back to top
خانهابوالحسن بنی صدرمقالات و مصاحبه هابدیلی برای مردمی که می‌خواهند بدیل خویش بگردند:

بدیلی برای مردمی که می‌خواهند بدیل خویش بگردند:

banisadr 2014پرسشها از ایرانیان و پاسخها از ابوالحسن بنی‌صدر

 

2- تاریخ معاصر ایران نشان می‌دهد حرکتهای سیاسی مردمی عموما با رهبری شخصیتهای برجسته وکاریزماتیک مورد قبول مردم همراه بوده است (بنظر من این رهبران عبارتند از سید جمال،مدرس،مصدق،بازرگان،طالقانی،آل احمد،شریعتی وخمینی) این افراد از نظر جمیع خصوصیات فاصله زیادی با همفکران ویارانشان داشته‌اند وبخش زیادی از بار نهضت‌ها دربرهه ای از زمان بر دوش آنها بوده است.اگر این قاعده را برای مرحله کنونی نهضت ایران هم صادق بدانیم شخصیتی که بتواند بار رهبری را دراین مرحله بر دوش بگیرد بنظر من تنها شما هستید واین از باب اغراق وتملق نیست ودر نظر من واقعیت روشنی است.

    آیاجنابعالی جایگاه تاریخی فوق رابرای خود قائل هستید واصولا نقش شخصیتها را در تاریخ معاصر چگونه می‌بینید؟

3-همانطور که بخوبی بیان داشته اید مردم باید در اپوزیسیون وبدیل ،آینده مطلوب را متجلی ببینند ولی متاسفانه شما درحال حاضر این جایگاه را پیدا نکرده اید ذیلا چند پیشنهاد که می تواند تا حدودی این مشکل را چاره کند تقدیم می گردد.

الف- شما تکیه زیادی بر ارائه مباحث فلسفی وایدئولوژیکی دارید وخود در این رمینه ها صاحب نظر وصاحب نظریه بوده وبا نبوغ شگرف ومعلومات وسیع خود که در رشته های مختلف با استفاده از سرچشمه های ناب هر موضوع بدست آورده اید آنها را پرورش داده وبارها وبارها تکرار می نمایید.اما ایرادی که طرح اینگونه موضوعات دارد اینستکه اثبات آنها برای مردم غیر متخصص وحتی اهل فکر ونظر بسیار مشکل است وبیشتر به ادعاهایی که نمی‌توان صحت آنها را تحقیق کرد شبیه هستند تا افکار روشنگر وهدایتگر و برانگیزاننده به حرکت.نظر من اینستکه طرح اینگونه مباحث را به میزان زیادی (حداکثر 10 تا 20 درصد)کاهش دهید.وبجای آن به عینیات مانند مشکلات وبن بستهای اجتماعی جامعه خودمان وجوامع جهانی وبخصوص مباحث اقتصادی بپردازید وراه حلهای خودرا که البته مبتنی بر همان پایه‌ها ی فکری وفلسفی خودتان است ارائه دهید.

ب-در سالهای اخیر بیشتربا عده ای از همفکران خود که مبانی فکری شمارا پذیرفته اند همکاری داشته اید.بنظر می‌آید لازم است دامنه وسیعتری از افراد وطرز فکرهای گوناگون (مثلا کلیه افرادیکه در چهار چوب استقلال وآزادی حرکت می کنند)را به همکاری فرا بخوانید

ج- با زوال ابرقدرت شرق،طرز فکر لیبرال دموکراسی واقتصاد سرمایه داری برای بسیاری از اپوزیسیون ایرانی الگو گردیده است .با توجه به بن بستهای جوامع غربی وعدم وجود دورنمای روشن و بی‌آینده گی این جوامع که توسط شما در آثار مختلف تان مطرح گردیده است لازم است از همین مرحله که هنوز حرکت وسیع دموکراسی خواهانه مردمی آغاز نشده با بیان الگوی جامعه آینده که مبتنی بر”اقتصاد توحیدی ” می باشد وتبیین مشخصات آن نور امید بیشتری بر قلب بسیاری از مبارزین که چه بسا در اثر بی‌نتیجه ماندن بسیاری حرکتها در کشورهای مختلف (که ناشی از ناتوانی از استقرار نظام اقتصادی عادلانه وآینده دار پس از استقرار دموکراسی وانتخابات آزاد بوده) دچار ناامیدی وتردید شده اند بتابانید. نظرتان راجع به  آسیب شناسی  فوق از عملکرد خودتان چیست؟

