back to top
خانهدیدگاه هاعباد عموزاد: روش نیما حق پور در فهم قرآن

عباد عموزاد: روش نیما حق پور در فهم قرآن

Haghpour Pazel 

در زمانه‌ای که مستبدین زیرسلطه‌های خویش را چونان خسی؛ یله در فضا گردانده‌اند و پی بردن به «فهم» را از طریق خواست خویش به مادونها القاء می‌نمایند دیگر نمی‌توان منزلِ فهم یا مفهوم را تجربه کرد. در جوامع امروزی؛ دشواریهای فهمِ قدرت فرموده؛ مسبب روابط و شرایط جنون‌آمیزی گردیده است که ریشه‌های تفاهم ناپایداری را به مخاطبان عرضه می‌دارد و در سیر فهم؛ روابط «کلمه» و «متن» را قطع کرده است. اما هستی‌مندی با بکار گرفتن فهم آغاز می‌شود آن هم با نقش تعیین کننده «متن». هستی‌مندی منطقی است از روابط علیِّ معلولی که می‌توان آن را «منطق فهم» خطاب کرد. در بحرانهای ایجاد شده از قدرت، فهم؛ سرگردان است و معلولها علتهای خود را نمی‌یابند و در فضا معلق‌اند. تجربه فهم به تصادف و بی‌مقدمه رخ نمی‌دهد و چالشهای موجود در روند فهم، بحرانی هستی‌شناختی است. ستمگری، ناامنی، فساد، تبهکاری، بی‌قیدی و نومیدی، و بی‌اعتبار شدن مذاهب و به بن‌بست رسیدن نظریه‌ها و تهی شدن زندگی از معنا و بروز سرگشتگی و پوچی از نشانه‌های بحرانهای هستی‌شناسی می‌توانند باشند.

فهم نمود ساده «شناخت» نیست بلکه وجهی از هستی است که از این طریق موجودیت خویش را عیان می‌کند و ادراکات میان موجود و وجود را طی می‌کند و با پرسش از حقیقت هستی، خروج آزادانه از دور جادوئی «سوژه» و «ابژه» را طرح می‌کند. در تجربه فهم آن هم نه فهمی متنزع از واقعیت (و صرفاً ذهنی)، بلکه واقعی و مرتبط با جهان حقیقی هستی، فهمی که نمودی و تعینی از وجود حقیقی آدمی است؛ شرطی مهم مطرح است و آن اینکه مقولاتی را که متن بکار می‌برد بایستی از دید متن فهمید و گرنه فهم متن ممکن نیست. در مواردی که شما با مفاهیم خودتان متن را می‌فهمید در واقع متن دیگری را خلق می‌کنید.

حال آنکه؛ برای رهیابی به فهم قرآن در اینجا مروری می‌کنیم بر روش نیما حق پور که فهم پازل‌وار قرآن را پیشنهاد داده است. حق پور در فهم قرآن دو راه را متصور می‌شود، یکی اینکه «مخاطبان با اتکاء به دانش و تعقل‌شان، میزان حقانیت آن را بسنجند»(1) که وی پس از بحث درباره این راه آن را مغایر فلسفه وجودی قرآن دانسته و چندان نیز راهگشا و مقدور نمی‌داند و راه دوم را اینگونه بیان می‌دارد: «راه دوم در فهم قرآن این است که مخاطبان، به اعتبار گوینده آن، مدعیات آن را حق بدانند، و بنابر «ویژگیهای حق»، آن را خالی از تضاد و تناقض و نیز تزاحم حقوق بدانند، و در نتیجه آن را به مثابه یک «پازل» در نظر گیرند و کوشش نمایند فهم خود از آیات را پازل‌وار کنار هم بچینند و صدق فهم خود را با عیار عدم تضاد و تناقض و تزاحم و نیز «امر مستمر واقع» و «آزمون تجربه» بسنجند.»(2) البته وی عمل به فهم این چنینی را تنها زمانی مجاز می‌داند که آن فهم نه در خود و نه با دیگر مفاهیم کتاب در تناقض قرار نگیرد که در این صورت تا حصول انسجام در فهم عمل بدان باید معلق شود تا مبادا به جای احقاق حقوق، تباهی ببار آید.(3)

