در خبرها آمده بود که نمایندگان ایالات متحده، روسیه، چین، فرانسه و بریتانیا ۳۰ فروردینماه گذشته در بیانیهای اعلام کردند که پیگیری مداوم فعالیتهای هستهای از سوی ایران به منزله به چالش کشیدن «جدی» پیمان منع گسترش تسلیحات هستهای [انپیتی] است. در این بیانیه بار دیگر 5 کشور صاحب حق وتو بر نگرانی خود نسبت به برنامه هستهای ایران تأکید کردند. از سوی دیگر از مبادله غذا و دارو با نفت ایران سخن گفته می شود. مدتهای دراز است که هر چه زمان می گذرد فرصتها کوتاهتر می شوند و ایران در وضعیت بدتری قرار می گیرد.
میدانیم که ماجرای هستهای ایران بسیار طولانی است و سالها قبل از انقلاب آغاز شده است و از همان آغاز با خواستهای نظامی همراه بوده است. اما بنا بود انقلاب به این خواست پایان دهد. بسیاری یا نبوده اند و یا بیاد ندارند که در آغاز انقلاب، آنزمان که هنوز آزادیها وجود داشت و خبررسانی درست و پاسخ به خواستهای مردم تا حدودی ممکن بود و گروههای مختلف سیاسی بطور آزاد درباره انواع و اقسام مسائل ایران نظر میدادند، در کنفرانسی در باره پروژه نیمه کاره نیروگاه بوشهر این تصمیم گرفته شد که از جمله بعلت اینکه نیروگاه مذبور از لحاظ اقتصادی برای کشوری چون ایران به صرفه نبوده، بستن آن به صرفه تر از ادامه دادن به ساخت آن است. تا اینکه بعد از سال 60 و استقرار استبداد کامل و گرفتاری در جنگ، سیاست اتمی بدنبال خواسته های نظامی در بین مسئولان مطرح شد و بالاخره بعد از جنگ در دوره آقای هاشمی رفسنجانی، ایران تصمیم جدی به ساختن نیروگاه بوشهر گرفت.
از آغاز تصمیم به ساخت دوباره این نیروگاه، 6 دوره انتخابات ریاست جمهوری در ایران صورت گرفته است و در هیچیک از این 6 دوره مختلف، سخنی درباره کم و کیف برنامه های اتمی ایران از زبان نامزدهای مختلف بیان نشد. تنها در این چند سال اخیر شعار پوچی تحت عنوان “انرژی هسته ای، حق مسلم ماست” داده شد ولی کلمهای در انتخابات ریاست جمهوری در باره درستی یا نادرستی سیاست هسته ای بیان نشد و بحث و و برنامهای در خصوص آن انجام نگرفت. بویژه از زمانی که معلوم شد ایران مخفیانه به غنی سازی اورانیوم دست می زند و رابطه با غرب بحرانی شد، رهبری “سکان هدایت برنامه اتمی” را بدست گرفت و طی 16 سال اخیر نه خاتمی و نه احمدی نژاد بلکه فقط رهبری حق مسلماش بوده که سیاست اتمی ایران را در دست گیرد و هر آنچه را خود صواب میداند به روسای جمهور و قوه مقننه تحمیل کند. موافقتها و مخالفتهای خامنه ای با مذاکرات و نوع آنها همگی ناظر بر روابط قوا در داخل کشور بود و آنچه مطرح نبود اصل جریان یعنی تهیه انرژی از طریق اتمی بود.
