در این ۴۲ سال و قبل از آن، جامعه ما از امکانات مبارزهی مبتنی بر دموکراسی و آزادی و استقلال به دور مانده بود، نتوانست در پیچ و خمهای دیپلماسی خارجی در تنگناهای ویرانگریهای سیاستهای داخلی، از ابزارهای مبارزات مدرن شهروندی بهرهمند گردد و در سرنوشت خود دخالت کرده و در راستای رهایی از سلطه و جباریت گامهای اساسی بردارد. جمهوری اسلامی با کردار احمقانه خود در سیاست خارجی مشکلات گوناگون داخلی را گسترش میدهد و پیش از هر زمان دیگر میهن و مردم ما را در فقر و استبداد فرو برده است. در این نوشته کوتاه به حقوق و منافع ملی، آناتومی سلطه و نافرمانی مدنی، پروژه صلح پایدار، جنگ و هنر مذاکره، پروژه صلح پایدار، دو افراطی خطرناک پرداخته و چندین پرسش طرح می شود.
حقوق و منافع ملی
امروز، ملت ایران در اثر تهاجم دشمنان داخلی، یعنی جمهوری اسلامی، که سر سخت تر از هر دشمن خارجی عمل میکند و به تبع آن، در اثر فشارهای قدرتهای خارجی در شرایطی قرار گرفته است که بخشی از “فعالان سیاسی” بجای مبارزه با سلطهگر داخلی و هدایت مردم فریبخورده به مبارزه با زورگویی و مقابله با عوامل داخلی به دنبال قدرتهای خارجی به راه افتادهاند و می خواهند که قدرتهای بزرگ جهانی بیایند و کشور را از سلطهگر داخلی نجات دهند! عدهای غافل از پیچیدگی بحران، برای دولت های خارجی نامه مینویسند و دست کمک به دامان آنان دراز میکنند و در امریکا گروهی از نمایندگان پارلمان این کشور برای ملت ایران “دلسوزی” می کنند و خواستار دخالت ,”داوطلبانه” در امور ملت ایران میشوند. افراد و یا سازمان هایی که خواستار یک چنین اقداماتی از دشمن خود، یعنی جمهوری اسلامی و یا از دشمن ِ دشمن خود، یعنی کشورهای مخالف جمهوری اسلامی، از قبیل عربستان سعودی، اسرائیل، آمریکا و برخی از کشورهای اروپایی هستند، اگرچه ممکن است این هممیهنان نیت خیر داشته باشند، اما در واقع یک مسئله اساسی را متوجه نشده اند و آن این است که هر دولتی که هر کشوری وقتی زمامدار میشود قبل از هر چیز خدمتگزار کشور خود است. این زمامداران در برابر قوانین خود متعهد شده و سوگند یاد میکنند که قبل از هر چیز به دنبال منافع کشور ( مردمان، سرزمین و حاکمیت )خود باشند و در تحقق آن اقدام کنند. در عین حال، رهبران قدرت های بزرگ گاهی در موقعیت خاصی قرار میگیرند که مجبور میشوند برای صلح جهانی نیز تعهد قبول کنند. در باره حفظ صلح جهانی باید اضافه کردد که مفهوم این صلح جهانی و اقدام در راستای آن چنان وسیع و گسترده است که در پروسه آن همه درها را برای هر کاری باز میگذارد. بنابراین به این رویکرد باید وقتی باور آورد که تحقق واقعی یافته باشد.
آناتومی سلطه و نافرمانی مدنی
پس از دههها، کماکان، از خود سوال میکنم، کدام منطق استراتژیک، کدام مفهوم آزادیخواهی و استقلالطلبی، یکپارچگی ملی و پاسداری از تمامیت ارضی برای همه مردمان ایران، کدام پیشینه فرهنگی و تاریخی به عدهای که گاهی خود را روشنفکر و ایراندوست نیز مینامنداجازه میدهد تا از بیگانگان تقاضای کمک کنند؟ در کجای جهان قدرت خارجی به ملتی، حتی زیر ستم حاکمیت مستبدی مانند یا بدتر از جمهوری اسلامی کمک بلاعوض کرده است؟
پیمان دارسی ۱۹۰۱، قرار داد ۱۹۱۹ وثوق الدوله، کودتای ۱۲۹۹، قرار داد ۱۹۳۳، کودتای ۱۳۳۲ اشغال سفارت آمریکا، جنگ ایران و عراق، تفاهم نامه برجام، همه درسهای تاریخی ارزنده ای هستند که نباید آنها را کم بها داد و به ویژه نباید آنها را فراموش کرد. این دخالتهای که عمدتاً با همکاری عوامل داخلی وابسته به قدرت های خارجی انجام شدند به جامعه ما صدمات بزرگی وارد کردند که نتایج آنها هنوز گلوی ملت ایران را میفشارد و هنوز سالهای طولانی باید فرزندان ایران تاوان آن اشتباهات را پس دهند. ادعای خدمتگزاری این قدرتها دور از واقعیت سیاسی است. چگونه میشود در تخیل خود قبولاند که قدرتمندی که به دنبال منافع خود می باشد بتواند مردم ایران را خدمتگزار باشد.