این رویکرد حق پور در فهم قرآن متکی است بر صفات و اسماء مطلق الهی، بدین معنا که گویی وی شرط لازم برای فهم قرآن را الهی دانستن آن می‌داند، وی می‌نویسد: «اگر قرآن الهی باشد، یعنی از جانب الله بر پیامبر نازل شده باشد و او نقشی به جز مهبط آن نداشته باشد، دیگر سخن راندن در مورد قرآن بدون در نظر گرفتن صفات الله صواب نیست.»(4) وی ادامه می‌دهد: «اگر قرآن الهی باشد یعنی منتج از صفات مطلق الله باشد، و اراده‌های انسانی در کمیت و کیفیت نزول آن دخل و تصرف نکرده باشد، پس صحت و دقت گزاره‌های آن هم مطلق و همه مکانی و همه زمانی است. چرا همه زمانی و همه مکانی؟ زیرا خداوند علیم است و حکیم و قدیر و…، بنابراین وقتی قرآن را نازل می‌کند، و پیامبر آن را خاتم انبیاء معرفی می‌کند، و قرآن را برای جهانیان می‌داند، آنچه را می‌گوید ناظر به همه زمانها و مکانها می‌باشد، یعنی آیات قرآن را با توجه به بستر نزول، طوری خلق می‌کند که صحت و دقت گزاره‌های آن، همه زمانی و همه مکانی باشد و خاتمیت و للعالمین بودن آن نقض نشود.»(5)

حق پور پس از تعریف حق و توضیح تفاوت بین حقیقت و واقعیت، ویژگیهایی از حق را برمی‌شمارد(6) و «فهم قرآن به روش پازل» را بر مبنای آن ارائه می‌دهد. وی در انطباق تام و تمام ویژگیهای حق با صفات و اسماء الهی می‌نویسد: «ویژگیهای حق، آن چنان متداخل هستند که همگی مبین همدیگر و متأثر از یکدیگر بوده و به عبارت دیگر همه بیان حال یک حقیقت هستند از جوانب و زوایای گوناگون، مانند صفات خدا (رحمن، رحیم، علیم، سمیع، حکیم، رزاق و …) که اگر یکی را فاقد بود، ما بقی را نیز فاقد بود، و دیگر خدا نبود.»(7)

حق پور در جایی دیگر می‌نویسد: «ما باید قرآن را با حق بسنجیم و به حق تفسیر و تأویل کنیم اما با این پیش فرض که قرآن از جانب خدایی است که حق مطلق است و از حق مطلق جز حق مطلق صادر نمی‌شود. بنابراین قرآن متن دقیق است هرچند که گفتاری باشد و نه نوشتاری و در بستر تاریخی زمان پیامبر نازل شده باشد و به طبع رنگ و بوی آن زمان را داشته باشد.»(8) وی ادامه می‌دهد: «در فهم قرآن، تمسک به اینکه «چون خدا می‌گوید، حق است» راهگشاتر است از تمسک به «چون حق است، خدا می‌گوید»، زیرا قرآن در زمره مقولاتی است که «ایمان» به آن تعلق می‌گیرد، بنابراین نمی‌توان به این اکتفا کرد که «چون حق است، خدا می‌گوید»، چرا که شما وقتی به چیزی ایمان می‌آورید یعنی حجت آن را هنوز درنیافته‌اید و برایتان صحت آن یقینی نشده است، اما از شواهد و قرائن، درستی آن را می‌پذیرید و به آن عامل می‌شوید و زمانی که نتایج آن محقق شد، به حقانیت آن یقین می‌‌یابید. مانند اینکه پزشک معتمد شما بگوید اگر این دارو را به تدریج مصرف کنید بیماریتان درمان می‌شود، ایمان می‌آورید، دارو را به تدریج مصرف می‌کنید و درمان می‌یابید، و این امر برایتان یقینی می‌شود.»(9) ایشان متعاقب این سطور نتیجه می‌گیرد: «اگر متمسک شویم به «چون خدا می‌گوید، حق است»، آن وقت اگر قرآن حق باشد، یک آیه آن حق است و همه آن نیز حق است، پس می‌توانیم تمام قرآن را به مثابه یک پازل تلقی نماییم که تک تک عباراتش در انسجام و هماهنگی کامل با کل آن باشند. از طرفی، به گواهی تاریخ قرآن و تاریخ صدر اسلام می‌دانیم که قرآن به صورت «گروه آیه گروه آیه» بر پیامبر نازل می‌شده است و وی آنها را برای مخاطبانش می‌خوانده است، بنابراین امکان فهم هر گروه آیه، فارغ از سایر گروه آیاتهای دیگر، می‌باید برای مخاطبان آن گروه آیه میسر می‌بوده است، البته فهم حداقلی مراد باری تعالی، نه فهم حداکثری، چرا که فهم حداکثری با مراجعه به تمام قرآن و با رویکرد پازل‌وار بودن آن ممکن می‌شود.»(10)

