متعاقب وعدهای که در بخش چهارم «عیسی فرزندخوانده مریم» داده بودم بر آنم که «در فهم آیاتی بکوشم که ضیوف ابراهیم وی و همسرش را به اسحاق و بعد از او به یعقوب بشارت میدهند که ابراهیم با تعجب میگوید: «أبَشَّرْتُمُونِى عَلَى أن مَّسَّنِىَ الْکِبَرُ فَبِمَ تُبَشِّرُونَ» (حجر 54)، و همسرش هم ناباورانه میگوید: «یاوَیْلَتَىءَألِدُ وَأنَا عَجُوزٌ وهَذَا بَعْلِى شَیْخًا إنَّ هَذَا لَشَىْءٌ عَجِیبٌ» (هود 72). اما چون پیشتر نیز، دوستی درباره گفته لوط مبنی بر پیشنهاد دادن دخترانش به قومش پرسشی پرسیده بود و بنده ضمن پاسخ به آن پرسش وعده بررسی و تبیین گروه آیاتهای مربوط به مهمانان ابراهیم و سرگذشت قوم لوط را داده بودم، (1) در این نوبت بر آنم به بررسی و تبیین گروه آیاتهای مربوطه بپردازم بنحوی که هم علت شگفتی و ناباوری ابراهیم و همسرش در مواجهه با بشارت به فرزنددار شدن مشخص شود و هم به طور کلی ماهیت داستان مهمانان ابراهیم و سرگذشت قوم لوط. در قرآن در چندین گروه آیه به داستان مهمانان ابراهیم و عذاب قوم لوط پرداخته شده است و طبق تخمین نگارنده؛ حدود یک و نیم درصد نص قرآن مربوط به این آیات است. (2) با توجه به این حجم نسبتاً زیاد، و وجود مطالب متناظر در گروه آیاتها، بهتر است که با در نظر گرفتن مندرجات همه گروه آیاتها، سیر داستان به ترتیب استخراج وتبیین شود. از این رو نگارنده در نزد خود (و نه در این مقال) ابتدا تمام گروه آیاتهای مربوط به مهمانان ابراهیم یا سرگذشت قوم لوط را بنا به موضوع یا تغییر گوینده تفکیک نموده، عبارتهای متناظر گروه آیاتهای متفاوت را در کنار هم قرار داده و کوشش میکند سیر زمانی وقایع را استخراج کرده و به ترتیب بدانها بپردازد:
لوط از ایمان آورندگان به ابراهیم است (3) که در راه خدا استواری میکند و علم مییابد (4) و به سوی هدایت قومش فرستاده میشود، (5) اما قوم او فرستادگان و هشدارهایشان را دروغ میشمرند. (6) لوط به ایشان میگفت: آیا پروا نمیکنید؟! همانا من برای شما فرستادهای امینم، تقوای الهی پیشه کنید و مرا گردن نهید در حالی که از شما مزدی نمیخواهم و مزد من فقط بر پروردگار جهانیان است! (7) براستی شما آنچنان مرتکب فحشایی میشوید که کسی از جهانیان تا بحال مرتکب آن نشده است در حالی که نسبت بدان هم آگاهید! (8) آیا شما بجای زنانی که خدا ازواج شما قرار داده با مردان درمیآمیزید و شهوت میرانید و راه تناسل را قطع میکنید و یکدیگر را به زشتکاری فرا میخوانید؟! البته شما قومی هستید که خود را به نادانی زدهاید و اسرافکار (9) و متجاوزید! (10) وپاسخ قوم لوط این بود که بیاور عذاب الهی را اگر راست میگویی! و به یکدیگر میگفتند قوم و خاندانش را از این قریه بیرون کنید که آنها پاکیزه جویند! و به لوط گفتند اگر پایان ندهی حتماً از بیرون شدگان خواهی بود! (11) لوط گفت: من با زشتکاری شما مخالفم! (12) پروردگارا رهایی بخش مرا و اهلم را از آنچه مرتکب میشوند و یاریم رسان بر این قوم بزهکار! (13)
حال برویم سوی دیگر ماجرا که قرآن به پیامبر میگوید؛ آیا حدیث مهمانان ابراهیم که گرامی داشته شدند به گوش تو رسیده است؟ پس خبر ده از مهمانان ابراهیم؛ (14) آنگاه که آمدند نزد او با مژدهای و گفتند که از درِ سلم آمدهاند (نه اینکه قصد تعرضی داشته باشند)، (15) ابراهیم هم گفت سلم بر شمایان باد ای قوم ناشناختگان! پذیرای شمایان خواهم بود بفرمایید، (16) بعد ابراهیم بطوری که احتمال فریبکاری او داده میشد بسوی خاندانش رفت و بعد از مدتی با گوسالهای فربه که بریان شده بود به نزد مهمانان بازگشت و پیش کش کرد به سوی ایشان، (17) و وقتی دید از آن نمیخورند، با تعجب گفت آیا نمیخورید؟! و چون نخوردند در دلش از آنها هراسی افتاد و گفت ما از شما میترسیم! (18) گفتند نترس در حالی که مژده میدادندش به نوجوانی بس دانا! (19) ابراهیم گفت آیا مژده میدهیدم با اینکه رسیده است مرا سالخوردگی، پس به چه مژدهام میدهید؟! (20) ما تو را به راستی و درستی مژده میدهیم پس مباش از ناامیدان! (21) ابراهیم گفت چه کسی ناامید میشود از رحمت پروردگارش جز گمراهان! (22) زنش نیز از میان جمعی که آنجا بودند جلو آمد و در حالی که بر چهرهاش دستش را مینواخت گفت: پیرزنی است نازا! (23) به زن ابراهیم گفتند این طور گفته است پروردگارت! همانا اوست حکیم دانا! (24) ابراهیم از مهمانان پرسید پس کارتان چیست ای فرستاده شدگان؟! (25) گفتند: ما فرستاده شدهایم به سوی قوم بزهکاران، قوم لوط، (26) تا با روانه کردن گِلهای سنگ شده که نزد پروردگارت برای اسراف کاران نشانهگذاری شدهاند اهل آن قریه را نابود کنیم که اهل آن قریه همواره ستمگر بودهاند، (27) ابراهیم گفت: در آن قریه لوط هم هست! (28) گفتند: ما داناتریم که او هم در آن است، حتماً او را و همه اهلش را نجات میدهیم جز زنش را که بوده از جاماندگان که به تنگ آوردهایم! (29) و زن ابراهیم که ایستاده بود خندان شد! (30) پس او را مژده دادیم به اسحاق و از پسِ او به یعقوب! (31) زن ابراهیم گفت: ای وای! آیا میزایم در حالی که من پیرزنم و این شوهر من پیرمردی است! این چیز عجیبی است! (32) گفتند آیا شگفت زده میشوید از کار خدا؟! رحمت خدا و برکاتش بر شما اهل خانه باد که خدا ستودنده بزرگوار است! (33)
