نگاشتن چنین مقالاتی بسی بر نگارنده این سطور دشوار است، اینکه از کجا آغاز کند، چگونه پیش رود و بپایان برد تا بتواند فحوای کلامش را برساند و بدفهمی بر بدفهمی نیفزاید. حتی انتخاب عنوان هم دشوار است، عنوانی که بتواند باب گشودهای برای مقال باشد نه آنچنان که مخاطب آن را بسته رها کرده بدان ورود نکند. به هر حال میکوشم که بنگارم آنچه دریافتهام.
ریشه «وهب» 25 بار در قرآن در 22 آیه آمده است. (1) در 3 آیه خداوند «وهّاب» است که معنای آن را «بسیار بخشنده» گفتهاند. (2) «بخشش» در زبان فارسی در دو بار معنایی معمول است: یکی به معنای درگذشتن از خطاء یا بدیِ کسی که همان «عفو» است و دیگر اینکه چیزی را به کسی بدون عوض و چشم داشت بدهند که «عطاء» است و در همین بار معنایی دوم است که «وهاب» را «بسیار بخشنده» گفتهاند. اما با دقت در آیات قرآن درمییابیم که «هبه» بار معنایی خاصی نسبت به «دهش» دارد، یعنی هر دهشی نیست، بلکه دهشی است که «استمرار» دارد. «استمرار» در معنای «بخشش» هم مستتر است چرا که وقتی چیزی را به کسی میبخشند، یعنی برای همیشه میبخشند و او را مالک همیشگی آن میگردانند یا اگر از خطای کسی درمیگذرند یعنی دیگر او را مؤاخذه نخواهند کرد. اما در فارسی این بار معنایی «استمرار» از واژه «بخشش» چندان مفهوم نیست، یا پررنگ نیست، به همین جهت وقتی «هبه» را «بخشش» ترجمه کنیم یا «وهاب» را «بسیار بخشنده»، معنای آیات قرآن بخوبی فهم نمیشوند و حتی دستخوش بدفهمی میشوند، همانطور که شدهاند. مثلاً وقتی ابراهیم میگوید: «الْحَمْدُ لِلَّهِ الَّذی وَهَبَ لی عَلَى الْکِبَرِ إسْماعیلَ وإسْحاقَ إنَّ رَبِّی لَسَمیعُ الدُّعاء» (ابراهیم 39)، ما اینگونه میفهمیدهایم که خداوند به ابراهیم در کهنسالی، اسماعیل و اسحاق را داده است، یا وقتی سلیمان میگوید: «رَبِّ اغْفِرْ لی وَهَبْ لی مُلْکًا لَّا یَنبَغِی لِأحَدٍ مِّن بَعْدِی إنَّکَ أنتَ الْوَهّابُ» (ص 35)، اینگونه میفهمیدهایم که سلیمان از خدا میخواهد چنان پادشاهی و قدرت و شوکتی بدو دهد که بعد از او هیچ کس بدان دست نیابد! و خدا هم خواست او را استجابت میکند! اما نه! مراد از این آیات اینها نیست! و کلید فهم معنای صحیح آنها در بارمعنایی ریشه «وهب» در قرآن است که بدان میپردازم:
آیه 8 آل عمران از زبان خردمندان میگوید: «رَبَّنا لا تُزِغْ قُلُوبَنا بَعْدَ إذْ هَدَیْتَنَا وَهَبْ لَنَا مِن لَّدُنکَ رَحْمَهً إنَّکَ أنتَ الْوَهّابُ»، پروردگار ما! ملغزان قلبهای ما را بعد از اینکه هدایت کردی ما را، «استمرار ببخش» برای ما از جانب خودت رحمت را همانا تویی تو استمرار بخش (رحمتی). اگر در این آیه «وَهَب» را تنها «ببخش» ترجمه کنیم، آنگاه هدایت الهی که پیشتر نصیب خردمندان شده بوده از نظر آنها مصداق رحمت الهی نبوده است که بعد از هدایت شدن طلب بخشیدن رحمت از جانب خدا میکنند، و حال آنکه چه رحمتی والاتر از هدایت الهی اگر نصیب کسی شود؟! بنابراین خردمندان چون اهمیت برخورداری از هدایت الهی را دریافتهاند، از خدا میخواهند که قلوبشان را از «لغزش» مصون دارد تا برخورداری آنها از هدایت الهی استمرار یابد و روزافزون شود.
