back to top
خانهدیدگاه هامحمد جعفری: دنیا چیست؟ و نقش تقوی در دنیا

محمد جعفری: دنیا چیست؟ و نقش تقوی در دنیا

Jafari Mohamad

هر کسی، فراخور اوضاع و احوال خود باید بداند که از دنیا چه می‌خواهد؟ برای اینکه بداند از دنیا چه می خواهد، قبل از هر چیز لازم است که از واقعیت خود دنیا تا جای ممکن آگاهی پیدا بکند؛ تا که بداند از آن چه می‌تواند بخواهد. از این رو، درک درست از دنیا اهمیتی به تمام دارد. واقعیت وحقیقت دنیا را تا جای ممکن درست فهمیدن، چراغ راهنمای آدمی برای رسیدن به اهدافی است که در سر می پروراند. این چراغ راهنما مسیر و چند و چون کوشش آدمی را روشن می کند.

از نظر خدا باوران و خدا ناباوران، وقوع یک امر معین و حتمی است؛ آن امر که هیچ کس شکی در وقوع آن ندارد، این است: از روزی که چشم به جهان می گشائیم، مرگ هم به همراه ما متولد می شود. چند صباحی در این دنیا زندگی می کنیم و سپس می‌میریم. حکیم ابوالقاسم فردوسی فرایند زندگی و مرگ را چه زیبا به نظم آورده است:

به پیر و جوان یک به یک ننگرد     شکاری که پیش   آیدش بشکرد

جهان را چنین است ساز و   نهاد     که جز مرگ را کس ز مادر نزاد

ز مادر همه مرگ را     زاده ایم       همه بنده ایم   ارچه   آزاده ایم

الهیون و خدا باوران معتقدند که پس از زندگی در این دنیا به حیات و نشئه‌ای دیگر از زندگی که ادامه همین زندگی دنیا است منتقل می‌شویم. اما مادیون و خدا ناباوران زندگی خود را همین حیات دنیوی تلقی می‌انگارند. معتقدند زندگی هر آدمی در همین دنیا است و پس از مرگ چیزی وجود ندارد؛ یا هر چه هست همین دنیا است. در این دنیا، همه انسانها، از همه نوع، با هم زندگی می کنند و لاجرم روابط و مناسباتی با هم دارند. این روابط و مناسبات لازم است به نحوی طراحی شود که همه بتوانند با همزیستی مسالمت آمیز در کنار یکدیگر زندگی داشته باشند. البته فعلاً این موضوع، موضوع بحث ما نیست و در جای دیگر مورد بحث قرار گرفته و باز هم قرار خواهد گرفت.

حقیقت دنیا از دید خداباوران:

چون الهیون و خدا پرستان به سرای باقی باور دارند، باید برای ادامه حیات خود در نشئه دیگر، یا سرای آخرت درک مشخصی از این دنیا که فعلاً در آن زندگی می کنند داشته باشند. از دید من، به پرسش دنیا چیست؟ آیه زیر دقیق و شفاف ‌ترین پاسخ را می‌دهد:

اعْلَمُوا أَنَّمَا الحْیَوهُ الدُّنْیَا لَعِبٌ وَ لهَوٌ وَ زِینَهٌ وَ تَفَاخُرُ بَیْنَکُمْ وَ تَکاثُرٌ فی الأَمْوَلِ وَ الأَوْلَدِ(1) کَمَثَلِ غَیْثٍ أَعجَب الْکُفَّارَ نَبَاتُهُ ثمَّ یهِیجُ فَترَاهُ مُصفَرًّا ثمَّ یَکُونُ حُطماً (2) وَ فی الاَخِرَهِ عَذَابٌ شدِیدٌ وَ مَغْفِرَهٌ مِّنَ اللَّهِ وَ رِضوَنٌوَ مَا الحْیَوهُ الدُّنْیَا إِلا مَتَعُ الْغُرُور (3) (حدید/20)

این آیه در سه قسمت یا سه مرحله دنیا را به تصویر می کشد. در قسمت اول می فرماید: اعْلَمُوا أَنَّمَا الحْیَوهُ الدُّنْیَا لَعِبٌ وَ لهَوٌ وَ زِینَهٌ وَ تَفَاخُرُ بَیْنَکُمْ وَ تَکاثُرٌ فی الأَمْوَلِ وَ الأَوْلَدِ(1)

1-« بدانید زندگی دنیا بازی و سرگرمی و مایه تجمل و فخر فروشی به یکدیگر و فزون خواهی در اموال و فرزندان است.»

