از آنجا که پیروان فرقه بهائیت در رسانه ها تأکید بر آن داشته اند که این فرقه بر عکس دیانت اسلام تهی از تقیه و کتمان عقیده بوده و بر همین مبنا مسلمانان و بالاخص مذهب تشیع را آماج حملات قرار داده و مدعی میباشند که اسلام برای پیروان خود تقیه را تجویز نموده است، نگارنده بر آن شد تا پژوهشی در باب تقیه، تظاهر و انکار اعتقاد در باورهای بهائی را پی گیرد. راقم در این مقال بر آن نبوده و نیست تا به تبیین تقیه در کتب روایی و فتوایی اسلامی و شرایط وجوب و حرمت آن بپردازد. این نوشتار تقیه را صرفا از نظر تا عمل بر طبق باور بهائیت و با استناد به کتب امری بهائیت بیت العدلی از نظر تا عمل مورد بررسی قرار خواهد داد. همچنین در این نوشتار فقط به برخی از اسناد امری ارجاع داده خواهد شد و نه تمام مستندات امری. اما راقم بر خلاف عرف معمول در پژوهش قصد دارد قبل از ورود به بحث و نشان دادن تناقضات میان وجه نظری تحریم تقیه برای پیروان بهائیت و عمل نمودن بر مبنا تقیه و تظاهر به اسلام از سوی ستون پایه های بهائیت مانند جناب عبدالبهاء با یک سند از متون امری علت تحریم تقیه بر پیروان بهائیت را نشان داده و از نیت رهبران بهایی در تجویز تحریم تقیه برای پیروان پرده برداشته و اجمالا چنین نیتی را مورد تحلیل و بررسی قرار داده و سپس وارد مبحث اصلی شود. جان کلام اینکه این سند میتواند هم مقدمه ای برای مطلب باشد و هم نتیجه پایانی این پژوهش که پرده از بسیاری مسائل در باب تقیه در بهائیت بر خواهد داشت.
دکتر حبیب موید در خاطرات خود که با عنوان “خاطرات حبیب” از سوی محفل ملی بهائیان ایران منتشر و ممهور به مهر امری لجنه آثار امری میباشد مطلبی را ذکر میکند که بسیار تعقل برانگیز است. او در جلد اول کتاب خاطرات خود، در صفحه ۶۸ میگوید:
«مرحوم آقا رضا قباد شیرازی بسیار مخلص و خدمتگذار بود و با وجودی که بسیار پیر و شکسته شده بود، ولی در نهایت خلوص خدمت میکرد. شب و روز در اجرای اوامر مبارک می کوشید. در واقع هنگامی که دنبال کاری می رفت ، مثل اینکه کسی او را تعقیب میکند لا ینقطع می دوید و اغلب کارهای بیرونی و رساندن پیام ها به وسیله او انجام می گرفت. ضمنا عشق قریبی به خواندن جراید داشت. و اکثر روزنامه های ایرانی که به اسم مبارک به عکّا می رسید می خواند. و خلاصه مندرجات قابل عرض را می آمد حضور مبارک و در ضمن دو سه کلمه آن را عرض می کرد. امروز هم مانند سابق شرفیاب شد و از اخبار ایران و از طرز مشروطیّت و حکومتفعلی سخن به میان آورد. (عبدالبهاء) فرمودند: ما نه استبداد صرف را می خواهیم و نه آزادی بحت. ما به امور روحانی و تعلقات عالم ملکوتی کار داریم. اگر در ایران آزادی مطلق ، بدون تعرض بشود برای ما فایده ای مترتّب نیست ، چون که ما باید در سبیل جمال مبارک مورد هزار گونه اذیت و سبّ و لعن واقع شویم و اذیّت و نقمت بکشیم. هرگاه مثل سایرین راحت باشیم کاری نمی توانیم بکنیم و فایده ای نخواهیم برد»
توضیح: جناب عبدالبهاء صریح و شفاف عنوان داشته اند که بهائیت برای پیشبرد اهداف خود احتیاج به آن دارد که پیروانش مورد اذیت و آزار قرار بگیرند. چرا که به عقیده عبدالبهاء و رهبران بهائیت ، بهائیت میباید جهت سرکوب بهائیان مظلوم نمایی پیشه کند تا کار پیش رود. عبدالبهاء در این متن میگوید ” اگر در ایران آزادی مطلق ، بدون تعرض بشود برای ما فایده ای مترتّب نیست” یعنی رهبران بهائیت خواهان اذیت و آزار و تعرض از سوی غیر بهائیان به بهائیان میباشند. حال اگر از این زاویه وارد بحث تحریم تقیه برای پیروان بهایی و عمل به تقیه برای رهبران بهائی بشویم مطلب روشن تر خواهد شد که رهبران بهائی چگونه با تقیه خود را حفظ و با تحریم تقیه پیروان خود را در معرض خطرات قرار میدهند.