آیه 53 مریم درباره موسی میگوید: «ووَهَبْنا لَهُ مِن رَّحْمَتِنا أخاهُ هارونَ نَبِیّا»، و استمرار بخشیدیم او را از رحمتمان با پیامبری برادرش هارون. در این آیه نیز اگر «وَهَبنا» را تنها «بخشیدیم» ترجمه کنیم معنای آیه گویایی نمییابد چرا که خواست طبیعی پیامبری مانند موسی بعد از آن همه سختکوشی این است که دستاوردش تباه نشود و هدایتی که او پیام آور آن بوده استمرار یابد. صرف بخشیدن نبوت هارون به موسی معنا ندارد چرا که موسی برای خودش به نبوت هارون نیازی نداشته است بلکه خواست او استمرار نبوت خودش توسط هارون بوده تا قومش به بیراهه نروند.
پیش از اینکه به آیات دیگری در این زمینه بپردازم، باید اذعان کنم که بار معنایی «استمرار» را برای «وهب» در «فرهنگ المعجم الوسیط» (3) یافتم. این فرهنگ ذیل «وهب» مینویسد: «أوهَبَ یُوهِبُ إیهاباً» الشیءُ: آن چیز ادامه یافت، پیوسته شد، أوهَبَ لَهُ الشیءُ: آن چیز برای او پیوسته و دائمی شد، أوهَبَ لِفلانٍ الشیءُ: آن چیز برای فلانی ممکن و در دسترس شد.
با توجه به وجود بار معنایی «استمرار» در باب «إفعال» ریشه «وهب»، هرچند که در ثلاثی مجرد آن این بارمعنایی را نیاورده باشند، با توجه به آیات مذکور میتوان گفت؛ در قرآن این بار معنایی مراد بوده است و بعداً به جهت بدفهمی مسلمانان از قرآن، در کتب لغت که متأخر از قرآنند از آن غفلت شده است.
حال با این بار معنایی به سراغ آیات مورد مثال در ابتدای این مقال میروم: «الْحَمْدُ لِلَّهِ الَّذی وَهَبَ لی عَلَى الْکِبَرِ إسْمَاعیلَ وإسْحاقَ إنَّ رَبِّی لَسَمیعُ الدُّعاء» (ابراهیم 39)، سپاس خدایی را که استمرار بخشید (رسالت) مرا در کهنسالی با اسماعیل و اسحاق همانا او شنونده خواهندگی است. مراد آیه این است که آدمی همواره باید امیدوار باشد که به خواسته نیکوی خود برسد هرچند که پای در کهنسالی بگذارد. آری! ابراهیم بعد از یک عمر کوشش در راه خدا، به ثمره عمرش که استمرار رسالتش توسط اسماعیل و اسحاق بود میرسد. او از خدا خواسته بود که فرزندان و نوادگانش را نیز برای مردم امام قرار دهد (وإذِ ابْتَلَى إبْرَاهیمَ رَبُّهُ بِکَلِماتٍ فَأتَمَّهُنَّ قالَ إنّی جاعِلُکَ لِلنّاسِ إمامًا قالَ ومِن ذُرِّیَّتِی قالَ لا یَنالُ عَهْدِی الظّالِمینَ ـ بقره 124) و از جانب خدا گوشزد شده بود که عهد الهی به ستمگران نخواهد رسید! پس باید بگونهای در انجام رسالتش بکوشد که فرزندان و