جان،
هستی
و
وطنم
در
آتش می سوزد
سده هاست
بوی دود.
بوی خونِ درختانِ امید و علف زارهای زندگی وش، سر زمینم را فرا گرفته است.
از سوختگی های درمانناپذیر سینه و بل شریان زندگیم پر از خفگی شده است
…………………………………………………………
ما مردمان سر زمینهای سوخته،
سده هاست شاهد سوختن آبادی و آبادانی،
باغ های اندیشه، خرمندی و زندگانی،
شاهدِ
آتش و آتش و باز هم آتشیم
آری …
من
اما
امروز بیش از هر زمانی،
جسم وجانم اتش گرفته.
آتشی بی دود،
آتشی که درون را می سوزاند.
چون به برون می رسد
شعله هایش عرش را خاکستر و هستی ملتم را ویرانمی کند.
آری آری خانه ام آتش گرفته است ،،
شعله هایش
مرگِ سبزه زارها، از یک سو،
کهن درختان تاریخم از سویی دگر
و
نهالهای پر امید وطنم را از هر سو رقم می زند.
مردمم بدانند
نهالهای امروز ، درختان پر بار فردایند.
آنها
شایسته نگاهداریند.
دیر بازی است که داس مرگ به جانشان افتاده است.
داسِ آتش
داس مرگ و ویرانی است ، جان سرزمینم را چه حرفه ای درو می کند.
سیاوش های وطنم با بیرق صلح در دست در میان اتش و خون چه ذره ذره می سوزند.
در درون شعله هایش
جان وامکان میهن و منطقه ام رفته بر باد.
آسمانش خالی از فریاد…
و زیر تیزی داس ارباب زجه کودکان کار ودختران فرار…،
ناله های درماندگانِ روز گار
دادخواهی را ندا می زند.
ازین سو
اما
ندا و هواری نیست و نه دادی که جور بیداد زمان
فریاد زند.
کجایند دستان های روزگار،
آنان که هفت خوانها را با صلابت در می نوردیدند.
وهم
دستانی که بسوی زمین خورده ای دراز شوند.
کجایند مردان وزنان پیر و جوان تا فریاد دادخواهی خویش را بر پهنه آسمان وجود خود وانسان تا همیشه حک کنند.
کجایند.
آرشان اعصار
آنان که جانشان را برای زیستن در آزادی و استقلال در کمان میگذاشتند.
کجایند
یاران زندگی در عزت و کرامت.
قهرمانانی
که یار را می خوانند و انعکاس ندایشان تاریخ را مشحون از داد خواهی می کند
آیا گیو وگودزر در زنجیرند.
یا که در چاه برادر فتاده است
رستم …
کجایند،
آرمان خواهان رستم صولتی که هفت خوان زندگی را در می نوردند، از نیمه رها نمی کنندتا آخر بر عهد خویش می ایستند.
آیا غایب ند شیر زنان و رادمردان سر زمین سر زنده ایران؟
آنان که با نماد زیست جهنمی که ستم پذیری، سستی و ناامیدی است، مستمر در مبارزه اند.
تا بیرون راندن آن آرام و قرار ندارند
و
تا
درِ سبزار زندگی را به روی خویش نگشایند.از پای نمی نشینند.
امروز نه وقت مویه و زاریست،
که زمان ایستادن بر آرمان بشریست
روز زنده شدن به خویش و حق خویش،
روز رستم و آرشی ست.
روز عارف شدن بر توانایی های نهفته درانسان
تا بینهایت است .
روز مبارزه دائمی انسان با پلیدی،
با دیو درون و دیوستانهای برون است.
تا دیو سپید پلیدی که تاریکی می آفریند و ستم بر ستم می افزاید در خویش منهزم و از زیست خود براند.؟
” تقدیم به نصرالله لشنی”