4- بااستفاده از نظریات اقتصادی شما،آنچه از بن بستهای اقتصاد سرمایه داری می توان بر آن تاکید کرداز جمله عبارتند از:آلودگی محیط زیست،فرهنگ مصرفی،روند روبه اتمام منابع ومواد موجود درطبیعت،تک بعدی شدن انسان به موجود مادی ومصرفی،نابرابری فزاینده درمقیاس جهان،تولیدات  تخریبی ومضر به حال انسان یا بی فایده،هدف شدن رشد سرمایه ونه رشد انسان و……

   وآنچه از دورنمای اقتصاد توحیدی می توان ارائه کرد ازجمله عبارتند از:وجود مواد ومنابع در طبیعت بقدر کافی،محدود بودن نیازهای مادی انسان در صورت هدف بودن رشد انسان ونه رشد سرمایه،رشد واقعی انسان رشد معنوی است ورشد مادی فقط مقدمه ساز آن است،امکان تامین نیازهای اولیه و واقعی همه انسانها(غذا،لباس،سوخت،آموزش و……)درصورت حذف تولیدات مخرب یا بی‌فایده،امکان کاهش ساعت کار اقتصادی افراد درجهت افزایش فعالیت علمی وشرکت دررهبری جامعه و…..

   آیا تایید می کنید نکات فوق که در دل خود می توانند راه آینده تاریخ بشر وخروج از بن بستها را نشان داده وبا وجودیکه ساده بنظر می آیند کمتر توسط متفکران واقتصاددانان جهانی به آنها توجه شده وتوسط شما در سالهای دور ارائه شده اند کمتر از آن که شایسته ارزش آنها ست توسط شما مطرح گردیده واگر باید مطالبی را بارها وبارها تکرار نمود اینگونه مباحث می باشند شایسته توجه وتاکید بیشتری می باشند وباید با طرح مکرر آنها موجی در میان متفکرین و آزادیخواهان ایرانی وجهانی ایجاد کرد؟

با تقدیم احترام وعرض ارادت-احمد

 

٭ نقد نظرها و پاسخ‌ها به پرسشها:

 

1. بدیل‌ها یک شخصیت دارند و «رهبر»ها در این و آن بیان قدرت، شخصیتی دیگر دارند. دومی‌ها جانشین کنندگان این بیان با آن بیان قدرت و نگاه‌دارنده جامعه‌ها در همان نظام اجتماعی قدرت محور هستند. هرگاه جز این بود،  جهان نیز جز جهان کنونی بود. ایران بعد از انقلاب نیز نظامی اجتماعی غیر از نظام اجتماعی دوران پهلوی‌ها می‌داشت.

    فرهّی که برای این‌گونه «رهبر»ها قائل می‌شوند، هیچ جز  تصویر ذهنی نیست. تصویر ذهنی از قدرتی که جز دلخواه سازندگان تصویر نمی‌کند. حتی اگر هم حق و داد در سر داشته باشند، تصویر نه بیانگر حق و داد که بیانگر قدرتی‌است که جز حق و داد نمی‌کند. روشن است که در ذهن‌ها قدرت بد و  قدرت خوب وجود دارد و نه در ذهن افراد و نه در ذهن جامعه، این حقیقت و واقعیت وارد نشده‌است که  قدرت خوب وجود ندارد و قدرت از ویرانگری پدید می‌آید و جز ویران‌گری نمی‌کند.