اینجا تفاوت روشی حق پور در فهم قرآن با کسانی که تنها تکیه می‌کنند بر «القرآن یفسر بعضه بعضا» مشخص می‌شود و آن اینکه حق پور تنها فهمی را از یک گروه آیه صائب می‌داند که بدون استناد به سایر آیات قرآن هم بتوان حجیت آن را تنها در چارچوب همان گروه آیه نشان داد. وی تأکید می‌کند: «توجه به این نکته حائز اهمیت بسیار است که در عصر نزول، اکثر مخاطبان، مخاطب برخی از گروه آیاتها واقع می‌شدند و معدود افرادی با کل قرآن مواجه می‌گشتند. بنابراین اکثر مخاطبان باید می‌توانستند معنای حداقلی گروه آیات را بدون در نظر گرفتن کل قرآن دریابند»(11)

نکته‌ای که در این میان حق پور بدان توجه می‌دهد این است که «اولین کتاب لغت، بیش یک قرن بعد از دوران نزول، جمع آوری گردیده است و این فاصله زمانی می‌توانسته در تغییر مفاهیم لغات مؤثر بوده باشد» از این رو نظر وی بر این است که به کتب لغت در فهم مفردات قرآن نمی‌توان اعتماد صد در صدی کرد، از این رو وی آن دسته از معنایی را به استناد کتب لغت قابل قبول می‌داند که قبول آن معانی «بر دقت، انسجام و صفات خالق»(12) قرآن خدشه وارد نسازد.

در خصوص مطالب پیش گفته حق پور خود به اختصار نوشته است: «نظریه «فهم قرآن به روش پازل» مدعی است که دین باوران می‌توانند با تامل و دقت کافی در نص و چیدمان عبارات گروه آیاتهای قرآن و تمسک به انسجام آنها، دلالت آنها را دریابند البته با در نظر گرفتن ویژگیهای حقوق ذاتی. در این میان؛ تسلط بر لغت و ادبیات عرب و تاریخ صدر اسلام نقش کلیدی نداشته بلکه در تعالی فهم یاری می‌رسانند.»(13)

اما حق پور به همین حد اکتفا نمی‌کند و مدعی می‌شود که علاوه بر یافتن فهم صحیح هر گروه آیه به روش پازل می‌توان همه فهمهای ناروا از قرآن را هم رسوا کرد: «از شگفتیهای منحصر بفرد قرآن این است که اگر دلالتی ناروا به آیات آن نسبت داده شود، ناروایی آن با دقت در خود آن آیات اثبات می‌گردد، یعنی مندرجات قرآن بنحوی سامان یافته است که ایجاب و سلبش توأمان است، بدین معنا که قرائنی در آیات وجود دارد که بلامحلی هر فهم نادرستی را می‌توان با تمسک به یک یا چند از آن قرائن نشان داد.»(14)

حق پور به نکته دیگری هم توجه می‌دهد در چرایی اینکه که حتی عرب زبانها هم قرآن را کم فهمیده‌اند: «بافت متن قرآن بگونه‌ای است که نمی‌توان آن را با روخوانی کردن فهمید، حتی اگر بر زبان و ادبیات عرب مسلط باشی، چرا که در متن قرآن جاافتادگیها و عبارتهای محذوف، تعدد و تغیر ضمایر، پس و پیش بودن مقدمه‌ها و مؤخره‌ها و… بقدری است که تنها با مداقه می‌توان انسجام متن را دریافت و مراد آن را فهمید، وگرنه با روخوانی کردن، قرآن متنی آشفته به نظر می‌رسد با دلالتی مخدوش، اما اگر با مداقه در فهمش بکوشی، آن را پیچیده درمی‌یابی و نه آشفته، و پیچیدگی آن از این رو است که اولاً می‌خواهد قابلیتهای فهمی مخاطب خود را از طریق مداقه‌هایی که می‌کند شکوفا سازد و پرورش دهد. ثانیاً سیاهی کلمات بشری قابلیت بیان هرآنچه قرآن می‌خواسته است بگوید نداشته و از این رو قرآن نشانه‌ها را به سیاهی کلمات می‌گوید تا مراتبی از مقصود را مخاطب بتواند با سیر آفاقی و صیر انفسی بنا به ظرفیت ظرف خود دریابد. بنابراین ممکن نبوده است که قرآن سیری خطی و بدون پیچیدگی داشته باشد. اما علی‌رغم پیچیدگیهای جزئیات، کلیت متن قرآن سهل الفهم است و حتی کودکان و کم فهمان نیز می‌توانند آموزه‌های پایه آن را دریابند. با این اوصاف؛ بافت قرآن دقیقاً همان بافتی می‌باشد که لازمه یک متن هدایتگر برای عموم بشریت است بنحوی که می‌تواند همه سطوح مخاطبان را در همه زمانها و مکانها مخاطب قرار دهد.»(15)