حال قبل از اینکه به ادامه آیات بپردازیم باید چند توضیح داده شود. در هیچ یک از گروه آیاتها سخنی از مهمان شدن «فرشتگان» بر ابراهیم نیست، بلکه در همه جا «فرستادگان» آمده است. باید توجه داشت که دلالت لفظ «فرشتگان» در قرآن بر نیروهای موجود در هستی میباشد که از خود هستی ندارند، بلکه در ارتباط بین هستیمندها موجودیت مییابند و از این رو همواره مسخرند و ارادهای از خود ندارند، بلکه در راستای مشیت الهی میباشند و سازنده نظام هستی. از این رو هیأت انسانی یافتن آنها بلامحل است و از خرافات و بدفهمیها این تصورات در اذهان بشری در پیش از نزول قرآن تا به امروز شکل گرفته است و البته زبان قرآن در مواجهه با این خرافات که بر سرگذشتهای واقعی پیامبران و اقوامشان در طول تاریخ عارض گشته است، رویهای میاندارانه است بدین معنا که نه آن اقوال منقول و جاری در میان مردمان را به تمامی تأیید میکرده و نه یکراست و سرراست به گفتن حقیقت وقایع میپرداخته که در این صورت طبیعتاً رسالت پیامبر اسلام با موانعی بس مخاطره آمیزتر مواجه میگشته است به طوری که نمیتوانسته آن را به انجام برساند و البته بیشتر مخاطبان هم همواره توان فهم آن را نداشتهاند، از این رو زبان قرآن در بیان قصص انبیاء به گونهای است که هم اهل کتاب را و هم کم فهمان را برنیاشوباند و هم شواهد و قرائن فهم صحیح آن را برای طالبانش دربر داشته باشد که اگر در آن به خرد و مداقه نظر کنند بتوانند حقیقت ماجرا را در سطحی که بکار عبرت گرفتن برای زیست خودشان باشد دریابند. با این توضیحات به پرسشهایی در خصوص آنچه تاکنون گذشته است میپردازم و کوشش میکنم پاسخ آنها را تبیین نمایم:
1ـ چرا قرآن نقل میکند که برای مهمانان گوسالهای فربه مهیا میکنند؟ با این عبارت چه میخواهد بگوید؟ و چه ارتباطی بین این عبارت با ترس ابراهیم از مهمانان است وقتی که به طعام مهیا شده دست نزدند؟
در پاسخ باید گفت مهیا ساختن یک گوساله بریان شده برای طعام تعداد اندکی چندان موجه نیست، پس محتملاً تعداد مهمانان آنقدری بوده که اگر قصد تعرض داشتند برای ابراهیم و خاندانش مخاطره آمیز باشد. مضافاً اینکه فرستاده شدگان محتملاً مسلح هم بودهاند. گفتن «سلام» هم به جهت اطمینان دادن از وارد شدن به محل زندگی ابراهیم و خاندانش به سلم و صلح است نه تعرض، چرا که تعدادی قابل توجه از افراد مسلح به هرجا وارد شوند بیم تعرض آنها خواهد رفت، بنابراین نقل «سلام» آنها در قرآن به معنای اطمینان دادن به عدم تعرض بوده است وگرنه چه جای نقل «سلام» گفتن تشریفاتی آنها در قرآن بود! اما چرا ایشان به طعام دست نمیزنند؟ چون احتمال نیرنگ و فریبکاری ابراهیم را بر ضد خود دادند، چرا؟ چون قرآن از فعل «راغ» در عبارت «فَراغَ إلَى أهْلِهِ فَجآءَ بِعِجْلٍ سَمینٍ» (ذاریات 26) استفاده میکند و «الرَّوغ» به معنای میل به نیرنگ بازی و فریبکاری است. (34) پس معنای عبارت گویای این است که ابراهیم به نحوی به سوی خاندانش رفته که آنها احتمال قصد نیرنگ زدن او را دادهاند. مضافاً اینکه با گوساله طبخ شده آمده است و این مستلزم صرف زمان بوده است که در آیه «فَمَا لَبِثَ أَن جَاء بِعِجْلٍ حَنِیذٍ» (هود 69) واژه «لبث» گویای آن میباشد. البته در ترجمه جناب طاهری قزوینی (35) در زیرنویس آیه 70 سوره هود آمده است: «این ترس از آن جهت بود که به موجب یک سنت کهن، وقتی تازه واردین قصد سویی داشتند، خود را نمک گیر نمیکردند.» حال به هر دلیلی که آنها به طعام دست نزده باشند، متقابلاً این حالت به طور طبیعی مایه تردید ابراهیم نسبت به ایشان میشده است که گروهی ناشناس در هیأت جنگاوری به سراغ او رفتهاند و به طعامی هم که وی برای ایشان مهیا کرده دست نمیزنند!
2ـ چرا آنها ابتداء ابراهیم را به نوجوانی دانا بشارت میدهند؟ و چرا زن ابراهیم بر چهره خود میکوبد و میگوید: پیرزنی است نازا؟! و بعد چرا زن او به اسحاق و یعقوب بشارت داده میشود، در حالی که ابراهیم به غلام دانایی که نام او برده نمیشود بشارت داده شد؟! آیا ابراهیم در مجموع به دو فرزند و یک فرزند فرزند بشارت داده میشود؟ یا «غلام علیم» همان اسحاق است؟
در یافتن پاسخ این پرسشها باید بسیار دقت کرد! که بیان قرآن در اینجا بسیار پیچیده و تو در تو است و البته حاوی ناگفتههایی که باید از شواهد و قرائن، از میان سطور و واژگان، به آنها پی برد! نکته اول همانطور که در بخش دوم «عیسی فرزندخوانده مریم» بدان پرداختهام واژه «غلام» است که دلالت بر پسر بچهای دارد که به بلوغ نرسیده است، نه فرزندی که هنوز متولد نشده است، پس وقتی قرآن میگوید: «وَبَشَّرُوهُ بِغُلَامٍ عَلیمٍ» (ذاریات 28) یا «إنَّا نُبَشِّرُکَ بِغُلامٍ عَلیمٍ» (حجر 53)، مراد مژده به پسر بچهای است که پیشتر متولد شده و حالا در سنینی است که میتوان «علیم» بودن او را دریافت و او کسی نیست جز اسماعیل که در آیات قرآن یکی از فرزندان ابراهیم است و از همین آیات مشخص است که او با اسحاق از یک مادر نیست. از سوی دیگر مطابق آیات قرآن اسماعیل بزرگتر از اسحاق است (36) و باز مطابق قرآن محل زیست وی از دیگر خاندان ابراهیم جداست. (37) با این اوصاف از این آیات مشخص است که همسر دوم ابراهیم در حالی که از او باردار بوده به مکان دیگری رفته و در آن سکنی گزیده است و بعد طفل او متولد شده و به سنین نوجوانی رسیده و حال مهمانان ابراهیم او را به فرزندش اسماعیل که نوجوانی علیم شده است بشارت میدهند و از تعجب ابراهیم و پرسش او که میگوید «أَبَشَّرْتُمُونِی عَلَى أَن مَّسَّنِیَ الْکِبَرُ فَبِمَ تُبَشِّرُونَ» (حجر 54) پیداست که او از آن فرزند خبر نداشته است و سخن همسر اول ابراهیم هم از میان جمع در حالی که بر صورت خود میزند و میگوید که پیرزنی نازاست از سرِ حسرت است که ابراهیم از او فرزندی ندارد (فَأَقْبَلَتِ امْرَأَتُهُ فِی صَرَّهٍ فَصَکَّتْ وَجْهَهَا وَقَالَتْ عَجُوزٌ عَقِیمٌ ـ ذاریات 29) و سخن مهمانان ابراهیم هم به زن او که میگویند: این چنین گفته است پروردگار تو، همانا اوست حکیم علیم (قَالُوا کَذَلِکَ قَالَ رَبُّکِ إِنَّهُ هُوَ الْحَکِیمُ الْعَلِیمُ ـ ذاریات 30) ناظر است بر اینکه به زن اول ابراهیم که نازا بوده است دلداری بدهند و بگویند خواست خدا که حکیم علیم است اینگونه بوده است.