نوادگانش نیز تحت تأثیر آن متعالی شده به هدایت الهی عامل شوند. همو از خدا خواسته بود که هم خودش را و هم فرزندان و نوادگانش را مقیم الصلاه قرار دهد (رَبِّ اجْعَلْنِی مُقیمَ الصَّلاهِ ومِن ذُرِّیَّتی رَبَّنا وَتَقَبَّلْ دُعاءِ ـ ابراهیم 40). آیات زیر گویای این هستند که خواست ابراهیم مبنی بر استمرار هدایت یافتگی در فرزندان و نوادگانش، در اسماعیل و اسحاق و یعقوب و داوود و سلیمان و ایوب و یوسف و موسی و هارون محقق میشود:
ـ ووَهَبْنا لَهُ إسْحاقَ ویَعْقوبَ کُلًّا هَدَیْنا ونُوحًا هَدَیْنا مِن قَبْلُ ومِن ذُرِّیَّتِهِ داوودَ وَسُلَیْمانَ وأیُّوبَ ویُوسُفَ وَمُوسَى وهارُونَ وکَذَلِکَ نَجْزِی الْمُحْسِنینَ (انعام 84)
ـ ووَهَبْنا لَهُ إسْحَاقَ وَیَعْقُوبَ وَجَعَلْنَا فِی ذُرِّیَّتِهِ النُّبُوَّهَ والْکِتابَ وآتَیْناهُ أجْرَهُ فِی الدُّنْیا وَإنَّهُ فِی الْآخِرَهِ لَمِنَ الصّالِحینَ (عنکبوت 27)
ـ وَهَبْنا لَهُ إسْحَاقَ وَیَعْقُوبَ وَکُلًّا جَعَلْنَا نَبِیًّا، ووَهَبْنا لَهُم مِّن رَّحْمَتِنا وجَعَلْنا لَهُمْ لِسانَ صِدْقٍ عَلیًّا (مریم 49 و 50)
ـ ووَهَبْنا لَهُ إسْحَاقَ وَیَعْقُوبَ نَافِلَهً وَکُلًّا جَعَلْنَا صَالِحینَ (انبیاء 72)
ـ رَبِّ هَبْ لی مِنَ الصّالِحینَ (صافات 100)
ـ ووَهَبْنا لِداوودَ سُلَیْمانَ نِعْمَ الْعَبْدُ إنَّهُ أوّابٌ (ص 30)
اما وقتی سلیمان میگوید: «رَبِّ اغْفِرْ لی وَهَبْ لی مُلْکًا لَّا یَنبَغِی لِأحَدٍ مِّن بَعْدی إنَّکَ أنتَ الْوَهّابُ» (ص 35)، معنایش این است که پروردگارا بیامرز مرا و استمرار بخش پادشاهی مرا (چرا که) بعد از من کسی را شایستگی آن نیست همانا تو استمرار بخش (نیکی) هستی. چرا سلیمان ابتدا طلب آمرزش میکند؟! به آیه قبل آن دقت کنیم: «ولَقَدْ فَتَنَّا سُلَیْمانَ وألْقَیْنا عَلَى کُرْسیِّهِ جَسَدًا ثُمَّ أنَابَ»، سلیمان به سببی دچار دشواری میشود و برتخت فرمانرواییاش مانند جسدی افکنده میشود (حال یا از لحاظ معنوی و روانی، یا از لحاظ مادی و جسمی) و عنان کار از دستش خارج میشود و میبیند که از پس او کسی سزاوار اداره کردن مُلک او نیست، سپس به حال اول خود بازمیگردد و از خدا آمرزش میطلبد و از او میخواهد که به پادشاهی خود او استمرار بخشد که به جز او کسی شایسته فرمانروایی بر آن ملک نیست و خدا خواست او را مستجاب میگرداند (فَسَخَّرْنا لَهُ الرّیحَ تَجْرى بِأمْرِهِ رُخآءً حَیْثُ أصابَ…).