     اما جامعه امروز ایران و بسا همه جامعه‌ها نیاز به نظام اجتماعی باز و تحول پذیر، بنابراین، نیاز به بدیل و الگو دارند. این بدیل باید نماد زیست در استقلال و آزادی و مدافع استقلال و آزادی هر انسان و همه انسان‌ها و جامعه‌ها باشد. باید الگوی زندگی خالی از قدرت و سرشار از حقوق باشد. پس پرسش این‌است آیا جامعه توانائی مشاهده این بدیل/الگو را دارد؟ آیا طالب آن هست؟ 

       الگوهای مظلومیت، در هر جامعه، نوع نگرش آن جامعه را به قدرت نشان می‌دهند. برای مثال، مظلومیت سیاوش در ایران پیش از اسلام و مظلومیت حسین (ع) در ایران بعد از اسلام نگرش فعل‌پذیرانه ایرانیان را به قدرت بازگو می‌کنند. این نگرش استمرار تاریخی دارد و انقلاب وقتی واقعیت می‌جوید که تغییر چنین نگرشی‌ باشد. توضیح این‌که ایرانیان حسین (ع) پیروز بر قدرت  را نمی‌خواهند، حسین (ع) شکست خورده از قدرت را می‌خواهند. پیروزی بر قدرت در ضمیر آنها ناممکن می‌نماید. پس باید کسی باشد که نماد حقش بخوانند برای گریستن برسرنوشت خویش و شکوه و شکایت کردن از قدرت. وگرنه چرا باید در بزنگاه‌ها، جانب ایستاده برحق را نگیرند؟ نه این‌که او را نخواهند، می‌خواهند اما ذهن فردی و جمعی آنها غلبه بر قدرت را ناممکن می‌داند. این ناممکن است که باید ممکن کرد و من در این‌کار هستم. 

 

2. هرگاه مردم ایران و دست‌کم بخشی از جامعه که نقش نیروی محرکه را دارد باور کند که قدرت ازلی و ابدی نیست و جز یک رابطه نیست و با تغییر آن، نیست می‌شود، آن‌گاه، می‌توانند بدیل را ببینند. جمله «تحول قدرت می‌خواهد ما مردم آن‌را نداریم» و یا «ما زورمان به رژیم نمی‌چربد بیشتر از سبع است که در تصور گنجد» و… یعنی این‌که هنوز مردم ایران به این صرافت نیافته‌اند که راه‌حل در خود آنها است و با تغییر آنها است که رژیم تغییر می‌کند: تغییر رابطه با خود و تغییر رابطه با یکدیگر به ترتیبی که رابطه‌ها از زور خالی بگردد. بدین‌قرار، انسانها خود هستند که آسان را مشکل و بسا ناممکن می‌گردانند. 

    آیا پرسش‌کننده گرامی از من می‌خواهد نقش بدیل را ایفا کنم و یا نقش کسی را بازی کنم که به مردم می‌گوید قدرت خوب وجود دارد و هرگاه سرنوشت خویش را بدست من بسپارید، قدرت خوب را در «خیر و صلاح شما» بکار می‌برم؟ و یا همان‌کار را بکنم که آقای خمینی کرد: درهمان‌حال که بیان استقلال و آزادی را پیشنهاد می‌کنم، در عمل، «قدرت خوب» را بکار برم و مردم وقتی به خود آیند که کار از کارشان گذشته‌است‌؟! این واقعیت که «انقلابی»های با مرام قدرت درسر جانشین دولت‌های میرنده گشته و استبداد ویران‌گرتری را رویه کرده‌اند، را ایرانیان، همانند جامعه‌های دیگر بخود دیده‌اند. اما چرا تجربه تکرار می‌شود؟ چرا مثلث زورپرست، برغم جنایت‌ها و فسادها و خیانت‌ها، عرصه سیاسی را ترک نمی‌گویند؟ زیرا، در سرها، این و آن بیان قدرت اندیشه راهنما است و این بیان‌ها نمی‌گذارند مردم چشم‌انداز زندگی در استقلال و آزادی، خودانگیختگی خویش‌را، ببینند. پس برای این‌که درب برهمان پاشنه نچرخد، هم بیان استقلال و آزادی ضرور است و هم بدیل/ الگو. از این‌رو،

2.1. توصیه «الف» پرسش کننده گرامی خود می‌گوید حق با من است: ایرانیان جز بیان قدرت را نمی‌شناسند تا آن‌جا که آقای احمد نیز ایدئولوژی زدائی از راه پیشنهاد بیان استقلال و آزادی را ایدئولوژی سازی می‌بیند. بنابر این که ایدئولوژی بیان قدرتی است که به قدرت این و یا آن صفت را می‌دهد و آن‌را قابل انتقال از این گروه اجتماعی به آن گروه اجتماعی گمان می‌برد، پس غیر از بیان استقلال و آزادی است که قدرت را فرآورده یک رابطه می‌داند و برای آن یک ماهیت قائل است و جانشین کردن رابطه قدرت با قدرت را با رابطه حق با حق پیشنهاد می‌کند. 