بر این اساس وی به نکته دیگری توجه می‌دهد: «کسانی که در پی فهم صحیح و عمیق تمامیت قرآن هستند باید توجه کنند که برای فهم قرآن «قرآنی» وجود ندارد، یعنی منبع و مأخذی جامع و دقیق که «تبیان لکل شیء» باشد یعنی ساحتهای وجودی هستی آن را بیان نماید وجود ندارد و نخواهد داشت که بتوان با مراجعه به آن، راه فهم را میانه و خلاصه و سهل الوصول کرد بلکه قرآن را فقط باید با قرآن و قائم به خودش فهمید و در سیر آفاقی و انفسی تجربه کرد و فهم بر فهمش افزود.»(16)

البته حق پور مدعی نیست که قرآن همه چیز را بیان کرده بلکه می‌نویسد: «قرآن مدعی است که «تبیان لکل شیء» است یعنی بیانگر همه چیز! اما بواقع قرآن بیانگر همه چیز نیست، پس این مدعا از چه روست؟! کلید فهم در «شیء» می باشد که به فارسی آن را «چیز» ترجمه می‌کنند، «چیز» در فارسی دلالت عام دارد و حال آنکه «شیء» در قرآن دلالت بر هر آن چیزی دارد که برآمده از مشیت الهی باشد.» وی پس از توضیحاتی نتیجه می‌گیرد: «تبیان لکل شیء بودن قرآن یعنی اینکه هر آنچه آدمی برای تصحیح و تدقیق جهان بینی‌اش نیاز دارد در قرآن تبیین شده است».(17)

حق پور در چالش نسبت دین با علوم تجربی و نیز حجیت احکام قرآن سکوت نمی‌کند و می‌نویسد: «در چالش نسبت دین با علوم تجربی، ابتدا «تعریف دین» ضرورت دارد: دین الهی از منظر قرآن مجموعه‌ای است از اصول جهان‌بینی (آیات محکمات) و مصادیقی برآمده از آن اصول (آیات متشابهات). آیات احکام و نیز گزاره‌هایی از قرآن که بیانگر امور مستمر واقع در زیست بشری هستند از مصادیق متشابه آیات محکمات قرآن می‌باشند. حال از وجه آیات محکمات، دین الهی که تبیین کننده جهان‌بینی توحیدی است و چون جهان‌بینی از جنس فلسفه است، و ساحت جهان‌بینی مقدم است بر ساحت علوم تجربی، بنابراین علوم تجربی برآورنده نیاز آدمی به جهان‌بینی بویژه جهان‌بینی توحیدی نخواهند بود و از این رو دین الهی برای زیستن بشریت از منظر کلیات ضروری است و می‌توان آن را «روش کلی زیستن» قلمداد نمود. باید توجه نمود که اصالت با «روش» است و نه با «هدف»، چرا که هر روشی که بکار گرفته شود، هدف متناسب با خود را محقق می‌نماید نه هدف ذهنی بکارگیرنده آن روش را. از جهت «اصالت روش» است که «ایمان» محوریت می‌یابد و آدمیان توصیه می‌شوند که به روشهای حقمدارانه، مؤمنانه عامل شوند تا در آخرت ماحصل نیکویی شامل حالشان شود. تأکید قرآن بر روشهاست و نه اهداف، و از این روست که هدف وسیله را توجیه نمی‌کند. اما از وجه متشابهات و بویژه آیات احکام نیز، دین الهی مقدم است بر علوم تجربی، چرا که متشابهات که مصادیق محکمات بوده و برآمده از آنها، به مانند محکمات حقند، زیرا از حق جز حق برنیاید، و از این رو احکام الهی نیز جهانشمول هستند یعنی همه زمانی و همه مکانی می‌باشند و این از آن روست که از توانایی مطلق و علم مطلق و حکمت مطلق و دیگر صفات و اسماء مطلق حضرت باری و در یک کلام؛ از حق مطلق نشأت گرفته‌اند و اگر زمانمند یا مکانمند بودند حتماً در زمره نص آیات نازل نمی‌شدند. قرآن وقتی احکامی را مقرر می‌کند حداقل به دو دلیل است: یکی اینکه متدلوژی استخراج احکام از آیات محکمات را نشان دهد تا بتوان احکام مقتضی مورد نیاز را بر اساس اصول جهان‌بینی توحیدی استخراج نمود، دوم اینکه آن احکامی که در نص آیات مقرر شده‌اند دارای سطحی از اهمیت بوده‌اند که می‌باید در متن اصیل دین قرار می‌گرفتند چرا که این احکام توانایی بازسازی و بسامان سازی زیست بشری بر اساس فطرتی که با آن سرشته شده‌اند را دارا می‌باشند و از همین رو نباید و نشاید که مغفول بمانند چرا که اصالت با «روش» است و جنس احکام نیز روش است. با این اوصاف؛ فهم صحیح آیات قرآن بمثابه دین الهی اولویت و اهمیت و ضرورت بی مثل و مانند می‌یابد که باید با تمسک بر الهی بودن و بنابراین خالی از تضاد و تناقض و تزاحم بودن گزاره‌های آن، در فهم پازل‌وار آن کوشید و آن را به گونه‌ای فهمید که هیچ گزاره‌ای از آن در تخالف با گزاره دیگر آن خود را ننماید که اگر چنین باشد حتماً آن فهم در بیراهه بوده است.»(18)