حال برویم به سراغ آیاتی که در سوره هود به همسر اول ابراهیم بشارت اسحاق و یعقوب داده میشود. اگر دقت کنیم در این آیات دیگر سخنی از «غلام» نیست، بلکه به اسم به همسر ابراهیم فرزندش و فرزند فرزندش بشارت داده میشوند: «فَبَشَّرْنَاهَا بِإِسْحَاقَ وَمِن وَرَاء إِسْحَاقَ یَعْقُوبَ» (هود 71). (38) نکته کلیدی در این آیات توجه به این است که در اینجا این مهمانان ابراهیم نیستند که به همسر او بشارت به اسحاق و یعقوب میدهند بلکه قرآن میگوید: «فَبَشَّرْنَا»، یعنی خدا به او بشارت میدهد و حال میدانیم که به همسر ابراهیم وحی نمیشده است، بنابراین این بشارت الهی؛ تکوینی بوده است، یعنی نازایی او به نحوی درمان شده و آبستن میگردد و تکویناً به او بشارت فرزند داده میشود و وقتی فرزند او متولد میشود نامش «اسحاق» گذارده میشود و همینطور؛ وقتی فرزند فرزند او هم متولد میشود نامش «یعقوب» گذارده میشود و خوشحالی او و ابراهیم مضاعف میگردد که نسل آنها تداوم یافته است. وقتی همسر ابراهیم آبستن میشود در کمال ناباوری و در سیاق پرسشی میگوید: «یَا وَیْلَتَى أَأَلِدُ وَأَنَاْ عَجُوزٌ وَهَـذَا بَعْلِی شَیْخاً إِنَّ هَـذَا لَشَیْءٌ عَجِیبٌ» (هود 72)، ای وای! آیا من میزایم در حالی که پیززنی هستم و این شوهر من پیرمردی؟! براستی که این چیز شگفتی است! و از سوی اطرافیانش پاسخ میشنود: «أَتَعْجَبِینَ مِنْ أَمْرِ اللّهِ رَحْمَتُ اللّهِ وَبَرَکَاتُهُ عَلَیْکُمْ أَهْلَ الْبَیْتِ» (هود 73)، آیا شگفت زده میشوید از کار خدا؟! رحمت خدا و برکاتش بر شمایان است اهل بیت ابراهیم!
بنابراین بشارت به اسحاق و یعقوب؛ پیشگویی و خبر از آینده نبوده است بلکه بیان سرگذشت ابراهیم و همسر اولش در طول سالیان سال است. باید دقت کنیم که روایت قرآن در سوره هود در آیات 69 تا 83 سه تکه است؛ بخش اول آیات 69 و 70 است که مربوط به آمدن مهمانان ابراهیم است، بخش دوم آیات 71 تا 73 است که موضوع آن بشارت به اسحاق و یعقوب است و از بخش اول منقطع، و بخش سوم آیات 74 تا 83 است که بازگشت به ادامه گفتگوی ابراهیم و مهمانانش و عذاب قوم لوط است. بنابراین بخش دوم از منظر اسلوب روایت؛ پرش به جلو است و از بخش اول و سوم که از منظر زمانی پیوستهاند منقطع میباشد. شاهد این مدعا در این است که میان آیه 70 که مهمانان ابراهیم به او میگویند: نترس که ما بر قوم لوط فرستاده شدهایم (قَالُواْ لاَ تَخَفْ إنَّا أُرْسِلْنَا إِلَى قَوْمِ لُوطٍ)، با ابتدای آیه 71 که میگوید: «وَامْرَأَتُهُ قَآئِمَهٌ فَضَحِکَتْ» هیچ ارتباطی نیست که اگر بود باید به جای «واو»، این عبارت با «فَـ» آغاز میگردید تا گویای این باشد که زن ابراهیم از اینکه میفهمد مهمانان به قصد قوم لوط آمدهاند و نه خاندان ابراهیم خندیده باشد، اما قرآن میگوید: «وَ» زنش که «قَآئِمَهٌ» بود خندان شد. از نظر نگارنده خندان شدن زن ابراهیم به جهت این بوده که فهمید آبستن شده است! اگر «قَآئِمَهٌ» به معنای «ایستاده» باشد که نوشتهاند، آخر چه نیازی به درجش در قرآن بوده است که ما بفهمیم که زن ابراهیم «در حالی که ایستاده بود» خندید؟! بلکه معنای آن «پای کار ایستادن» و «ایستادگی کردن» است، یعنی زن ابراهیم آنقدر پای این آرزویش ایستاد تا بدان رسید و خوشحال شد. راغب ذیل ماده «قوم» مینویسد: «گفته میشود: قَامَ یَقومُ قیاماً فهو قائمٌ: ایستاد. جمع آن قیام میباشد… قیام بر چند وجه است: قیام به جسم و بنفسه که یا تسخیری و یا اختیاری میباشد. و قیام و اقدام برای انجام عملی و محافظت نمودن بر آن و قیام به ارادهی چیزی…» (39)
اما بعد از این انقطاع در آیات سوره هود (آیات 71 تا 73) که جالب توجه است عبارتهای آن هیچ متناظری در گروه آیاتهای دیگر ندارد و این نیز میتواند مؤید منقطع بودن آن از داستان مهمانان ابراهیم و سرگذشت قوم لوط باشد، آیه 74 دوباره به ادامه داستان مهمانان ابراهیم راجع است: «فَلَمَّا ذَهَبَ عَنْ إِبْرَاهِیمَ الرَّوْعُ وَجَاءتْهُ الْبُشْرَى یُجَادِلُنَا فِی قَوْمِ لُوطٍ»، پس وقتی ترس از ابراهیم رفت و آن مژده را هم دریافت کرد با ما به مجادله درباره قوم لوط پرداخت، «إنَّ إبْرَاهیمَ لَحَلِیمٌ أَوَّاهٌ مُّنیبٌ» (هود 75)، همانا ابراهیم بس شکیبایی بود بازگشت کننده پی در پی به سوی خدا. ابراهیم در این آیات به مجادله با مهمانانش نمیپردازد بلکه روی به خدای تعالی میآورد و به درگاه او خواهان رفع عذاب میشود چرا که میفرماید «یُجَادِلُنَا» و مهمانان او که این حال و احوال ابراهیم را نظارهگرند میگویند: «یَا إبْرَاهیمُ أعْرِضْ عَنْ هَذَا إنَّهُ قَدْ جَاء أَمْرُ رَبِّکَ وَإنَّهُمْ آتِیهِمْ عَذابٌ غَیْرُ مَرْدُودٍ» (هود 76)، ای ابراهیم از این درخواست درگذر که فرمان پروردگارت آمده است و همانا عذابی برگشت ناپذیر بر آنها فرود خواهد آمد.