بار معنایی «استمرار» برای «وهب» در آیات 10 تا 21 شعراء هم مشهود است: موسی وقتی مرتکب قتل میشود و میگریزد و بعدها که رسالت مییابد به سوی فرعون برگردد، فرعون خطای او را و فرار او را سرکوفتش میزند و موسی میگوید: «فَعَلْتُهآ إذًا وأنَا مِنَ الضّآلینَ» (شعراء 20)، آری انجام دادم آن کار را آن هنگام و من از گمراهان بودم، «فَفَرَرْتُ مِنکُمْ لَمّا خِفْتُکُمْ فَوَهَبَ لی رَبِّی حُکْمًا وجَعَلَنی مِنَ الْمُرْسَلینَ» (شعراء 21)، پس گریختم از شما چرا که ترسیدم از شما، پس استمرار بخشید (رسالت) مرا پروردگارم به استواری و قرار داد مرا از فرستادگان. در این آیه اگر «وَهَب» را تنها «بخشید» معنا کنیم، ارتباط منسجم بین این آیات از دست میرود چرا که میان گریختن موسی و مأموریت یافتن او، این «فَوَهَبَ» است که انسجام معنایی و توالی برقرار میکند، یعنی با اینکه او گریخته بود، خداوند او را استواری میبخشد تا به نزد فرعون بازگردد و رسالتش را به اتمام برساند. پس «فَوَهَبَ» در استمرار رسالت او گویایی دارد.
در آیه 83 شعراء نیز باز موضوع استمرار رسالت است که ابراهیم میگوید: «رَبِّ هَبْ لِی حُکْمًا وَألْحِقْنی بِالصّالِحینَ»، پروردگارا استمرار بخش (رسالت) را برای من به استواری و برسانم به صالحان. «حُکم» در این دو آیه واجد بار معنایی «استواری» است چرا که انجام رسالت را مقدور میسازد. حتی اگر «هَبْ لِی حُکْمًا» را اینگونه ترجمه کنیم که «ببخش مرا استواری» باز واجد بار معنایی «استمرار» میباشد چرا که «استواری» خود ذاتاً امری مستمر است و گرنه معنا نمییابد. در آیه قبل هم همین گونه است یعنی اگر «فَوَهَبَ لی رَبِّی حُکْمًا» را ترجمه کنیم به «پس بخشید مرا پروردگارم استواری»، ترکیب «بخشیدن استواری» واجد بار معنایی «استمرار» است.
در آیه 74 فرقان هم عبادالرحمان از خدا میخواهند که از همسران و فرزندان و نوادگانشان کسانی باشند که همواره موجب روشنی چشم و سرافرازیشان باشند: «رَبَّنا هَبْ لَنا مِنْ أزْوَاجِنا وَذُرّیّاتِنا قُرَّهَ أعْیُنٍ وَاجْعَلْنَا لِلْمُتَّقینَ إماما»، بدیهی است که آنها میخواهند که روشنی چشم و سرافرازیشان مداوم و مستمر باشد. از این آیه به خوبی پیداست که از «وهب» بخشش یا دهشی مورد نظر است که مستمراً برقرار باشد.
آیه 43 ص نیز همینگونه است که درباره همزیستی مجدد ایوب با اهلش میباشد که اینبار پایدار میماند: «وَوَهَبْنَا لَهُ أَهْلَهُ وَمِثْلَهُم مَّعَهُمْ…»، و بخشیدیم (به طور همیشگی) به ایوب اهلش را و مانند آنها با ایشان…
در آیه 50 احزاب که میگوید: «… وَامْرَأهً مُّؤْمِنَهً إن وَهَبَتْ نَفْسَها لِلنَّبِیِّ…»، و زن مؤمنی که میبخشد خودش را به پیامبر، واضح است که مراد بخشش دائمی است نه موقتی.
در آیه 9 ص که میفرماید «أمْ عِندَهُمْ خَزَائِنُ رَحْمَهِ رَبِّکَ الْعَزِیزِ الْوَهَّابِ» پروردگار پیامبر «الْعَزِیزِ الْوَهّابِ» معرفی میشود و در این آیه نیز باز بار معنایی «استمرار» صادق است چرا که خزائن رحمت پروردگار ذاتاً وجودشان مستمر است و زوال نمیپذیرد و این از سرِ استمرار بخشی خدای تعالی به هستی است و قرآن از این وجه او را «وَهّاب» معرفی میکند.
