back to top
خانهدیدگاه هامهرداد درویش پور: بازخوانی «روایت‌های از خاک برخاستة انقلاب»

مهرداد درویش پور: بازخوانی «روایت‌های از خاک برخاسته انقلاب»

darvishpoor mehrdadچهل‌و اندی سال پس از انقلاب۵٧، گفت‌وگو درباره‌ی انقلاب ایران همچنان موضوع کشمکش و گفت‌وگو است. در این راستا «روایت‌های از خاک برخاسته انقلاب» که شامل گفتگوهای فرد هالیدی با 9 تن از شخصیت های سیاسی سرشناس انقلاب ایران در سالیان نخستین پس از پیروزی است روزنه نوینی برای فهم نگاه بازیگران سخت گوناگون آن بدست می دهد. گفتگو هایی که برای نخستین بار توسط لیلا فغقوری آذر و شاهین نصیری گردآوری و به فارسی ترجمه و به تارگی توسط نشر باران منتشر شده است. این یادداشت نگاهی به پاره ای از این روایت هااز منظر جامعه شناسی انقلاب ایران است.

با فراگیرتر شدن هرچه بیشتر مخالفت با حکومت اسلامی، امروز پرسش و انتقاد درباره‌ی چرایی آن انقلاب و تردید در ضرورت و میل به برائت از آن، و نکوهش تمام کنشگران آن و اتهام همدستی همه‌ی آنها در پی‌ریزی جمهوری اسلامی، روز به روز بیشتر می‌شود. به ویژه نسل جوانی که تصویری زنده از گذشته ندارند، کنجکاوانه می‌پرسند چه شد که اسلام‌گرایان با چیره شدن بر انقلاب، جامعه را به عقب رانده و روشنفکران و اپوزیسیون رنگارنگ آن نتوانستند واپسگرایی خمینی را دریافته یا در برابر آن بایستند؟

کانونی‌ترین پرسمان در تحلیل انقلاب ایران تاکید بر انگیزه‌ها یا پیامدهای آن است. جامعه‌شناسی سیاسی علاوه بر پرداخت به چرایی بروز انقلاب‌ها، تمرکز ویژه‌ای بر پیامد‌ها به قصد ارزیابی همه جانبه‌تر از چند و چون آنها دارد. از این منظر، انقلاب ایران یکی از نادرترین انقلاب‌های قرن بیستم است که با ناسازه “انقلاب واپسگرا” قابل توصیف است.

از منظر جامعه‌شناسی سیاسی، می‌توان همچون میشل فوکو انقلاب ایران را“انقلاب معنوی پسامدرنیستی” خواند (هرچند فوکو از حمایت نخستین خود از جمهوری اسلامی فاصله گرفت) یا با اولویت بخشیدن به گفتمان «ضد امپریالیستی» آنرا قابل حمایت دانست.

حمایت پرو پا قرص چپ پروسوویت از جمهوری اسلامی در آغاز نیز گذشته از رقابت‌های بین المللی‌آمریکا و شوروی، از همین منظر قابل بررسی است. (هرچند ردپای این نگاه حتی در “حمایت مشروط” آغازین بسیاری از مصاحبه شوندگان در این مجموعه از “جنبه ضد امپریالیستی” رهبری انقلاب نیز هویدا است). در مقابل، آلن تورن جامعه‌شناس فرانسوی، انقلاب ایران رااز همان آغاز انقلابی دینی، تجدد‌ستیز، پدرسالار، ضد‌ غربی و واپسگرا خواند که در رویارویی با تجدد‌خواهی انقلاب مشروطه و مدرنیزاسیون هرچند آمرانه‌ی پهلوی شکل گرفت. از این منظر، گاه از انقلاب ایران همچون «ضد انقلاب» اسلامی (همچون واکنشی در برابر انقلاب سفید) و گاه «انقلاب نابه‌هنگام» یا «انقلاب نالازم» ( به زعم داریوش همایون) نام برده شده است؛ نظریه‌ای که علاوه بر حامیان نظام گذشته در نزد پشیمان‌شدگانِ انقلاب نیز طرفدار بسیاری دارد. پاسخ‌های بختیاردر این کتاب شاید نزدیک‌ترین خوانش به این نظریه را در بین مصاحبه‌شوندگان تشکیل می‌دهد. نظریه‌ی سوم اما از «انقلاب دزدیده شده» و به کجراه رفته ای سخن می‌گوید که هم همسویی‌های آغازین با خمینی در انقلاب علیه حکومت پهلوی و هم فاصله‌گیری از آن به دلیل “خیانت به آرمان‌های انقلاب» را در نزد بسیاری از کنشگران انقلاب که در این مجموعه با آنها مصاحبه شده است توضیح می‌دهد.

