اینک مردم عراق در جنبش هستند و موج های جنبش به مرزهای ایران رسیده اند. شمار کشته (۱۰۷ کشته تا روز هفتم جنبش) و زخمی (۶۰۰۰ زخمی تا ۷ اکتبر)، بسیار زیاد است. آتش گشودن به روی مردمی که از فساد دولت، بی کاری خود، فقدان خدمات، و حضور و مداخلۀ قدرت های خارجی در امور کشور خویش به تنگ آمده اند، از سه سو است. پاتریک کوک برن، گزارشگری است که کتابی نیز در باره داعش نوشته است. گزارش او در ایندپندنت مورخ ۷ اکتبر ۲۰۱۹، منتشر شده است:
❋ جنگ با جنبش و نقش رﮊیم ولایت مطلقه فقیه در آن:
☚ در عراق، نسل جوان– در هفتمین روز جنبش، به روایت فرستاده لوموند (۸ اکتبر ۲۰۱۹)، برغم پرشمار شدن کشته ها و زخمی ها-، مصمم به ادامۀ جنبش تا رسیدن به هدف است. جنبش کنندگان فریاد می زنند، جنبش ما مسالمت آمیز است، چرا ما را به گلوله می بندید؟ حکومت عراق می گوید، قوای دولتی نیستند که مردم را به گلوله می بندند، گروه مسلحی هستند که هم مردم، و هم قوای دولتی (۱۲۰۰ زخمی) را به گلوله می بندند. اما پاتریک کوک برن گزارش می کند که هم گروه مسلحِ «جانبدار ایران»، هم قوایِ نظامیِ عراق، و هم گروه سومی، جنبش کنندگان را به گلوله می بندند:
● بغداد منطقه بندی شده است و افراد حشدالشعبیِ جانبدارِ «ایران»، در این منطقه ها مستقر شده اند و مسئول امنیت، آنها هستند. این افراد به روی جنبش کنندگان، تیراندازی می کنند. اینان، نه به پا، که به سر و قلب، شلیک می کنند. حشدالشعبی در جنگ بر ضد داعش شرکت کرده و ائتلافی از ۳۰ گروه است. صورتاً، این گروه ها تحتِ فرمانِ حکومت هستند، اما بلحاظ سیاسی، بدان وفادار نیستند. برای مثال، گروه شبه نظامی کتائب حزب الله، به صراحت می گوید، به «رهبر» ایران وفادار است. و
● شاهدان عینی می گویند سربازان عراقی نیز به روی جمعیت آتش می گشایند. جنبش کنندگان که از هر سو به آنها شلیک می شود، خواهان پایان فساد و ایجاد کار و برکناری حکومتی هستند که اینک برنامۀ شانزده ماده ای تنظیم می کند، اما چون در طول عمر خویش کاری انجام نداده است، خود و برنامه اش نزد جنبش کنندگان، اعتبار نمی یابد.
● حکومت عراق می گوید گروهی غیر از ارتشیان و پلیس و حشدالشعبی به سوی مردم و قوای دولتی تیراندازی می کنند و کشته ها و زخمی ها کار آنها است. ممکن است، اما ادعای حکومت، برای پوشاندنِ تیراندازیِ قوایِ تحتِ امرِ خود، به مردمِ در جنبش است.
● جنبش شیعۀ جنوب عراق، خودجوش است. باوجود این، رهبران محلی که عرضِ وجود کنند، کشته می شوند. چنان که حیدر کریم السعیدی که از سازمان دهندگان جنبش بود را نزدیک میدان المظفر، کشتند.
● شبه نظامی های عضو اصحاب اهل الحق که طرفداریش از ایران، عیان است، به بیمارستان هایی و هم به زخمی ها، حمله می کنند. از جمله، به مجموعۀ پزشکی در مرکز بغداد حمله کردند.
● گروه کتائب حزب الله که به حزب الله لبنان ربط ندارد و اما از حمایت کامل «ایران» برخوردار است، به فرستنده های تلویزیونی و دیگر وسائل ارتباط جمعی ای حمله می برد که خبرهای جنبش را منتشر می کنند. ضربۀ کاری را آنها می خورند که از جنبش هواداری می کنند.
با توجه به این واقعیت که گروه های وابسته به ایران، عراقیان شیعه را به گلوله می بندند، شعارهای آنها بر ضد «ایران»، قابل درک است.