   در این قسمت از آیه حقیقت زندگی دنیا از پنج ویژگی و یا صفت یاد شده در این آیه خالی نیست که با زبانی تمثیلی به خوبی ترسیم شده است:

1- بازی است

2- سرگرمی است

3- یا تجمل و زینت است

4- یا فخر فروشی است

5- و یا زیاده خواهی و فزون طلبی

گمان نمی کنم از نظر خدا نا باوران و یا مادیون نیز، حیات این دنیا چیزی جز این پنج ویژگی و یا صفت یاد شده در آیه باشد. منتهیا ، خدا ناباوران با یک چشم به دنیا نگاه می کنند. از این‌رو، بهره بردن و لذت بردن هر چه بیشتر از متاع دنیا برای آدمی با اشکال مختلف هدف اصلی می‌گردد. بنابر این، در قسمت اول که دنیا شامل این 5 ویژگی است همه با هم تقریباً موضعی یکسان داریم.

قسمت دوم: کَمَثَلِ غَیْثٍ أَعجَب الْکُفَّارَ نَبَاتُهُ ثمَّ یهِیجُ فَترَاهُ مُصفَرًّا ثمَّ یَکُونُ حُطماً  

در بخش دوم و یا قسمت دوم، توضیح می‌دهد زندگی در این دنیا چگونه زندگی است؟ با تمثیلی بسیار واقع بینانه و حقیقی، می گوید: مثال این دنیا [مثل آنها] مانند بارانی است که گیاهان روئیده از آن، کشاورزان را به خرسندی و شگفتی می آرد. سپس پژمرده می شود بگونه ای که آن را زرد می بینی، سپس به کاه بدل می گردد و سپس خرد و ریز می شود.

بالاخره همه، از راه تجربه، این واقعیت را به چشم خود و شناخته‌ایم که بذری که در زمین کاشته می شود، از زمین سر بر می آورد، رشد ونمو می کند، به بار می‌نشیند، میوه می دهد و آدمی را به وجد و شادی می آورد و سپس پژمرده و خشک و آنگاه خرد و ریز می‌گردد و به خاک تبدیل می‌شود. انسان هم ابتدا مانند همان بذر از رحم مادر زاده می شود، نمو و رشد می کند، بزرگ می شود، آدمی رشید و توانا می‌گردد و میوه خود را که همان حاصل فعالیتهای استعدادهای او است به پدر و مادر و هم نوعان خود می‌دهد. سپس سیر نزولی را طی می کند و در نهایت خوشیده و خشک شده به خاک باز می‌گردد. گمان نمی کنم که در این باره هم مادیون و الهیون فهمشان چندان تفاوتی داشته باشد.      

در قسمت آخر آیه می گوید: وَ فی الاَخِرَهِ عَذَابٌ شدِیدٌ وَ مَغْفِرَهٌ مِّنَ اللَّهِ وَ رِضوَنٌوَ مَا الحْیَوهُ الدُّنْیَا إِلا مَتَعُ الْغُرُور و در آن سرای [ برای کسانی که حقیقت را پوشانده اند] عذابی سخت است و برای [مؤمنان و پیروان حقیقت] از جانب خدا آمرزش و خشنودی است و زندگی دنیا جز کالای فریبنده نیست.»

تفاوت برداشت دو دسته و یا دو طرز تفکر در این قسمت سوم نهفته است: مادیون با یک چشم فقط مادی به دنیا نگاه می کنند و هدف آنها هر چه بیشتر متنعم شدن از مواهب دنیوی است و از این تنعم مادی است که به خود هویت می‌بخشند. ولی خدا باوران با دو چشم مادی و معنوی به دنیا نگاه می کنند. از نظر الهیون نعمات مادی هدف نیست و انسان از آن تنعمات مادی نیست که باید هویت بگیرد؛ بلکه هدف بازگشت به خدا و هویت یابی به رشد تا بی‌نهایت که او است، هویت می گیرد. از واصل شدن به اصل خود که از اوییم، باید هویت جست. که فرمود: نفخت فیه من روحی . هر دو دسته یا همه آدمیان می توانند و حق دارند که از نعمات مادی بهره ببرند. اما دراینکه چگونه و از چه راه و با کدام وسیله باید از نعمات دنیوی بهره برد، نظرها و دید ها متفاوت است.