بخش اول تحریم تقیه در منابع امری:
سند اول:
“منتخب توقیعات مبارکه” / صفحه ۲۰۱
« اگر چنانچه مجبور و مکلّف بر تعیین و قید مذهب گردند البتّه کتمان ننمایند و به تظاهر و تصنّع متشبّث نشوند. عقیده خویش را در کمال جرأت و وضوح اظهار نمایند و از عواقب و نتائج بیان حقیقت و ابراز مافی الضّمیر خائف و نگران نشوند. البتّه بعموم یاران تأکید و توصیه نمایند تا از صراط مستقیم حقیقت و رشاد منحرف نگردند و بر حفظ مصالح امریّه و صیانت رفعت و منزلت امراللّه و اعزاز کلمهاللّه موفّق ومفتخر گردند. مداهنه و مسامحه در این موارد مُخِلّ در نظام امراللّه و علّت توهین و تحقیر دین اللّه گردد و تولید مشاکل متنوّعه عظیمه در آینده نماید… »
قول مذکور ، قول ولی امر الله شوقی ربانی بوده است.
سند دوم:
“گنجینه حدود احکام” / صفحه ۴۵۶ و ۴۵۷
« در نهی از تقیّه و کتمان عقیده
حضرت ولی امراللّه جلّ سلطانه میفرمایند قوله الاحلی:
(استخراج از لوح مبارک مورّخه ٩ نومبر ١٩٢٧)
چندی قبل تلغرافی از ارض اقدس بعنوان آنمحفل نورانی ارسال گردید و در آن تأکید گردید که راجع بسجلّ احوال و قید مذهب و آئین احبّای الهی در تمام نقاط امریّه در آن سرزمین اگر چنانچه مجبور و مکلّف بر تعیین و قید مذهب گردند البتّه کتمان ننمایند و بتظاهر و تصنّع متشبّث نشوند عقیده خویش را در کمال جرأت و وضوح اظهار نمایند و از عواقب و نتایج بیان حقیقت و ابراز ما فیالضّمیر خائف و نگران نشوند. البتّه بعموم یاران تأکید و توصیه نمایند تا از صراط مستقیم حقیقت و رشاد منحرف نگردند و بر حفظ مصالح امریّه و صیانت رفعت و منزلت امرالله و اعزاز کلمهاللّه موفّق و مفتخر گردند. مداهنه و مسامحه در این موارد مخلّ در نظام امرالله و علّت توهین و تحقیر دین اللّه گردد و تولید مشاکل متنوّعه عظیمه در آینده نماید»
سند سوم:
“گنجینه حدود احکام” / صفحه ۴۵۹
« و در لوح جناب ثابت شرقی مورّخ ١۵ شهر الجلال ٩١ مطابق ٢٣ اپریل ١٩٣۴ میفرمایند
قوله الاحلی:
سؤال ثالث در خصوص کتمان عقیده در نقاطیکه بهائی غیر موجود معروض داشته بودید. جواب فرمودند کتمان عقیده حتّی در اینمورد مذموم و مخالف مبادی این امر است. الواح الهیّه در این خصوص بسیار و کمتر لوحی توان یافت که در این خصوص شامل اشاره یا صراحتی نباشد. برای مزید اطّلاع بنصوص مبارکه مراجعه شود»
سند چهارم:
“توقیعات مبارکه (۱۹۲۷-۱۹۳۹)” / صفحه ۲۷۳
« از نصوص صریحه قاطعه الهیه انحراف نورزیم و در مخاصمات و مناقشات و مجادلات احزاب ادنی مداخله ای را جایز ندانیم. با اغراض مشهتیه نفسیه این پیام الهی را آلوده و ننگین نگردانیم و میراث مرغوب لا عدل له را به زخارف این دنیه مبادله ننماییم. از تظاهر و تقیه و تملق بپرهیزیم و حبال تدلیس را به سرپنجه قدرت و شهامت منصف سازیم»
سند پنجم:
“منتخبات توقیعات مبارکه” / صفحه ۲۴۴
« احدی خود را مسلمان، مسیحی، کلیمی و یا زردشتی معرفی ننماید. مسامحه و مساهله در این امر مورد تبری از امر الله است و تبری محدث انقلابی عظیم است و موجب خسرانی شدید زنهار زنهار»
توضیحات:
*در پنج سند فوق از کتب امری بهائی که ممهور به مهر امری لجنه آثار امری بیت العدل میباشند و دیگر اسناد که نگارنده از ارائه آنها در این نوشتار خودداری نموده است، حکم تحریم تقیه در آموزه های بهائی از سوی ولی امر الله ، شوقی ربانی به چشم خورده و استخراج می شود.