● باوجود این همه، جنبش کنندگان قاطع تر شده اند و اینک خواستار سقوط حکومت عادل عبدالمهدی هستند. جنبش کنندگان بسیار جوان هستند و هیچ چیز هم برای از دست دادن ندارند. جنبش بر واقعیت های زیر متکی است:
● برابر یک سنجش افکار، ۸۹ درصد مردم عراق، نسبت به آنها که از سال ۲۰۰۳، زمان سقوط رﮊیم صدام، بر عراق حاکم شده اند، مطلقاً بی اعتماد هستند. و ۸۲ درصد این مردم ترجیح می دهند بجای دولت عراق، یک مؤسسه بین المللی، ادارۀ صنعت نفت این کشور و اختصاص درآمد آن را به رشد کشور، برعهده بگیرد. به سخن دیگر، این مردم معتقدند که فساد سیاسی و مالی گردانندگان کشور درمان ناپذیر است. بر عراق، کسانی حکومت می کنند که در دورۀ صدام، به امریکا و انگلستان و ایران وابسته شدند. ریشۀ فساد نیز این وابستگی است. حکومت وابسته ها بر عراق، اما، هم ناکارآمدی مفرط، و هم فسادها آنها را بر مردم عراق، آشکار و مسلم کرد. این وابسته ها تنها در عراق نیست که تجسم بی کفایتی و فساد شدند، در لیبی و افغانستان نیز چنین هستند. نفس دست نشاندگی به بیگانه، یعنی ناتوانی و فساد و بریدن از مردم. این وابسته ها، از جمله وابسته های ایرانی، تحول را وارونه می فهمند. توضیح اینکه، از دید اینان، این نه مردم هستند که باید تحول کنند، بلکه تحول از بالا و با «اعمال قدرت» است که باید انجام بگیرد. و این بالا، قدرتِ خارجی است. پس باید از طریق قدرتِ خارجی، صاحبِ دولت شد. اما دولتی که صاحبانِ آن، دست نشاندگان می شوند، دولتِ دست نشانده، بنابراین، بریده از جامعه، در برابر جامعه، در نتیجه، ناتوان و فسادگستر و خائن است. طرفه اینکه با وجود مشاهدۀ سرنوشت وابسته های عراقی و سوری– کردهای سوریه می گویند ترامپ به آنها خیانت کرد و مطبوعات غرب یک صدا می گویند و می نویسند، ترامپ، کردهای سوریه و متحدانِ عرب آنها را در چنگال اردوغان، رها کرد- و لیبیایی و یمنی و عراقی و افغانی و پیش از آنها، پهلوی ها و شرکایشان، وابسته های “ایرانی”، به خود نمی آیند.
● حقوق و مزایای کادرهای عالی دولت عراق، ۳۶۳ برابر درآمد آن قشر از جامعه است که بلحاظ درآمد، در قاعدۀ هرم قرار می گیرد. وابسته های به قدرت رسیده، این سان، برای خود، حقوق و مزایا، تصویب می کنند.
☚ رویدادها می گویند و با صراحت می گویند:
● وجودِ سه دسته اسلحه به دست و عمل آنها بر ضد جنبش، یعنی اینکه هر گروه مسلحی، حضور مردم در صحنه و پیروزی جنبش را عامل مرگ خود می داند. از اینرو، گروه های مسلحِ دست نشانده به بیگانه، حرس مضاعفی به بستن مردم به رگبار دارند. این گروه ها، بیرون راندن مردم از صحنه و فعل پذیرکردن آنها را همواره، هم هدف، و هم روش، کرده و می کنند.
● هرگاه جنبش کنندگان عراق از صحنه خارج شوند و گروه های مسلح برضد یکدیگر وارد عمل شوند، عراق وضعیتی نظیر سوریه را پیدا خواهد کرد. سوریه و افغانستان شدن، نه حاصل جنبش، که فرآوردۀ حضور و عملِ گروه های مسلح است.
در این کشور، بقایای داعش وجود دارند؛ عشایر سنی، مسلح هستند؛ کردستانِ خود مختار، نیروی مسلح دارد. و این کشور، در شمال و جنوب خود نیز نفت دارد. بنابراین، زمینۀ متلاشی شدنش، آماده تر است. بخصوص که،
● به رغم «تخاصم» رﮊیم ولایت مطلقه فقیه با امریکا، دولت عراق، حاصلِ سازشِ مداومِ امریکا و متحدانش با رﮊیم در عراق بوده است. هم اکنون، رئیس جمهوری و نخست وزیر عراق، مقام های خود را از این توافق دارند.
