امروز نوزدهم آذرماه/ده دسامبر روز جهانی حقوق بشر است و امسال به مناسبت هفتادمین سالگرد اعلامیه جهانی حقوق بشر در بسیاری از شهرها و پایتخت های دنیا- که دست کم در ظاهر هم شده هوادار حقوق بشر جهانیاند- یادبودهایی برگزار می شود. اما واقعیت این است که این حقوق همچنان در شرق و غرب حهان از سوی بکاربرندگان زبان فریب به راحتی انکار میشوند. برسر کار آمدن زورباورانی که زبانشان زبان زور و دروغ و فریب است، از جمله، سبب شدهاست که، در همه کشورها، نقابهای زورمداری تا حدودی از چهرهها بیفتند. بیانهای قدرتی که خود را «دموکراتیک» توصیف میکردند گرفتار بنبست گشته و از ارائه راهحلها برای مسائل جامعهها و جامعه جهانی که حل نشده، برهم افزوده میشوند، ناتوانند.
جا دارد در این روز تاریخی همه از خود بپرسیم انسانها چرا غالبا به حقوق خود عمل نمیکنند و بجای عمل به این حقوق که آنها را از بندگی قدرتمداران میآساید، از این زور مدار به آن زورمدارپناه میبرند؟ بدینخاطر که در نظامهای اجتماعی امروز، حقوق انسان دربند تناقضهاهستند؛ از جمله سه تناقض زیر:
1. شرط لازم برای عمل همگان به حقوق انسان، برابری انسانها در برخورداری از امکانهاست. حال آنکه در سطح جهان و در سطح تمامی کشورهای جهان، نابرابریها روزبروز بیشتر میشوند و تبعیضها بر هم میافزایند؛
2. حقوق را تک تک انسانها دارند و باید بتوانند درجا به آنها عمل کنند. این انسانها هستند که باید به یمن عمل به حقوق خویش، تغییرکنند تا بتوانند تغییر دهند. اما همزمان شاهد تغییر جهتی در رویارویی اکثریت بزرگ مردمان دنیا با اقلیتی هستیم که با بهره گیری از نظامهای مالی و اقتصادی جائرانه حاکم بر روابط اقتصاد جهانی، هرچه بیشتر امکانها را به انحصار خویش در میآورند. این انحصارگری زورمحورانه، به آنها امکان دادهاست رویارویی اکثریت بزرگ با خود را با رویارویی هر قشر اجتماعی با قشرهای ضعیفتر از جانشین کنند. از جمله بدینخاطر که تغییرخواهان دنیا بلحاظ غفلت از تناقضها و جداییناپذیری حقوق پنجگانه از یکدیگر، به اقلیتهایی پراکنده تبدیل شدهاند. شکستهای پیدرپی تغییر جامعهها از بالا، توسط «نخبههایی» که قدرت نمیشناسند و وسیله میانگارند، اندیشمندان را بر آن داشتهاند هشدار دهند: تغییر جامعه از بالا باید جای به تغییر آن از پایین، با شرکت جمهور مردم بسپرد.
اما تغییر از پایین هم راهی جز عمل به حقوق خویش ندارد؛ به ترتیبی که، درجا، هر انسانی بتواند زندگی خویش را عمل به حقوق ذاتی حیات خویش کند. انسانهایی که به یمن عمل به حقوق و پاسداشت کرامت انسانی خویش، بدیل خویش میشوند، و از این طریق مثل یک الگو تمام تلاش خویش را برای تغییر نظامهای اجتماعی ستمگرانه به کار میگیرند، به عامل گشودگی و تحول نظامهای اجتماعی تبدیل میشوند؛ تا که امکانهای زندگی در اختیار همگان قرارمی گیرد و نیروهای محرکه در رشد انسان و آبادانی طبیعت بکار میافتند.
