برای شنیدن صدای این مصاحبه اینجا را کلیک کنید
آقای گلزار: بینندگان عزیز تلویزیون سپیده استقلال و آزادی سلام دارم خدمت شما عزیزان؛ همچنین سلام دارم خدمت شما آقای بنیصدر.
آقای بنیصدر: سلام بر ایرانیان و فارسیزبانان کشورهای دیگر همجوار ایران و به امید شادی و پیروزی که همگانی بشود از راه حقوقمند شدن.
آقای گلزار: خیلی تشکر. آقای بنیصدر قبل از اینکه با شما این سؤال را که از طرف هموطنان با بسیاری از سؤالهایی که میشود از طرف هموطنانی است که با ما مکاتبه میکنند از طریق تلگرام و مباحثی را مطرح میکنند، نگرانیهایی را مطرح میکنند. من از این به اصطلاح دریچه دوربین و تلویزیون از شما خیلی تشکر میکنم و از شما خواهش میکنم که ما را همیشه یاری کنید، با ما همکاری کنید. این تلویزیون برای شما ساخته شده که شما سؤالهای خودتان را مطرح کنید، نظرات خودتان را به اصطلاح برای ما بفرستید تا ما بتوانیم مورد گفتگو و بحث و تبادل نظر قرار بدهیم. یک سؤالی که مطرح شده از جنبههای مختلف این هست که اگر مردم ایران امروز بلند بشوند و بخواهند یک تحولی در ایران به وجود بیاید، در حقیقت این استبداد را به عنوان مانع بردارند، نکند که بعد از اینکه برداشتند وضعیت بدتر از این بشود که امروز هست. یکی از ترسهای که هست، البته چندین ترس دیگه هم هست، ولی این ترس را بیشتر مطرح میکنند و سؤال این است که شما در دوران انقلاب که در به اصطلاح مصاحبههای دیگر راجع به برنامه شما، ما بسیار صحبت کردیم و شما توضیح دادید که برنامه شما چه بوده و رابطه شما با مردم چکونه بوده، شما پیشنهاد در حقیقت ایران سبز را داشتید، برنامه متناسب برای ایران سبز را هم ارائه دادید به خاطر همین مورد پسند مردم قرار گرفت. سؤال این است که اگر مردم برخیزند شما چه برنامهای دارید و چه راهکاری را عرضه میکنید که ترس اینکه بعد از این بدتر از این بشود را به اصطلاح از مردم میگیرد به عنوان برنامهای که شما ارائه میدهید.
آقای بنیصدر: گفتند که یک بیماری رفت پیش پزشک گفت من این بیماری را دارد، این دارم، این دارم هی شمرد بیماریهایش را، حالا شما اینها را میتوانی درمان کنی؟ پزشک گفت به اینکه خب این چند بیماری را شما داری، معنایش این است که خودت برای سلامت خودت زحمتی نکشیدی، برای از دست دادن سلامت خودت بسیار کار کردی انصافاً، حالا گرفتار این بیماریها شدی؛ حالا من از شما میپرسم، منِ پزشک، اگر من نسخه بدهم بگویم این نسخه را عمل کن، غذا را اینجور بخور، اینجور بخواب، بیداری و خوابت را تنظیم کن به این ترتیب که من میدهم، عمل میکنی یا نمیکنی؟ یارو فکر کرد و گفت آخه یک ذره به من بگو ببینم که آن چیزهایی که مثلاً میگویی من باید عمل کنم کدامهاست؟ گفت خب مثلاً سیگار میکشی این مضر است، این را باید نکشی، برای این قلبت صدمه دارد احتمال سرطان هم دارد، خب ریهات را هم خراب میکند. این شمرد چندتایی، گفت که نه این سخت شد، اینی که شما داری میگویی سخت شد، آقا این که دکتر که گفتند شما یک قرصی به من بدهی، یک آمپولی بزنی، راحت بشوم سر کار بشوم. گفت خب پس تو نمیخواهی درمان بشوی.
آقای گلزار: پس لطفاً آقای بنیصدر شما بخش سادهاش را توضیح بدهید، بخش سختش توضیح بدهید.