این نکته قابل تعمق است: بسیاری از آدمیان که فکر می کنند، خدا پرست هستند؛ اما وقتی به عملشان نگاه می کنی از هر ماده پرستی ماده پرست تر هستند. اینان خدای ذهنی خود را می پرستند و یا من ذهنی خود را خدا تصور می کنند. مثلاً روحانیون جمهوری اسلامی ماده پرست ترین گروهی و یا حکومتی است که من می شناسم. ماده پرستی و خدا پرستی به گفتن و اسم و شناسنامه نیست، به عمل، روش و منش آدمی در طول زندگی بستگی دارد. آن ها که به مردم به دروغ می گفتند که مادیات جیفه دنیا است و یا اقتصاد مال خر است. حال که بر قدرت مسلط شده‌اند، نگاه کنید وقتی مردم نسبت به تجاوز به حقوق خود اعتراض می کنند، با گلوله و به سبعانه ترین صورت به آن ها پاسخ می دهند. خدایی که این روحانیون به مردم معرفی کرده و می کنند، خدایی است، رشوه بگیر، قتال، مال و پول و مقام پرست، ظالم و جباری به مانند، امپراطوران خونخوار و ستمگری که از خونخواری و ستمگری خود لذت می بردند. وقتی آقای خمینی می گوید اگر ما همه مردم دنیا را برای اسلام بکشیم، ارزش دارد آیا باور خود را به چنین خدایی اظهار نمی‌کند؟

سئوال مهم برای دینداران این است: چرا قران می گوید: دنیا کالا و یا سرای فریبنده است؟

وقتی دقیق در این پنج ویژگی و یا صفت دنیا بنگریم، ازدید کسانی بنگریم که با هر دو چشم مادی و معنوی به دنیا نگاه می کنند، آیا دنیا را گذرا و از بین رفتنی و آخرت را جاودان نمی بینیم؟ چرا ! آیا چیزی که امروز هست و فردا نیست و نابود می شود، یک چیز موهومی نیست؟ چرا! اینجا این سئوال برای بسیاری مطرح می شود: اگر همه اینها موهوماتی بیش نیست، پس چرا ما باید به کار و کوشش بپردازیم؟ این سئوال پاسخ مفصل می طلبد که وقت و جای پرداختن به آن، این‌جا نیست. اما مختصر اینکه دنیا مکان و مزرعه ای است که در آن سرمایه گذاری و کشت می شود، برای برداشت محصولی که نیاز آدمی را، هم در این دنیا و هم در آن دنیا بر می‌آورد. الدنیا مزرعه الآخره

مادیت و معنویت

وقتی از چشم خدا باوران دنیا سرای موهومی بیش نیست و ما هم بایستی به جهد و کار و کوشش بپردازیم، از کجا بفهمیم که کاری و کوششی که می کنیم مادی است و یا معنوی؟ و آیا رابطه ای بین مادیت و معنویت وجود دارد؟

سعی و کوششهای در این دنیا چه مادی و چه معنوی با هم در رابطه هستند. یعنی اینکه مادیت و معنویت با هم رابطه دارند. فرضاً اگر ما کار و کوشش می کنیم که پول به دست آوریم. اگرما این پول را از راه مشروع به دست می آوریم، با قصد خیر و قربت به او، در آسایش خانواده و بستگان و رسیدگی به تهی دستان و یا عمران و آبادی همین دنیا و یا برای آسایش نسل حاضر و نسلهای آینده، نظیر ساختن مدرسه ، بیمارستان، دانشگاه و این قبیل مراکز عام المنفعه، صرف کنیم، این کار و کوشش هم مادی و هم معنوی است زیرا در رابطه با خدا انجام می‌گیرد و خالی از پنج صفت دنیا است. اما اگر ما با عمل خود از هر راهی که شد پول به دست آوریم و به دیگران فخر بفروشیم و چشم و هم چشمی کنیم؛ به دیگران بگوئیم یا وانمود کنیم که ماشین ما، خانه ما ، فرزندان ما، بهترین ها هستند، قدرت ما بیشتر است. استعداد و توانائی ما بر تر است و حتی به خودمان بگوئیم بله من چنین و چنانم، همه این ها مادی است. همه این کوشش ها و عمل ها مادی است و فقط شاید به درد همین دنیا بخورد. که تازه آن هم معلوم نیست چرا که مکن است هر لحظه از دست ما بدر رود.