3. حقوق انسان یک مقوله انتزاعی نیست، بلکه در منظومه هستی معنا مییابد. این تنها انسانها نیستند که حقوقی دارند که ذاتی حیات آنها است، بلکه همه جانداران و طبیعت نیز این حقوق را بدون هیچ تبعیضی دارند. انسانها به عنوان عضو جامعهها، حقوق شهروندی و بمثابه یک کل/جامعه، حقوق ملی دارند. و باز، به عنوان عضو جامعه جهانی نیز حقوق جهانی دارند. پس با بیاعتناء به پنج دسته حقوق بهم پیوسته (حقوق ذاتی انسان، حقوق شهروندی، حقوق ملی، حقوق جهانی و حقوق طبیعت) نمیتوانیم شاهد تحقق حقوق انسان به مثابه یک مجموعه باشیم. در جهان امروز، انسانها به “مجموعه” این حقوق به طور در هم تنیده و یکی شده وجدان ندارند و به آن کمتر نمیکنند. نتیجه آناست که، در فرانسه، همین الان، برای نمونه، به بهانه سالمسازی محیط زیست، فشارمالی بر قشرهای وسیع مردمی بیشتر میشود. به سخن روشن، حقوق طبیعت دستآویز برداشت از درآمدهای مردمی میشود که میپرسند: درآمد ما کفاف چند روز از روزهای ماه را میکند؟ بدینسان، همان رسم سوءاستفاده از حقوق انسان که در رابطه مسلط – زیر سلطه میان کشورها وجود داشته و دارد، اینک در رابطه با مردم خود یک کشور و با طبیعت پیش گرفته میشود. طرفه اینکه آقای ترامپ با بکارگیری زبان فریب، موقع را برای سوءاستفاده از شرایط در فرانسه مغتنم میشمرد تا به خاطر تجاوز به حقوق طبیعت، به خود ببالد که خوب کرد از توافق پاریس بر سر محیط زیست خارج شد!
4. در شرایط امروز تناقض چهارم و بنیادی تری که ناشی از تعریف حقوق انسان به قدرت است برهمگان کم کم آشکار شده است؛ این تناقض بزرگ مانع از آن شدهاست که حقوق، تنظیم کننده رابطه انسانها با یکدیگر بگردند. توضیح اینکه بنابر تعریفی که به حق دادهاند، هم حق به قدرت تعریف میشود و هم دولت که خود برآیند روابط قوا است، حامی و نگهبان حق میشود! بنابر تعریف، « حقوق قاعدهای هستند که روابط میان انسانها را تنظیم مىکنند. این تنظیم بنا بر سلسله مراتبى که قدرت معین مىکند، از سوى دولت، به مثابه قدرت، بعمل مىآید. حقوق را دولت معین میکند». بدینسان، دولت خود، میزان تمیز حق از ناحق میشود. به سخن دیگر، قدرت ناقض حق، خالق و حافظ حق میگردد! اما چرا چنین شدهاست؟ بدینخاطر که تک تک انسانها از حقوق انسان و اینکه ذاتی حیات هستند و با حقوقهای دیگر مجموعهای را تشکیل میدهند، غافلند. در نتیجه، قدرت ایجاد کننده قاعدهها، عمل به حقوق را ناممکن کرده است.
بهوش باشیم، انسانها که اگر به یمن عمل به حقوق تغییر کنند و رابطهها با یکدیگر را رابطه حق با حق بگردانند، از دولتی نیز خلاص میشوند که برآیند روابط قوا است؛ یعنی همان دولتی که به جای دولت-حق-بودن، برنامه اش این میشود که، با ضرور دانستن روابط قوا، تنظیم کننده رابطه انسانها با یکدیگر شود! باوجود وضعیتی چنین، در سطح هر کشور، انسانها باید بپذیرند که آغازگر تغییر خود آنان هستند و به یمن چنین تغییر اصیلی که فرآورده عمل به حقوق است، راه و فضا برای رهایی و زندگی خوب عادلانه باز خواهد شد. کتاب «حقوق پنجگانه» که در اختیار مردم ایران و جهان قرارگرفته است، حاصل کوشش برای حل این تناقضها است. این حقوق که، پیش نویس قانون اساسی جمهوری ایران، بر وفق آنها به نگارش در میآید، حقوق به گونهای یافت شدهاند که هر انسانی در هرجای جهان، بلادرنگ میتواند به آنها عمل کند و سزا است که عمل کند تا که تغییر کند و تغییر دهد.
19 آذر 1397 برابر 10 دسامبر 2018
ابوالحسن بنیصدر