مهمانان ابراهیم به سراغ لوط میروند، لوط به آنها میگوید شما گروهی ناشناسید! (40) میگویند: بلکه آورده باشیم تو را آنچه قومت در آن شک میکردند و این خبر را به حق به تو میدهیم و ما راستگویانیم! (41) و در حالی که آنها میگویند نترس و اندوهگین مباش که ما تو را و اهلت را نجات میدهیم به جهت شکرگذاری، جز زنت که از جاماندگان خواهد بود و ما بر اهل این قریه زلزلهای از آسمان فرود خواهیم آورد به سبب اینکه بی بند و باری میکردند و انذارها را وقعی نمینهادند، (42) پس کوچ کن با اهلت در پارهای از شب در حالی که هیچ یک از شما روی برنگرداند و خود از پس آنها برو و گذر کنید از آنجا که فرمان داده شدید. (43) بر لوط مسلم شد که کار آنها تمام شده است و صبحگاهان نسل آنها برچیده است، (44) اندوهگین شد و دلتنگ و گفت: امروز روز سختی است! (45) در این میان، اهل شهر شادمانی کنندگان و شتابان در حالی که پیش از آن زشتکاری میکردند آمدند بسوی او! (46) لوط به آنها گفت اینها مهمانان من هستند پس مرا رسوا نکنید و از خدا پروا کنید و خوارم نسازید! (47) قومش گفتند: آیا تو را از جهانیان نهی نکرده بودیم؟! (48) لوط گفت: اینها دختران من هستند و برای شما پاکیزهترند، پس از خدا پروا کنید و مرا درباره میهمانانم خوار مسازید، آیا در میان شما خردمندی نیست؟! (49) گفتند ای لوط تو خوب میدانی در دخترانت برای ما کامی نیست و تو میدانی ما چه میخواهیم! (50) و هنگامی که از مهمانان لوط کام خواستند، دیدگانشان را محو کردیم. (51) در اینجا خدا به پیامبر اسلام میگوید: «لَعَمْرُکَ إِنَّهُمْ لَفِی سَکْرَتِهِمْ یَعْمَهُونَ» (حجر 72)، به جان تو سوگند که ایشان در مستی خویش سرگردان میشوند! اینکه در این آیه خداوند در میانه روایت داستان به جان پیامبر چنین سوگندی میخورد، حاکی از آن است که به مدد الهی و به جهت اینکه آنها مست بودند و ناهشیار، مهمانان لوط را نیافتند و سرگردان شدند! و در این گیر و دار و کشمکش لوط میگوید ای کاش بر من به شمایان نیرویی بود یا پناه میبردم به سوی پایگاهی استوار! (52) مهمانانش باز تأکیداً میگویند ای لوط ما فرستادگان پروردگار تو هستیم آنها هرگز به تو دست نیابند! (53) پس جز زنت که به او آنچه اصابه میکند که به قومت، با اهلت کوچ کن در پارهای از شب در حالی که هیچ یک از شما روی برنگرداند همانا موعد برچیده شدن نسل آنها بامداد است آیا بامداد نزدیک نیست؟! (54)
بعد خدای تعالی میفرماید که برون آوردیم هر کس که در آن قریه مؤمن بود، پس نیافتیم در آن جز خانهای از آشتیجویان با خدا! (55) پس لوط و اهلش را نجات دادیم جز زنش که از جاماندگان بود (56) چون که خیانت پیشه بود (57) و آنها را نزدیک صبح زیر و زبر کردیم با بارانی از گلولههای گلهایی سنگ شده (58) تا سرگذشت آنها نشانهای باشد برای مؤمنان و مردمانی که خردورزی میکنند و از عذاب دردناک میترسند. (59)
اما بررسی پایانی این مقال به ماهیت عذاب الهی در آیات سرگذشت قوم لوط اختصاص مییابد تا ببینیم چه بلائی بر سر آن قوم آمده است. قرآن در آیات 33 و 34 ذاریات از زبان مهمانان ابراهیم میفرماید: «لِنُرْسِلَ عَلَیْهِمْ حِجَارَهً مِّن طِینٍ، مُسَوَّمَهً عِندَ رَبِّکَ لِلْمُسْرِفِینَ»، تا بفرستیم بر آنها سنگی از گل، نشان زده شده نزد پروردگارت برای اسرافکاران. در آیات 73 و 74 حجر نیز میفرماید: «فَأخَذَتْهُمُ الصَّیْحَهُ مُشْرِقِینَ، فَجَعَلْنَا عَالِیَهَا سَافِلَهَا وَأَمْطَرْنَا عَلَیْهِمْ حِجَارَهً مِّن سِجِّیلٍ»، پس برگرفتیمشان با صدای بلند در صبحگاهان، پس قرار دادیم بالای آن قریه را زیرش در حالی که باراندیم بر آنها سنگی از «سجیل».
در کتاب «واژههای دخیل در قرآن مجید» آمده: «السِجِّیل؛ معرب سنگگل است یعنی گِل همچون سنگ، ترکیبی همانند سنگدل و آن گلولهای بوده که از گِلی مخصوص میساخته و آن را در آتش میپختهاند تا چون سنگ سخت شود… در قرآن کریم، در جای دیگرهمین معنی که در این آیه با کلمه سجّیل بیان شده به صورت «حجاره من طین» یعنی سنگی از گل آمده که تعبیری برای سیل تواند بود. آیه 33 سوره ذاریات.» (60) فرهنگ معجم الوسیط نیز مینویسد: «السِجِّیل: گِلِ سنگ شده (معرب سنگِ گلِ فارسی)» (61)
آیات 82 و 83 هود نیز میفرماید: «جَعَلْنَا عَالِیَهَا سَافِلَهَا وَأَمْطَرْنَا عَلَیْهَا حِجَارَهً مِّن سِجِّیلٍ مَّنضُودٍ، مُّسَوَّمَهً عِندَ رَبِّکَ وَمَا هِیَ مِنَ الظَّالِمِینَ بِبَعِیدٍ»، قرار دادیم بالای آن قریه را زیرش در حالی که باراندیم بر آن سنگی از «سِجّیل» پی در پی، نشان گذاری شده نزد پروردگارت و نیست آن از ستمگران دور.
با کنار هم قرار دادن مندرجات این آیات و نیز معنای «سِجّیل»، دریافته میشود که بلائی که سر قوم لوط آمده پی در پی پرتاب شدن گلولههای سنگ شده گلینی بوده که از پیش تدارک دیده شده و در هنگام برخورد با قریه صدای بلندی داشته و بناهای آن را با خاک یکسان میکرده است و چون در چنین تهاجمی همه چیز و همه کس با هم نابود میشوند، ضرورت داشته لوط و اهلش حتماً پیش از هجوم از قریه خارج شوند. از کلیت تمام آیاتی که در این مقال بدانها پرداخته شد برمیآید که عمل تجاوزکارانه قوم لوط، دیگر اقوام پیرامونی را نیز تحت الشعاع قرار داده و آنها را خشمگین ساخته به نحوی که توسط گروهی گلولههای گلین سنگ و سنگین شدهای تدارک دیده میشود تا با پرتاب کردن آنها از بلندیها بر سر قوم لوط آنها را نابود کنند. قرآن با روایت این وقایع ستمگران را هشدار میدهد که اگر به ستمگری خود ادامه دهند، آنهایی که تحت ستم هستند بالأخره در تدارک نابودی ستمگران برمیآیند و این از سنن الهی است و از این رو است که میفرماید: «مُّسَوَّمَهً عِندَ رَبِّکَ وَمَا هِیَ مِنَ الظَّالِمینَ بِبَعیدٍ»
با توجه به مندرجات آیاتی که مورد بررسی قرار گرفت و توضیحاتی هم که پیرامون آنها داده شد، معلوم میشود که همسر دوم ابراهیم پیش از متولد شدن اسماعیل از پیش ابراهیم و خاندانش رفته اما چندان دور نشده است چرا که هدف مهمانان ابراهیم از به سراغ ابراهیم رفتن؛ مژده دادن او به اسماعیل است که نوجوانی علیم شده است و کمی آن طرف تر از او زندگی میکند و آنها از سرگذشت مادرش و خودش مطلع شدهاند و حالا آمدهاند که او را به داشتن چنین فرزندی مژده دهند و بعد بروند لوط و اهلش را از بلائی که در انتظار قومش است مطلع سازند. بنابراین اینکه قرآن میگوید آنها از طرف پروردگار فرستاده شدهاند الزاماً بدین معنا نیست که حتماً به آنها وحی شده است که بروید و ابراهیم را به غلامی علیم بشارت دهید و نیز لوط را نجات دهید. بلکه همواره بخشی از رسالات الهی در طول تاریخ، تکویناً توسط انسانهای خردمند و نیکوکار و بدون اینکه بدانها مستقیماً وحی شود صورت میپذیرفته است هرچند که حتماً آنها بنحوی از هدایت الهی برخوردار میشدهاند و از این رو گفتار و رفتار آن در قرآن به خدای تعالی که پروردگار جهانیان است منسوب شده است. قصص انبیاء در قرآن را باید بگونهای فهمید که قوانین جاری در هستی، که برآمده از صفات و اسماء مطلق و لایتغیر الهی میباشند و در نتیجه همه زمانی و همه مکانی، نقض نگردند و دو پاره و چند پاره تصور نشوند. خدایی خدا همواره لایتغیر بوده است بنابراین هر عملی که آن را به خدا نسبت دادهاند، نباید فهم چیستی و چگونگی آن، در تناقض با صفات و اسماء مطلق الهی قرار گیرد و قرآن بیان امر مستمر واقع است یعنی هرآنچه آیات الهی بدانها پرداختهاند هماره در زیست بشری دارای مصداق و معنا بوده است، اگر نوح کشتی میسازد، اگر آتش بر ابراهیم سرد میشود، اگر موسی دریا میشکافد، اگر عیسی مرده زنده میکند، همه اینها و امثالهم، همواره در زیست بشری تکرار میشوند و هر آدمی مانند پیامبر اسلام در طول زندگیش ممکن است با برخی یا حتی بسیاری از مصادیق مشابه آنچه قرآن هادیانه روایت کرده است مواجه شود و آنها را تجربه کند، مانند نوح و پیروانش از امواج سهمگین خشم الهی جان سالم بدر برد، مانند ابراهیم آتش بت پرستی او را نسوزاند، مانند موسی دریای تبهکاریها را بشکافد و به سلامت عبور کند و مانند عیسی بدفهمیها را درمان کند و جانی تازه ببخشد. تنها تفاوت پیامبران با سایر بشریت در این بوده است که بدانها وحی میشده تا پیام الهی را به مخاطبانشان برسانند وگرنه هستی و قوانینش همانی است که بوده است و از این رو قرآن هدایتنامهای است ابدی که آیات آن همواره مصداق داشته و رهنمون به تعالی است.