حال اگر جنگ نفت و جنگ با دلار هم برجنگ های پیشین افزوده شوند و در عراق نیز، عمر سازش بسر رسد، نه تنها وضعیت در عراق بهم می خورد و جنگ نفت می تواند تشدید شود، بلکه ایران به جنگ بر سر دلار نیز کشانده می شود:
❋ جنگِ نفت و جنگِ با دلار، دنبالۀ جنگِ اقتصادیِ امریکا با چین، و «سلاح سری» شدنِ ایران برای چین!؟:
● چین و ﮊاپن و هند و اروپا، امریکا را عاملِ جنگِ نفت می دانند:
از منظر چین و ﮊاپن و هند و بسا اروپا که در جنگِ نفت – که با حمله به تأسیسات نفتی عربستان آغاز شد- بنگریم، این جنگ را امریکایی می بینیم. از دید آنها، امریکا به نفتِ خاورمیانه نیاز ندارد، اما به پول آن نیاز دارد. هم بدین خاطر که پشتیبانِ دلار بمثابۀ پول جهانی است، و هم بدین لحاظ که به اقتصاد امریکا بازمی گردد. در کشورهای نفت خیز، این ارتش امریکا و شرکت های نفتی و غیر نفتی امریکا هستند که حضور و نقش تعیین کننده دارند. بنابراین، یک عامل تعیین کننده در حفظ امنیت جریان نفت منطقه به کشورهای وارد کنندۀ اروپایی و آسیایی، امریکا است. از آنجا که اتخاذ هر سیاستی، بخشی از مجموع سیاست های خارجیِ یک قدرت جهانی و نیز غیر جهانی است، آسیا و اروپا نمی پذیرند که سیاست «فشارحداکثر» به ایران، بدون توجه به جریان نفت و بازار نفت و قیمت نفت و جنگ اقتصادی ترامپ با چین و ﮊاپن و اروپا و نیز محاسبۀ اثرات «مقاومت حداکثر» ایران، برجریان نفت، اتخاذ شده باشد. با آنکه بهای نفت پایین آمده است و جریان نفت به بازارهای جهان، عادی است، اما امنیتِ جریانِ نفت، صفت ثابت و مدام را از دست داده است. از اینرو، سرنوشتِ جنبشِ عراق بر چند و چون جریان نفت، بس تعیین کننده است.
اگر جنبش عراق، از وجدانِ همگانی فرمان برد، بنابراین، بر خشونت گریِ سه سویه پیروز شود، در نتیجه، سرنوشت دولت را از دست قدرت های خارجی بیرون آورد، این بار، وضعیت رﮊیم ایران است که سخت به خطر می افتد. علت ترسی که خامنه ای را فراگرفته است و قیافه گرفتن و سخنان خشمگین بر زبان آوردنِ خامنه ای– که نتوانست آن را بپوشاند-، همین است:
اما اگر عراق، صحنۀ رویاروییِ خشونت بار بگردد، این تنها صدور نفت عراق نیست که ممکن است مختل شود، بلکه صدور نفت های کویت و عربستان نیز می تواند مختل بگردد. زیان بینندۀ اولِ این اختلال، اقتصادهای آسیا و اروپا هستند.
بدین سان، جنگِ نفت، نمی تواند جنگ با دلار را به دنبال نیاورد. تحلیل گری که فردریکو پیراچینی Federico Pieraccini است، در ۳ اکتبر ۲۰۱۹، تحلیلی زیر عنوان «ایران، سلاحِ سریِ چین برای کشتنِ دلار بمثابۀ پول جهانی»، منتشر کرده است.
● چرا ایران، سلاحِ سریِ چین در جنگ با دلار است و چین چگونه این سلاح را بکار می برد؟:
جهان، در حال عبور از جهانِ یک قطبی، به جهانِ چند قطبی، است. در جریانِ این گذار، در رویارویی ها، ترکیبی از چند عامل کاربرد دارد: بستن مالیات و عوارض گمرکی بر واردات از چین، توسط ترامپ؛ تحریم های وضع شده بر ضد ایران؛ خودکفاییِ نفتیِ امریکا؛ آسیب پذیری تأسیسات نفتی عربستان؛ توانایی های ایران به مقاومت در برابر حملۀ امریکا و نیز توانایی اش در صدور حجم بزرگی از نفت و گاز به چین. این چند عامل، زمینه ساز جنگ با دلار، با هدف پایان بخشیدن با نقش آن بمثابۀ پول جهانی، هستند:
در ایام اخیر، ما شاهد رویدادهای مهم در خاورمیانه هستیم و این رویدادها روزمره شده اند. تنش ها میان واشنگتن و تهران، هم ناشی از نیاز حکومت ترامپ به راضی کردن جانبداران داخلی خود، هم بخاطر برآوردن توقعات سعودی ها و اسرائیل، و هم بلحاظ برآوردن نیاز امریکا به پول نفت هستند. اتخاذ سیاست تهاجمی علیه تهران، وضعیتِ بس وخامت باری را پدید آورده است که نظامیان و صاحبان صنایع، پیش بینی کرده بودند. حملۀ حوثی ها به تأسیسات نفتی عربستان، ضعف سامانۀ دفاعی بس پرهزینۀ عربستان را آشکار کرد. این شد که سعودی ها از خصومت آشتی ناپذیر دست برداشته و به گفتگو با رﮊیم ایران متمایل شده اند.