**اینکه بر مبنا آموزه های بهائی آیا ولی امر الله میتواند مصدر تشریع قرار گیرد یا وظیفه او فقط تبیین نصوص بهاء الله میباشد داخل نخواهیم شد. آنچه در این حیطه مهم جلوه مینماید اذعان بهائیان بر تحریم تقیه میباشد.
***شوقی ربانی در نصوص خود که در اسناد مذکور به آنها اشاره شد نه تنها تقیه، بلکه تملق را نیز حرام نموده است. در بخش دوم به این موارد پرداخته خواهد شد.
****همان گونه که در سند سوم در فوق مشاهده میشود شوقی ربانی تقیه را حتی در جایی که بهائیت در آنجا قدرت و موجودیتی نیافته و خطر میتواند بهائیان اندک موجود را تهدید نماید، امر تقیه را مذموم دانسته اند.
*****بر اساس سند پنجم هر بهائی که خود را مسلمان، کلیمی و . . . معرفی نماید از ایمان بهائی خارج و آنگونه که پیش از این در نوشتاری تحت عنوان “بهائیت از وحدت عالم انسانی تا طرد روحانی و تکفیر” ارائه داده ام مورد طرد روحانی قرار خواهد گرفت. بی شک خود را مسلمان معرفی نمودن میتواند با عمل به فرائض و مناسک اسلامی صورت گرفته و مسلمانی به اذهان متبادر شود.
بخش دوم برخورد عملی اکابر بهائیت با امر تقیه:
در این بخش نیز همچون بخش اول فقط به کتب امری ممهور به مهر امری لجنه آثار امری بیت العدل استناد خواهد شد.
سند اول:
شوقی ربانی در کتاب “قرن بدیع جلد سوم” / صفحه ۳۱۷ و ۳۱۸
« حضرت عبدالبهاء تا آخرین دقایق حیات مبارک عشق و محبت سرشاری را که ذات مقدسش در آن مفطور بود . . . در اجرای شئون و وظایف مقدسه خویش قائم بود و در خدمت و انتشار امر به جلیلش مواظب و مداوم در آخرین جمعه توقف مبارکش در جهان ناسوت با وجود خستگی و ضعف فراوان جهت ادای صلوه ظهر در جامع مدینه حضور به هم رسانید »
توضیح: شوقی ربانی معترف است به اینکه عبدالبهاء تا آخرین دقایق عمرش و در آخرین جمعه عمرش برای نماز ظهر به مسجد جامع شهر رفت. مسجد جامع شهر حیفا. یعنی جناب عبدالبهاء در قلمرو عثمانی و در میان مسلمانان امر تقیه را جامه عمل پوشانده بودند.
سند دوم:
جی . ای اسلمنت در کتاب “بهاء الله و عصر جدید” / صفحه ۷۸ و ۷۹
« «مشاغل متنوعه حضرت عبدالبهاء با وجود ضعف و خستگی روز افزون جسمانی با مختصر تخفیف تا یکی دو روز قبل از پایان حیات ادامه داشت. روز جمعه ۲۵ نوامبر ۱۹۲۱ برای نماز ظهر به جامع حیفا تشریف فرما شدند. سپس با دست خود بر طبق معمول وجوهی به فقرا عنایت فرمودند. هنوز سه روز نگذشته بود که درروز دوشنبه ۲۸ نوامبر ساعت یک و نیم صبح چنان با آرامش صعود فرمودند که دو صبیه مبارک که در کنار بستر مراقب بودند تصور میکردند به آرامی به خواب رفته اند. . . تشییع جنازه ای بود که حیفا و فلسطین نظیر آن را ندیده بود. . . هزاران نفر تشییع کنندگان را که از مذاهب و نژادها و السنه مختلف بودند در این مراسم گرد هم آورده بود. . . اشراف فلسطین از کلیمی، مسیحی، مسلمان، درزی . . .»
توضیح: این سند نه تنها موید سند قبل میباشد که جناب عبدالبها در فلسطین تظاهربه مسلمانی مینمودند بلکه حضور پر شور مسلمین در تشییع جنازه او سئوال بر انگیز است. اگر مسلمانان در حیفا و عکا علم به این مهم می داشتند که ایشان قائل به نسخ دیانت محمدی بوده آیا در در تشییع جنازه او شرکت میکردند یا جنازه را به همراه تابوت به آتش میکشیدند؟ در سندهای بعدی اشاره خواهد شد.