از این بالاتر، هر کار و کوشش و یا عملی که آدمی می کند، یا مادی – معنوی است و یا ظاهر معنوی و باطن مادی دارد و یا مادی صرف است. برای مثال، پرداختن به امور نیک، از قبیل دستگیری از دیگران و کودکان بی‌سرپرست و ساختن مدارس و بیمارستان و…، اگر نیت نزدیکی به خدا نباشد، عملی با ظاهر معنوی و باطنی مادی می‌شود و یکی از 5 صفت و بسا همه صفتهای دنیا را پیدا می‌کند. این آن واقعیت است که خداناباوران و خدا قدرت بین‌ها از آن غافلند. باز اگر ما در جمعی حاضر باشیم که برای عمل خیر تشکیل شده است و بوقت طلب کمک از حاضران، در مقام خود نمایی، یک میلیون و یا چند میلیون بدهیم، با این قصد که موقعیتی پیدا کنیم و با استفاده از این و آن فرصت، چند برابر آن را در آینده بگیریم و یا عاید خود کنیم، عمل ما بظاهر معنوی و به واقع مادی است و یک یا چند صفت از صفت‌های دنیا را دارد.

فرا گیری علم و دانش که یک عمل معنوی است؛ اگر برای این باشد که ما خود را تافته جدا بافته از دیگران فرض کنیم. یا تصور کنیم که خود از دیگران بالاتر و برتر هستیم و یا عمل ما بالاتر و بهتر است و کلید راه حالها فقط در دست ما است و یا فقط ما همه چیز را فهمیده ایم و دیگران باید از ما حرف شنوی داشته باشند، این علم و دانش ما مادی و جهل است و حجابی است برای فهم و دریافت حقیقت که «العلم حجاب الاکبر».

مسندهای دنیوی برای انسانی که وارسته نباشد هلاکت بار و مادی‌گری است. تجربه نیز به ما می‌گوید که روحانیون که خود را وارسته وانمود می‌کردند، وقتی به قدرت رسیدند از هر جباری جبار تر شدند و «علم» خود را دست‌آویز سلطه بر مردم و ارتکاب ظلم و ستم و تجاوز به حقوق و مال و ناموس مردم کردند. چنین «علمی» بزرگترین حجاب و مانع مشاهده حقیقت است. کسانی هستند که دائم در کار و تلاش و در انواع اشتغالات ظاهراً مادی هستند اما در عین حال دل و جانشان اسیر مطامع دنیوی نیست و از کار خود هویت طلب نمی کنند. کار و کوشش اینان عین معنویت است و چنین کسانی، انسان های وارسته از دنیا هستند و برعکس کسانی هم هستند که ظاهراً به دنبال کار و کوشش دنیوی نیستند ولی اخگر آرزوهای دنیوی خانۀ دلشان را پر کرده و هویتشان را از متاع دنیا طلب می کند. اینان مادی‌گرا هستند و وارسته از دنیا نیستند.

تمثیل دنیا به گیاهان روئیده از قطرات باران و سپس پژمرده شدن و خشک و ریز و به کاه تبدیل شدنِ آن ها بهترین تمثیل از حقیقت دنیا برای کسانی است که به حیات جاودان اعتقاد دارند و آن را در کار و کوشش و عمل خود آشکار و متبلور می‌سازند. بنا بر آیه، زندگی دنیا یا بازی، یا سرگرمی، یا تجمل، یا فخر فروشی و یا زیاده خواهی است.

حال دنیا باز پرسیدم من از فرزانه‌ای         گفت: یا خوابی است یا وهمی است یا افسانه‌ای!

مشاهده می شود که قرآن به بهترین وجهی زندگی دنیا را به تصویر کشیده است. آیا وقتی هر کسی خود به تجربه مشاهده می کند که بسیاری از کسانی که خود را دین باور و خدا باور می‌دانند، نوع و عملشان نشان می‌دهد که از هر آدم مادی، مادی تر هستند. نباید بیندیشند که مادی و یا معنوی بودن به گفتن نیست بلکه به عمل و روش و منش آدمی وابسته است؟ بنابر این جهت عمل و حرکت آدمی است که مشخص می کند که او واقعاً خدا باور و معنوی است و یا خدا نا باور و مادی. هر کدام از ما در طول زندگی خود، بسیاری از کسانی را دیده ایم که می گویند به خدا باور ندارند، اما عمل و روش و منش آن ها معنوی است. با آنکه خود می گویند، بی‌خدا و یا مادی هستند، جهت عملشان معنوی است؛ به عکس کسانی را نیز دیده‌ایم و می‌بینیم که می گویند به خدا باورند اما جهت عملشان مادی است. راه دوری نرویم اعمال زعمای جمهوری ولایت مطلقه در جلو چشم ما است، این اینگونه اعمال داد نمی زند، که نه تنها اینان اعتقادی به آن دنیا ندارند و مادی گرای صرف هستند، بلکه از هر دیکتاتور و جباری، ستمگر تر و جبارتر هستند و حتی لفظ مادی گرایی به اینان ظلم ستم به انسانیت، آدمیان مادی گرا است.  