تصمیم اخیر پکن در دادن اعتباری میان ۲۴۰ تا ۴۰۰ میلیارد دلار به جمهوری اسلامی ایران، بخشی از سیاست درازمدتِ چین است. هدف از آن، راندن دلار از اقتصاد جهان، نه در کوتاه که در دراز مدت است. بدیهی است ایران از این اعتبار استفاده می کند و بدان، کمبود ارزی خویش را جبران می کند. قصد چین اینست که وارد صنعت نفت و گاز ایران بگردد. یعنی به ایران، بلحاط فنی و سرمایه و بندرسازی و… کمک کند. در همان حال، واردات نفت و گاز به چین را بی خطر بگرداند. هرگاه مقاصد چین را در رابطه با منافع امریکا در خاورمیانه در نظر بگیریم، تصویری جالبی از وضعیت بدست می آوریم که نیازمندِ بررسیِ دقیق است:
۱. ما می دانیم که امریکا دارد به صادر کنندۀ نفت و گاز، بدل می شود. بنابراین، نیازی به نفت و گاز خاورمیانه ندارد. گرچه اطمینانی وجود ندارد که این بی نیازی دیر پاید، اما این اندازه اطمینان وجود دارد که نیاز امریکا به نفت عربستان، ناچیز است. بنابر تحلیل سیاست سازان و نیز ﮊنرال های امریکایی چون دانفرد Dunford و ماتیس Mattis، در روزهای اخیر، استراتژی دفاعی امریکا تغییر کرده است. پیش از این، جبهۀ دشمن، ۱+۴، یعنی چین و روسیه و کره شمالی و ایران + تروریسم اسلامی بشمار بود و اینک ۳+۲ یعنی چین و روسیه + کره شمالی و ایران و تروریسم است.
از منظرِ جغرافیایی که در این تغییرِ استراتژی بنگریم، انتقالِ قوا از خاورمیانه و شمال آفریقا به شرق دور، ناگزیر می شود. به سخن دیگر، مهار چین، بلحاظ نظامی و اقتصادی و تکنولوﮊی، تقدم پیدا می کند. چین در مقام پاسخ به این استراتژی امریکا، برگ برنده ای دارد و آن بی نقش کردن دلار، بمثابۀ پول جهانی است. ناگزیر، به کمک ایران بر می خیزد. نه تنها بخاطر راه میان چین و اروپا، بلکه نیز بخاطر جانشینِ دلار کردنِ ارزهای دیگر در بازار نفت. مسکو می تواند با فروش نفت و گاز به ارزهایی غیر از دلار، کمک یارِ چین بگردد. هم اکنون روسیه به چین نفت را به غیر دلار می فروشد.
چین نقشه ای در سر دارد که اقتصاد دنیا را بطور کامل دگرگون می کند. نخست می خواهد به ایران کمک کند که نفت خود را صادر کند و در همان حال، جریان نفت و گاز به چین در آینده تأمین شود. با این دو کار، خود و ایران را از تروریسمِ اقتصادی امریکا، حفظ می کند. بدیهی است که فروش نفتِ ایران به چین، بیرون از سامانۀ SWIFT انجام می گیرد. بنابراین، نه معامله به دلار است، و نه درآمد آن، «پترو دلار» می شود. چین برای برآوردنِ نیاز اقتصادِ در رشد خویش به انرژی و مواد معدنی و فرآورده های کشاورزی، در شمال آفریقا و شرق روسیه نیز سرمایه گذاری می کند.
