❋ چند امر واقع مستمر:
1. دانشآموز و دانشجوی هوشمند که مقام اول علمی بدست میآورد، وزیر و شهردار میشود، در تنظیم رابطه با همسر و همسر با او، نه ترکیب علم و فن و حق که ترکیب علم و فن و زور، کاربرد پیدا میکند و جنایت روی میدهد. بدینسان، تنظیم کننده رابطه قدرت میشود و کار را به ارتکاب قتل میکشاند.
2. نجفی همسر اولی نیز دارد و همسر اول میگوید شوهر خویش را سخت دوست میدارد. بنابراین، این نجفی است که با او حق دوستی را بجا نیاورده است.
3. هر دو امر، گویای امر واقع مستمر سومی هستند و آن اینکه منزلت سیاسی و اجتماعی و اقتصادی و فرهنگی، زن در جامعه ایران، بسیار نازل است.
4. استفاده از زن در روابط شخصی قدرت، امر واقع مستمر و جهان شمول است. و از آنجا که شبکههای روابط شخصی قدرت دولت را در اختیار دارند و در هرم اجتماعی، از رأس تا قاعده، این شبکهها تشکیل میشوند، زن فاقد استقلال و آزادی و وسیله اتصال رشتههای عمودی و افقی است که شبکه روابط شخصی قدرت را بوجود میآورند. از اینرو، هم قربانی خشونت و هم وسیله بکار رفتن آن در روابط شخصی قدرت است.
4. این واقعیت که میترا استاد کشته شده است و نیست تا از خود دفاع کند، یک واقعیت است و خشونت زبانی با او واقعیت دیگری است. رویه وسائل ارتباط جمعی رﮊیم، از جمله «صدا و سیما»، خشونتگری با قاتل و مقتول است. خشونتگری از این نوع، بویژه، در استبدادها، از اندازه بیرون است. وگرنه، امر واقعی جهان شمول است.
5. امرهای واقع بالا، امر واقع مهمی را توضیح میدهند که عبارت است از ربط ازدواجی که به قتل میانجامد به دولت استبدادی: استبداد دستگاه تخریب استعدادها است. این رویداد بس اسفبار، امکان میدهد شدت تخریب استعدادها توسط رﮊیم ولایت مطلقه فقیه در معرض دید قرارگیرد. استبدادیان میتوانند بگویند قتل همسر توسط شوهر اهل دانش، امری است که در هر جامعهای رخ میدهد. اما قتلی از این نوع، در هر جامعه، یکی و همان گویایی را ندارد. در طول چهل سال، رﮊیم ولایت مطلقه فقیه دستگاه تخریب استعدادها بوده است: فراراندن استعدادها، ترور آنها، اعدام آنها و نیز، تخریب آنها که به خدمتش در آمدهاند. امروز، رﮊیم نمیتواند یک استعداد را نام ببرد که، امکان بالیدن به جای خود، مصون از تخریب نمانده باشد. از وسائلی که در تخریب بکار میبرد، یکی وسیلهای که در تاریخ ایران، بطور مستمر بکار رفتهاست و میرود:
6. پرونده سازی برای مقامهای رﮊیم: نجفی میگوید همسرش او را تهدید میکرده است که اسرارش را گزارش میکند. گفتههای او را ضبط و در اختیار سازمان مربوطه قرار میداده است. هرگاه راست گفته باشد که بدینخاطر همسر خود را تهدید کرده است، پس ناچار اسراری داشته است که از افشا شدنشان بشدت در هراس بوده است. راست و دروغ این مورد به کنار، استفاده جاسوسی از زن و استفاده از زن بمثابه «شئی جنسی» برای پرونده سازی بر ضد این و آن مقام، امر واقع مستمر هم در ایران و هم در کشورهای دیگر جهان است. جز اینکه، وقتی قدرت فرآورده شبکه روابط شخصی میشود، این روش همگانی میگردد.
