانور و بندبازی و حرف های دو پهلو و متناقض زدن، این طوفان را پشت سربگذارد. یکی دیگر از بازیگران این درام، دولت اردوغان است که درام فوق در پایتخت آن به روی صحنه رفته است. دولت عربستان با احاله خواست جمال خاشقجی از سفارت خود در واشنگتن برای گواهی تجرد، اخذآن را به کنسولگریش در استانبول حواله می هد، جائی که بزعم خود با دغدغه کمتری می تواند دام شکار را پهن کند. نباید فراموش کرد که این گونه دیکتاتورها که به حمایت های خارجی متکی اند از قضا به فعالیت مخالفان خود در این گونه کشورها بیش از حدمعمول حساسند و نگران از آن که مبادا مخالفان بتوانند خللی بر آن وارد سازند. خاشقجی که در گذشته با دولت و سرویس های اطلاعاتی عربستان هم همکاری داشته و به عنوان منتقدقدرت مطلقه ولیعهد، در پایتخت آمریکا ساکن شده و دارای تریبونی هم در نشریه مهم واشنگتن پست، که در آن علیه باندحاکم بر عربستان هم مطلب می نویسد، حساسیت و خشم سران و دستگاه امنیتی عربستان را علیه خود برانگیخته بود. از این جنبه می توان گفت خشونت بکارگرفته شده در اساس خشونتی اتفاقی و از سرخطا نبوده بلکه حامل پیام و هشداری بوده است که دولت و سرویس های اطلاعاتی عربستان از آن طریق خواسته اند به دیگرمخالفان بالقوه و یا بالفعل خود ارسال کنند. البته آن چه که انجام گرفت تنها راه ارسال چنین پیامی نبوده است و بی تردید انتخاب استانبول به محلی برای شکاراو و بدتر از آن مبادرت به این جنایت در یک مقررسمی دپیلماتیک، و افشاءشدن رفتار و شکنجه های صورت گرفته در آن، باین واقعه ابعادی جهانی و تراژیک بخشید با پی آمدهائی نامعلوم و خارج از محاسبه دولتمداران جوان بی تجربه و مست قدرت در عربستان و حتی حامیان نیرومندوی در جهان. دولت اردوغان نیز همه هنر و توان خود را برای بیشترین بهره برداری از این بحران بسودخود بکارگرفته است. کشورهای اروپائی هم با تأخیری معنا دار و محتاطانه در تلاش اند تا این بحران را پشت سربگذارند به گونه ای که به ویترین حقوق بشری اشان آسیبی وارد نشود. از چین و روسیه و… هم که اساسا معضلی به نام تظاهربه حقوق شهروندی و مخالفان ندارند بگذریم که حفظ منافع اقتصادی و سیاسی برای آن ها تحت هر شرایطی اولویت مطلق دارد.
اما یکی دیگر از بازی گران خموش این ماجرا رژیم ایران است که سکوت رسمی و معناداری پیرامون قتل فجیع این روزنامه نگارسعودی در پیش گرفته است!. و این درحالی است که از یکسو روزنامه ها و مطبوعات داخلی کمابیش اخبارمنتشرشده پیرامون شقاوت و قساوت رخ داده در پشت درهای کنسولی را بازتاب داده اند و از سوی دیگر موضع رسمی آن است که حتی در حدیک توئیت ناقابل ظریف هم واکنش نداشته است. تنها بهرام قاسمی، سخنگوی وزارت امورخارجه ایران مدتی پیش وقتی ماجرا داغ شد و با پرسش خبرنگاران در موردموضع وزارت خارجه در خصوص ناپدید شدن روزنامه نگارمنتقدعربستان مواجه شد، به ذکراین نکته بسنده کرد که دولت ایران تحولات مربوط به این موضوع را دنبال می کند و برای هرگونه واکنش رسمی منتظرروشدن شدن ماجرا است، که این رویکرد هم چنان ادامه داشته است. البته دلایل چنین رویکردی قابل فهم است و به طور تلگرافی از این قرارند:
اول آن که نباید فراموش کرد که خاشقجی از منتقداان رژیم ایران هم بوده و از این منظر نفعی در حمایت از او برای خود نمی بیند. در حالی که بکرات دیده ایم نسبت به دستگیری و یا کشته شدن افراد و جریان های نزدیک به خود عموما موضع گیری کرده است.
