برای شنیدن مصاحبه اینجا را کلیک کنید.
بنی صدر: در 19 ابان 1332 فاطمی وزیر امورخارجه دکتر مصدق را بنا بر اسناد بدستور شخص شاه را اعدام کردند و و بنابر اسناد محرمانه امریکا و انگلیس در اینکار بین شاه و دو قدرتی کع تدارک کنندگان کودتا بودند اتفاق نظر وجود داشته است. زیرا فرضشان این بوده که هرگاه او زنده بماند نخواهد گذاشت جنبش بخوابد و مردم را به جنبش برخواهد گرداند. اما بشما عرض کنم که در واقع دو دسته در شهادت او شرکت داشتند. قبل از اینکه شاه و قدرتهای خارجی او را اعدام کنند، ترور اخلاقی او را از قبل اعدام کرده بود. به این جهت است که در تاریخ ملتها هیچ چیز خطرناکتر از ترور اخلاقی نیست. ترور اخلاقی یعنی به اناسنی که خدمتگذار مردم است صفاتی بدهند که ندارد و صفاتی از او را که دارد وارونه کنند. چنین تبلیغ شده بود که وقتی کودتا رخ داد جانبداران نهضت ملی ایران هم بر این باور شده بودند که فاطمی محور و زمینه ساز کودتا 28 مرداد بوده است. در همان زمان که او در مخفیگاه نامه می نوشت که آماده است نشریه باختر امروز و یا هر نشریه دیگری را در راه نهضت ملی راه بیندازد و سرپرستی کند در این سو به این عنوان که او مقصر وضعیتی است که بوجود آمده است اسم او در زمره نامزدهای نهضت ملی برای اولین انتخابات بعد از کودتا نبود و در همه حوزه هایی که نهضت نامزد داشت وقتی که او اعدام شد تبلیغات علیه او بود. خود من که قربانی اینگونه تبلیغات بودم وقتی ساعت 7 صبح از رادیو شنیدم که دکتر فاطمی را اعدام کرده اند به خود من ضربه ای وارد شد. از آنروز به ترور اخلاقی حساسیت دارم. تا می توانم نسبت به اشخاص قضاوت شخصی نمی کنم و تا توانسته ام با ترور اخلاقی مبارزه کرده ام و می کنم. این ترور اخلاقی است که به دشمن اجازه می دهد خدکتگزاران ملت را یا بکشد و یا خنثی کند. از اینرو وظیفه هر ایرانی است که با ترور اخلاقی مبارزه کند. به ترتیبی که ترورکنندگان ببیند این روش سازکار نیست. و این روش جنایتکارانه را رها کنند. با اینحال او در دادگاه با شجاعت از نهضا ملی ایران دفاع کرد. نوشته های او که بعد ها در کتابش هم، کتابی که به یاد او، به نام او انتشار یافته هم، بخشی از این نوشته ها آمده است. اینها همه، گویای ایستادگی او بر حق است. چون بر حق ایستاده است، شهید است. شهید به این معنا که برای نسل هایی که از پس او می آیند، همیشه الگو است و به آنها می گوید، زندگی را او کرده است. با اینکه در جوانی شهید شد، یک بار ترور شد و بار دیگر هم اعدام شد. با این حال، به این دلیل روشن که نه تنها ما الآن داریم از او سخن می گوئیم بلکه به دلیل اینکه برای هر ایرانی و هر شهروندی که در هر کجای این جهان بخواهد در حقوقمندی، در استقلال و در آزادی زندگی کند او الگو و جهت یاب است، پس زندگی را او کرده است.