نمی‌توان دوگانگی یا چندگانگی های انقلاب ایران و به قول محمدرضا نیکفر (پژوهشگر) واقعیت «انقلاب دو بُنی» را انکار کرد و این‌همانی کامل بین انگیزه‌ی انقلاب و نتایج و فرجام آن قائل شد. بسیاری از کنشگران درگیر در انقلاب که توسط حکومت اسلامی سرکوب شدند، عموماً به انقلاب ایران همچون تحولی ضروری و رخدادی مثبت در امتداد آرمان‌ها و مبارزات ضد ‌استبدادی، ضد ‌استعماری و ترقی‌خواهانه‌ی جنبش مشروطه و دوران مصدق می‌نگرند که توسط روحانیت «دزدیده» شد، یا به «کجراه» کشیده شد یا به آن «خیانت» شد. با این همه، این نظریه قادر نیست پاسخ قانع‌کننده‌ای به چگونه دزدیده شدن انقلاب به دست روحانیت بنیادگرایی بدهد که خود آن را رهبری کرد.

پرسش این‌جاست که با توجه به توازن سیاسی در انقلاب ۵٧، چگونه و تا چه حد امکان آن وجود داشت که انقلاب فرجامی دیگر یابد؟ مهم‌ترین کمبود این نظریه در کمرنگ کردن اهمیت بازبینی انتقادی روشنفکران و کنشگران انقلاب، از نقش خود در پیروزی «انقلاب اسلامی شده‌»، خوش‌بینی به فرجام انقلاب، همراهی اولیه‌ی بخش مهمی از آنان با خمینی و بالاخره ایستادگی و امید بستن به سرنگونی زودرس حکومت به ویژه در سایه‌ی انتظار مرگ خمینی است. پاسخ اغلب مصاحبه‌شوندگان به پرسش‌های فرد هالیدی، نه تنها کسریِ بازخوانیِ انتقادیِ آنان از نقش خود در این رابطه را به نمایش می‌گذارد، بلکه تداوم بیش از چهار دهه حاکمیت جمهوری اسلامی، به اندازه‌ی کافی خوش‌بینی پیشین آنان را نشان می‌دهد.

در میان جامعه‌شناسان ایرانی، خسرو خاور، انقلاب ایران را نه همچون انقلابی پسامدرن یا تجددستیز، بلکه از منظر چالش‌های گذار به مدرنیته در کشورهای پیرامونی بررسی کرده است. من نیز در بررسی‌های جامعه‌شناسانه‌ی خود با تکیه بر نظریه‌ی وبری اقتدار، انقلاب ایران را از همین منظر و با بررسی چرایی پرش از اقتدار عقلانی در گذار از اقتدار سنتی به نظام فره مندی (کاریزماتیک) «مدرن» توضیح داده‌ام و بر این عقیده‌ام در پی تجربه‌ی این دو نوع اقتدار، ایران امروز از بخت بیشتری در گذار به اقتدار عقلانی و دمکراتیک برخوردار شده است.