اینها ارائه مختصری بود از برخی مقالات و نگاشته‌های نیما حق پور در بیان اینکه فهم دقیق و بنیادین متن قرآن، باید بی‌واسطه صورت گیرد و نه با توسل به رویکردهای برون متنی. فهم پازلی قرآن برخورد سیستمی بر هستی را به برخورد ساختاری ترجیح می‌دهد چرا که برخورد سیستمی جریان دینامیک و پویای تکوین سیستم را بررسی می‌کند ولی در برخورد ساختاری، بررسی‌ها استاتیک یا ایستا است در صورتی که فهم پازلی نیما حق پور در این جستجو است تا بداند سیستم از چه ساب سیستمها، چه اعضاء و عناصر ترکیب کننده‌ای تشکیل شده و این اجزاء ترکیب کننده با هم چه نوع ارتباطاتی دارند. وی با تأکید بر چنین روشی می‌کوشد پرسه بغرنج تضاد و گاه تضاد عمیق را که معمولاً در تفسیر بین غنای موضوع و توضیح برقرار می‌گردد برطرف گرداند. در تحلیل فاکتهای گرد آمده بر اساس اسلوب پازل، خود فاکتها می‌توانند روایتگر ماهیت وضع، روابط درونی، سیر نهایی وقایع و حتی سمت تاریخی و غیره باشند. به همین جهت در اجرای فهم پازل نیز باید سخت دقیق بود. در این روش اگر ما بکوشیم فاکتها و اطلاعات را در کالبدهای فکری و قالبهای معینی به زور بگنجانیم، نتیجه آن را مسخ کرده‌ایم.

اما یکی از حالات و مختصات روحی فرد معرفت یابنده که در هستی‌شناسی قرآن به روش پازل معمولاً رخ می‌دهد مسأله توقع یا انتظار می‌باشد. توقع که ثمره ادراک گذشته، تجربه گذشته شخصی از مسأله‌ای یا ثمره پندارهای ما درباره مسأله‌ای است که در ادراک آن پدیده مؤثر است. به ویژه ما قضاوتهای اخلاقی و ارزیابی‌های استاتیک خود را به توقعی مبتنی می‌کنیم که از پدیده معینی داریم و موافق آن توقع آن پدیده را بهتر یا بدتر، زیباتر یا زشت‌تر یا منطبق یا غیرمنطبق با توقعات خود می‌یابیم. در مواجهه با این چالشها روش فهم پازلی حق پور، موضوع توضیح یا موضوع معرفت را ذوجوانب (از جهت روابط درونی و برونی، ساخت و غیره) و به طور غنی ارائه می‌دهد. فهم پازلی او می‌کوشد آمپریک صرف نباشد تا بتواند تناسب صحیح بین تجربه و تعقل، فاکت و تعمیم را حفظ کند. اصول راهنمای پازلی می‌کوشد از اطلاعات بدست آمده از گروه آیات تحت عنوان کادر اظهارنظر خلاق و عاری از ترس و ملاحظه و غرض، بعمل آید تا ریشه فهم روشن و منظره حقیقی جریان بدرستی ترسیم گردد تا مقدمه محملهای غلط فکری و تناقضات لاینحل نشود.