در پایان خدای را شاکرم که این مهم را دریافته و میکوشم تا هم خود بهتر و بیشتر از قرآن بفهمم و هم آنچه فهمیدهام در معرض فهم دیگران قرار دهم. «رَبَّنَا لاَ تُؤَاخِذْنَا إِن نَّسِینَا أوْ أَخْطَأْنا رَبَّنا ولا تَحْمِلْ عَلَیْنَا إصْراً کَمَا حَمَلْتَهُ عَلَى الَّذینَ مِن قَبْلِنَا رَبَّنَا وَلاَ تُحَمِّلْنَا مَا لاَ طَاقَهَ لَنَا بِهِ وَاعْفُ عَنَّا وَاغْفِرْ لَنَا وَارْحَمْنَا أنتَ مَوْلاَنا فَانصُرْنا عَلَى الْقَوْمِ الْکافِرینَ» (بقره 286)
نیما حق پور ـ 28 فروردین 1399
www.t.me/FPGhoran
www.instagram.com/nima_haghpoor
پینوشتها:
1ـ پرسش: سؤال من در ارتباط با آیات ۶٩ تا ٧٨ سوره هود میباشد که در آن در مورد مهمان شدن دو فرشته در خانه حضرت لوط صحبت میکند و اینکه قوم لوط به محض مطلع شدن از حضور این دو فرشته به خانه این پیامبر به قصد تعرض به مهمانان او هجوم میبرند بنابر آیه ٧٨ سوره هود، حضرت لوط دختران خود را به آنها پیشنهاد میدهد. حال صرف نظر از اینکه حضور دو فرشته و رفتن آنها به پیش حضرت ابراهیم و سپس لوط چه طور از لحاظ علمی قابل دفاع است به کنار!!! سؤالهای من در ارتباط با آیه ٧٨ سوره هود: 1) اگر منظور از عبارت «هؤلاء بناتی» دختران لوط باشد چه طور پیامبری حاضر میشود دختران خود را (ولو به قصد ازدواج) به مشتی فاسد و متجاوز پیشکش کند؟! 2) اگر منظور از عبارت «هؤلاء بناتی» تمام زنان أمت لوط باشد که باز نیز صحیح به نظر نمیرسد چون مردان قوم لوط با وجود داشتن همسرانی اقدام به عمل تجاوز به مردان میکردند پس احتیاجی به ازدواج به زنان قوم خود نداشتهاند.
پاسخ: پرسش جنابعالی مرا ترغیب نمود گروه آیات مربوط به مهمانان ابراهیم و سرگذشت قوم لوط را بررسی و تبیین نمایم، اما از آنجا که آن تا اتمام مجال وسیع میطلبد و در زمان به درازا میکشد، در اینجا فقط به پیشنهاد لوط در خصوص نکاح با دخترانش میپردازم که مورد پرسش شماست. اگر کتاب «ضیافت» افلاطون و کتاب «شاهدبازی در ادبیات فارسی» تألیف سیروس شمسیا را مطالعه بفرمایید میبینید که در طول تاریخ برخی اندیشههای باصطلاح عرفانی این رویکرد را داشتهاند که نمیتوان در قبال زنان «عشق پاک» داشت چرا که رویکرد به ایشان انگیزه بقاء نسل را نیز دارد و خالص نیست، از این رو یا بدین بهانه با مردان درمیآمیختند و این درآمیختن الزاماً ماهیتی تجاوزکارانه نداشته بلکه چه بسا از سر خواست طرفین بوده باشد. حال هرگاه چنین وضعی در میان قومی غالب باشد یا آنها بیپروا از این منظر بیبندوبار و حتی متجاوز باشند، زیست طبیعی زنان آن قوم دچار اخلال شده، عارضههای جسمی و روانی بر آنها مستولی میشود چون ازدواج و آمیزش از حقوق ذاتی هر انسان بالغی است که از لحاظ جنسی سالم باشد. از این منظر؛ پیشنهاد لوط تنها از جانب خود او نبوده بلکه وی زبان گویای دخترانش یا حتی زنان قومش شده بلکه این معضل مرتفع شود. مضافاً اینکه چه بسا بیبندوباری مردان قوم لوط هرگاه که از زنان دوری نمیکردند کاهش مییافت و حتی از میان میرفت. بنابراین پیشنهاد لوط بجا و از منظر احقاق حقوق ذاتی بوده که جا را برای عمل ناحق تنگ میگردانیده است باشد که کاملاً بیمحل شود.
2ـ اعراف 80 تا 84، هود 69 تا 83، حجر51 تا 77، شعراء 160 تا 175، نمل 54 تا 58، عنکبوت 26 تا 35، صافات 133 تا 138، ذاریات 24 تا 37، قمر 33 تا 40 و نیز انبیاء ٧١ تا 75 و تحریم 10.