نگاهی به «روایت‌های از خاک برخاسته انقلاب»، از این منظر سند تاریخی بدیعی است که گوشه‌هایی از چالش‌های گذار به دمکراسی در ایران را با بازخوانی ایستادگی‌های همزمان اپوزیسیون در برابر بنیادگرایان اسلامی، در آن سال‌های نخست پس از پیروزی انقلاب به نمایش می‌گذارد. از این منظر همان‌گونه که مترجمان اشاره کرده‌اند، کتاب نه راوی تاریخ شکست‌خوردگان، بلکه ایستادگی و بیم و امیدهاشان است.

فرد هالیدی شرق‌شناس و ایران‌شناس برجسته و مسلط به زبان فارسی بود که بارها به ایران سفر کرد و تجربه‌ی انقلاب ایران را در بحبوبه‌ی آن و اندکی پس از پیروزی از نزدیک مشاهده کرده بود. او در این کتاب در گفت‌وگو با بخشی از کنشگران اصلی انقلاب ایران که جملگی به جز صادق خلخالی، اپوزیسیون جمهوری اسلامی بودند یا به آن پیوستند، پویش‌های پس از انقلاب را بیشتر نه از زبان فاتحان بلکه شکست خوردگان و قربانیان حکومت اسلامی بازگو می‌کند.از این زاویه کتاب سند ارزشمندی است که خوانش و جایگاه این بخش از کنشگران انقلاب را که در عین حال با حکومت اسلامی به ستیز برخاستند، نشان می‌دهد. هالیدی در این گفت‌وگوها مکرر دل‌نگرانی و ناباوری خود را از امکان درهم آمیختن اسلام و دمکراسی در حوزه‌ی اقتدار سیاسی عنوان می‌کند. معضل ستم اتنیکی و پاسخ بخشی از رهبران کرد نظیر قاسملو و عزالدین حسینی را بررسی می‌کند. مسئله‌ی زنان و حجاب اجباری و برابری جنسیتی و رابطه آن را با اسلام به ویژه در گفت‌وگو با مسعود رجوی و ابوالحسن بنی صدر و شیخ عزالدین حسینی به پرسش می‌کشد. همچنین رابطه‌ی اسلام و دمکراسی در حوزه‌ی اقتدار سیاسی را نیز در پرسش‌هایش گاه به صورت چالشی عنوان می‌کند. پاسخ طرفداران درهم‌آمیزی اسلام و دمکراسی در حوزه‌ی سیاست، یا اسلام و حقوق زنان، و مسئله‌برانگیز ندانستن آن از سوی برخی از پاسخ‌دهندگان،گاه سخت خوش‌خیالانه است و گاه به عوام‌فریبی پهلو می‌زند. هرچند برخی از کنشگران سکولار انقلاب ایران همچون شکرالله پاک‌نژاد و عبدالرحمن قاسملو از همان آغاز با تاکید بر دفاع از سکولاریسم و دمکراسی، ناباوری خود را به این توهم نشان می‌دهند.

پایه گذاران “جبهه دمکراتیک ملی ایران” (هدایت متین دفتری، منوچهر هزارخانی و شکرالله پاک‌نژاد) که یکی از نادرترین سازمان‌های دمکراتیک شکل‌گرفته‌ی پس از انقلاب بود پی‌ریزی کردند در این گفتگوهااهمیت تاکید بر سکولاریسم، دمکراسی و میراث های دکتر مصدق را مورد تاکید قرار می‌دهند. به ویژه هزارخانی مترجم «در دادگاه تاریخ» مددوف که به راززدایی از توتالیتاریسم استالینی پرداخت، به‌درستی از نقش ایستادگی روشنفکران و کانون نویسندگان در برابر حکومت اسلامی سخن می‌گوید و آنرا روایت می کند. با این همه روشن نیست پیوستن پسین ولو کوتاه‌مدت “جبهه دمکراتیک ملی ایران” به شورای ملی مقاومت با کدامین منطق قابل توضیح است. از این منظر پاسخ‌های منوچهر هزارخانی که نقش مهمی در کانون نویسندگان ایران نیز داشت و سرنوشت بعدی او، سخت مسئله بر‌انگیز است.