این سئوال بایستی برای هر کسی مطرح بشود و خود به آن پاسخ گوید: آیا کسانی که در راه احقاق حق خود و دیگران، گسترش و اجرای عدالت، جلوگیری از ظلم و ستم، رعایت حقوق خود و دیگران، کوشش برای آزادی آدمیان و جلوگیری از هر نوع بردگی انسان عمل می کنند ولی با زبان می گویند که ناخدا باور هستند، بیشتر در حقیقت خدا باور هستند یا کسانی که می گویند ما مسلمان، مسیحی، یهودی و… خدا باور هستیم و خود دست به ظلم و ستم، تجاوز به حقوق دیگران، به بردگی و بند کشیدن دیگران، و جلوگیر از آزادی خدادادی انسانها می شوند؟ آیا این نوع از آدمیان با وجودی که می گویند ما خدا باور هستیم، مادی‌گرا نیستند؟ از دید من، چرا. اینها از هر انسان مادی و خدا ناباوری، مادی تر و خطرناکترند. شما چگونه فکر می کنید؟

انسان دائم در معرض ابتلا و آزمایش است و ابتلا و آزمایش الهی سنتی است جاری و هرگز از آدمی برداشته نمی شود و وسیله مهمی است برای پرورش روح و شخصیت هر کس. فرق هم نمی کند که این انسان مسلمان، مسیحی، یهودی و یا چه دین و مذهبی دارد و یا ندارد. امتحان بصورت فراز و نشیب های زندگی، در امور مختلف، بعمل می‌آید. جوهر و شخصیت آدمی در کشاکش و زیر و روشدنهای روزگار آشکار می شود. در مواقع عادی زشتی و زیبائی های آدمی ظهوری ندارد ولی در امتحان و ابتلا است که بروز و ظهور پیدا می کند. امتحان است که معلوم می‌کند چه کسی خوب و چه کسی بد کردار است.  

بنابر این از چشم و دید انسانی که حقیقتاً به خدا و حیات جاوید اعتقاد دارد و آن را در عمل خود متبلور می سازد، حقیقت زندگی دنیا همان است که آیه تصویر می کند: برای یک انسان خدا باور زندگی دنیا چیزی جز بازی و سرگرمی نیست و البته سرای باز پسین و آخرت برای کسانی که تقویا پیشه کنند بهتر است آیا نمی اندیشید؟ و ما الحیوه الدنیا الا لعب و لهو و للدار الآخره خیر للّذین یتّقون افلا تعقلون(آل عمران/32) در حقیقت و از دید عارفان، این دنیا، زندان روح و روان آدمی است.

این جهان خود، حبسِ جان های شماست     هین روید آنجا که صحرایِ شماست

این جهان محدود و آن خود بی حد است       نقش و صورت، پیشِ آن معنی، سَد است

(دفتر اول 526-525)

این جهان، زندان و ما زندانیان     حُفره کن زندان و خود را وارهان (دفتر اول 982)

دنیا همچون زندان محدود است.

دل چه نهی بر جهان، باش در او میهمان       بندۀ آن شو   که او داند میهمان کیست؟

باز این نکته قابل توجه است که خدا پرست فرق می کند با کسی که خدای ذهنی را می پرستد و یا من ذهنی خود را خدا تصور می کند و می‌پرستد و یا خدا را یک قدرت مدار بی شاخ و دم می پندارد و از این خدا مجوز اخذ می‌کند و دست به هر جنایتی می زند. چنین کسی از هر ماده پرستی، ماده پرست تراست. خدا پرستی همچنانکه در بالا گفته شد، به گفتن و اسم و شناسنامه نیست، به عمل، روش و منش آدمی در طول زندگی بستگی دارد. برای کسی که هویت زندگی خود را از خداوند می داند، و به راستی باور دارد که از خداییم و به سوی او باز می گردیم، این جهان موهوم و زندانی است که باید از آن رها و به حق واصل شود.  