اما در باب پرسش شما، وضعیت گفتگو های رژیم ولایت فقیه با کشورهای 5+1 و در واقع با امریکا یک وجه سیاسی و یک وجه فنی دارد. عرض کنم اگر از لحاظ سیاسی به قضیه نگاه کنیم، در یک تحلیلی که تازه در سایت انقلاب اسلامی قرار گرفته است، شما میخوانید که بنا بر برآورد منابعی از خود این رژیم، زیانهایی که این بحران اتمی در ده سال گذشته ببار آورده است، برابر است با 480 میلیارد دلار. البته بنا بر برآوردی که من در همین رادیو عصر جدید انجام دادم، این یک رقم ناچیزی است. ولی اگر همین رقم را هم بپذیریم، خوب چی و کی مسئول این زیان است؟ این چگونه رشد علمی و فنی است که با همچون زیانی همراه است؟ روشن است که مسئول اول آن آقای خامنه ای است، نه اینکه مردم ایران مسئولیت ندارند. چرا یک جامعه ای باید این قدر نسبت به هستی ملی خودش لاقید باشد که بشود یک همچه زیانی به کشور وارد کرد و هیچ آب از آب هم تکان نخورد و هنوز هم دلیلی وجود ندارد که این زیانها ادامه پیدا نکنند. حالا شما فرض کنید که با این پول قرار بر این میشد، به ایران هم پیشنهاد شده بود که با استفاده از آفتاب و گرمای کویر برق تولید کنند که در رادیو شما از این پیشنهاد صحبت کرده بودیم. حالا فرض کنید که، این سرمایه فقط اختصاص پیدا می کرد به تولید برق، از باد و آب و خورشید، بقیه هم پیش کش. این کار، با این سرمایه عظیم، نه تنها برق ایران بلکه برق منطقه، و همسایه های ایران را هم میداد. حالا هیچکدام از آنها نیست، مائیم و یک نیروگاه اتمی هزار مگاواتی که تازه می گویند این فقط به درد آزمایش می خورد وگرنه از نظر تولید برق کاربردی ندارد و برق آن هم خیلی گران تمام می شود. خوب اول مسئولیت که می بینیم که این رژیم دارد و جامعه هم البته به لحاظ اینکه کار پذیر بوده، بی تفاوت بوده، چون وچرا نکرده مسئول است. اما دوم، دستگاه تبلیغاتی آقای خامنه ای، یعنی کیهان و بعضی سایت های متعلق به سپاه این طور تبلیغ می کنند که آقای اوباما گفته که اگر توافق مطلوب، امضاء بشود، من میتوانم آنرا به کنگره بقبولانم و این جور بر داشت کرده اند که معنای این سخن این است که فرقی بین جمهوریخواه و دموکرات نیست. آن عده ای که می گویند اگر این فرصت را غنیمت نشمریم بعد جمهوریخواه ها سر کار می آیند و فرصتی نخواهد بود و حتی، تحریم ها تشدید می شوند، حرف بی موردی است، به دلیل اینکه آقای اوباما هم همان حرف آنها را می زند. اول اینکه این طور نیست، به لحاظ اینکه، گرچه آقای بایدن، معاون آقای اوباما گفته است که صهیونیست است و وجود اسرائیل برای یهودیان دنیا لازم است. البته اینها بر جهان حاکم هستند و هر غلط میخواهند می کنند والا، خوب آسان می شد از ایشان پرسید اگر شما اینقدر وجود اسرائیل را واجب می بینید، این چرا در سرزمین مردم بیچاره فلسطین باشد، خوب شما از آن ایالت های امریکا یکیش را به اینها بدهید. پس اینها واجبند برای اینکه، در منطقه وسیله بشوند تا شما منافعتان یعنی خورد و بردهایتان را در منطقه داشته باشید. حالا این به کنار، به آقای اوباما، جایزه صلح نوبل دادند و این یک قیدی را ایجاد می کند، دوم اینکه، مواضعی را در جریان انتخابات ریاست جمهوری گرفته است، آن هم یک قید دیگر ایجاد می کند. یک نوع همکاری با کشور های اروپایی دارد و این قید سومی را برایش ایجاد می کند. یک وضعیت و موقعیتی هم با چین که تازگی با آنها توافقی را برای کاستن از گاز کربنیک امضا کرد دارد. مجموعه این قید ها، یک موقعیتی ایجاد می کند که با موقعیت مثلا آقای مک کین و یا آقای رومنی که در انتخابات ریاست جمهوری آقای اوباما با او رقابت می کرد و در باره ایران می گفت باید ایران را با بمب فرش کرد، متفاوت است. خوب این دوتا موضع با هم فرق می کند. آن قید ها هم که این دارد آنها نداشتند، پس وضعیت فرق می کند. حالا فرض کنیم که نه، این ها راست می گویند و فرقی هم نمیکنند و آقای اوباما، همین الآن عینا کار یک دست نشانده جمهوریخواهان را بر عهده دارد، خیلی خوب،حالا،با توجه به اینکه خود شما می گوئید سالانه 48 میلیارد دلار زیان بوده، فکر میکنید جام زهر را سر کشیدن تاخیر بیاندازید، موقعیت بهتری پیدا می کنید؟ نه. موقعیت بهتر پیدا نمی کنید، موقعیت بدتری پیدا می کنید، به لحاظ اینکه گفتم آن تغییر انجام می گیرد و آن قید ها دیگر نیست. علاوه بر این، در این گفتگو هایی که در مسقط بود و بعد هم میخواهد ادامه پیدا کند می گوید که، دو مسئله حل نشده مانده است. یکی از این دو مسئله، که تعدادسانتریفوژها و میزان اورانیوم غنی شده که ایران میتواند نگه دارد است را می گویند حل شده. اطلاعی امریکایی ها داده اند که بنا بر آن اطلاع، ایران پذیرفته است غنی سازی سریع نکند، یعنی آن سانتریفوژهای جدید را بکار نگیرد. روزنامه لوموند می گوید هر کدام از این سانتریفوژهای جدید برابر چهل تا از آن سانتریفوژهای قدیم که ایران داشت سرعت دارد. یعنی اگر فرض کنیم، که اگر امریکا 9000 سانتریفوژی را که الان در ایران است بپذیرد را تقسیم بر چهل بکنید می شود 225 سانتریفوژ نسل جدید. اگر آن مقدار که امریکایی ها می گویند یعنی 4 تا 6 هزار سانتریفوژ، می شود 100 تا 125 عدد سانتریفوژ نوع جدید، یعنی هیچی. تازه آن مقاله می گوید با همان سانتریفوژهای قدیمی اگر ایران بخواهد برای این نیروگاه بوشهر سوخت تهیه کند 8 سال وقت لازم است. حالا آدم از خودش می پرسد، فرض کنیم این ملت، تسلیم محض است ،آخر شما آقای خامنه ای، چه میخواهید از خود به یادگار بگذارید؟ میخواهید بگوئید که این عقل شما چقدر کار برد داشته است. به قول خود شما سالانه 48 میلیارد دلار زیان به پای یک ملت نوشته اید، ایران را درمحاصره اقتصادی قرار داده اید، در انزوای سیاسی، اقتصادی، نظامی، همه جوره قرار داده اید، در حلقه آتش قرار داده اید، بابت 120 تا سانتریفوژ؟ دعوا سر این است؟ خوب، این یکی را اگر فرض کنیم حل شده باشد معنایش این است که امریکا و غرب موافقت کرده اند ایران فرض کنید 100 تا 120 تا سانتریفوژ داشته باشد یا بگوئیم حد مطلوب آقای خامنه ای یعنی 225 تا.
اما تحریم ها. تحریم ها یک نوع نیستند،سه نوع تحریم است. ببینید اینکه گفتید آقای اوباما آن حالت اضطراری را امضا کرد، آن امضای اول را آقای کارتر کرد. این آن گروگانگیری است که تا حالا ادامه دارد، که این آقایان می گفتند، فتح الفتوح بوده است. نخیر، این گروگانگیری تا امروز دست از سر این ملت بر نداشته است. چون اگر آنرا امضا نمیکرد آن تحریم های بعدی که مستند به آن حالت اضطرای است پا در هوا می شد. به این جهت امضاء کرده است. آن روز که من گفتم با این کار ایران به گروگان امریکا در آمده است، می بیند که راست گفتم، همان زمان راست گفتم. حالا از آن روز تا امروز ،این ملت خیال می کند، آقا یک امری حالا تمام شده رفته. می گویند آقای خمینی به آقای رجایی و بهزاد نبوی،که رفته بودند پهلوی او در باره اینکه از دید اینها هم امضای قرار داد الجزایر خائنانه بوده، گفته است این (گرو گانها) مثل یک انار که آبش را گرفته باشی تفاله است، باید دورش انداخت امضاء کنید تمام شود. اما در واقع تفاله هم نبود، امریکائی ها آبش را بردند و تفاله ای هم به ایران نداند. هر چه جنگ، ویرانی، تنبیهات و تحریم های اقتصادی است که از آن روز تا به امروز، به این ملت تحمیل کرده اند و باز هم می کنند. حال این تحریم ها یک قسمتش مربوط میشود به توافق الجزایر، در صورتی که این امریکاست که تعهداتش عمل نکرده است، برای اینکه بخش مهمی از پولهای ایران را در توقیف خود دارد. قسمتی از تحریم ها مربوط به حقوق بشر است (خودشان نیست که خیلی رعایت میکنند این حقوق بشر را) ونتیجه اینکه: بابت