در این میان، شکرالله پاک‌نژاد که به قول فرد هالیدی از پیشروترین روشنفکران برجسته‌ی سوسیالیست بود، هرگز به حکومت اسلامی توهمی از خود نشان نداد و در دفاع ازگروه‌های اتنیکی تحت ستم و زنان بیانیه صادر کرد. پاسخ‌های اوکه در سال 60 توسط حکومت اسلامی اعدام شداز خواندنی‌ترین بخش‌های این کتاب است. این نشان می دهد برخلاف برخی جعلیات تاریخی پاره از از روشنفکران و دست اندرکاران انقلاب ایران از همان آغاز با حکومت اسلامی مخالف بودند و هرگز و تحت هیچ شرایطی از آن دفاع نکردند.

«روایت‌های از خاک برخاسته انقلاب»” یکسره روایت مردان درگیر در این انقلاب و خوانش مردانه از این انقلاب است. این که چرا هیچ چهره‌ی زنی در انقلابی که نه تنها زنان بخش مهمی از شرکت‌کنندگانِ آن بودند، بلکه از نخستین قربانیان و چالشگران حکومت اسلامی به شمارمی‌روند در این مجموعه حضور ندارد، یکی از ضعف‌های اساسی این کتاب است که همزمان فضای سخت مردانه‌ی سیاست ورزی در آن دوران را به نمایش می‌گذارد. با این همه، این غفلت غیر قابل چشم پوشی است. برای نمونه گفتگوی هالیدی با زنانی همچون هما ناطق،اشرف دهقانی، رقیه دانشگری، مریم فیروز، پوران بازرگان، ویدا حاجبی، مهشید امیرشاهی، مستوره احمدزاده و یا رهبران سازمان‌دهنده‌ی تظاهرات بزرگ زنان در 17 اسفند 57 علیه حجاب اجباری می توانست به این مجموعه غنا بخشد. چنین کاستی‌ای نه قابل فهم است و نه قابل چشم‌پوشی.

فرد هالیدی انقلاب ایران را حرکتی با تأثیر جهانی و منطقه‌ای و از نادرترین انقلاب‌های غیر خشونت‌آمیز خوانده و همچون همه‌ی مصاحبه‌شوندگان به جز شاپور بختیار بر این باور بود که انقلاب ایران از منظر استقلال‌طلبی و غروربخشی به ایرانیان که تحقیر کودتای سالی 32 را تجربه کرده بودند، ستودنی است. شاپور بختیار اما برای جلوگیری از انقلاب اسلامی و پیروزی خمینی، با شاه کنار آمد و عطای آن استقلال‌طلبی کامل را بر لقای آن از بیم بنیادگرایی اسلامی بخشید. نکته‌ی قابل درنگ در اینجا است که ستایش فرد هالیدی از استقلال‌طلبی انقلاب ایران، تحت تاثیر گفتمان‌های ضد امپریالیستی یا برخاسته از نظریه‌ی مکتب اقتصادی وابستگی نبود که امپریالیسم را مانع از توسعه‌ی کشورهای پیرامونی می‌دانست. به وارونه، هالیدی از آن دسته پژوهشگران چپ‌گرایی بود که برآن بود امپریالیسم از برخی جنبه‌ها نقش پیشرفت‌دهنده‌ای در توسعه‌ی کشورهای پیرامونی و تحولات جهانی ایفا کرده است و در این زمینه تا آنجا پیش رفت که حتی از مداخله‌های نظامی شوروی در افغانستان، حمله‌ی نخست آمریکا به عراق و افغانستان و حمله‌ی ناتو به یوگسلاوی سابق حمایت کرد.