آقای بنیصدر: آن جامعه یک وقت هست که میخواهد که وارد عمل بشود، یک وقت هست که نه میگوید یکی بیاید برای من این کارها را بکند. سابق این رجال ایران میگفتند ما که بلد نیستیم، کشور را بدهیم اجاره خارجیها آنها بیایند اینجا را اداره کنند، درست کنند بدهند تحویل ما. یک وقت است اینجور است، دیدگاه همهاش این است که دولت برایشان کاری را انجام دهد، این نه از ما کاری ساخته نیست. خیلی روشن و واضح باید به آن مردم گفت اینکه تا حالا معطلی، منتظری که یکی دستی از غیب بدهد و کاری بکند، برای اینکه خودت نمیخواهی کاری بکنی. خب این ایران بیابان است، همین از سبز ایران شروع کنیم، حالا شده بیابان، بیابان شدنش هم از دوره شاه شروع شده. همینجور به امان خدا رها شده و، به امان خدا هم رها نشده، کارهای زیادی هم شده که این با سرعت زیاد بیابان بشود از چاههای عمیق زدن بگیر تا فرسودن خاک، بهرهبرداریهای به اصطلاح سودجویانه بگوییم که نتیجهاش شده ایران بیابان. خب میگوید 35 هزار روستا تخلیه شدند، کجا رفتند اینها؟
آقای گلزار: حاشیه شهرها.
آقای بنیصدر: حاشیه شهرها؛ خب ده میلیون هکتار زمین مانده بدون کشت. خب میشود بیابان دیگه. خب حالا ما بخواهیم این سرزمین بیابان را بکنیم سبز، آدمکها درست کنیم، آدمکها را بیاوریم در بیابانها، تا آنها مثلاً جویبار درست کنند و لولهکشی آب درست کنند، نمیدانم آب دریا را نمکزدایی کنند و این چی میگویند آبیاری تنظیم کنیم که مصرف آب را تنظیم بکند به همه برسد، عرض کنم که این فعالیتهای کشاورزی آببر را کم بکنیم، کارهایی که باید انجام داد. اینها را فرشته و دیو باید انجام بدهند؟ همان مردم باید انجام بدهند .
آقای گلزار: آباد نمیشود مملکت.
آقای بنیصدر: پس مردم یک کشوری تا تغییر نکنند چیزی را تغییر نمیتوانند بدهند. اگر آن مردم به خودشان اعتمادبهنفسی پیدا میکردند، خود را مسئول میشناختند و میگفتند ماییم که میباید این سرزمین بیابان شده را از نو سبز بگردانیم، آن وقت برای آنها هم بدیل میدانستند به کی مراجعه کنند به عنوان بدیل؛ البته خودشان میشدند بدیل خودشان دیگه. آن کسی که در حد سازمان دادن و به اصطلاح مدیریت کردن و آن کسان را هم شناسایی میکردند. این همه تبلیغات دروغ هم میشد بیاثر. این همه فرستندههای دروغ برای این فعال است، شاید در کشور ما بینظیر باشد، اینقدر بیرون از کشور فرستنده داریم و وسایل ارتباط جمعی از قبیل کامپیوتر و اینها به کار میرود شب و روز هم کارشان تولید دروغ و انتشار دروغ است. چرا؟ برای اینکه آن جامعه فعلپذیر است. پس آن کار اول در هر برنامهای آمادگی جامعه است؛ آمادگی دارد شرکت کند در ساختن وطن خودش یا ندارد، برای خودش نقشی قائل هست یا نیست.
آقای گلزار: حالا اگر این آمادگی را به این شکل نشان بدهد که در مقابل استبداد فقیه به عنوان یک مانع تحول بایستند و آن مانع را بردارد خب از خودش یک اراده قوی نشان داده.