ابعاد فاجعه سیاستهای اتمی رژیم ولایت فقیه اکنون بر کسی پنهان نیست و بنا بر برآورد حداقلی، حدود 100 میلیارد دلار زیان ناشی از تحریمهای مربوط به این سیاستهاست. اما چه کسی این سیاست را پی گرفته است و آن را هدایت می کند؟ متاسفانه هم آقای خاتمی و هم آقای احمدی نژاد در عمل پذیرفتند که سیاستهای اتمی تنها توسط رهبری اتخاذ شوند. اکنون با توجه به تحریمهای جهانی و غرب که فشار بی مانندی بر اقتصاد ایران وارد آورده است، معمولا مسئله اتمی بایستی مهمترین مسئله مورد بحث بین نامزدهای مختلف قرار می گرفت یعنی اگر جرائت نیست درباره آزادیها و منزلت انسان و حقوق سیاسی صحبت شود اقلا درباره سیاست اتمی، باید موضع گیریهای جدی بشود. مسلما بحران اتمی بعد از “گروگانگیری و جنگ با عراق” که خود یکی از نتایج گروگانگیری بود، بزرگترین بحرانی است که ایران در 35 سال اخیر به خود دیده است. اما چگونه است که درباره چنین بحرانی، کسی سخنی بر زبان نمیراند. حتی فعالترین نامزد انتخاباتی در مورد مسائل اتمی، آقای روحانی که زمانی تصدی مذاکرات اتمی را در دست داشت و اکنون نیز نماینده رهبر در شورایعالی دفاع است با اینکه مطالب متعددی قبلا در این رابطه نوشته است اما درباره مسئله اتمی در حاشیه سخن می گوید. او در آشکارترین مخالفتش اخیرا گفته است:
“اگر روزی این مسئولیت (ریاست جمهوری) را بر عهده بگیرم حتما این روند (هسته ای) را تغییر می دهم یعنی میتوانیم استراتژی و شیوه بهتری را انتخاب کنیم که حقوق مسلم ما حفظ شود و در عین حال بتوانیم مشکلاتمان را با دنیا حل کنیم. درست است که فناوری هسته ای حق مسلم ماست، اما بسیاری از موضوعات دیگر هم حق مسلم ماست. از جمله اینکه تحریم نباشیم، هم حق مسلم ماست، اینکه فشاری بر ملت ایران نباشد هم حق مسلم ماست. زندگی توام با آرامش و رفاه هم حق مسلم ملت ماست. ما می خواهیم به همه این حق ها برسیم و نه فقط یک حق مسلم.”
مسلما در وضعیت فعلی با توجه به نتایجی که سیاست اتمی رژیم برای مردم ببار آورده است گفتن این کلیات ره بجایی نمی برد زیرا ایشان توضیح نداده است در صورت به ریاست جمهوری رسیدن چگونه می تواند سیاستی مستقل از رهبری در این زمینه داشته باشد. مگر نه اینکه حتی در شورایعالی دفاع که اکنون نیز در آن نماینده رهبری است خود را مجبور به رعایت اظهار نظرهای خامنه ای می کند. همین آقای روحانی چند روز بعد، در سوم اردیبهشت 1392 اعلام کرد:
“تصمیمات کلان کشور توسط مقام معظم رهبری گرفته می شود و مجمع تشحیص مصلحت نظام نیز به عنوان یکی از بازوهای مشورتی رهبر انقلاب انجام وظیفه می نماید.”
آیا آقای روحانی فراموش کرده است تحت فشار چه کسی مفاد مذاکرات سعدآباد تهران زیر پا گذاشته شد؟ و بدنبال آن باز هم خود آقای روحانی مجبور به مذاکراتی جدیدی شد که مذاکرات بروکسل نامیده شد و مفاد همان مذاکرات نیز اندی بعد زیر پاگذاشته شدند. براستی چه کسی این مسئولیتها را بر عهده داشت؟ فراموش نمی کنیم زمانی که آقای خامنه ای می خواست عقب نشینی خود در زمان دولت خاتمی را به گردن دیگران بیندازد و در سخنرانی گفت: «آن دوره به واسطه همراهی با غربی ها و عقب نشینی هایی که انجام گرفت، آنها آنقدر جلو آمدند که من مجبور شدم شخصاً وارد میدان شوم»، آقای موسوی لاری وزیر کشور آقای خاتمی در پاسخ گفت: «غنیسازی و مقوله هستهای از لحظهای که کار خود را آغاز کرد تحت مدیریت مستقیم رهبری بود. یعنی در دولت آقای خاتمی کمیتهای تشکل شده بود که ما عضو آن نبودیم و گزارشات این جلسات هرچه بود به رهبری ارائه میشد و کارها با نظر ایشان دنبال میشد.» پس عقب نشینی یا اصرار به ادامه بحران همیشه به تصمیم آقای خامنه ای بوده است.