اما راه حل گذار از این نظام چیست؟ راه حل نجات در داخل ایران در اندیشه و در رفتار آحاد ملت ایران میباشد. قل و زنجیر جباریت و استبداد در اطاعت داوطلبانه، خودخواسته و کورکورانه تودهٔ مردم است. این واقعیت تلخ را باید قبول کنیم که حکومت استبدادی چیزی نیست جز قدرتی که روشنفکران جامعه و تودههای مردم با رضایت خود به حاکمیت جمهوری اسلامی ارزانی کردهاند و بدین وسیله حلقه بندگی و جباریت او را پذیرفتهاند. به عبارت دیگر، پایگاه این رژیم نکبت بار، قتال، جنایتکار و مهلک در اثر انقیاد تودههای مردم استحکام پیدا کردهاست. اگر ملت ایران تن به این انقیاد ندهد، در مقابل احکام و فرامین جمهوری اسلامی ایستادگی کند و به ویژه به مقاومت مدنی بپردازد بیشک این پایگاه قادر به ادامه حیات نخواهد بود و از هم خواهد پاشید. وانگهی نباید فراموش کرد که همواره قدرتهای خارجی نیز از نیروهای مخالف دیکتاتور های ایران به عنوان ابزار و وسیلهی معامله با دولتهای ایران استفاده کردهاند و هنوز نیز هرگاه این امکان برایشان فراهم شود دگر بار خود را از این روش محروم نخواهند ساخت.
پروژه صلح پایدار
هرگز جنگ و مذاکره و صلح یکطرفه انجام نمیپذیرد، در جنگ یک طرف تخاصمات به تنهائی مقصر نیست، مذاکره برای تامین خواستها و یافتن تعادل بر اساس وضعیت قدرت و نیروی استدلال و منطق هر یک از طرفین مخاصمات واقعیت عینی پیدا میکند. در مذاکره برای یافتن تعادل اگر یکی از طرفین مذاکره خود را به طرف دیگر تحمیل کند تعادل به هم میخورد و در نتیجه، آن مذاکره نمی تواند پایدار باشد. کشورهایی که در مذاکرات سلطه خود را بر طرف مقابل اعمال میکنند بجای ریشهکن کردن جنگ، بذر جنگ تازهای را میکارند. همینطور، مردمی که به دنبال قدرتی میروند تا آن قدرت بیاید آنها را از سلطه داخلی”رها” سازد در واقع عوامل پرورش دهنده اصل بردگی “خودخواسته” هستند و با این رفتار خود برده داران را بر خود مسلط و بر سر فرازی و استقلال کشور لطمه وارد میکنند.
جنگ و مذاکره
جنگ و مقابله نظامی پر آسیب ترین حادثهای است که برای ملت ها پیش می آید، در مقابل آن مذاکره برای خاتمه دادن به یک جنگ و یا پرهیز از جنگ و خشونت دشوارترین کاری است که دولت ها با آن مواجه میشوند.