آقای بنیصدر: این یک کار است؛ اینکه به اصطلاح بیابانزدایی را منتظر فردا نماند و شروع کند دو کار است. اینکه اقبال کند خودش را تغییردهنده تلقی کند، من کسی هستم که تغییر میکنم یعنی به حقوق خود عمل میکنم تا تغییر بدهم، اینها را بکند آن وقت میداند که به کی مراجعه کند، به کدام پزشک مراجعه کند. آن وقت پزشک اگر گفت این کار را باید کرد میگوید بله، میکند، تجربه هم میکند دیگه. روشی که به اصطلاح برنامه صحیح از غلط دارد چیه فرقش؟ آن برنامههایی که به اصطلاح فریبندهاند، دستوریاند، از بالا دستور میآید که من این کارها را میکنم. این دروغ است. آن برنامه که روشش تجربی است یعنی خود مردم این را تجربه میکنند میبینند خوب است ادامه میدهند، در ضمن تجربه کم و کسرش را هم رفع میکنند، میبرند جلو. آن برنامه درست است، راست است. برای اینکه میشود آزمود. همه هم میتوانند در اجرایش شرکت بکنند. الان شما این برنامههای به اصطلاح این وابستههای به قدرتهای خارجی را از این دید نگاه کنید، اینها همهشان دستوریاند. باید که به اصطلاح آن جامعه مطیع امیر آقایان بشود، اینها برگردند، آن کارهایی را که میگویند توسط دولت انجام بدهند. در غربش این همه در انتخابات به مردم وعده میدهند همین که اکثریت بیایند ، نمیتوانند عمل کنند . برای اینکه شدنی نیست. چه رسد به کشورهای ما. آن 20 تا اصل، دوباره میگویم ها، آن 20 تا اصل راهنمای انقلاب اینکه جامعه راحت پذیرفت برای اینکه خود مردم باید بهش عمل میکردند. خب حالا این اگر فرض کنیم این کار انجام شد و مردم آمادگی کافی برای شرکت در عمل اجرای آن پیدا کردند، ما الان 80 میلیون جمعیت داریم؛ از این میگوید 26 میلیونشان شاغلاند که نصف از اینها در خدمات شاغلاند، میشود 13 میلیون. در آن 13 میلیون شغل کاذب و تحمیلی و ناقص را ازش دربیاوری ببین چقدر میماند از 80 میلیون. خب شما بخواهی کشور را بازسازی بکنی اقلاً تعداد شاغلان و فعالان کشور را باید دو برابر بکنی که. بدون شغل کاذب، در دستگاههای اداری، در کلی از این صنایع مثل صنعت نفت، هی آنجا کارمند و این چیزها را به عناوین مختلف تحمیل کردند که حقوق میکنند کاری هم نیست بکنند. خب فرض کنیم که ما از این 80 میلیون، نصفش گفتند ما آمادهایم که در بازسازی وطنمان شرکت کنیم و آن دولت هم، یعنی دولت حقوقمندی که این ملت آماده جانشین استبداد میکند به اصطلاح امکانات مالی کشور را که حالا اینجور هرز میرود و هدر میرود اینها را بازسازی کرد که اینها بتوانند به اصطلاح این 40 میلیون را هزینه زندگیاش را تأمین کند به طوری که اینها بتوانند کشورشان را بسازند. خب ما در منطقه کدام کشور را داریم که اینقدر انسان فعال و خلاق، 40 میلیون بتواند شرکت کند در ساختن کشورش؟ ونزوئلا میگوید که 32 میلیون جمعیتش است، یک دهمش از کشور خارجش شدهاند، تورم نرخش فلان اندازه است، 60 میلیارد فقط به چین بدهی دارد، منابع نفتی بیشتر از همه جای دنیا هم دارد. خب از خودش آدم میپرسد خب این حکومت به اصطلاح چپ این مردمش را معتاد کرده به یک ماهانه گرفتن و کار نکردن و الا چجوری شده که اینجوری شده آخه؟ اینکه کار، جامعه یک روانشناسی پیدا کرده که این متأثر است از این بدآموزی چپ قلابی که کار را کرده رنج، مساوی کرده با رنج. در ایران اول هم که این تودهایها شروع کردند ،اول میگفتند رنجبر، رنجبران ایران. کارگران شدند رنجبر. کار از حقوق ذاتی انسان است؛ انسان کار نکند که میمیرد که، منتهی این کار باید حاصل کار متعلق به این کار بشود. اگر آن 40 میلیون بهش بگویی آقا شما کار کن نتیجه کارت هم ایران را میسازی ولی نتیجه کارت مال تو نخواهد بود، خب میگوید من مرض دارم کار کنم؟ نه، این باید بداند که این کار رنج نیست حق است، و از حقوق ذاتی حیات اوست، نکند میمیرد، چنانچه که این وضع کشور الان پیدا کرده، از آنچه را میسازد مال اوست به تبع این مالکیتی که بر کار خود دارد. پس این یک رابطه جدید میشود. ای کاش این طرز فکرهای مرامهای چپ قدرت را از چیز خودشان خارج میکردند، حقوق را میگذاشتند جایش، دنیای اروپا و امریکا و جهان یک جور دیگهای داشت، این سرمایهداری هم این همه تخریب در این جهان نمیکرد برای این ثروتهای موهوم. حالا این نصف ثروت دنیا، 26 نفر به اندازه نصف دنیا ثروت دارد خب چیکار میکنی با این؟ بخش مهمی از اینها میرود در این قمارخانه به اصطلاح بازار مجازی در معاملات آنجا میچرخد، ده برابر کل تولید دنیا آنجا میچرخد. هدر! ایران میتواند این اقبال را داشته باشد، این آزمایش را بکند، تجربی هم هست، دید نشد تصحیح میکند میرود جلو که در این مالکیت خصوصی یعنی رابطه با آنچه که به دست میآید این تابع مالکیت شخصی بشود. این کار کرده حاصل کار هم مال اوست؛ البته جمع هم سهم خودش را دارد از آن حاصل کار آنچه را که به جمع تعلق دارد به جمع تعلق میگیرد مثل خدمات پزشکی، درمانی، آموزش، پرورش، راه و خدمات شهری و روستایی و اینها. خب حالا این مردمی که آماده کار است اگر به او بگویی که فقط مشکل تو اقتصادی است دروغ گفتی بهش، دروغ گفتی. برای اینکه اقتصاد خودبهخود مشکل نمیشود، مگر اینکه سیاسی هم باشد، مگر اینکه اجتماعی هم باشد، مگر اینکه فرهنگی هم باشد. پس آن برنامه میباید چهار بُعد را در بربگیرد. یک رابطه جدیدی هم بین انسان و طبیعت برقرار کند. یک درک جدیدی هم الان خب ما داریم در زمانی این گفتگو را میکنیم که در غرب این به اصطلاح رشد رفته زیرسؤال، میگویند این یعنی نابودی طبیعت و پایان حیات، منابع هم از بین میرود و تمام میشود و زندگی به پایان میرسد، این را باید بکنیم صفر. کتابها درآمده در همین جلد دوم رشد، جلد اول رشد و نیز جلد دوم رشد، سه جلد درآوردیم، سومی هم خواهد آمد، اینها این نظریهها آمده. تازه همینجور هم دارد میآید. الان این آقای آلن تورن که جامعهشناس است یک کتاب درآورده به اسم دفاع از مدرنیته که به فارسی ترجمه شده میگوید که این بهترین کتاب من است. خب چی میگوید در این دفاع از مدرنیته؟ آمده میگوید که ما باید یک تعریف دیگری از انسان بکنیم تا حالا میگفتند مدرنیته یعنی عقلمداری، خردورزی، خودمختاری عقل. صحبت اینکه حقوق انسان جز مدرنیته باشد نبود. این آمده میگوید نه، حقوق انسان و این حقوق انسان وقتی آدمی پیدا کرد خود را تلقی بکند به عنوان انسان خلاق. خب حالا اگر این رابطهاش را با آن چیزی که اسمش هست رشد، رشد اقتصادی که به اصطلاح برای فریب مردم میگویند ما تولید ناخالص ملی ما اینقدر رشد کرد، چند درصد رشد کرد، این بردارد بگوید آقا این رشد برای این نیست که تولید ناخالص ملی چند درصد بالا برود. رشد برای این است که اقتصاد نیازهای اساسی من انسان را بربیاورد پس باید در خدمت من باشد، نه من در خدمت اقتصاد؛ این رابطه تغییر کند. رابطه انسان با اقتصاد تغییر کند، اقتصاد بشود در خدمت انسان. درست؟ این یک تحول بسیار عظیمی است. حالا در همین غرب این مسئله طرح است که الان اقتصاد سرمایهداری اقتصادی است که انسان در خدمت اقتصاد است. باید این را تغییر بدهیم؛ خب تغییر بدهیم باید تمام نظام را عوض کنیم دیگه. برای غرب این کار آسانی نیست. یک روز دو روز که نیست، این ساختار و مجموعه این ساختهایی که جامعه پیدا کرده چندین نسل این شده حاصلش این. خب این ساختار را عوض کن، اقتصاد بشود تابع انسان و کارش بشود برآوردن نیازهای اساسی انسان. اما جامعههای ما به این مشکلی نیست، آسانتر است. با همینکه ما اقتصاد متلاشی داریم، بند از بند گسسته داریم، جامعه بند از بند گسسته متأسفانه پیدا کردیم، با این حال کار سادهتر است. پس یک تغییر، تغییر رابطه انسان است با اقتصاد، با رشد. رشد، انسان است که رشد میکند؛ این منم که باید رشد کنم. رشد هم مادی نیست تنها، معنوی هم هست. یعنی من میباید به عنوان مجموعهای از استعدادها، رشد کنم، و بشوم انسان حقوقمند خلاق. انسان مدرن به اصطلاح هیپرمدرن به قول این آقای میشود این. خب این را که ما پنجاه سال است میگوییم. اقلاً بر این آقای جامعهشناس فرانسوی پنجاه سال تقدم داریم.