مواردی پیش آمده است که مذاکرات ممکن بوده است به نتیجه برسد و آقای خامنه ای بنابر مصلحت قدرت و ولایتش جلوی موفقیت نسبی مذاکرات را گرفته است. اول با آقای خاتمی اینکار را انجام داد و سیاست او را “سیاست شاه سلطان حسین” نامید و دست او را از مذاکرات کوتاه کرد و بعد از مدتی نیز با احمدی نژاد همین کار را انجام داد و وزیر خارجه احمدی نژاد را زمانی که احمدی نژاد متوجه فشار تحریمها شد، از مذاکرات دور نگاه داشت. در واقع سیاست اتمی ایران بخاطر فاجعه اقتصادیای که ببار آورده است تنها نشان از بیلیاقتی و بیکفایتی رژیم ندارد بلکه سمبل استبداد ولی فقیه نیز هست. در مورد سیاستهای اتمی ایران در 20 سال اخیر به مردم ایران هرگز واقعیتها گفته نشد و کم و کیف این سیاستهای همیشه پنهان نگاه داشته شده است و مهمتر از همه اینکه تنها شخص رهبر است که می تواند درباره این سیاستها نظر داشته باشد. ولی مطلقه از بالا سر برای مذاکره کنندگان دستور می فرستد و این دستورها هم ربطی به حقوق ملی مردم ایران ندارد بلکه تنها برای استفاده از سیاست اتمی بعنوان ابزار در محکم کردن استبداد ولایت فقیه بکار می روند.
از اینرو سیاست اتمی ایران از بهترین نشانههای استبدادی بودن این رژیم و غیرمردمی عمل کردن آن نیز هست. تشدید تحریمها و یا حتی حمله نظامی به ایران در آینده به خاطر ماجراجوییهای اتمی آقای خامنهای است. سیاست خارجی را رییس جمهور تعیین نمی کند، تعیین سیاست خارجی رژیم و به ویژه اتخاذ تصمیم در قبال برنامه اتمی مستقیما توسط شخص رهبر صورت می گیرد. بیاد داریم وقتی که آقای خاتمی از ترس کفن پوشان رهبر حاضر به روبرو شدن با بیل کلینتون در راهروی تالار سازمان ملل نشد، خامنه ای لازم دید که با جورج بوش پسر نامه رد و بدل کرد تا توافق بزرگی را با آمریکا انجام دهد، یعنی برای رهبر همه چیز مباح و برای دیگران ممنوع بود. دیگران حق ندارند با دمکراتها حتی سلام علیک کنند اما رهبر حق دارد با محافظه کاران جدید نامه رد و بدل کند.
در برهه فعلی این سیاست اتمی است که کلیه وجوه سیاست اقتصادی و خارجی ایران را تحت شعاع قرار داده است. زمانی که درباره مهمترین مسئله سیاست خارجی کشوری که کل اقتصادش وابسته به خارج است، تنها باید به اوامر رهبر گوش داد، چگونه می توان مدعی بود که اصلاح وضعیت فعلی ممکن است؟ نتیجه اینکه مهم نیست رییس جمهور چه کسی باشد زیرا این رهبر است که تصمیم گیرنده است، از اینرو بار دیگر باید اشکار و شفاف گفت که تنها مردم ایران هستند که با به صحنه آمدن و تحمیل اراده خود و تغییر اساسی در وضعیت موجود می توانند ایران را از بحران خارج کنند و خطرهای بزرگ را از سر راه میهن بردارند.