سند سوم:
کتاب “شرح حال محمد سلمانی” / صفحه ۱۵
« در اسلامبول همه روزه ظهر تشریف میبردند به مسجد سلطان محمد. در آنجا به وضع اسلام تلاوت میفرمودند و در ضمن مناجات هم تلاوت میفرمودند و در این مدت هر هفت روز یا هشت روز حمام تشریف میبردند و من گاهی در حضور بودم. جامعی دیگر هم بود مشهور به جامع خرفه شریف و آنجا هم تشریف میبردند»
توضیح: محمد سلمانی آرایشگر مخصوص جناب عبدالبهاء بوده اند. ایشان معترف است جناب عبدالبهاء در اسلامبول هر روز به مسجد میرفتند، یعنی مستمرا میرفتند و به وضع اسلام تلاوت میفرمودند. این بیان یعنی چه؟ بهائی را که اسلام را منسوخ می داند با مسجد مسلین چه کار؟ یعنی ایشان تظاهر به اسلام و تقیه مینمودند.
سند چهارم:
جواد قوچانی در کتاب “خاطرات فراموش نشدنی” / صفحه ۶۵
« پس از صرف صبحانه به زیارت اتاق مبارک حضرتمولی الورای (عبدالبهاء) در جوار اتاق پذیرایی قصر مبارک که دارای اشیا و اثاث اصلی بود موفق شدیم و سپس از خادمین قصر و روضه مبارکه (قبر بهاء الله) تودیع نموده به سمت شهر مقدس عکا رهسپار شدیم. یک ساعت به ظهر مانده به زیارت بیت عبود در عکا موفق شدیم. پس از رفع خستگی و گذاشتن اثاث خود برای ملاحظه مسجد جزار که محل عبادت مسلمین است و غالبا حضرت مولی الوری به این مسجد تشریف میبرده اند رفتیم. در شمال مسجد مزبور اتاقی است که با تابلوی سیاه در سر درب آن نوشته شده است “غرفه النوم” و این همان اتاقی است که حضرت مولی الوری عبدالبهاء تشریف برده و مفتی و متصرف عکا را می پذیرفتند. در قسمت محراب سمت قبله این مسجد لوحه هائی است که حضرت مولی الوری به آن مسجد عنایت فرموده اند و همه خط مشکین قلم است»
توضیح: مسجد جزار یکی از مهمترین مساجد در قلمرو عثمانی بوده که بیش از یکصد سال قبل از تولد عبدالبهاء توسط احمد پاشا ساخته شده و اکنون نیز موجود میباشد. عبدالبهاء در این مسجد بسیار مهم یک اتاق به نام اتاق خواب داشته. ایشان چه مقامی داشته اند که در چنین مسجدی یک اتاق مخصوص به خود داشته اند؟ عبدالبهاء چه مقامی داشته اند که در این اتاق در مسجد جزار مفتی مسلمین را میپذیرفتند؟ آیا مفتی میدانست این مرد قائل به نسخ اسلام است یا خیر؟ در اسناد بعدی قضایا روشن خواهد شد.