اینکه این رژیم حقوق بشر را رعایت نمی کند، مردم ایران را تحریم اقتصادی می کنند! قسمتی دیگر از تحریم ها مربوط می شود به عناصر رژیم که به عقیده من بسیار بجاست. قسمت دیگری از این تحریم ها مربوط می شود به قضیه اتمی . حال رژیم ایران می گوید که همه اینها را یکجا بردارید! باید توجه کرد قسمتی از این تحریم ها را شورای امنیت وضع کرده است که محتاج تصمیم شورای امنیت است، قسمتی را هم اروپا وضع کرده است و برخی تحریم ها را هم امریکا وضع کرده است. اروپائی ها آسان تر میتوانند این تحریم ها را لغو کنند، چون این تحریم ها را مجالس اروپا تصویب نکرده است، بلکه دولت ها این تحریم ها را تصویب کرده اند. تحریم های امریکا ، خیر. بخشی از تحریم ها را کنگره امریکا تصویب کرده است و لغو آن بر عهده کنگره امریکاست و نه با دولت، و تنها رئیس جمهور میتواند دستور به لغو اجرای تحریم را بدهد و به حالت تعلیق در آورد. این وضع تحریم ها علیه ایران است. حال آن قضیه وزن اورانیوم غنی شده (که ایران اعلام به دارا بودن 10 تن آن می کند)، می گویند برای اینکه ایران نتواند بمب انمی بسازد نباید این مقدار اورانیم داشته باشد و باید به روسیه ارسال شود. در آن زمان که قرداد آن دو نیروگاه اتمی جدید انتشار پیدا کرد، دستگاه تبلیغاتی رژیم اعلام کرد : غرب نگران امضاء قراداد نیروگاهای اتمی است! حال روزنامه لوموند بروز داده است که خیر این قراداد، جزء باج ایران به روس ها بوده است. در واقع ایران باید این اورانیوم ها را به روسیه بفرستد و آن ها این اورانیوم را تبدیل به سوخت کنند. بنابر این از لحاظ سیاسی، اقتصادی، علمی و فنی، ایران یک وابستگی پیدا می کند به روسیه و تحت کنترل قرار می گیرد برای مدتی (ایران می گوید این مدت 5 سال خواهد بود و طرف مقابل صحبت از 10-20 سال می کند) توسط گروه 5+1 و آژانس اتمی. حال محتوی نامه آقای اوباما به روشنی بدست می آید گرچه برخی از تحلیل گران امریکائی این محتوی را فاش کرده اند. آقای شمعخانی گفته است که این نامه ها مکرر بوده است و به بعضی از آن ها نیز جواب داده شده است. پس نتیجه میگیریم که رابطه بین آقای خامنه ای و اوباما وجود داشته است. آقای خامنه ای که به این اندازه از عدم رابطه با امریکا صحبت میکند، نه تنها رابطه داشته بلکه به بعضی از نامه ها پاسخ نیز گفته است. حال محتوی نامه چه بوده است؟ محتوی نامه این بوده است که: شما آقای خامنه ای آن خط های قرمز را بی رنگ کنید و در کادری که من (آقای اوباما) می گویم، این توافق نهائی انجام بگیرد در عوض ما شما را در امور منطقه، خصوصا در جنگ با داعش، که خطری همگانی است شرکت خواهیم داد. در واقع معنی این حرف این است که : یعنی در اتم تابع من بشو تا من در منطقه به تو اجازه بدهم جوان های ایرانی را به جنگ داعش گسیل کنی، بعبارت ساده تر، جنگ شیعه و سنی مال تو، دخل مال من. اگر غیر از این بود، دستگاه آقای خامنه ای، محتوی نامه ها را لو میداد، تازه اگر راست میگوید هنوز هم دیر نشده محتوی را بیرون دهید تا ببینیم؟! طرف امریکائی که نامه ها را بیرون داده، شما هم بدهید تا ببنیم این نامه ها چیست. پس از نظر سیاسی ایران در موقعیتی است که باید یک تابعیت دو جانبه ای را بپذیرد و یا تن بدهد به امضاء توافقی که در امریکا قابل قبولاندن باشد و یا این بحران را ادامه بدهد. چاره سومی هم در پیش رو ندارد. زمانی بود که فرض بر این بود فضا می توانست باز شود و زمان به نفع رژیم ایران بود، حال این وضعیت تغییر کرده است. حتی اگر فرض کنیم که آقای اوباما نماینده جمهوری خواهان در امریکا باشد، یا حالا باید این جام زهر را سر کشید یا باید صبر کنید ببینید که جمهوری خواهان کنگره و ریاست جمهوری را بدست بگیرند و آن وقت هر چه آن ها بگویند باید اطاعت کنند البته به همراه زیانهائی که دارد.