آقای گلزار: چرا میگویید در ایران این راحتتر است تا در جامعه غربی؟
آقای بنیصدر: برای اینکه این ساختارهای سرمایهداری به این که تمام جنبههای زندگی را فراگرفته باشد، هنوز آنجا در کشور ما استوار نشده. پس میشود زود از آن ساختارها خارج شد. خب علاوهبر اینکه موازنه عدمی در این سرزمین پیدا شد. بنابراین میشود آن مایههای فرهنگی را به یادها آورد و بازسازی کرد بر مبنای آنها فرهنگ استقلال و آزادی، فرهنگ حقوقمندی را به اصطلاح همگانی کرد، و آن مشارکت همگانی در تغییر را ممکن گرداند. این در جامعه ما شدنی است. خیلی خب حالا ما در رابطه با رشد تکلیف را معین کردیم. اگر همین تکلیف را راجع به سیاست معین کردیم؛ اگر ما گفتیم به اینکه این شهروند به عنوان شهروند یک حقوقی دارد و این حقوق را بهش بخواهد عمل بکند دولت میباید این ترکیب را پیدا کند. پس شما این تغییر ترکیب دولت میآید نتیجه این برخورداری این شهروند میشود از حقوق شهروندیاش. اینها دو تا با هم است. یعنی اگر شمای شهروند ایران این حقوق شهروندی را پیدا نکنی، بهش عمل نکنی، خواب ببینی که دولت حقوقمدار پیدا کنی، خواب ببینی.
آقای گلزار: چون جامعه است که باید عمل کند .
آقای بنیصدر: شما یک حقوقی داری بهش عمل نمیکنی. مثل همین قضیه دکتر و مریض میشود دیگه. اما حاضر نیستی عمل بکنی خب از شما چه کاری ساخته است. تازه اگر نخواهد بنده قدرت بشود، دلیلی هم ندارد بنده نشود برای اینکه خلا را زور پر میکند. پس قتی شما نکردی به حقوقت او میآید بر شما سوار میشود. در روابط اجتماعی هم همینطور. شما اگر رابطه را در خانواده با قدرت بخواهی تنظیم بکنی یک نظام اجتماعی پیدا میکنی، اگر با حقوق بخواهی تنظیم بکنی یک نظام اجتماعی دیگه پیدا میکنی. دو تا یک جور فعالیت را ایجاب نمیکنند. اگر با قدرت تنظیم بکنی بخشی از فعالیتها، بخشی از نیروهای محرکه به ضرورت تخریب میشوند و این به مقداری که تخریب میشود امکانات از دست میدهی.
آقای گلزار: حالا آقای بنیصدر اگر که آن 40 درصد جامعه ایرانی خواهان تحول بشود، البته باز هم نسبی است دیگه از کسانی که بسیار عاشق هستند به تحول تا کسانی که تمایل دارند به وارد این تحول بشوند، شما برنامهای که متناسب باشد با آن را چون وقتمان آخر برنامهمان هستیم، میتوانید چند تا رئوسش را بگویید، در یک برنامه دیگر این را باز هم به گفتگو میگذاریم.