7. امرهای واقع بالا میگویند و به صراحت که قدرت تنظیم کننده رابطهها در رأس رژیم است. شدت آسیبهای اجتماعی و امرهای واقعی از نوع بیکاری و فقر و فضای فرهنگی بسته و نشناختن حقوق انسان و حقوق شهروندی برای شهروندان و حقوق طبیعت برای طبیعت ایران – که خود اشکال خشونت هستند و برانگیزنده به خشونت -، میگویند که از رأس تا قاعده هرم اجتماعی، قدرت تنظیم کننده رابطهها است. نشناختن کرامت و منزلت برای زن و مرد، بخصوص زن، شدت خشونت را بیشتر کرده است و جهت خشونتی که دائم بر ویرانگری آن افزوده میشود، از بالا به پایین، از مافوق به مادون است. بدینخاطر میزان خودانگیختگی یا استقلال و آزادی شهروندان و جامعه، بسیار نازل است، جامعه احساس خفگی سیاسی و اقتصادی و اجتماعی و فرهنگی میکند:
❋ منشاء خشونتی که ایران در آتش آن میسوزد:
نه مگر تعریف ولایت مطلقه فقیه، بسط ید مطلق «ولیامر» برجان و مال و ناموس مردم است؟ در این تعریف، از حق هیچ نیست. این تعریف، میگوید و به صراحت که قدرت (= پول + زور+ علم+ فن + و…) تنظیم کننده رابطه «ولیامر» از رأس تا قاعده هرم اجتماعی است. هرم اجتماعی فرآورده تنظیم رابطهها با قدرت و محور شدن قدرت در ساختار هرمی شکل پیدان کردن جامعه است.
امر مهم ایناست که در ترکیب بالا، پول و علم و فن و… به نسبتهایی در ترکیب شرکت میکنند که اثر تخریبی زور را به حداکثر برسانند. پرسش مهمی محل پیدا میکند: آیا میتوان ترکیبی را تصور کرد که، در آن، زور اثر علم را بیشتر کند؟ نه. زیرا هرگاه قرار براین باشد که کارآیی علم و فن و پول به حداکثر برسد، جای زور را باید به حق سپرد. به سخن روشن، ترکیبی خالی از زور و پر از علم و فن و سرمایه و دیگر نیروهای محرکه را در رشد انسانهای حقوقمندی بکاربرد که به یمن عمل به حقوق خویش، بطور خودجوش، رابطههاشان با یکدیگر، رابطههای حق با حق میشود. چنانکه دانشمندانی که بردانش خویش میافزایند، بدون اینکه حتی یکدیگر را بشناسند، بایکدیگر رابطه علم با علم پیدا میکنند. شهروندانی که برای مثال، به دو حق استقلال و آزادی خویش عمل میکنند، بیآنکه یکدیگر را بشناسند، برگستره برخورداری از این دو حق میافزایند و این دو حق، بطور خودجوش، رابطههای آنها را بایکدیگر تنظیم میکنند. و بالاخره، دو همسر وقتی میدانند که از استعدادهای انسان، یکی استعداد دوست داشتن است و از حقوق انسان نیز یکی حق دوست داشتن است، با بجا آوردن حق دوستی، خودانگیخته، دوست یکدیگر میشوند و رابطه آنها را حق تنظیم میکند.
