از لحظۀ ۱:۰۵:۰۹- مصطفی تاج زاده (کلیک کنید): “… نکتۀ آخر من هم این است که در مورد خاص سال ۶۰ که فرمودید، من نا امیدم از اینکه ما می توانستیم مجاهدین خلق را منصرف بکنیم، از اینکه دست به سلاح نبرند. کل آرایشی که سازمان گرفته بود از بعد از پیروزی انقلاب تا روزی که دست به اسلحه برد، و ادامه اش کلاً، بر اساس درگیری مسلحانه بود، چون مزیت خودشان را توی آن می دانستند و اصالت را هم به آن روش می دادند.
اما ما بزرگترین اشتباهی که باعث شد تروریسم این قدر گسترش پیدا بکند، این بود که ما می توانستیم بنی صدر را مانعش بشویم که با آنها پیوند بکند. ما به آقای بنی صدر جفا کردیم. معنی اش این نیست که آقای بنی صدر جفا به مردم نکرد و خطای بزرگی نکرد، هان. بزرگترین خطایش، پیوند با مجاهدین خلق است و پیوند با گروه هایی که خودش می گفت این ها استالینیست هستند و تروریست تر از این گروه ها، کسی در جامعۀ ما وجود ندارد. اما با آنها پیوند خورد و فرار کرد. اما آن سهم او است، سهم ما این بود که واقعیت اش این است که حداکثر استفاده را از قانون، اختیارات قانونی خودمان کردیم، از جمله در مجلس، و نخست وزیری به بنی صدر تحمیل کردیم و در حقیقت حذف اش کردیم، یعنی اسمش رئیس جمهور بود، اما کاره ای نبود و اینقدر به او فشار آوردیم که … بخصوص آن آخر، آن دو لایحۀ فرمان همایونی هم که اختیارتش را از ریاست جمهوری گرفت و به نخست وزیر داد که دیگر منفجر شد. ما می توانستیم با بنی صدر معامله ای بکنیم، تعاملی برقرار بکنیم که بنی صدر احساس نکند که تنها راهش این است که برود به مجاهدین خلق بپیوندد. … من بزرگترین دلیل ام، بر اینکه مسعود رجوی کار خطایی دنبال کرد، اتفاقاً یکی از مثال هایم خودِ چریک های فدایی است، همچنان که آقای لطف الله میثمی است. همچنان که فرار بنی صدر را، اشتباهش را با مهندس بازرگان مقایسه می کنم. می گویم، همین جمهوری اسلامی با همین نیروها، چه آن تنگ نظر ها و چه آن کسانی که قانون گرا بودند و به آزادی بها می دادند، این نیروها یکسان فشار آوردند بر مجاهدین خلق و بر چریک های فدائی خلق و بر نیروهای دیگر. یکسان مواجه شدند با بنی صدر و با بازرگان. اما اتفاقاً روش عاقلانۀ آنها و دور نگرانۀ آنها باعث شد که با گذشت زمان، همه بگویند که آقا، این روش غلط بود و آن کاری که آنها کردند، درست بود. نه اینکه، روش غلط جمهوری اسلامی را بهانه بکنند برای اینکه یک تروریسم گسترده ای را تحمیل بکنند که هم خودشان نابود بشوند و آواره بشوند، هم کشور زیان های زیادی ببیند، و هم در حقیقت، ما ۴۰ سال آواره بشویم و بعد از ۴۰ سال دوباره شروع کنیم به آن نقطه ای که دوباره آن مناظره ها و گفتگوها را با هم داشته باشیم”.
متن مناظرۀ مصطفی تاج زاده و فرخ نگهدار، ارائه شده توسط سایت انصاف نیوز- معصومه رشیدیان: (کلیک کنید)
توضیح ابوالحسن بنی صدر در بارۀ پاره ای از سخنان مصطفی تاج زاده در مناطره با فرخ نگهدار:
کسی که خود را بر مسند قضاوت می نشاند، باید اصول راهنمای قضاوت (اصول حاکم بر قضاوت اسلامى، صفحات ١٩ الی ۵۰- کلیک کنید) را هم در تحقیق قضائی و هم در صدور حکم رعایت کند.
۱. داده ها باید تمام حقیقت باشند، بی کم و کاست. و این داده ها، تمام حقیقت نیستند. توضیح اینکه بنی صدر همواره بر این بود که روش صحیح، ابتلا است. باید محیط سیاسی را خشونت زدایی کرد، تا هر شخص و گروه، خود را همان که هست، بروز دهد؛ بدین خاطر بحث آزاد را تأسیس کرد. وقتی قرار بر ایجاد جبهه اسلامی بود، نام مجاهدین خلق هم در فهرست پیشنهادی بنی صدر بود. حزب جمهوری اسلامی با حضور مجاهدین خلق در جبهه، مخالفت نکرد، با وجودِ داریوش فروهر شهید و حزب ملت ایران، مخالفت کرد.
۲. تا کودتای خرداد ۶۰، به رغم تحت فشار همه روزه قرار داشتن و «شکار» اعضای آن توسط پاسداران، مجاهدین خلق هیچ اقدام تروریستی نکردند.
۳. بنی صدر، نه با این گروه، و نه با گروه های دیگر، تا کودتای خرداد ۶۰، ارتباط نداشت. نخستین تماس، روزی بعد از انفجار در حزب جمهوری اسلامی، در خانۀ شهید لقائی، روی داد. بنی صدر که همان روز بیانیه صادر و انفجار در حزب جمهوری اسلامی را محکوم کرده بود، از نمایندگان سازمان مجاهدین خلق پرسید، انفجار کار شما بود؟ گفتند، خیر. یادآور می شود که حتی آقای موسوی، «دادستان انقلاب»، نیز اعتراف کرد که کار مسلحانه را این سازمان شروع نکرد. بدیهی است اگر رهبری سازمان مجاهدین خلق به سه اصل میثاق (استقلال و آزادی و عدم هژمونی) وفا می کرد و برابر قرار، از حد دفاع در برابر حمله، تجاوز نمی کرد، به این حال و روز نمی افتاد.