3ـ «فَآمَنَ لَهُ لُوطٌ وَقَالَ إِنِّی مُهَاجِرٌ إِلَى رَبِّی» (عنکبوت 26)
4ـ «وَلُوطاً آتَیْنَاهُ حُکْماً وَعِلْماً …» (انبیاء 74)
5ـ «وَإِنَّ لُوطاً لَّمِنَ الْمُرْسَلِینَ» (صافات 133)
6ـ «کَذَّبَتْ قَوْمُ لُوطٍ الْمُرْسَلِینَ» (شعراء 160)/ «کَذَّبَتْ قَوْمُ لُوطٍ بِالنُّذُرِ» (قمر 33)
7ـ «وَلُو إذْ قَالَ لَهُمْ أَخُوهُمْ لُوطٌ أَلَا تَتَّقُونَ، إنِّی لَکُمْ رَسُولٌ أَمِینٌ، فَاتَّقُوا اللَّهَ وَأَطِیعُونِ، وَمَا أَسْأَلُکُمْ عَلَیْهِ مِنْ أَجْرٍ إنْ أَجْرِیَ إلَّا عَلَى رَبِّ الْعَالَمِینَ» (شعراء 161 تا 164)
8ـ «وَلُوطاً إِذْ قَالَ لِقَوْمِهِ إِنَّکُمْ لَتَأْتُونَ الْفَاحِشَهَ مَا سَبَقَکُم بِهَا مِنْ أَحَدٍ مِّنَ الْعَالَمِینَ» (عنکبوت 28)/ «وَلُوطاً إِذْ قَالَ لِقَوْمِهِ أَتَأْتُونَ الْفَاحِشَهَ وَأَنتُمْ تُبْصِرُونَ» (نمل 54)/ «وَلُوطاً إِذْ قَالَ لِقَوْمِهِ أَتَأْتُونَ الْفَاحِشَهَ مَا سَبَقَکُم بِهَا مِنْ أَحَدٍ مِّن الْعَالَمِینَ» (اعراف 80)
9ـ «اسراف یعنی تجاوز از حد مباح و روا، به حدی که مباح و روا نباشد، چه این تجاوز در جهت افراط و زیادهروی باشد و چه در جهت تفریط و اتلاف و مهمل گذاردن. مثلاً خوردن بیش از حد لازم که موجب ضایعات جسمانی شود، اسراف و زیادهروی است. همچنین نخوردن خوراکیهای موجود که موجب هدر رفتن و از بین رفتن آنها شود، نیز اسراف و اتلاف است.» (کتاب «از چه وقت حجاب وارد اسلام شد و چرا؟» نوشته محمد جعفری، فصل دوم ذیل آیه «یَابَنِى ءَادَمَ خُذُوا زِینَتَکُمْ عِندَ کُلِّ مَسْجِدٍ وَکُلُوا وَاشْرَبُوا وَلَا تُسْرِفُوا إِنَّهُۥ لَا یُحِبُّ ٱلْمُسْرِفِینَ» (اعراف 31)
10ـ «أَئِنَّکُمْ لَتَأْتُونَ الرِّجَالَ وَتَقْطَعُونَ السَّبِیلَ وَتَأْتُونَ فِی نَادِیکُمُ الْمُنکَرَ» (عنکبوت 29)/ «أَئِنَّکُمْ لَتَأْتُونَ الرِّجَالَ شَهْوَهً مِّن دُونِ النِّسَاء بَلْ أَنتُمْ قَوْمٌ تَجْهَلُونَ» (نمل 55)/ «إِنَّکُمْ لَتَأْتُونَ الرِّجَالَ شَهْوَهً مِّن دُونِ النِّسَاء بَلْ أَنتُمْ قَوْمٌ مُّسْرِفُونَ» (اعراف 81)/ «أَتَأْتُونَ الذُّکْرَانَ مِنَ الْعَالَمِینَ وَتَذَرُونَ مَا خَلَقَ لَکُمْ رَبُّکُمْ مِنْ أَزْوَاجِکُم بَلْ أَنتُمْ قَوْمٌ عَادُونَ» (شعراء 165 و 166)
11ـ «فَمَا کَانَ جَوَابَ قَوْمِهِ إِلَّا أَن قَالُوا ائْتِنَا بِعَذَابِ اللَّهِ إِن کُنتَ مِنَ الصَّادِقِینَ» (عنکبوت 29)/ «فَمَا کَانَ جَوَابَ قَوْمِهِ إِلَّا أَن قَالُوا أَخْرِجُوا آلَ لُوطٍ مِّن قَرْیَتِکُمْ إِنَّهُمْ أُنَاسٌ یَتَطَهَّرُونَ» (نمل 56)/ «وَمَا کَانَ جَوَابَ قَوْمِهِ إِلاَّ أَن قَالُواْ أَخْرِجُوهُم مِّن قَرْیَتِکُمْ إِنَّهُمْ أُنَاسٌ یَتَطَهَّرُونَ» (اعراف 82)/ «قَالُوا لَئِن لَّمْ تَنتَهِ یَا لُوطُ لَتَکُونَنَّ مِنَ الْمُخْرَجِینَ» (167)
12ـ «قَالَ إِنِّی لِعَمَلِکُم مِّنَ الْقَالِینَ» (شعراء 168)
13ـ «رَبِّ نَجِّنِی وَأَهْلِی مِمَّا یَعْمَلُونَ» (شعراء 169)/ «قَالَ رَبِّ انصُرْنِی عَلَى الْقَوْمِ الْمُفْسِدِینَ» (عنکبوت 30)
14ـ «هَلْ أَتَاکَ حَدِیثُ ضَیْفِ إِبْرَاهِیمَ الْمُکْرَمِینَ» (ذاریات 24)/ «وَنَبِّئْهُمْ عَن ضَیْفِ إِبْراَهِیمَ» (حجر 51)
15ـ «إذْ دَخَلُوا عَلَیْهِ فَقَالُوا سَلَاماً» (ذاریات 25 و حجر 52)/ «وَلَقَدْ جَاءتْ رُسُلُنَا إِبْرَاهِیمَ بِالْبُـشْرَى قَالُواْ سَلاَماً» (هود 69)/ «وَلَمَّا جَاءتْ رُسُلُنَا إِبْرَاهِیمَ بِالْبُشْرَى» (عنکبوت 31)
16ـ «قَالَ سَلَامٌ قَوْمٌ مُّنکَرُونَ» (ذاریات 25)/ «قالَ سَلاَمٌ» (هود 69)
17ـ «فَرَاغَ إِلَى أَهْلِهِ فَجَاء بِعِجْلٍ سَمِینٍ، فَقَرَّبَهُ إِلَیْهِمْ» (ذاریات 26 و 27)/ «فَمَا لَبِثَ أَن جَاء بِعِجْلٍ حَنِیذٍ» (هود 69)
18ـ «قَالَ أَلَا تَأْکُلُونَ، فَأَوْجَسَ مِنْهُمْ خِیفَهً» (ذاریات 27 و 28)/ «قَالَ إِنَّا مِنکُمْ وَجِلُونَ» (حجر 52)/ «فَلَمَّا رَأَى أَیْدِیَهُمْ لاَ تَصِلُ إِلَیْهِ نَکِرَهُمْ وَأَوْجَسَ مِنْهُمْ خِیفَهً» (هود 70)
19ـ «قَالُوا لَا تَخَفْ وَبَشَّرُوهُ بِغُلَامٍ عَلِیمٍ» (ذاریات 28)/ «قَالُواْ لاَ تَوْجَلْ إِنَّا نُبَشِّرُکَ بِغُلامٍ عَلِیمٍ» (حجر 53)/ «قَالُواْ لاَ تَخَفْ» (هود 69)