سند پنجم:
کتاب “طراز الهی” / صفحه ۱۱۵
«جناب طراز از سایر وقایع آن سفر چنین می نویسد:
شبی دیگر در محضر حضرت عبدالبهاء به مسجد جامع کبیر رفتیم. شعاع و غلام هم آمدنذ. هنگامی که در صف نماز ایستاده بودیم این دو مفر بسیار بی ادبی نمودند و خنده های زننده کردند. حرکات آنها فوق العاده باعث رنجش من شد و از آن روز به بعد از معاشرت و ملاقات با شعاع خود داری کردم»
توضیح: کتاب طراز الهی زندگی نامه ایادی امر الله طراز الله سمندری میباشد. او هم معترف بوده نه تنها بهاء الله بلکه بهائیان دیگری هم با او در مسجد و در صف نماز جماعت بوده اند. از رفتن به مسجد و نماز که بگذریم در صف جماعت ایستادن نهایت تقیه و تملق است. مگر با حکم ۱۲ کتاب اقدس نماز جماعت حتی نماز خاص بهائیان تحریم نشده است؟ “کتب علیکم الصلوه فرادی قد رفع حکم الجماعه الا فی صلوه المیت انه لهو الامر الحکیم”
سند ششم:
کتاب “کواکب الدریه جلد دوم” / صفحه ۲۰۰
« پس در روز سه شنبه دوم جمادی الاولی (۱۳۳۹) به مصر قاهره تشریف فرما شده در زیتون ورود فرموده بعضی از علما و اشراف مصر به زیارت حضرتش رفتند و کاملا مسرور از حضور بیرون آمده زبان به تمجید گشودند. من جمله شیخ محمد بخیت مفتی دیار مصر به زیارت آن حضرت در اوتل مزبور نائل شده آن حضرت به اعاده زیارت در منزل مفتی تشریف برده در همان روز که جمعه بود نماز جمعه را در مقام سیده زینب اداء فرموده و بعد از آن به بازدید شیخ محمد راشید که از کبار علماست و امام خدیوی ست تشریف بردند و در آن ایام اکثر جرائد مصریه از قبیل المقطم و الاهرام و وادی النیل و الاهلی و علم به تمجید از آن حضرت ناطق بود»
توضیح: عبد الحسین آیتی از مشهورترین مبلغین بهائی بود که لقب آواره را از شوقی ربانی دریافت کرد. آواره بعدها به اسلام گروید و مورد طرد روحانی قرار گرفت. او بعدها کتاب “کشف الحیل” را در رد بهائیت نوشت اما کتاب “کواکب الدریه” او بخشی از تاریخ بهائیت است که ممهور به مهر امری میباشد. اما پیرامون متن این سند باید توجه داشت ، قاهره بزرگترین مرکز علمی جهان اهل سنت بوده و میباشد. مفتی وقت مصر برای چه در قاهره به دیدار عبدالبها میرود؟ آیا با تظاهر عبدالبها به اسلام گمان نمی کردند عبدالبها یکی از علما بزرگ اسلام است؟ عبدالبهاء چه سخنی با مفتی اعظم مصر داشته که مفتی مسرور گشته است؟ آیا عبدالبهاء به او گفته بود قائل به نسخ شریعت محمدی بوده که او مسرور گشته و یا از عزت اسلام و مسلمین سخن گفته است؟ عبدالبها به نماز جمعه تشریف برده و در صفوف مسلمین تظاهر به اسلام نموده است. آیا این تظاهر به اسلام مصداق تقیه و تملق نبوده است؟
سند هفتم:
کتاب “ خاطرات خلیل شهیدی” / ص ۲۲۷ و ۲۲۸
«حضرت عبدالبهاء روزی در جامع جزار تشریف داشتند و جمعی از وجوه در حضور. شخصی از اهالی عکا وارد و آهسته عرض کرد: عیالم وضع حملش شده است و چیزی در بساط نداریم. حضرت عبدالبهاء یک پنجم لیره طلا به او عنایت فرمود»
توضیح: علاوه بر اینکه عبدالبهاء در مسجد جزار همیشه تشریف داشتند چرااشخاص جهت رفع مشکلات به ایشان مراجعه مینمودند؟ واقعیت آن است که عبدالبهاء امام جماعت مسجد جامع جزار بوده و از شدت تقیه و تملق و تظاهر به اسلام از علما نحله های اسلامی شناخته شده بودند.
سند هشتم:
کتاب “ خاطرات خلیل شهیدی” / ص ۱۱۹ و ۱۲۰
«. . . حضرت عبدالبهاء نیز مانند سابق روزهای جمعه را در مسجد تشریف میبردند و پس از ادای نماز قدری وجه به فقرا انفاق میفرمودند. در حیفا فقط یک مسجد بود که جامع السوق نام داشت. یعنی مسجد بازار و بعدا یک مسجد دیگری نزدیک ایستگاه راه آهن بنا کردند. بعضی از اهالی میگفتند حضرت عباس افندی (نوه و جانشین بهاء الله) فرمودند: یک جامع در حیفا کم است و کمک شایانی فرمودند تا این جامع ساخته شد. باری حرکات و سکنات مبارک کاملا محض حفظ و حراست امر الله»
توضیح: عبدالبها همیشه به نماز جمعه تشریف میبردند. برای ساخت مسجد جدید شوقی ربانی کمک مالی کرده و تشویق به ساخت مسجد نمودند. در این سند میگوید ” باری حرکات و سکنات مبارک کاملا محض حفظ و حراست امر الله” یعنی چه؟ آیا این بیان معنایی جز تقیه و تظاهر به اسلام جهت پیشبرد و حفظ بهائیت و جان داشته است؟