۲. خطر واقعی که چین برای سلطۀ اقتصادیِ امریکا ایجاد می کند، پیوند با دولتِ سعودی است. توضیح اینکه اگر امریکا همچنان از وارداتِ نفت از عربستان بکاهد و سعودی ها به ناچار نفت خود را به چین صادر کنند، مشتری عمدۀ آنها چین می شود. در این صورت، امریکا دیگر نیازی نخواهد دید که مانع از هژمونیِ ایران بر منطقه شود. شبحی که خواب سعودی های را آشفته می کند، ایجاد شدنِ کمربند شیعه در منطقه است. چراکه این کمربند، خلیج فارس را به مدیترانه متصل می کند. ایران با داشتن چین، بمثابۀ متحد اقتصادی و روسیه، بمثابۀ شریک نظامی، در منطقه صاحب نقش می شود، بدون اینکه، امریکا و متحدانش قدرت متعادل کننده ای را تشکیل دهند.
۳. از این رو، استراتژیِ چین اینست که ایران را برای مجبور کردن سعودی ها به فروش نفت به ارزهایی غیر از دلار، وسیله کند. هم اکنون، چین مقدار قابل اهمیتی نفت از عربستان وارد می کند. اگر چین به جای نفت عربستان، نفت ایران را وارد کند و بهای آن را به ارزهایی غیر از دلار بپردازد، وضعیت تغییر می کند. قطر و کشورهای نفت خیزِ دیگر نیز می توانند به ایران تأسی کنند. بدین سان، چشم انداز اقتصاد جهان در سال ۲۰۳۰، چشم انداز اقتصادی می شود که در آن، دلار، نقشی بسیار کمتر از نقش کنونی خواهد داشت.
۴. چین مایل است سبد ارزها، ارزهای معرفِ قطب هایی که به جهان تک قطبی پایان می بخشند، تنظیم کنندۀ مبادلات بازرگانی در سطح جهان بگردد. در این سبد، دلار، سهم کوچکی پیدا می کند و بسا سهمی پیدا نمی کند. در این استراتژی، ایرانِ گرفتارِ تحریم های اقتصادیِ امریکا، سلاحِ سری چین را تشکیل می دهد …
۵. هرگاه سعودی ها حمایت نظامی امریکا را نداشته باشند و نفت شان هم به امریکا صادر نشود، مشکل می توانند به وابستگی یک جانبه به امریکا ادامه دهند. از اینرو، امریکا سخت در اشتباه است که می پندارد، هم اقتصادِ جهان را بی ثبات میکند، هم از حمایت نظامی از متحدانش باز می ایستد، و هم دلار را بمثابۀ پول جهانی مبادله و ذخیره، حفظ می کند. آنهم پیشارویِ رو آمدنِ بدیلِ چین و روسیه و ایران. ادامۀ این سیاست، بدون تردید، سببِ جانشین دلار شدنِ سبدِ ارزها است.
اما آیا در سود ایران است که بجای تنظیم سیاست داخلی و خارجی خود بر پایۀ حقوق پنجگانه، وسیلۀ چین و روس در جنگ اقتصادی با امریکا بگردد؟ آیا میان دو سنگ آسیاب قرارگرفتن، امری است که باید دائمی بگردد و کشور ما همواره، هم نقشِ آلت، و هم نقشِ گاو شیر ده را برای دو طرف بازی کند؟ «اسلحه سری»، یعنی اینکه ایران است که بکار می رود و خرج می شود، و چین است که ایران را بکار می برد و دخل می کند. در استراتژیِ چین، بطور واضح، ایران یکی از قطب های چندگانۀ جهان بشمار نیست، سلاحِ سری ای است که باید در جنگ نفت و جنگ با دلار، بکارش برد. بدین قرار، اگر کشور ما بخواهد نقش «سلاح سری» را بازی کند، باید به زندگی میان دو سنگ آسیاب، ادامه دهد. چنین زندگی ای، زندگی در مدار بستۀ بد و بدتر، و گرفتار بد و بدتر و بدترین ماندن در حال و آینده، نیست؟
قرار گرفتن میان «تنها ابرقدرت» در حال انحطاط و قدرتی که این «تنها ابرقدرت» می خواهد مانع از تبدیل شدنش به ابرقدرتِ جهان بگردد، ایران و دیگر کشورهای نفت خیز را در عین حال، هم به رها کردن خود و اتخاذ دیپلماسی و اقتصاد مستقل می تواند توانا کند، و هم– اگر رﮊیم های استبدادی و فاسد این کشورها، بقای خویش را به هر قیمت هدف و روش کنند-، به ایفای نقش وسیله گشتن و گرفتار تضعیف روزافزون ماندن، می تواند محکوم کند.