ما می‌توانیم در روش حق پور مراحل سیر تکوینی نفسانیات و تفکر انسانی را در یک واحد یگانه بشناسیم. فهم پازلی از منظر معرفت انسانی نتیجه بررسی فاکتهای گروه آیات و گزین کردن و گردآوری فاکتها برای اجرای تحلیل مضمون‌دار و ثمربخش از «وضع» دارای اهمیت و امرهای مستمر واقع، انکار ناپذیر است. به دیگر سخن برای فهم به یک آیه معین و سپس تحلیل و تعلیل آن باید نخست به فاکتهای گروه آیات مراجعه کرد. فاکتها در گروه آیات متنوعند، ارزش معرفتی آنان مختلف است، نقش آنان در امور واقع مستمر مختلف است، در این جا است که گزین کردن فاکتها گروه آیات و ارتباط بین پدیده‌های پیرامونی یک پدیده به میان می‌آید.

با این اوصاف؛ فهم پازلی قرآن ساده نیست چرا که گزین کردن فاکتهای لازم و ارزش‌گذاری متناسب برای آنها در درون یک تحلیل منطقی و حقوند، امری است دشوار و گاه افراد با حسن نیت و دقیق و منطقی و حق پرست هم در این امر دچار اشتباه می‌شوند. با این حال؛ شاید بتوان گفت اسلوب تحلیل نیما حق پور از جهت غناء فکری، ژرف‌نگری در آیات، روشن سازی لغات، نشان دادن گروه آیات، نشان دادن ارزش و مقام آیه در عمل اجتماعی و غیره با هیچ تحلیلی که در اسلوبهای متداول تفسیری انجام می‌گیرد، در خور قیاس نیست چرا که ماهیت واقعی فهم پازل چیزی جز «روند و پیوند» نیست یعنی سخت تأویلی و بنیادین است و می‌کوشد اسلوبی حقوند را عرضه کند تا بتواند سودمند باشد به همین جهت مفاهیم را بیش از حد دراماتیزه نمی‌کند و در فهم هستی‌مندی مواردی همچون ماده، شعور، زمان، مکان، رشد و قوانین درونی را ضرور می‌پندارد. از این جهت؛ فهم پازلی حق پور شناختی رادیکال با فیض‌گیری از صفات الله و حقوق ذاتی، از دیدگاه سیستمهای نوین تقویمی با مفاهیم تازه تفسیری، دیدی قابل تأمل را دارا می‌باشد.

عباد عموزاد ـ بهمن 1399

 

مآخذ:

1ـ بحث آزاد درباره معنای ملک یمین در قرآن (ابوالحسن بنی‌صدر ـ نیما حق پور)، بخش چهارم، تیر 1395

2ـ همان

3ـ هشت پرسش از نیما حق پور، پرسش چهارم، دی 1399

4ـ مقاله صفات الله و مخاطبان قرآن، مهر 1394

5 ـ همان

6 ـ مقاله ویژگیهای قدرت، ویژگیهای حق، شهریور 1393

7 ـ همان

8 ـ مقاله بنی‌صدر و عدم جواز گذار از ثبوت احکام اجتماعی قرآن، شهریور 1393

9ـ همان

10ـ همان

11 ـ مقاله مفهوم محاربه با خدا و فهم چرایی مجازات آن در قرآن، آبان 1393

12ـ همان

13ـ کتاب فهم قرآن به مثابه متن دقیق، فصل دوم؛ مقدمات فهم قرآن به مثابه متن دقیق، پیرامون مبانی فهم پازلی قران، فروردین 1399

14ـ همان

15ـ همان

16ـ همان

17ـ همان

18ـ همان

اخبار مرتبط

دیدگاه خود را بنویسید

لطفا دیدگاه خود را وارد کنید
لطفا نام خود را اینجا وارد کنید