بنابراین، کودتای خائنانۀ خرداد ۶۰، پیش از حتی دیدار بنیصدر با نمایندگان سازمان مجاهدین خلق روی داد. پس «جفای با بنی صدر» علت دیگری داشت. آن علت دیگر و اساسی که بدون دخالت دادن آن در ارزیابی و تحلیل و موافقت و مخالفت، تحلیل بی پایه و دلیل موافقت و مخالفت، این و آن دست آویز می شود که ذهن می سازد، معاملۀ پنهانی بر سرگروگان ها (اکتبر سورپرایز که بنابر تحقیق قاضی مستقل، ایران گیت، دنبالۀ آن بود) و کودتای خرداد ۶۰ به خاطر دزدیدن پیروزی در جنگ، از نیروهای مسلح و مردم ایران و ادامۀ آن بود که به قول آلن کلارک، وزیر دفاع در حکومت تاچر، در سود انگلستان و غرب بود و باید ادامه می یافت. هرگاه بنی صدر به آن معاملۀ پنهانی می پیوست، کودتای خرداد ۶۰ روی نمی داد و این بحث ها هم به میان نمی آمدند. اما بنی صدر، رئیس جمهور رژیم خیانت و جنایت و فساد می گشت.
۴. پس از سخنان آقای خمینی در ۲۵ خرداد ۶۰، بنی صدر به مخفیگاه رفت. در سومین خانه، نمایندگان مجاهدین خلق نزد او آمدند. قرار بر گفتگو شد. در مخفی گاهِ آنها، گفتگو انجام شد. بنی صدر به آنها گفت: من طرز فکر شما را التقاطی می دانم، عامل شکست، در خودِ شما است. اندیشۀ راهنمای التقاطی، خود می گوید که بکار توجیه قدرت می آید. هدفِ شما، رسیدن به قدرت، و هدفِ بنی صدر، استقلال و آزادیِ شهروندان و جامعۀ ایرانی است. اشتراک با هم نداریم. گفتند، ما در طرزِ فکرِ خود، تجدید نظر کرده ایم. کتاب های شما را خوانده ایم و اندیشۀ شما را پذیرفته ایم. کتابی را به من دادند که گفتند، تألیف آقای مسعود رجوی است، زیر عنوانِ تبیین جهان. آن را خواندم و بر آن حاشیه نوشتم.
به آنها گفتم: به آقای خمینی صد در صد اعتماد داشتم، و به شما صد در صد بی اعتمادم. با شما واردِ ابتلا می شویم. پذیرفتند میثاقی را که می نویسم شامل سه اصل، امضاء کنند: استقلال و آزادی و عدم هژمونی. نقض هر یک از این اصول، نقضِ میثاق و در حکم پایان بخشیدن به اتحاد بود. هر سه اصل را نقض کردند و با نوشتن نامه ای در ۱۴ صفحه، خطاب به بنی صدر، به اتحاد، پایان دادند.
۵. جامعه ایرانی کمترین زیان را نکرد و تمام سود را کرد. چرا که اگر این گروه (سازمان مجاهدین خلق)، به رغم چنان سرکوب سبعانه ای، به میثاق وفا می کرد و در عملیات مسلحانه از حد دفاع از خود، تجاوز نمی کرد، سازمانی سیاسی، مستقل و آزاد، و جانبدارِ استقلال و آزادی، و معتقدِ به عدمِ هژمونی، در خدمتِ مردم ایران بود. بعلاوۀ سازمان های دیگرِ جانبدارِ استقلال و آزادی، و معتقدِ به عدمِ هژمونی. اگر این گروه، در امتحان، رفوزه می شد، که شد، جامعه از خطر جانشین شدن گروه زورپرستی، بجای زورپرستان حاکم، در امان می ماند، که ماند.
قاضی ای که نه عادل، و حتی نه کاملاً منصف، که تا حدودی، منصف باشد، تصدیق می کند که شورای ملی مقاومت و ابتلایی که انجام گرفت، یکی از خدماتِ مهمِ بنی صدر به مردم ایران است. ابتلایی که بنی صدر به آقای خمینی پیشنهاد کرد، و او بخاطر استقرار استبدادِ جنایت و فساد و خیانت گستر، به آن تن نداد و آن همه خون ریزی کرد. بنی صدر بدون اینکه حتی خشونت زبانی بکار برد، بر اصول راهنمای میثاق ایستاد، و آزمون با موفقیت انجام گرفت. این آزمون مهم مسلم کرد، اگر قصد تصرف دولت و استبداد نبود، لازم نمی شد از دماغ کسی، خون بیاید، چه رسد به کشتار از نوجوان تا بزرگ سال و قلع و قمع نسل انقلاب. در حقیقت، رژیم ملاتاریا (اصطلاحِ آقای هادی غفاری)، نسل انقلاب را نسلی می دانست که کار خود را که سرنگون کردن رژیم پهلوی بود، انجام داده و حالا دیگر مزاحم بود. از منظر کودتاچیان که بنگریم، کودتای خرداد ۶۰ و ادامۀ جنگ و سازش های پنهانی و سرکوب خونین، برای از میان برداشتن نسل انقلاب بود.