یک راه دیگر هم هست و آن عمل کردن از طریق مردم ایران است ولی آن رژیم، رژیمی نیست که بخواهد حقوق ملی و حقوق شهروندی مردم ایران را برسمیت بشناسد و بیاید و در حضور ملت بگوید که من خطا کردم، من خیانت کردم و از راه شفاف سازی فعالیت های اتمی، مسئله و بحران را بی محل بکند. اما این محتاج گفتن تمام حقیقت به ملت است و این چیزی است که آقای خامنه ای جرات، شجاعت و حتی دین آن را ندارد. چون ایشان سلطه به مردم به هر قیمتی را می خواهد، چاره ای بجزء حل کرن مسئله از طریق خارج از مردم را ندارد. حل شدن مسئله از طریق خارج در یک مدت طولانی، تکیه بر روسیه وچین بود، نشد و تحریم های اروپا و آمریکا اجرا شد. گزینه دیگر نفت بود که به جای 250 دلار شده است 80 دلار و به کار آنها نیامد. در آستانه سفر اخیر آقای اوباما به چین هم تحقیقی انجام شده در رابطه با وابستگی اقتصاد چین به آمریکا. بیشترین نیاز را چین به اقتصاد آمریکا دارد. پس در مورد پرونده هسته ای ایران و داشتن و یا نداشتن 120 سانتریفوژ برای آقای خامنه ای در مقابل آمریکا موضع نمی گیرد. روبل روسیه نیز الان سقوط کرده و وضعیت اقتصادی آنها خوب نیست. خطر گرفتار شدن به رکود اقتصادی دارند. تازگی ها آقای پوتین دست به دامن اقتصاددانهای خود شده تا مگر جلوی رکود را بگیرند. در موقعیتی نیست که در مقابل غرب در کنار اوکراین و سوریه, یک جبهه دیگر بابت ایران باز بکند. تا یک حدی که سود می برد می کند. اما دیگر بیشتر از آن نمی کند. سودش تا همانجاست که وزیر امور خارجه روسیه می گوید که ایران به پیشنهاد مشترک آمریکا و روسیه تن بدهد. آنها که سر اوکراین با هم اختلاف دارند، سر ایران با هم همکاری می کنند. در این میان، نقش مردم بی تاثیر نیست و می تواند مهم باشد. هر گاه که مردم مسئولیت خود را بشناسد و بی تفاوت نباشد در مورد سرنوشت کشورش. دانشگاه ها و جوانها باید یک سوال و جوابی از حاکمیت بکنند و دست به حرکت زنند. از داخل می گویند که سرنوشت اقتصاد و پرونده هسته ای را به هم گره نمی زنیم. البته که دروغ است. حتی از گفتن اینکه شاید توافق انجام نشود می ترسند زیرا برخی از مشکلات تورم روانی است. اگر بگویند که احتمال تحریم های شدید هست و ممکن است که به توافق نهائی نرسیم، این تورم تب شدیدی می کند. حتی احتمال این وجود دارد که بگویند که در کل به توافق نهائی رسیده اند ولی برای جزئیات گفتگوها ادامه پیدا می کند برای اینکه نگفته باشند که یک سال گفتگو بی نتیجه بوده است. این وضعیت مذاکرات قبل از آخرین دیدارشان در سال توافق ژنو است و چشم اندازهای آینده. اینکه مردم چه قدر سرنوشت خود و مردم آینده را مهم می دانند و در مورد آن چه کاری می کنند، بستگی به ارزیابی آنها در مورد تغییر دارد. همت جوان و علاقه مردم به وطن می خواهد.
شاد و پیروز باشید.
برگرفته از مصاحبه با عصر جدید بتاریخ 93-08-23