دوم آن که جمهوری اسلامی در پیشینه اعدام و انجام انواع جنایت ها و ترورها نه فقط دستکمی از دولت عربستان ندارد که حتی از جهاتی بر او برتری هم دارد. بنابراین ورودبه این پرونده برای او بدون مالیات نیست؛ بخصوص که هم اکنون در اروپا در مظان اتهام به قصدانفجاربمب در گردهمائی یکی از گروه های مخالف خود (مجاهدین خلق) در پاریس قراردارد. بقول سعدی ترا که خانه نئین است، بازی نه این است!
سوم آن که بطورکلی رژیم در نفس این بحران خود را متنفع می داند و به نحوی حرکت می کند که هم جلوی دامن گرفتن آن نشود و هم از آن به نحوسنجیده ای سودبر و بهمین منظور سکوت را بهترین موضع گیری یافته است!. از همین رو با توجه به بحران هائی که خود با آن ها دست بگریبان است و از جمله فشارهای سنگین و تحریمی دولت آمریکا و رقابت ها و جنگ های منطقه ای، در حالی که هنوز پی آمدهای این واقعه چندان روشن نیست، در صددآن است که به گونه ای رفتار کند که هم بی جهت گزک به رقبا و دولت آمریکا ندهد تا از آن بتوانند برای کنترل دامنه بحران استفاده نمایند و هم بتواند در صورت امکان در فرصت های بعدی بتواند از سویه های مختلف بحران چون افزایش شکاف ها و احیانا وقوع برخی تحولات در داخل عربستان، بین عربستان و جهان غرب و بویژه آمریکا و در منطقه بین عربستان و ترکیه بهره برداری کند. کمترین سودی که از این سکوت برایش متصوراست، همان گونه که در موردکودتای ترکیه هم نشان داد، به عربستان هم نشان بدهد که با وجوداختلافات شدیدشان، حاضرنشد با فشارهای جهانی باو همراه شود. چنان که دیده می شود مؤلفه های محتمل چنین رویکردی، به نحوچندش آوری، بر ملاحظات و مصلت اندیشی های حقیرانه استواراست.
حیف است که بخش پایانی این نوشته را با اعتراض ماکیاول به این ماجرا به پایان نبریم!
بحران قدرت و اعتراضیه ماکیاول!
پژواک فاجعه قطعه قطعه کردن روزنامه نگارمخالف قدرت حاکم، آن هم در کنسولگری دولتی شهری چون استانبول چنان بود که حتی ماکیاول هم در گورخود از رعشه های آن در امان نماند و زبان به اعتراض گشود: گفته بودم که در فن و فوت کسب و اعمال قدرت توسط شهریار، هدف، بکارگیری هر وسیله ای را توجیه می کند؛ اما نه تا آن اندازه که خودهدف قربانی وسیله شود! چرا آش را آنقدر شورمی کنید که روح مرا هم بیازارید و آرامش را در گور هم از من بربائید!
نا گفته نماند که ماکیاولی نه فقط راه قدرتمندشدن شهریاران و حکومت ها را نشان داده بود، بلکه در عین از هنرهای بزرگ او بود که تصویری رآلیستی و بدیع از سیمای واقعی قدرتمداران ارائه کرده بود. بخشی از اندرزهای او به شهریاردورانش چنین است:
«داشتن صفات خوب چندان مهم نیست. مهم این است که پادشاه فن تظاهر به داشتن این صفات را خوب بلد باشد. حتی از این هم فراتر میروم و میگویم که اگر او حقیقتاً دارای صفات نیک باشد و به آنها عمل کند به ضررش تمام خواهد شد در حالی که تظاهر به داشتن این گونه صفات نیک برایش سودآور است. مثلاً خیلی خوب است که انسان، دلسوز، وفادار، باعاطفه، معتقد به مذهب و درستکار جلوه کند و باطناً هم چنین باشد. اما فکرانسان همیشه باید طوری معقول و مخیر بماند که اگر روزی بکاربردن عکس این صفات لازم شد به راحتی بتواند از خوی انسانی به خوی حیوانی برگردد و بیرحم و بیعاطفه و بیوفا و بیعقیده و نادرست باشد».
چنان که ملاحظه می فرمائید، محمدبن سلمان از این آموزه طلائی، یعنی از خط قرمز«فن تظاهر به اخلاق حسنه» فراتررفته و جهانی را دچارچالش و عذاب وجدان کرده است!
تقی روزبه ۲۲ اکتبر۲۰۱۸