در بی‌ارزشی دنیا همین بس که خدا می‌فرماید: دنیا و همه زیورهای آن بی‌ارزش و فانی و از بین رفتنی است. چون واقعیت است خدا فرمود؛ آیا پست و مقام و مال و منال و زیور و ثروت هر کسی از بین رفتنی و فانی نیست؟ آیا واقعیت زندکی این دنیا نیست که هر کسی بنا به فراخور حال خود وقتی به سن کهن سالی رسید، به نقطه ای می رسد که همه این مال و منال برایش موهوم و بی معنی می شود و از خود می پرسد: با تمامی کوشش‌ها و مشقاتی که برای به دست آوردن اینها کشیده‌ام، چه به درد امروز من می خورد و یا با تمام این احوال من چه به دست آورده‌ام؟ پس خداوند در مقام هشدار و انذار است که واقعیت را خاطرنشان انسان می‌کند.

این واقعیت، واقعیتی نیست کسی بتواند انکارش کند. چه بخواهیم و چه نخواهیم ماییم و این واقعیت. آنچه پایدار و با ارزش است، آخرت است. به علت همین ناپایداری امکانات مادی این دنیا، خداوند به ما می‌آموزد که آدمی نباید بخاطر آنچه از دست می‌دهد، افسرده شود و به خاطر آنچه به کف می‌آورد فخر فروشد و از شادی سر از پا نشناسد. باید بداند که دنیا با کسی عقد اخوت نبسته است.

مولانا جلال الدین رومی دنیا را چنین وصف می کند

ور نگون سازی سرت روی زمین       آفلی، حقّ لا یُحِبُ الآفلین (دفتر دوم 1815)

اگر سرت خم ومتوجه دنیای مادی شود، و هم و غمت افزودن بر مادیات از هر نوع و قماشی محبوب خود باشد، قطعاً تو نیز جزو افول کنندگان خواهی بود. زیرا مادیات ثابت و استوار نیست و از دست رفتنی است و خداوند افول کنندگان را دوست نمی دارد. اشاره به آیه 76 سوره انعام است.

لِّکَیْلا تَأْسوْا عَلى مَا فَاتَکُمْ وَ لا تَفْرَحُوا بِمَا ءَاتَامْ وَ اللَّهُ لا یحِب کلَّ مخْتَالٍ فَخُورٍ(حدید/23)

در حقیقت با مادیات این دنیا باید در جستجوی حیات ابدی بود و نه آنکه از مادیات هویت طلب کرد. و هدف دنیا را تحصیل هر چه بیشتر مال و منال و مادیات و قدرت دانست.

از امکانات دنیوی، به سهم خود قانع شدن:

باز این سئوال مطرح است که آیا در زندگی این دنیا لازم است برای بدست آوردن نعمات دنیوی بکوشیم؟ پاسخ آری است. اما جهت کوشش برای هرآنچه به دست می‌آوردیم، باید معنویت و حیات ابدی باشد، پس نصیب خود ما از این دنیا چه می شود؟ آیا بهتر نیست حال که دنیا با آن صفات پنجگانه که در نهایت موهوم است، ما یک سر به آن دنیا بپردازیم؟ اولاً یک سر به امور آخرت پرداختن سراب و دروغی بیش نیست؛ چرا که آدمی را عاطل و باطل می کند و کَلِ بر دیگران می‌گرداند. سرانجام نیز از همه چیز و حتی از خدا خسته و نا امید و بیزار می‌شود. غفلت سراسر وجود او را می گیرد. ثانیاً استعدادها که آدمی دارد باید فعال باشند تا او در خورآن زندگی بگردد که پایدار است. زندگی یعنی فعالیت، سعی همه استعدادهای انسان. نباید از این امر غفلت کنیم که آنچه از نعمات این دنیا به دست می آوریم، خود سهم و نصیب نداریم. زیرا هم فعالیتهای حیاتی ما به این نعمتها نیاز دارند و هم اگر فراموش کردیم، این هم ما را به کجراهه می برد و حتی از معنویت دور می گرداند. الا این‌که سهم هر آدمی، آنقدر است که فعالیتهای استعدادهایش در شاهراه درست زندگی او ایجابشان می‌کند، نه بیشتر. و نه بر هم افزودن و از این طریق انسانهای دیگر را به بندگی و بردگی خود کشاندن.  