سند نهم:
کتاب “ خاطرات خلیل شهیدی” / ص ۲۳۱
« در زمان ورود دولت بریتانیا در فلسطین و اراضی مقدسه، بسیاری از سپاهیان هندی بودند و جمع کثیری از آنان در اطراف روضه مبارکه (قبر بهاء الله) نصب خیام نموده بودند و چون روضه مبارکه را محل مقدس و زیارتگان می دانستند، هنگام نماز وارد و داخل روضه مبارکه می شدند و به نماز گزاری و دعا تا حد امکان میگذراندند. هرگاه حضرت عبدالبهاء به زیارت تشریف میبردند به حضور مبارک می رفتند و مشرف می شدند. وچون آقا سید ابوالقاسم خراسانی سابق الذکر با زبان هندی قدری آشنایی داشت مترجم بیانات مبارک قرار میگرفت.ولی لفظ کرتاهی و مرتاهی را زیاد استعمال میکرد. لهذا به او فرمودند: این که همه اش کرتاهی و مرتاهی شد. این مطلب را خود ایشان با تبسم و مسرت ذکر مینمودند. باری، روزی به آن سپاهیان فرمودند: شما هر حاجتی دارید از این مقام مقدس بخواهید اجابت میشود.(عبدالبهاء) پس از این بیان فورا وضو گرفتند و داخل روضه مبارکه شدند و به دعا و نماز پرداختند»
توضیح: این رویداد میباید در سال۱۹۱۷ رخ داده باشد، چرا که ژنرال آلنبی در این سال وارد فلسطین شده است. برابر این سند مسلمین در فلسطین قبر بهاء الله را زیارتگاه می دانستند. این باور مسلمان ها در فلسطین بخاطر آن بود که عبدالبهاء عنوان کرده بود قائل به نسخ اسلام است یا تقیه نموده و اظهار به اسلام نموده بود؟ چه رابطه ای میان عبدالبهاء و دولت استعماری انگلیس نهفته بود که انگلیسی ها سپاهیان هندی مسلمان را در جوار قبر بهاء الله استقرار داده بودند؟ عبدالهاء جهت تقیه و تملق وضو گرفته و در برابر دیدگان سربازان هندی در همان مکان نماز میخواند.
سند دهم:
کتاب “ خاطرات خلیل شهیدی” / ص ۴۱
«شخصی بود در عکا به نام شیخ محمود عرابی. بر حسب گفتار احبای متقدمین و مسن این شخص بسیار شجاع و دلیر بود. به نوعی که تمامی اهالی عکا از او حساب میبردند. روزی حضرت عبدالبهاء را در جامع جزار دیدم مشغول وضو گرفتن هستند. (محمود عرابی) عرض کرد: انت ابن الله یعنی تو پسر خدا هستی؟ فرمودند: انت تقول یعنی تو میگویی. مجددا عرض کرد. باز همچین جوابی را شنید. بعدا به او فرمود: یا شیخ محمود اما قرأت القرآن؟ اکرموا الضیف و لو کان کافرا، یعنی ای شیخ محمود آیا قرآن را نخوانده ای، گرامی کنید میهمان را ولو اینکه کافر باشد؟»
توضیح: جناب عبدالبهاء برای چه امری در مسجد جزار وضو میگرفتند؟ بی شک برای اقامه نماز و تظاهر به اسلام. چرا شخصی می آید و به عبدالبهاء میگوید تو پرسر الله هستی؟ کاملا واضح و آشکار است که عبدالبهاء و اطرافیانش به گونه ای رفتار نموده بودند که همگان در فلسطین گمان بر آن داشتند که ایشان از علما بزرگ اسلام میباشند. اما این داستان که چگونه به گوش مردم رسیده بود که ایشان ادعای ابن الهی دارند در سند بعدی مشخص خواهد شد.
نکته: “اکرموا الضیف و لو کان کافرا” آیه شریفه قرآن نمی باشد بلکه، حدیث نبوی ست.
سند یازدهم:
کتاب “رحیق مختوم” / صفحه ۷۶۷
« جناب میرزا بزرگ ملقب به بدیع جوانی بود به سنّ ۱۷ سال، که حامل لوح مبارک گردید. در سنین طفولیت و آغاز رشد و جوانی از او آثار ثبوت و آن جذابی مشهود نبود. حتی پدرش به واسطه احتیاط از او در منزل خود محفل و مجلسی منعقد نمی نمود. تا اینکه در ۱۷ سالگی ناگهان شعله عشق و ایمان از او زبانه کشید و به ملاقات جناب نبیل زرندی در نیشابور به مسائل الهیه منجذب گردیده ، عازم دارالسلام بغداد شد. موقعی بود که جمال مبارک از ادرنه به عکا عزیمت فرمودند. پس از توقف چندی در بغداد به موصل آمده و از آنجا پیاده به سمت عکا شتافت و در سال ۱۲۸۶ ورود به عکا نموده سرگردان بود تا هنگام غروب به جامعی رسید و جمعی ایرانی دید. دانست که حضرت غصن اعظم (عبدالبها) برای امامت صلوه حاضر شده و عده ای از اصحاب به آن حضرت اقتدا میکنند. لذا با سرور تمام رباعی ذیل را به روی قطعه کاغذی نوشته تقدیم نمود.