از این رو پرسش‌های او از مصاحبه‌شوندگان – در نقد گفتمان ضد امپریالیستی و نقش آن در حمایت نخستین از رهبری انقلاب اسلامی ایران می‌توانست چالشی‌تر باشد. برای نمونه او می توانست درباره کسری خواست های حقوق بشری و برخورد منفی پاره ای از گروه های اپوزیسیون به تظاهرات اسفند 58 زنان علیه حجاب اجباری بیش تر پرس و جو کند. همچنین یک گفتگوی چالشی تر در حوزه‌ی روابط بین‌الملل، می‌توانست پرتوی عمیق‌تری به نگاه کنشگران درگیر در انقلابی ضد امپریالیستی ایران، و رابطه‌ی آن با کمرنگی گفتمان های دمکراتیک و همسویی‌ها و ستیزها با رهبری «انقلاب اسلامی شده» بیاندازد. برای نمونه جای پرسشگری درباره‌ی نحوه واکنش اپوزیسیون ایران و حمایت نابخردانه بخش مهمی از آن از حادثه‌ی اشغال سفارت آمریکا که دوبار در کتاب به آن اشاره می‌شود در این گفت‌وگوها سخت خالی است. هرچند هالیدی درباره‌ی جنگ با عراق و روابط اپوزیسیون با قدرت‌های خارجی بدرستی بارها می‌پرسد و نشان می‌دهد که نسبت به آن سخت حساس است.

اگر گفت‌وگو با بازیگران انقلاب نه در سالیان نخست پس از انقلاب، بلکه امروز صورت می‌گرفت، بی‌شک شاهد جنبه‌های چالشی‌تر، جذاب‌تر و به روزتری در پرسش‌ها و پاسخ‌ها می بودیم. اما امروز نه دیگر فرد هالیدی زنده است که به بازخوانی نظرات و آثار و پرسش های خود با این بازیگران بپردازد و نه بسیاری از مصاحبه‌شوندگان لزوماً بر همان عقاید دیروز خود پابرجایند. برای نمونه بسیاری که در آن دوران به سازمان مجاهدین خلق ایران برای سرنگونی حکومت اسلامی دل سپرده بودند، امروز از مخالفان آن به شمار می‌روند. همچنین پاسخ‌های بسیاری از مصاحبه‌شوندگان گاه با نوعی ساده‌نگری، خوش‌بینی، خودشیفتگی و توهم نسبت به نقش خود در برقراری دمکراسی یا سرنگونی حکومت اسلامی ایران همراه است، شاید در میان‌سالگی یا کهن‌سالگی خود طور دیگری می‌نگرند و پاسخ می دادند.

کلام آخر آن که علاوه بر این، جای گفت‌وگو با کنشگران چپ رادیکال (نظیر سازمان پیکار، چریکهای فدائی خلق (اقلیت)، راه کارگر، کومله و…) و چپ پروسویت (حزب توده و اکثریت) و برخی گروه‌های دیگر در این مجموعه خالی است تا روایت همه‌جانبه‌تری از نقش و دیدگاه کنشگران انقلاب که زود یا دیر علیه حکومت اسلامی به مبارزه برخاستند، به دست داده شود. پرسش این جا است آیا روایت مدافعان نظام گذشته نیز نمی توانست به تنوع درک فرایند تکوین آن انقلاب حتی پس از پیروزی یاری رساند؟ شاید ملاحظات برشمرده در بالا بتواند دستمایه پژوهش های دیگری شوند که با گفت‌وگو های تازه با شخصیت‌های زنده‌ی این مجموعه و دیگرانی که در این کتاب حضور ندارند، تصویر به روزتری از تجربه‌ و خوانش کنشگران انقلابی که به رغم مخالفت های خود تا به امروز نیز نتوانستند حکومت برخاسته از آن را به زیر کشند، از چرایی آن به‌دست دهد.

به نقل از زمانه

https://www.radiozamaneh.com/541376

 

اخبار مرتبط

دیدگاه خود را بنویسید

لطفا دیدگاه خود را وارد کنید
لطفا نام خود را اینجا وارد کنید