وَ لا تَنس نَصِیبَک مِنَ الدُّنْیَا وَ أَحْسِن کمَا أَحْسنَ اللَّهُ إِلَیْک وَ لا تَبْغ الْفَسادَ فى الاَرْضِ إِنَّ اللَّهَ لا یحِب الْمُفْسِدِینَ(قصص/77)

«و در آنچه خداوند به تو بخشیده است سرای آخرت را بجوی [و در عین حال] سهم خود را از دنیا فراموش مکن…» در این آیه چند نکته حیاتی و مهم ذکر شده است:

1- اختیار کردن حیات ابدی به این نیست که سهم خود را از دنیا فراموش کنی« وَ لا تَنس نَصِیبَک مِنَ الدُّنْیَا » یعنی اینکه کار و زندگی دنیا را به خاطر آخرت فراموش کردن صحیح نیست، باید به کار و کوشش برخاست ولی از هیچ نوعی از مادیات هویت نگرفت و زیاده خواهی نکرد.

2- همانگونه که خدا به تو نیکی کرده، تو نیز به دیگران نیکی کن.

3- بکاربردن داشته‌های دنیا و دست‌آوردهای خود در زیاده خواهی، فسادگری است. این کار، به خاطر منافع شخصی زودگذر دنیا، فسادگستری بر روی زمین است. در جستجوی برتری شدن، انسان را به جهنم راه می‌برد. برتری طلبی با وسیله کردن مال، فرزند، علم، قدرت، مکنت و هر آنچه انسان بخواهد، بدان، برتر و سلطه بجوید، راه به جهنم می‌برد. اشتباه نشود: به دنبال هرچه بیشتر فراگرفتن علم شدن، غیر از این است که کسی علم خود را وسیله برتری و سلطه بر دیگری و بهره‌کشی از او کند. حتی غیر از فخر فروختن به علم خویش و خود را از دیگران برتر و بالاتر دانستن است. این امر دیندار و غیر دیندار هم ندارد. غالب دینداران امروز ما نیمی از حیات را می شناسند و از نیم دیگر و اصلی آن غافلند. غافلان از نیم دیگر دنیا مادی گرایان و هر کسی که زندگی خود را برچنین روشی استوار سازد هستند:

یَعْلَمُونَ ظهِراً مِّنَ الحْیَوهِ الدُّنْیَا وَ هُمْ عَنِ الاَخِرَهِ هُمْ غَفِلُونَ(روم/7) «از زندگی دنیا ظاهری را می شناسند و حال آنکه از آخرت غافلند» یعنی اینکه حیات ظاهری مادیات را می شناسند و از باطن حیات غافلند و یا به ظاهر توجه دارند و از باطن بی خبر و غافل.

توجه شود هر زمان که غرور به انسان دست دهد، او باید بداند که فریب زندگی دنیا را خورده است زیرا غرور، غافل کننده انسان است. …فَلا تَغُرَّنَّکمُ الْحَیَوهُ الدُّنْیَا وَ لا یَغُرَّنَّکم بِاللَّهِ الْغَرُورُ(لقمان/33)

 

چرا ما باید با دو چشم به این دنیا نگاه و عمل کنیم:

طبیعی است که خداباوران به حیات جاوید و یا اخروی اعتقاد دارند، باور داشتن به قیامت و رستاخیز باید در رفتار و کردار آدمی خود را نشان بدهد. وقتی حیات کسانی آکنده از زشتی و پلیدی و ظلم و فساد است، طبیعی است که اگرهم بگوید به قیامت اعتقاد دارد، دروغ می گوید، زیرا چشمی به آن دنیا ندارد و همچون مادی‌گرها با یک چشم به دنیا نگاه می کند. اگر چشمی هم به آن دنیا داشت، آن وقت برایش سرمایه گذاری می کرد؛ اما نمی‌کند. تمامی اعمال و کردارش برای تصاحب ثروت وتحصیل قدرت در همین دنیا است. آشکار است که معاد در پندار و گفتار و کردار چنین آدمی خود را نشان نمی‌دهد. اعمال انسانها نشان از اعتقاد و باور آن ها دارد و نه حرف آن ها. پس لازمه خدا باوری چشمی هم به آن دنیا داشتن و برایش سرمایه گذاری کردن است.      

خدا باوری دو ویژگی اصلی دارد: باور داشتن به اینکه از خدا هستیم و به او باز خواهیم گشت. انا لله و انا الیه راجعون. یعنی اینکه حیات ابدی و جاوید است.