اما آیه 49 شوری میفرماید: «لِّلَّهِ مُلْکُ السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضِ یَخْلُقُ مَا یَشَاءُ یَهَبُ لِمَن یَشَاءُ إِنَاثًا وَیَهَبُ لِمَن یَشَاءُ الذُّکُورَ»، برای خداست مُلک آسمانها و زمین، میآفریند هر چه بخواهد، میبخشد برای هرکه بخواهد دختران، و میبخشد برای هرکه بخواهد پسران. در فهم این چنین آیات، توجه به این نکته مهم است که مشیت خدا تکوینی است یعنی در تحقق آن؛ اراده الهی، چرخه طبیعت و ارادههای انسانی، همگی دخیلند. در این خصوص پیشتر نگاشتهام: «در قرآن هر جا «الله» میآید، معنای آن فقط «خدا» نیست، بلکه بار معنایی آن هم مشمول خدا میشود و هم فعل و خلق او. به عبارت دیگر؛ «الله»، یعنی؛ خدا و سنن هستی، یعنی؛ خدا و قوانین حاکم بر عالم. چرا؟ زیرا فعل خدا که خلق اوست، از او جدا نیست، خدا بدون خالقیت، خدا نیست. منشأ سنن و قوانین حاکم بر هستی، اسماء و صفات الهی است، و میان خدا و اسماء و صفاتش هیچ جدایی نیست. بنابراین وقتی میگوییم «الله» باید گستره معنایی آن را در نظر آوریم که شامل «خدا، خلق خدا و سنن حاکم بر هستی» میشود. البته ناگفته نماند که ماحصل ارادههای انسانی، به شرطی در گستره معنایی «الله» قرار میگیرد که منطبق با سنن هستی باشد و نه خلاف آن. یعنی اگر ارادههای انسانی در راستای اراده الهی اعمال گردند، منطبق با سنن هستی بوده و میتوان آنها را هم ذیل «الله» در نظر آورد.» (4) بنابراین در آیه مذکور استمرار بخشی نسل بشر از طریق دختران و پسران به مشیت الهی نسبت داده شده است تا گویای جریان مشیت الهی به طور تکوینی در هستی باشد.
اما در سطور پایانی این مقال که در واقع «بخش چهارم» از سری مقالات «عیسی فرزندخوانده مریم» است، بسراغ آیاتی میروم که موضوع آنها بخشیدن یحیی به زکریا و عیسی به مریم است:
زکریا از خدا میخواهد که از جانب خودش به او ذریهای پاک ببخشد: «هُنالِکَ دَعَا زَکَرِیَّا رَبَّهُ قَالَ رَبِّ هَبْ لِی مِن لَّدُنکَ ذُرِّیَّهً طَیِّبَهً إنَّکَ سَمیعُ الدُّعاءِ» (آل عمران 38)، چرا که میترسد از پس او کسی نباشد که رسالت او را ادامه دهد و خویشانش آن را به بیراهه برند، و زنش نیز نازاست، از این رو از خدا میخواهد که از نزد خودش کسی را میراث دار او کند: «وإنِّی خِفْتُ الْمَوالِیَ مِن وَرائِی وکانَتِ امْرَأتی عاقِرًا فَهَبْ لی مِن لَّدُنکَ وَلیًّا» (مریم 5)، خدا درخواست او را مستجاب میگرداند و یحیی را استمرار بخش رسالت او میکند: «فَاسْتَجَبْنَا لَهُ وَوَهَبْنَا لَهُ یَحْیَى» (انبیاء 90). در خصوص این آیات در بخش اول «عیسی فرزندخوانده مریم» توضیح دادهام، از این رو در اینجا دیگر بدانها نمیپردازم و تنها به این نکته توجه میدهم که بار معنایی «استمرار» در «وهب» با فرزندخواندگی یحیی برای زکریا همخوانی دارد چرا که زکریا از نزد خدا طلب ذریه میکند (هَبْ لِی مِن لَّدُنکَ ذُرِّیَّهً طَیِّبَهً) و خدا هم یحیی را بدو معرفی میگرداند نه اینکه ابتداء نازایی همسر زکریا را بر طرف کند و بعد کودکی بدنیا آید و اسمش را یحیی گذارند و او میراث دار رسالت زکریا شود. باز توجه میدهم به استناد آیه 90 انبیاء ابتدا یحیی به زکریا داده میشود و بعد همسر او اصلاح میشود: «فَاسْتَجَبْنا لَهُ ووَهَبْنَا لَهُ یَحْیَى وأصْلَحْنا لَهُ زَوْجَهُ»، ترتیب عبارات در قرآن واجد معناست و نباید از آن غفلت کرد.