در مذاکرات پروتکل ها و اصولی وجود دارند که باید آنها را مورد توجه قرار داد تا از مغلوب شدن جلوگیری بعمل آید(۱) در مذاکره برخلاف آنچه که ادعا میشود تنها قدرت نظامی نیست که عمل می کند، بلکه افکار بین المللی، منطق و استدلال، حق و حق طلبی و منش و اخلاق نیز نقش مهمی را بازی می کنند. اگر این اصول رعایت شوند تسلیحات اتمی، مسلسلها و تانکها و بمبافکن و ناوگانهای جنگی بیاثر خواهند شد. زیرا باید بالاخره باور داشت و تجربیات بسیاری از کشور ها نشانگر است که اگر دادخواهی ملتی با شفافیت و به درستی بیان و نظام دیکتاتورها آشکار شده و هویت عینی پیدا کند گرایش افکار عمومی جهان را به خود جلب خواهد کرد. یقین دارم هنوز در روی این کره خاکی زنان و مردانی هستند که صدای همسازی خود را در دفاع از انسانیت، حقطلبی، رعایت استقلال انسانها و خلاصی مردمان از قید بندگی بلند خواهند کرد.
پروژه صلح پایدار
بنابر دلایل بالا شاید بتوان اذعان کرد که در یک مذاکره معقول باید قبل از هر چیز پروژه عملی صلح پایداری را روی میز مذاکره گذارد. پروژهای که تامین کننده منافع و حقوق همه باشد. این پروژه تنها به خواست، امید و گرفتن امتیاز در کوتاه مدت کفایت نکند. بلکه ظرفیت عینیت عملی داشته باشد و برای اجرای آن راهکارهای واقعی ارائه شود. هیچ پروژه عملی در سطح بین المللی یک جانبه و یک وجهی نیست بلکه چند جانبه، پیچیده و چند بعدی است. پروژه پایدار نباید طوری باشد که در آن نقش عوامل ذینفع و ذینفوذ نادیده گرفته شود. زیرا اگر این عوامل احساس مخاطره کنند قادرند روند مذاکرات و ادامه آن را تخریب کنند. مذاکرات “وین” نمونه یکی از مذاکرات بین المللی است که تقریبا همه این کمبود ها را داشت.
در مذاکرات ایران و ۵+۱ پیش روی، که به دلیل عدم رعایت اصول فوق، امروز بسیار پیچیده تر از دیروز شده است هرچه بیشتر تاخیر به عمل آید، ایران امتیاز بیشتری از دست خواهد داد.
در این مذاکرات اگر مذاکره کننده ایرانی قادر باشد به جای هیاهو، کوبیدن بر طبل جنگ، ایجاد ناآرامی در منطقه و تهدیدهای جنگی و به ویژه پافشاری بر تسلیحات اتمی، یک پروژه صلح پایدار در منطقه را به جهانیان، به سازمان ملل متحد و به طرفهای مقابل مذاکره خود ارائه دهد، شانس موفقیت بیشتری در گرفتن امتیازات و کسب حقوق مردم و منافع ملت ایران را خواهد داشت و قادر خواهد بود اقدامات قدرتهای ذینفوذ و ذینفع منطقه مانند عربستان و اسرائیل را خلع سلاح کند. اما آیا رژیم جمهوری اسلامی، چنین ظرفیت و منطقی را در مذاکره داراست؟ متاسفانه پاسخ از نظر من منفی است. مگر اینکه جمهوری اسلامی ایران قبل از اینکه اهداف مذاکره به او تحمیل بشود از خر شیطان پائین بیاید و با یک پروژه صلح پایدار در منطقه به پای میز مذاکره برود و تلاش کند تا به یک توافقنامه پایدار دست یابد در این حالت شاید زنجیر های و فقر و بردگی از دست و پای ملت رها شود. باز این پرسش تکرار می شود آیا رژیم در منطق خود چنین ظرفیت و ادراکی را داراست.
دو افراطی خطرناک
به همان اندازه که جمهوری اسلامی در برپا کردن شرارت و جنگ افروزی و ادامه آن در منطقه خاورمیانه مقصر است -البته قسمت اعظم این تقصیر بر عهده علی خامنه ای می باشد- در مقابل نمیتوان و نباید نقش اسرائیل و بنیامین نتانیاهو در دامن زدن به خشونت و دخالت در منطقه و اثر گذاری او در تصمیمات آمریکا و اروپا را نادیده گرفت. او با اثر گذاری بر ترامپ باعث برهم زدن توافقنامه وین و باعث کلید زدن سیاست ماشه شد. امروز کشورهای اروپایی و امریکا با دوراندیشی برای حفظ منافع خودشان در جنوب شرقی آسیا در جستجوی راه حلی برای توقف گسترش تسلیحات اتمی هستند و تلاش میکنند – به دلایلی که در زیر میآیند – از جنگ در خاورمیانه جلوگیری کنند. بنیامین نتانیاهو با از تمهیدات گوناگون در برابر این تلاش ها ایستادگی میکند و با تهدید به جنگ شرایط خاورمیانه را بیش از این سخت تر و خطرناک تر می سازد.