از این منظر که در مورد نجفی، بنگریم، بر مبنای اظهارات – که میتوانند حقیقت نباشند – مشاهده میکنیم:
1. همسر اول میگوید عاشق او است. پس او حق دوست داشتن را بجا آورده است؛
2. نجفی با او حق دوست داشتن را بجا نیاورده است. پس در تنظیم رابطه همسر اول او با او را، از سوی همسر حق و از سوی نجفی قدرت تنظیم کرده است. با همسر دوم، دو طرف، حق دوستی را بجا نیاوردهاند، در نتیجه رابطه آنها را قدرت تنظیم کرده است و حاصل آن، قتل و تباه شدن مقتول و قاتل شده است. در این رابطه، ترکیب تنظیم کننده رابطه، اثر تخریبی زور را به حداکثر رسانده است. نقش فکر راهنما چه بوده است؟
از قرار، فکر راهنما اسلام بوده است. فکر راهنما در ترکیب کاربرد پیدا نمیکند. در توجیه تنظیم رابطه کاربرد مییابد. اما برای اینکه فکر راهنما رابطه زور با زور را توجیه کند، باید از خود بیگانه شود. دو طرف با دین همین کار را کردهاند. دین را بیان کننده حقوق و خود را حقوند نشمردهاند. در نتیجه، نه تنها قواعد خشونت زدایی را نیاموخته و بکار نبردهاند، بلکه دین را مانع خشونت نشمردهاند و بسا توجیه کننده آن نیز شمردهاند.
هرگاه سری به نهادهای جامعه بزنیم، میبینیم، این نه تنها در نهاد خانواده که در تمامی نهادهای جامعه، قدرت محور است و رابطهها را تنظیم میکند. حاصل تنظیم رابطهها توسط قدرت از بالا تا پایین هرم اجتماعی، رﮊیم ولایت مطلقه فقیه است – که از خودبیگانگی کامل دین است – و این رﮊیم، بنوبه خود، عامل تنظیم رابطهها توسط قدرت و ساختار هرمی شکل پیداکردن جامعه بر محور قدرت است. منشاء خشونت اینست.
❋ حق و کرامت و منزلت انسان:
1. قتل زنی توسط مردی که وزیر و شهردار بوده است و استاد دانشگاه است، دستگاه قضائی رﮊیم را همانسان که هست، در معرض دید ایرانیان و نیز ناظران وضعیت ایران قرار داده است: این دستگاه که میباید حافظ حقوق و کرامت انسان باشد و بداند که منزلت هر انسان تحقق پیدا میکند به حمایت کامل از حقوق و کرامت او، متجاوز به حقوق و کرامت دو انسان است که یکی مقتول و دیگری قاتل و سالب منزلت آنها است. وسائل ارتباط جمعی رﮊیم نیز که دستگاه تخریب است، نقش ویرانگر خویش را بازی میکند؛
2. حقوق انسان، تقدم دارد بر عمل او، ولو جنایت. هرگاه دو انسانی که جنایت حاصل رابطه زور با زور آنها است، از حقوق خود غافل نبودند و میدانستند که این حقوق ذاتی حیات هستند، جنایت رخ نمیداد. سهل است، رابطه زور با زور برقرار نمیشد. از این منظر که بنگریم، عذر نجفی پذیرفته نیست. چراکه نه تنها زور مسئله ساز است و مسئله حل کن نیست، بلکه وقتی پای زور بمیان میآید، مدار بسته میشود و عقلهای دو طرف، از فراوان راهحلها، غافل میماند. پس او نباید خود را در این مدار بسته زندانی میکرد. اما کسی که عمری خود را در مداربسته رﮊیم زندانی کردهاست، چگونه بتواند رابطه زناشویی را رابطه حق با حق و برخوردار از مدار باز ببیند و یا بکند؟ درسی از درسهای این رویداد، این درس است که وقتی آدمی رابطه خود را با قدرت تنظیم میکند، گرفتار یک مدار بسته نمیشود، بلکه گرفتار مدارهای بسته تو در تو میشود و آسان گرفتار مدارهای بسته جدید میشود: او گرفتار مدار بسته ازدواج دوم نمیشد، اگر از حقوق ذاتی حیات خویش غافل نمیماند و در مییافت، هرگاه به این حقوق عمل میکرد، رابطهاش با خویشتن و رابطهاش با همسر و فرزند و دیگران، خودجوش، با حق تنظیم میشد؛