20ـ «قَالَ أَبَشَّرْتُمُونِی عَلَى أَن مَّسَّنِیَ الْکِبَرُ فَبِمَ تُبَشِّرُونَ» (حجر 54)
21ـ «قالوا بَشَّرْناکَ بِالْحَقِّ فَلا تَکُن مِّنَ الْقانِطینَ» (حجر 55)
22ـ «قالَ وَمَن یَقْنَطُ مِن رَّحْمَهِ رَبِّهِ إِلاَّ الضّآلُّونَ» (حجر 56)
23ـ «فَأَقْبَلَتِ امْرَأَتُهُ فِی صَرَّهٍ فَصَکَّتْ وَجْهَهَا وَقَالَتْ عَجُوزٌ عَقِیمٌ» (ذاریات 29)
24ـ «قَالُوا کَذَلِکَ قَالَ رَبُّکِ إِنَّهُ هُوَ الْحَکِیمُ الْعَلِیمُ» (ذاریات 30)
25ـ «قَالَ فَمَا خَطْبُکُمْ أَیُّهَا الْمُرْسَلُونَ» (ذاریات 31 و حجر 57)
26ـ «قالوا إنّا اُرْسِلْنَا إلَى قَوْمٍ مُّجْرِمینَ» (ذاریات 32 و حجر 58)/ «إنَّا أُرْسِلْنَا إلَى قَوْمِ لُوطٍ» (هود 70)
27ـ «لِنُرْسِلَ عَلَیْهِمْ حِجَارَهً مِّن طِینٍ، مُسَوَّمَهً عِندَ رَبِّکَ لِلْمُسْرِفِینَ» (ذاریات 33 و 34)/ «قَالُوا إِنَّا مُهْلِکُو أَهْلِ هَذِهِ الْقَرْیَهِ إِنَّ أَهْلَهَا کَانُوا ظَالِمِینَ» (عنکبوت 31)
28ـ «قَالَ إنَّ فِیهَا لُوطاً» (عنکبوت 32)
29ـ «قَالُوا نَحْنُ أَعْلَمُ بِمَن فِیهَا لَنُنَجِّیَنَّهُ وَأَهْلَهُ إِلَّا امْرَأَتَهُ کَانَتْ مِنَ الْغَابِرِینَ» (عنکبوت 32)/ «إلّا آلَ لُوطٍ إنّا لَمُنَجُّوهُمْ أجْمَعینَ، إلَّا امْرَأتَهُ قَدَّرْنَا إنَّها لَمِنَ الْغابِرینَ» (حجر 59 و 60)
30ـ «وَامْرَأَتُهُ قَآئِمَهٌ فَضَحِکَتْ» (هود 71)
31ـ «فَبَشَّرْنَاهَا بِإِسْحَاقَ وَمِن وَرَاء إِسْحَاقَ یَعْقُوبَ» (هود 71)
32ـ «قَالَتْ یَا وَیْلَتَى أَأَلِدُ وَأَنَاْ عَجُوزٌ وَهَـذَا بَعْلِی شَیْخاً إِنَّ هَـذَا لَشَیْءٌ عَجِیبٌ» (هود 72)
33ـ «قَالُواْ أَتَعْجَبِینَ مِنْ أَمْرِ اللّهِ رَحْمَتُ اللّهِ وَبَرَکَاتُهُ عَلَیْکُمْ أَهْلَ الْبَیْتِ إِنَّهُ حَمِیدٌ مَّجِیدٌ» (هود 73)
34ـ مفردات الفاظ قرآن کریم، علامه راغب اصفهانی، ترجمه حسین خداپرست، ناشر: کتاب عقیق، چاپ چهارم 1398
35ـ قرآن مبین، ترجمه، توضیح و تفسیر فشرده قرآن به قرآن، علی اکبر طاهری قزوینی، ویراست سوم، انتشارات قلم، 1395
36ـ در آیات بقره 133، 136 و 140، آل عمران 84، نساء 163 و ابراهیم 39 که تمام آیاتی هستند که نام اسماعیل و اسحاق در آنها آمده؛ اول نام اسماعیل میآید و بعد نام اسحاق.
37ـ «رَّبَّنَا إنِّی أَسْکَنتُ مِن ذُرِّیَّتِی بِوَادٍ غَیْرِ ذِی زَرْعٍ عِندَ بَیْتِکَ الْمُحَرَّمِ» (ابراهیم 37)
38ـ در آیه 72 سوره انبیاء هم میفرماید «وَوَهَبْنَا لَهُ إِسْحَاقَ وَیَعْقُوبَ نَافِلَهً» (انبیاء 72) که برای بارمعنایی «وهب» رجوع کنید مقاله «غفلت از بار معنایی «وهب»؛ موجب بدفهمی در قرآن» (بخش چهارم عیسی فرزندخوانده مریم)
39ـ مفردات الفاظ قرآن کریم، علامه راغب اصفهانی، ترجمه حسین خداپرست، ناشر: کتاب عقیق، چاپ چهارم 1398
40ـ «فَلَمَّا جَاء آلَ لُوطٍ الْمُرْسَلُونَ، قَالَ إِنَّکُمْ قَوْمٌ مُّنکَرُونَ» (حجر 61 و 62)/ «وَلَمَّا أَن جَاءتْ رُسُلُنَا لُوطاً» (عنکبوت 33)/ «وَلَمَّا جَاءتْ رُسُلُنَا لُوطاً» (هود 77)
41ـ «قَالُواْ بَلْ جِئْنَاکَ بِمَا کَانُواْ فِیهِ یَمْتَرُونَ، وَأَتَیْنَاکَ بَالْحَقِّ وَإِنَّا لَصَادِقُونَ» (حجر 63 و 64)
42ـ «وَقَالُوا لَا تَخَفْ وَلَا تَحْزَنْ إِنَّا مُنَجُّوکَ وَأَهْلَکَ إِلَّا امْرَأَتَکَ کَانَتْ مِنَ الْغَابِرِینَ، إِنَّا مُنزِلُونَ عَلَى أَهْلِ هَذِهِ الْقَرْیَهِ رِجْزاً مِّنَ السَّمَاءِ بِمَا کَانُوا یَفْسُقُونَ» (عنکبوت 33 و 34)/ «إِنَّا أَرْسَلْنَا عَلَیْهِمْ حَاصِباً إِلَّا آلَ لُوطٍ نَّجَّیْنَاهُم بِسَحَرٍ، نِعْمَهً مِّنْ عِندِنَا کَذَلِکَ نَجْزِی مَن شَکَرَ، وَلَقَدْ أَنذَرَهُم بَطْشَتَنَا فَتَمَارَوْا بِالنُّذُرِ» (قمر 34 تا 36)/ «وَنَجَّیْنَاهُ وَلُوطاً إِلَى الْأَرْضِ الَّتِی بَارَکْنَا فِیهَا لِلْعَالَمِینَ» (انبیاء 71)/ «وَنَجَّیْنَاهُ مِنَ الْقَرْیَهِ الَّتِی کَانَت تَّعْمَلُ الْخَبَائِثَ إِنَّهُمْ کَانُوا قَوْمَ سَوْءٍ فَاسِقِینَ وَأَدْخَلْنَاهُ فِی رَحْمَتِنَا إِنَّهُ مِنَ الصَّالِحِینَ» (انبیاء 74 و 75)
43ـ «فَأَسْرِ بِأَهْلِکَ بِقِطْعٍ مِّنَ اللَّیْلِ وَاتَّبِعْ أَدْبَارَهُمْ وَلاَ یَلْتَفِتْ مِنکُمْ أَحَدٌ وَامْضُواْ حَیْثُ تُؤْمَرُونَ» (حجر 65)