مولانا در غزلی بسیار زیبا انا لله و انا الیه راجعون را توضیح داده‌است. به این سئوالها: از کجا آمده ایم؟ و به کجا میرویم؟ پاسخ داده است:

ما ز بالاییم     و         بالا میرویم   //   ما ز دریاییم               و       دریا می رویم

ما از آنجا           و از اینجا نیستیم   //   ما ز بی جاییم               و بی جا می رویم

«لا إله» اندر پی       «إلّا الله» است   //   همچو«لا» ما هم به «إلّا الله»       می رویم

قُل تُعالوا             آیتی از جذب حق   //   ما به   جذبه ی         حق تعالی   می رویم

راه حق تنگ است چون سُمّ الخیاط   //     ما مثالِ     رشته                 یکتا می رویم

وقتی نخ دو لایه باشد از سوراخ سوزن نمی گذرد. راه حق را هم با تعلقات دنیوی نمی‌توان طی کرد. بایستی از همۀ تعلقات رها شوی تا امکان ملاقات خداوند دست دهد. اشتباه نشود، از همۀ تعلقات رها شدن به معنای تارک دنیا شدن نیست؛ از جهد و کار و کوشش دست کشیدن، نیست. بلکه نباید از آن هویت گرفت. به عبارت دیگر پیش او دو من نمی گنجد. تو منی و او هم من. یا تو پیش او بمیر و یا او پیش تو بمیرد . اما آنکه امکان ندارد که او بمیرد، نه در خارج و نه حتی در ذهن که او «وَهُوَ الحى الذى لا یموت» است. پس تو بمیر تا او بر تو تجلی کند و دویی برخیزد.

خوانده     ای انا الیه راجعون   //       تا بدانی که کجا ها   می رویم

ای کُه هستیّ ما ،     ره را مبند   //     ما به کوه قاف و عنقا می رویم

 

وقتی مولوی می گوید: «دادن جان کارِ ماست » یعنی اینکه ما جز هستی او هویتی نداریم و باید هویت خود را از او بگیریم و تمامی هویتهای دیگر خود را رها کنیم. این بدان معنا نیست که کار و کوشش را رها کنیم بلکه بدین معنا است که از چیزها هویت نخواهیم و فکر نکنیم که هویت ما از ثروت، مال و منال ، فرزندان، جلال و جبروت و قدرت و داشته‌های بیشتر است . نه! ما از او هستیم و هر چه هست اوست « و نفخ فیه من روحی» اوست که انسان را به بهترین صورت در عرصه خلقت نمایان ساخت «لقد خلقنا الانسان فی احسن تقویم» و به بنی آدم کرامت بخشید «و کرمنا بنی آدم» و از چنین خلقتی به خود تبریک گفت:«تبارک الله احسن الخالقین» پس خدا مردمان را بر نهاد (فطرت) خود آفرید« فطره الله التی فطر الناس علیها»(روم/30) و چون انسان بر فطرت خود آفریده و روحش را در او دمیده است، پس توانایی بازگشت به او را دارد. انسان باید توجه داشته باشد که:

ای نسخه نامه   الهی           که تویی   //     وی آینه       جمال شاهی       که تویی

بیرون ز تو نیست هر چه در عالَم هست  //   در خود بطلب هر آنچه خواهی که تویی  

لاجرم وقتی اجل کسی را قبض روح می کند، در واقع جان تازه ای به او می بخشد و او از نو متولد می شود و به هستی و اصل خود که از آن است، باز می گردد. روزی مولوی از جایی با یارانش عبور می‌کرد. تشییع جنازه‌ای دید. دید مردم به سر و روی خود می زنند و ناله و شیون می‌کنند. بلافاصله سرود:

مرگ اگر مرد است آید پیش من   //   تا کشم خوش در کنارش تنگ تنگ

من از او جانی برم   بی رنگ و بو   //   او زمن دلقی ستاند   رنگ رنگ

طبیعت ما آدمیان چنان است که دائم در معرض نیک کرداری یا زشت کرداری هستیم. توانایی تشخیص این دو را از یکدیگر داریم: «فَأَلهْمَهَا فجُورَهَا وَ تَقْوَاهَا» . از طرف دیگر، دائم در معرض ابتلا و آزمایشیم. وقتی انسان دائم در معرض نیک کرداری و زشت کرداری است، لاجرم باید وسیله ای و راهنمائی وجود داشته باشد، که انسان را به خوبی ها و نیکی ها رهنمون کند و از خطا، بدی و زشتی دور نگاه دارد؟ آن وسیله و راهنما تقوا است. در قسمت دوم به این سئوال که تقوی چیست و نقش تقوا در این دنیا پرداخته خواهد شد.

محمد جعفری 18 شهریور 1399

mbarzavand@yahoo.com

اخبار مرتبط

دیدگاه خود را بنویسید

لطفا دیدگاه خود را وارد کنید
لطفا نام خود را اینجا وارد کنید