اقتدا میکنم بابن الله ساجدم من برای سرّ الله
نیست حقی بجز بهاء الله وحده لا اله الا الله»
توضیح: این سند ، سند شماره دهم را تکمیل و در فهم آن سند کمک مینماید. بر مبنا این سند جناب عبدالبها امام جماعت مسجد بوده اند و بهائیان ساکن فلسطین نیز همراه ایشان به مسجد میرفتند و تظاهر به اسلام مینمودند. این جماعت متظاهر به اسلام موفق شده بودند از عبدالبهاء چره ای به عنوان عالم بزرگ اسلامی در فلسطین طراحی نمایند. همچنین شعری را که پسر میرزا بزرگ در مسجد سروده است که میگوید: اقتدا میکنم بابن الله ، نشان از آن دارد که بهائیان متظاهر به اسلام در میان مردم عبدالبهاء را ابن الله خطاب نموده بودند که برابر سند شماره دهم شیخ محمود عرابی از عبدالبهاء میپرسد که آیا تو مدعی ابن الهی هستی؟
سند دوازدهم:
“خاطرات خلیل شهیدی” / صفحه ۴۲ و ۴۳
«از قرار مسموع در ایام ماه مبارک رمضان در بازار عکا سفره ای از طعام گسترده بود و هر کس عبور میکرد دعوتش میکرد. و چون به سمع مبارک (عبدالبهاء) رسید فوراً او را احضار فرمودند و به شدّت منع از این امر فرمودند. عرض کرد: مگر احکام (اسلام) تغییر نکرده است؟ فرمودند: حکمت لازم است. الان مقتضی نیست. حضرت عبدالبهاء میفرمودند: من میتوانم در سه روز اهالی عکا را تبلیغ کنم اما ضررش بیش از منفعت است»
توضیح: چرا جناب عبدالبهاء ، شخصی بهائی را که در ملاء عام در شهر عکا روزه خواری میکرد احضار نموده و از روزه خواری در ملاء عام نهی فرمودند؟ چرا جناب عبدالبهاء به این شخص بهائی میگویند آری احکام تغییر کرده و به ادعای بهائیت احکام اسلام منسوخ شده اند اما با این حال باید در ملاء عام تظاهر به روزه داری کرد؟ این گفته جناب عبدالبهاء که در پاسخ شخص بهائی گفته اند “حکمت لازم است. الان مقتضی نیست. حضرت عبدالبهاء میفرمودند: من میتوانم در سه روز اهالی عکا را تبلیغ کنم اما ضررش بیش از منفعت است” اگر دلالت بر تقیه و تظاهر به اسلام در میان مسلمین نمیکند دلالت بر چه میکند؟
سند سیزدهم:
“خاطرات خلیل” / صفحه ۶۷ و ۶۸
« در اوائل که حکمت در بعضی شئون بسیار لازم و مقتضی بود حضرت عبدالبهاء ماه رمضان را روزه میگرفتند. به حضور مبارک عرض شد که روزه نگیرید. فرمودند: نظر بر اینکه در نزد خلق روزه هستم اگر روزه نگیرم ریا می شود. در حیفا گاهی پیشوایان اسلام را در بالای کوه کرمل در میان مهمان خانه دعوت به افطار و صرف سحری میفرمودند اما غذاها را در بیت مبارک تهیه میفرمودند . . . حضرت عبدالبهاء تا سحر ادنا استراحت نمی فرمودند. پس از صرف سحر با میهمانان از جبل کرمل تشریف می آوردند. تمام این زحمات و ناراحتی ها را محض حفظ امر الله تحمل میفرمودند»
توضیح: جناب عبدالبها در ماه رمضان روزه میگرفتند و پیشوایان اسلام را برای سحری به میهمان خانه دعوت میکردند. غذاها نیز در خانه خودشان تهیه می شد. مضافا ایشان تا سحر استراحت نمی کردند و بعد از سحر و صرف سحری از کوه کرمل به خانه بازمیگشتند. خلیل شهیدی در خاطراتش علت امر را حکمت در بعضی شئون دانسته و گفته اند ” تمام این زحمات و ناراحتی ها را محض حفظ امر الله تحمل میفرمودند”. یعنی جناب عبدالبهاء برای پیشبرد اهداف خود و نه تنها تقیه و اظهار اسلام مینمودند بلکه، در نزد مسلمین تملق هم مینمودند.