آقای بنیصدر: آنها را به نظرم باید یک رشته برنامه صحبت بگذاریم راجع به برنامه عمل که آن بله مبنایش اقتصاد تولیدمحور است که ما این اقتصاد مصرفمحور و رانتمحور را که این بسیار نابرابری ایجاد میکند و عامل این ایران ویران است این را باید تبدیل کنیم به ایران به اصطلاح به اقتصاد تولیدمحور که این اقتصاد تولیدمحور بخواهی بهش عمل بکنی باید در هر چهار بُعد بهش عمل کنی. که ما الان این بُعد اجتماعیاش را توضیح دادیم، بعد میآید به بُعد فرهنگیاش. آنجاست که شناسایی حقوق است خلاقیت است. یک جامعهای نمیباید نقش میمون به خودش بدهد. بگوید آقا ما دیگران نفت ندارند ما داریم، دلیل ندارد کار کنیم! خب آن دیگری میرود زحمت میکشد، فن و اینها میسازد ما از آن میگیریم! عزیز من این نیست، این مصرفمحوری است. این شما را از انسانیت میاندازد برای اینکه این استعدادهایی که اینجا داری و در بدن داری و استعداد دانش، استعداد خلق، استعداد رهبری، استعداد سیاسی، استعداد هنری، استعداد تعلیم و تربیت، استعداد اقتصادی که تنظیم کننده فعالیتهای آدمی است، اینها را همه را مهر باطل بهش میزنی، به جای اینکه در ساختن به کار بیندازی در تخریب خودت به کار میاندازی. روشن است؟ این تغییرهاست که آدمی باید در، ننشین بگو دیگری، دیگری میکند خب خودش رشد میکند. با اخذ و مصرف از او شما رشد نمیکنی، تخریب میشوی. آنچه را هم که داری باید بدهی به او، زیر سلطه او هم باشی، دائم هم احساس تحقیر بکنی. خب نکن این احساس تحقیر را. تواناییهایت را به یادت بیار، این مجموعه استعدادهایت را به کار بگیری، به حقوقت عمل بکنی توانا میشوی. توانایی ذاتی عمل به حقوق است. هر کس حقوقش را عمل کرد، توانا میشود. نکرد میشود ناتوان. آنهایی که ناتوان میشوند میروند دنبال زور گفتن، آن خلا توانایی را میخواهند با زور پر کنند. اگر این آقای خامنهای علمش را داشت، اگر کار را علمی بلد بود، مدیریت علمی بلد بود، چه احتیاجی به زور داشت؟ چون اینها را ندارد این را میخواهد با زور پر کند و با زور هم پر میکند. اینهایی که برای نسل امروز گفتم برای این است که شما در جامعه جهانی امروز اینها مسائل روز است. انسان کیست؟ این مسئله روز است. خیلی بیشتر از سابق مسئله است، سابق اهمیتی نمیدادند به این سؤال. چون الان حاصل یک به اصطلاح دوران از رنسانس است به اصطلاح غرب است تا امروز شده این وضعیت. حالا که شده این وضعیت سؤال شده دیگه، خب منِ انسان غربی کیام؟ اینها که من برای شما گفتم، گفتم ما نیم قرن هنوز از اینها جلوتریم به غیر از بقیه چیزها که اینها همیشه از ما یک قرن جلوتر بودند، طرح است برای اینکه میبینند رسیده به بنبست. ما بنبست فکری باید بگشاییم که گشودیم، بدون اینکه مردم ایران مجبور بشوند از دین خودشان بیرون بروند، اسلام را به مثابه بیان استقلال و آزادی و حقوق پیشنهاد کردیم، حقوق پنجگانه در اختیار گذاشتیم، قانون اساسی و برنامه و همه اینها تدارک کردیم از باب اینکه بنای کار ما انسان بوده. نه تنها انسان ایرانی، ما میخواستیم ایرانی بشود الگو برای جهان، هنوز هم بر این هستیم. امیدواریم که نسل امروز کمی به تواناییهایی خود بیندیشد و سر غرور بالا بگیرد؛ غرور نه ابلهانه، غرورِ منِ انسانِ حقوقمندِ خلاق و بشنود آنچه را که در این بحث گفتگو شد و به عمل برخیزد.
شاد و پیروز باشید.
آقای گلزار: از شما خیلی خیلی متشکرم.