44ـ «وَقَضَیْنَا إِلَیْهِ ذَلِکَ الأَمْرَ أَنَّ دَابِرَ هَؤُلاء مَقْطُوعٌ مُّصْبِحِینَ» (حجر 66)
45ـ «سِیءَ بِهِمْ وَضَاقَ بِهِمْ ذَرْعاً» (عنکبوت 33)/ «سِیءَ بِهِمْ وَضَاقَ بِهِمْ ذَرْعاً وَقَالَ هَـذَا یَوْمٌ عَصِیبٌ» (هود 77)
46ـ «وَجَاء أَهْلُ الْمَدِینَهِ یَسْتَبْشِرُونَ» (حجر 67)/ «وَجَاءهُ قَوْمُهُ یُهْرَعُونَ إِلَیْهِ وَمِن قَبْلُ کَانُواْ یَعْمَلُونَ السَّیِّئَاتِ» (هود 78)
47ـ «قَالَ إِنَّ هَؤُلاء ضَیْفِی فَلاَ تَفْضَحُونِ وَاتَّقُوا اللّهَ وَلاَ تُخْزُونِ» (حجر 68 و 69)
48ـ «قَالُوا أَوَلَمْ نَنْهَکَ عَنِ الْعَالَمِینَ» (حجر 70)
49ـ «قَالَ هَؤُلاء بَنَاتِی إِن کُنتُمْ فَاعِلِینَ» (حجر 71)/ «قَالَ یَا قَوْمِ هَـؤُلاء بَنَاتِی هُنَّ أَطْهَرُ لَکُمْ فَاتَّقُواْ اللّهَ وَلاَ تُخْزُونِ فِی ضَیْفِی أَلَیْسَ مِنکُمْ رَجُلٌ رَّشِیدٌ» (هود 78)
50ـ «قَالُواْ لَقَدْ عَلِمْتَ مَا لَنَا فِی بَنَاتِکَ مِنْ حَقٍّ وَإِنَّکَ لَتَعْلَمُ مَا نُرِیدُ» (هود 79)
51ـ «وَلَقَدْ رَاوَدُوهُ عَن ضَیْفِهِ فَطَمَسْنَا أَعْیُنَهُمْ» (قمر 37)
52ـ «قَالَ لَوْ أَنَّ لِی بِکُمْ قُوَّهً أَوْ آوِی إِلَى رُکْنٍ شَدِیدٍ» (هود 80)
53ـ «قَالُواْ یَا لُوطُ إنَّا رُسُلُ رَبِّکَ لَن یَصِلُواْ إلَیْکَ» (هود 81)
54ـ «فَأَسْرِ بِأَهْلِکَ بِقِطْعٍ مِّنَ اللَّیْلِ وَلاَ یَلْتَفِتْ مِنکُمْ أَحَدٌ إِلاَّ امْرَأَتَکَ إِنَّهُ مُصِیبُهَا مَا أَصَابَهُمْ إِنَّ مَوْعِدَهُمُ الصُّبْحُ أَلَیْسَ الصُّبْحُ بِقَرِیبٍ» (هود 81)
55ـ «فَأَخْرَجْنَا مَن کَانَ فِیهَا مِنَ الْمُؤْمِنِینَ، فَمَا وَجَدْنَا فِیهَا غَیْرَ بَیْتٍ مِّنَ الْمُسْلِمِینَ» (ذاریات 35 و 36)
56ـ «فَأَنجَیْنَاهُ وَأَهْلَهُ إِلَّا امْرَأَتَهُ قَدَّرْنَاهَا مِنَ الْغَابِرِینَ» (نمل 57)/ «فَأَنجَیْنَاهُ وَأَهْلَهُ إِلاَّ امْرَأَتَهُ کَانَتْ مِنَ الْغَابِرِینَ» (اعراف 83)/ «إِذْ نَجَّیْنَاهُ وَأَهْلَهُ أَجْمَعِینَ إِلَّا عَجُوزاً فِی الْغَابِرِینَ» (صافات 134 و 135)/ «فَنَجَّیْنَاهُ وَأَهْلَهُ أَجْمَعِینَ إِلَّا عَجُوزاً فِی الْغَابِرِینَ» (شعراء 170 و 171)
57ـ «ضَرَبَ اللَّهُ مَثَلاً لِّلَّذِینَ کَفَرُوا اِمْرَأَهَ نُوحٍ وَاِمْرَأَهَ لُوطٍ کَانَتَا تَحْتَ عَبْدَیْنِ مِنْ عِبَادِنَا صَالِحَیْنِ فَخَانَتَاهُمَا فَلَمْ یُغْنِیَا عَنْهُمَا مِنَ اللَّهِ شَیْئاً وَقِیلَ ادْخُلَا النَّارَ مَعَ الدَّاخِلِینَ» (تحریم 10)
58ـ «فَلَمَّا جَاء أَمْرُنَا جَعَلْنَا عَالِیَهَا سَافِلَهَا وَأَمْطَرْنَا عَلَیْهَا حِجَارَهً مِّن سِجِّیلٍ مَّنضُودٍ، مُّسَوَّمَهً عِندَ رَبِّکَ وَمَا هِیَ مِنَ الظَّالِمِینَ بِبَعِیدٍ» (هود 82 و 83)/ «وَأَمْطَرْنَا عَلَیْهِم مَّطَراً فَسَاء مَطَرُ الْمُنذَرِینَ» (نمل 58)/ «أَمْطَرْنَا عَلَیْهِم مَّطَراً فَانظُرْ کَیْفَ کَانَ عَاقِبَهُ الْمُجْرِمِینَ» (اعراف 84)/ «فَأَخَذَتْهُمُ الصَّیْحَهُ مُشْرِقِینَ، فَجَعَلْنَا عَالِیَهَا سَافِلَهَا وَأَمْطَرْنَا عَلَیْهِمْ حِجَارَهً مِّن سِجِّیلٍ» (حجر 73 و 74)/ «فَذُوقُوا عَذَابِی وَنُذُرِ، وَلَقَدْ صَبَّحَهُم بُکْرَهً عَذَابٌ مُّسْتَقِرٌّ فَذُوقُوا عَذَابِی وَنُذُرِ» (قمر 37 تا 39)/ «ثُمَّ دَمَّرْنَا الْآخَرِینَ وَإِنَّکُمْ لَتَمُرُّونَ عَلَیْهِم مُّصْبِحِینَ وَبِاللَّیْلِ» (صافات 136 تا 138)/ «ثُمَّ دَمَّرْنَا الْآخَرِینَ وَأَمْطَرْنَا عَلَیْهِم مَّطَراً فَسَاء مَطَرُ الْمُنذَرِینَ» (شعراء 172 و 173)
59ـ «وَلَقَد تَّرَکْنَا مِنْهَا آیَهً بَیِّنَهً لِّقَوْمٍ یَعْقِلُونَ» (عنکبوت 35)/ «أَفَلَا تَعْقِلُونَ» (صافات 138)/ «إِنَّ فِی ذَلِکَ لَآیَهً وَمَا کَانَ أَکْثَرُهُم مُّؤْمِنِینَ، وَإِنَّ رَبَّکَ لَهُوَ الْعَزِیزُ الرَّحِیمُ» (شعراء 174 و 175)/ «وَتَرَکْنَا فِیهَا آیَهً لِّلَّذِینَ یَخَافُونَ الْعَذَابَ الْأَلِیمَ» (ذاریات 37)/ «إِنَّ فِی ذَلِکَ لآیَاتٍ لِّلْمُتَوَسِّمِینَ، وَإِنَّهَا لَبِسَبِیلٍ مُّقیمٍ، إِنَّ فِی ذَلِکَ لآیَهً لِّلْمُؤمِنِینَ» (حجر 75 تا 77)
60ـ واژههای دخیل در قرآن مجید، آرتور جفری، ترجمه دکتر فریدون بدرهای، نقل از پانویس
61ـ فرهنگ المعجم الوسیط، ترجمه محمد بندرریگی، انتشارات اسلامی، چاپ پنجم 1394