چهاردهم:
“خاطرات خلیل” / صفحه ۶۸ و ۶۹
« در ایام مبارک جمال قدم جل ذکره الاعظم دو سه نفر از احبا در ایام ماه رمضان بی حکمتی نمودند و چون به حضور جمال مبارک عرض شد، (عبدالبهاء) فرمودند: اگر هر دو روزه تعیین شود چطور؟ یعنی که روزه بیانی و هم روزه فرقانی. احبا (دیگر بهائیان) به آنان گفتند: کاری نکنید که تا ابد باعث مشقت باشد. یعنی اگر جمال مبارک هر دو روزه را تعیین بفرمایند سبب و علتش شماها خواهید بود»
توضیح: چند تن از بهائیان در فلسطین تقیه ننموده و به قول خلیل شهیدی بی حکمتب نموده و در ملاء عام روزه خواری نموده بودند. جناب عبدالبهاء تهدید نموده و گفتند اگر از این پس مسلمین تقیه و تظاهر به اسلام و روزه داری ننمایید مجبور می شوم هم روزه بیانی، یعنی بابی و هم روزه فرقانی، یعنی اسلامی را واجب نمایم تا مجبور باشید از روی تکلیف روزه بگیرید و نزد مسلمانان پنهان ما را آشکار نگردانید.
تظاهر به اقامه نماز و روزه داری در میان مسلمین که در فوق آمد در شرایطی میباشد که بهاء الله نماز و روزه اسلام را منسوخ اعلام نموده بود. “شوقی ربانی” در “کتاب قرن بدیع” خود به این مسئله اشاره کرده و میگوید:
« با نزول کتاب بیان مصداق حدیث مشهور اسلامی که میفرماید ” یظهر من بنی هاشم صبیٌّ ذو کتاب جدید و احکام جدید” تحقّق پذیرفت و احکام و شرایع بدیع از سماء مشیّت ربّ مجید ظاهرگردید. این کتاب مقدّس که محور آثار دور بیان محسوب بتقریب از هشت هزار آیه ترکیب یافته و بر خلاف بسیاری از آثار ثانویّه مبارک که دستخوش تصحیف و تحریف واقع گردیده بکلّی از هر گونه تصرّف محفوظ ومصون باقی مانده است. این مصحف آسمانی را باید فی الحقیقه گنجینه ای از وعود و بشارات و شرح اوصاف و نعوت حضرت موعود دانست نه سنن و احکامی که دستور دائم و نظام مستمرّ جامعه بشریّه را تشکیل داده و یا برای دلالت نسلهای آتیهء انسانی در قرون و اعصار متمادی مقرّر شده باشد. این کتاب مبارک حدود و فرائض مسطوره در قرآن کریم از قبیل صوم و صلوه و نکاح و طلاق و ارث و غیره را نسخ و در عین حال رسالت حضرت سیّدالمرسلین را تثبیت و مقام آن حضرت را تکریم و تعظیم مینماید همان نحو که پیغمبر اکرم احکام انجیل را نسخ و مبدأ غیبیّه و حقیقت الهیّهء مندمج در شریعت مسیحیّه را
تصدیق و تأیید فرمود»
راقم در این مقال سعی بر آن داشت تا تناقض بهائیت پیرامون تقیه را از نظر تا عمل با استناد به متون امری نشان دهد. اینکه تا چه اندازه ارکان بهائیت مانند جناب عبدالبهاء به تحریم تقیه باور داشته اند و چرایی تحریم تقیه برای دیگر بهائیان. جهت چرایی تحریم تقیه در بهائیت برای دیگر بهائیان بهتر است به آنچه در صدر مقال از کتاب خاطرات حبیب موید ذکر شد رجوع و مورد تأمل قرار گیرد. در پایان مجدد از قول جناب عبدالبهاء از کتاب خاطرات حبیب یاد آور میشوم:
«اگر در ایران آزادی مطلق ، بدون تعرض بشود برای ما فایده ای مترتّب نیست ، چون که ما باید در سبیل جمال مبارک مورد هزار گونه اذیت و سبّ و لعن واقع شویم و اذیّت و نقمت بکشیم. هرگاه مثل سایرین راحت باشیم کاری نمی توانیم بکنیم و فایده ای نخواهیم برد»