در خصوص عیسی نیز وی توسط فرستاده پروردگار به مریم بخشیده میشود: «قالَ إنَّما أنَا رَسُولُ رَبِّکِ لِأهَبَ لَکِ غُلامًا زَکیًّا» (مریم 19)، گفت همانا من فرستاده پروردگار تو هستم که ببخشم تو را نوجوانی پاکیزه، یعنی پروردگار تو میخواهد تعالی تو در عیسی استمرار یابد… (جهت پرهیز از تکرار توضیحات رجوع کنید به سری مقالات «عیسی فرزندخوانده مریم»)
هدف اصلی از نگاشتن این مقال این بود که نشان دهد وقتی قرآن میگوید خدا فلانی را به فلانی بخشید، یعنی راه و روش و رسالت اولی را توسط دومی استمرار بخشید نه اینکه خدا پیش از وقوع به اولی خبر دهد که در کهنسالی یا به طور غیرعادی فرزندی از او متولد میشود و آن فرزند هم جبراً متعالی میگردد و راه و روش و رسالت او را ادامه میدهد که اگر اینگونه بود ارادههای انسانی پیامبران محلی از اعراب نمییافت و در حقیقت آنها دیگر دارای ماهیت انسانی نبودند که در سعادت و شقاوت خود نقش اصلی را داشته باشند، بلکه جبراً مصون از خطا و متعالی آفریده شده بودند و دیگر با «أنا بشرٌ مثلکم» (5) که پیامبران به مخاطبانشان میگفتند یا «کُلُّ نَفْسٍ بِما کَسَبَتْ رَهینَهٌ» (مدثر 38) در تعارض قرار میگرفت.
امید که در نوبت آتی بتوانم در فهم آیاتی بکوشم که ضیوف ابراهیم وی و همسرش را به اسحاق و بعد از او به یعقوب بشارت میدهند که ابراهیم با تعجب میگوید: «أبَشَّرْتُمُونِى عَلَى أن مَّسَّنِىَ الْکِبَرُ فَبِمَ تُبَشِّرُونَ» (حجر 54)، و همسرش هم ناباورانه میگوید: «یاوَیْلَتَىءَألِدُ وَأنَا عَجُوزٌ وهَذَا بَعْلِى شَیْخًا إنَّ هَذَا لَشَىْءٌ عَجِیبٌ» (هود 72).
پینوشتها:
1ـ آل عمران 8 و 38، ابراهیم 39، احزاب 50، انبیاء 72 و 90، انعام 84، شعراء 21 و 83، شوری 49، ص 9، 30، 35 و 43، صافات 100، عنکبوت 27، فرقان 74، مریم 5، 19، 49، 50 و 53.
2ـ آل عمران 8، ص 9 و 35
3ـ فرهنگ المعجم الوسیط، ترجمه محمد بندرریگی، انتشارات اسلامی، چاپ پنجم 1394
4ـ مقاله «مفهوم محاربه با خدا و فهم چرایی مجازات آن در قرآن» (فهم قرآن به روش پازل ـ بخش اول) ـ نیما حق پور ـ آبان 1393
5ـ ابراهیم 11، کهف 110، فصلت 6
نیما حق پور ـ 18 فروردین 1399
www.t.me/FPGhoran
www.instagram.com/nima_haghpoor