3. بنابر همه روایتها که وسائل ارتباط جمعی، بدون ملاحظه، حقوق و کرامت و منزلت زن، انتشار دادهاند، میترا استاد قربانی است. هم بخاطر منزلت بسیار نازل زن و هم بخاطر «شئی جنسی» انگاری او و هم بدینخاطر که رﮊیم ولایت مطلقه فقیه، دین را در بیان قدرت از خود بیگانه کرده است تا بدانجا که برخلاف نص قرآن و فقهی که بنامش دم از ولایت مطلقه میزند، برای زن منزلتی بیشتر از «شئی جنسی» قائل نیست؛
4. هرگاه دو طرف میدانستند که یکی از حقوق ذاتی آنها، حق زوج شدن است، میدانستند که این حق را هر دو دارند. بنابراین، ازدواج آنها رابطه حق با حق میشد. این رابطه، در رابطه زور با زور از خود بیگانه نمیشد مگر با غفلت هردو از حقوق ذاتی حیات خویش. اگر یکی از آنها از حقوق خود غافل میشد و زور درکار میآورد، دیگری میتوانست به حقوق خود عمل کند و بر حق بماند و خشونت زدایی را روش کند. هرگاه چنین میکرد، طرف دیگر، میان بدرآمدن از غفلت و عمل به حقوق و ترک همسری، یکی را انتخاب میکرد و جنایت روی نمیداد. بدینقرار، ازدواج خود یک رابطه قوا بوده است. سخنان دو طرف (چند و چون شروطی که از آنها سخن گفتهاند) گویای این واقعیت است که در رﮊیم ولایت مطلقه فقیه، این رابطه قوا نمیتوانسته است رابطه قوای دیگری را که رابطه قوا با رﮊیم است، برقرار نکند. حتی اگر ازدواج فرآورده رابطه قوای رﮊیم با این مقام خود نبود، آن را بوجود میآورد.
بدینسان، مجموعهای که امرهای واقع پدید آوردهاند، ما را از امر واقع مهمی آگاه میکنند: در محدوده رﮊیمی که رابطهها را قدرت تنظیم میکند، حق کاربرد پیدا نمیکند. داشتن کرامت و منزلت انسان بجای خود، سخن گفتن از آن نیز جرم است. در این رﮊیم، راهکار اصلی، حذفکردن با زور است. و
5. گفتهاند که وسائل ارتباط جمعی رﮊیم از این قتل «سریال» سرگرم کنندهای را ساخته است تا توجه مردم را از این و آن کار خویش و نیز شدت بحران اقتصادی برگرداند. غیر از اینکه وقتی کشور در آتش خشونت میسوزد، رویدادی از این نوع، میتواند جامعه را نگران شدت خطر خشونت حیات سوز باید بکند و جنبش خشونتزدایی را برانگیزد، هیچ بحرانی شدید تر از بحران، غفلت از حقوق و تجاوز به حقوق غفلت از کرامت و تجاوز به کرامت انسان نیست. هیچ مشکلی بزرگتر از مشکل بیمنزلت شدن ایرانیان در وطن خویش نیست. هیچ تباهی بزرگتر از تباهی دین وقتی در بیان قدرت از خود بیگانه میشود، نیست. هیچ تدنی بزرگتر از تدنی اخلاقی نیست. هیچ ویرانگری بزرگتر از قاتل شدن یک استعداد برجسته، یک استاد دانشگاه نیست. هیچ خطری بزرگتر از خطر محرومیت زن از منزلت نیست. هر جامعهای وقتی از غفلت از استقلال و آزادی خویش بدر میآید، که زنان خودانگیختگی، استقلال و آزادی خویش را بازجسته باشند. پس فرصت را برای مشاهده واقعیت همانسان که هست، مغتنم بشماریم. در خود بازبنگریم و خویشتن حقوند خویش را بازیابیم.