اما چرا اروپا از جنگ در خاورمیانه ابا دارد؟ نباید فراموش کرد که اگر جنگی در خاورمیانه بین ایران و اسرائیل به وجود آید این منطقه کلا دچار یک جنگ فراگیر خواهد شد، جنگی که خسارت های حاصل از آن علاوه بر کشورهای منطقه، همینطور، به زیان کشورهای اروپایی و به زیان منافع آمریکا در خاورمیانه تمام خواهد شد. زیرا به سبب یک چنین جنگی به احتمال زیاد زمینه ورود چین و روسیه در تخاصمات فراهم شده و موقعیت به زیان توازنی تمام خواهد شد که هم اکنون در جهت منافع غرب است. اینجاست که می بینیم گاهی مواقع شرایط طوری رقم زده میشوند که ملتها و حتی برخی از دولت ها در مورد آینده صلح در جهان نمیتوانند اثر گذار باشند. زیرا مسئولان افراطی وقتی قدرت سیاسی را در دست دارند قادر هستند دست به اقداماتی بزنند که حاصل آن خرابی و ویرانی جهان و کشتار و از بین بردن مردم بی گناه میگردد. همانطور که هیتلر باعث جنگ جهانی دوم، خمینی باعث جنگ ایران و عراق و جرج بوش باعث تخریب خاورمیانه شد و امروز نیز این خطر وجود دارد که نتانیاهو و خامنهای باعث آن شرایطی شوند که حتی تصورش لرزه بر اندام انسانیت خواهد انداخت.
جنگ در خاورمیانه به دنبال خود، تنها فاجعه کشت و کشتار و آتش و خون نخواهد آورد، بلکه از بین رفتن تمام زیرساختهای کشور های خلیج فارس و شرق آسیا شاید تا ترکیه توسعه پیدا کند و نیز به احتمال قریب به یقین، همه زیرساختها و ساختارهای مدنیت را تخریب سازد. استخراج منابع زیرزمینی را متوقف کند. مشکل هوا و طبیعت و محیط زیست را با ضریبهای بالا چند چندان نماید و به ویژه مشکل آب را که در سال های آینده به عنوان یک معضل بزرگ منطقه پیش بینی میشود بطور هولناکی افزایش دهد و فجایع جمعیتی و محیط زیستی غیر قابل جبرانی را به دنبال آورد. در نتیجه این تخریبات و مشکلات کوچ انسانها به اقصی نقاط اروپا اجتناب ناپذیر گردیده و بطور عظیمی مشکل ساز خواهد شد.
در اینجاست که اروپا و آمریکا باید با نگاهی محتاطانه در مذاکرات پیش روی، طوری عمل کنند که از خطر جنگ کاسته شود. آیا سیاستمداران جهان به این اصل رسیدهاند که در مقابل افراطیگریهای ناشی از این دو قدرت متخاصم سر فرود نیاورند و از فرمان آنان اطاعت نکنند و به انسانیت و رهایی ملتها از جنگهای ناخواسته بیندیشند؟
فرهنگ قاسمی ۲۱ فوریه ۲۰۲۱
پاریس
۱- این جمله را در دیوار فیسبوکم گذاشته بودم از جمله کسانی که اظهار نظر کردند. دوست و همساز همسازی ملی جمهوریخواهان سوسیال دموکرات و لائیک ایران خانم نیره انصاری و دوست دیرین و ارزشمند آقای منوچهر صالحی بودند. نظر هرکدام را به ترتیب با خوانندگان در پایین به اشتراک میگذارم :
“بی تردید صلح در دوتایی جنگ/صلح، بازگو کننده این واقعیت است که جنگ نیز پدیده ای غیرطبیعی (…) بوده است. اما می توان از این تناظر [دوتایی] به ویژه به مفهوم ایمانوئل کانتیِ «صلح پایدار» معنای مشخصی از فراز «صلح» را استخراج کرد. به دیگر بیان پس از جنگ است که نوبت به «آیین صلح» می رسد که این امر بیانگر این است که «پیروز» قانونی تازه تاسیس می نماید! سپاس از تبیین فلسفه «جنگ و ….صلح» … نیره انصاری”