2.2. اما آیا نوشته‌ها و گفته‌های من تجربه کردنی نیستند؟ کدامیک را پرسش کننده تجربه کرده و قابل تجربه نیافته‌است؟ از اتفاق، نزدیک به تمام نوشته‌های من، در روش هستند و تا تجربه نکرده‌ام پیشنهادشان نکرده‌ام. در طول نیم قرن، آنها که روشهای پیشنهادی را تجربه کرده‌اند، دو گروه بوده‌اند: 

    آنها که تجربه را ادامه داده‌اند و کم و بیش از  اعتیاد به اطاعت از امر و نهی قدرت رها شده‌اند و آنها که یا زود و یا دیر، از ادامه تجربه بازایستاده‌اند و به اعتیاد به اطاعت از اوامر و نواهی قدرت بازگشته‌اند. می‌دانم که صبر ایوب می‌خواهد اما این شکیبائی را در خود می‌پرورم. در تاریکی، نور را نیز می‌بینم. می‌بینیم که قدرت موضوع سئوال است. می‌بینیم که انسان‌ها به حقوق ذاتی خویش، اندک اندک عارف می‌شوند. می‌بینم که جمهور مردم دارند برای خود حقوق شهروندی قائل می‌شوند. می‌بینم دارند برای خود نقش قائل می‌شوند و امید می‌رود از سرنوشت خویش را به دست این و آن دادن بازایستند.

2.3. اما کارهای من:

● یک کار که آن را در سال 1363 آغاز کرده‌ام و ، بطور پی‌گیر، ادامه داده‌ام. حاصل آن، مجموعه‌ای در باب دموکراسی است، شامل:

– کتاب اول در توتالیتاریسم و 

– کتاب دوم در ارکان دموکراسی که تمامی آراء درباره دموکراسی را درآن گرد‌آورده ‌و نقد کرده‌ام و دموکراسی شورائی را نیز پیشنهاد کرده‌ام. و

– کتاب رهبری در دموکراسی که باز تمامی تجربه‌ها و آراء در باب سازمانهای سیاسی را در آن گرد‌آورده ‌و نقد‌کرده و رهبری سازگار با جمهوری شهروندان را نیز پیشنهاد کرده‌ام و 

– کتاب عدالت اجتماعی همچان در برگیرنده همه تعریف‌ها از عدالت و عدالت اجتماعی و نقد آنها و پیشنهاد عدالت بمثابه میزان است. و

– کتاب رشد که خود شامل چهار کتاب است: کتاب اول در باب نظریه‌های رشد که تا پایان 2014 مسیحی اظهار و برخی تجربه شده‌اند و نقد آنها . این کتاب دارد آماده انتشار می‌شود. و کتاب دوم در باب پیشنهاد ویژگیهای رشد در بیان استقلال و آزادی که یک نوبت انتشار یافته و در دست تکمیل برای انشار بشکل کتاب است و کتاب عقل آزاد که منتشر شده‌است و کتاب سیر فلسفه عقل در غرب که آماده‌است اما هنوز انتشار نیافته‌است.

    این مجموعه، از قرار باید همان مشکلی را حل کند که پرسش کننده گرامی از من حلش را می‌خواهد. باوجود این،

● در طول افزون بر 3 دهه، محتوای نشریه انقلاب اسلامی: عبارت بوده‌است از:

1. سرمقاله‌ها، جز چند نوبت که به قلم همکاران بوده‌اند، بقیه به قلم ابوالحسن بنی‌صدر بوده‌اند و بیشتر نیز پاسخ به پرسشها بوده‌اند. اینک آنها را برای انتشار بصورت کتاب دسته بندی می‌کنند. در باره 14 موضوع هستند:

1. اقتصاد و 2. جوانان و دانشجویان و زنان و کارگران، نیروهای محرکه تغییر و 3. حقوق انسان و حقوق شهروندی و حقوق ملی و 4. خشونت‌زدائی و ترورها و  نقد مدارهای بسته بد و بدتر و حاکمیت مصلحت بر حق و حقیقت. و 5. ویژگی‌های ایرانیت و انواع ملی‌گرائی‌ها و 6. دولت و سیاستهایش در 4 بعد سیاسی و اقتصادی و اجتماعی و فرهنگی و نیز محیط زیست و 7. فسادها و نابسامانی ها و 8. وضعیت سنجی‌ها و 9. ولایت فقیه و تکلیف‌مداری و دموکراسی و حقوق‌مداری 10. سیاست خارجی و 11. اکتبر سورپرایز و ایران گیت و 12 . جنگ و 13. جبهه و بدیل و 14 . اندیشه راهنما.

     بدین‌قرار،  حتی اگر نسبتها یکسان نیز باشند – که نیستند – تنها 7 درصد سرمقاله‌ها درباره اندیشه راهنما هستند. افزون براین،

 

2. بطور متوسط دو صفحه از نشریه به سرمقاله اختصاص یافته‌است. بیشترین صفحه‌ها به مجموعه‌ها اختصاص می‌یافتند که به هرچهار بعد واقعیت اجتماعی می‌پرداخت و جمعی در تهیه آن شرکت می‌کردند که همکاری پرثمرشان خود تجربه‌ای بس کارآ برای ایرانیان است. بطور متوسط، هر شماره، یک و یا دومقاله نیز  می‌داشت. باهدف غنی کردن وجدانهای تاریخی و علمی جامعه ایرانی. در مجموعه‌ها، راه حلها نیز پیشنهاد می‌شدند.  افزون براین،

 

3. در آنچه به اقتصاد مربوط می‌شود، بخش‌های مختلف اقتصاد، صنعت نفت، صنعت، کشاورزی، «خدمات»، سیاست‌های مالی و پولی و تورم، آموزش و پرورش و انرژی و دیگر نیروهای محرکه، یک به یک موضوع مطالعه همکاران و من و یافتن و پیشنهاد کردن راه‌حال شده‌اند. افزون بر این،

 

4. یک نوبت اقتصاد تولید محور و ویژگیهایش و نوبتی دیگر برنامه عملی شامل این اقتصاد تولید محور و برنامه‌ای در 4 بعد سیاسی و اقتصادی و اجتماعی و فرهنگی و نیز محیط زیست برای بدرآمدن از بیراهه رشد از رشدمانگی به راست راه رشد انسان و عمران طبیعت بر میزان عدالت اجتماعی تهیه شد و در سایت انقلاب اسلامی انتشار یافت. افزون براین،

 

5. در حال حاضر، دو مصاحبه در هفته انجام می‌گیرد، یکی با فرستنده تلویزیونی سپیده استقلال و آزادی و دیگری با رادیو عصر جدید. اولی درباب اندیشه راهنما و باز گفتگو در باره وضعیت امروز در چهار بعد و پیشنهاد راه‌کارها است. نیم ساعت دوم  را نیز، اهل نظر به بحث در مسائل امروز جامعه ایران می‌پردازند. با رادیو عصر جدید نیز هر هفته مسائل هفته را در هر چهار بعد تحلیل می‌کنم .

 

6. در سایت انقلاب اسلامی، در هفته یک نوبت به پرسشها پاسخ می‌نویسم. در  هفته یک و یا دو نوبت، همکارانم و من یک تحلیل درباره بحران اتمی و وضعیت اقتصادی کشور و … انتشار می‌دهیم. 

 

    حاصل تجربه نزدیک به 60 سال من، بخصوص وقتی می‌بینم آنها که باید بیشترین اهمیت را به اندیشه راهنما بدهند، جوگیر می‌شوند و یا ضد می‌گردند و به خود زحمت تجربه‌کردن بیان استقلال و آزادی را بمثابه اندیشه راهنما نمی‌دهند و دست از قدرت باوری و اعتیاد به اطاعت از اوامر و نواهی قدرت برنمی‌دارند و بسا خود را جانبدار استقلال و آزادی نیز گمان می‌برند، این‌است که نه تنها جامعه ایرانی و جامعه‌های مسلمان که جامعه جهانی بیشترین نیازش به بیان استقلال و آزادی بمثابه اندیشه راهنما است. آیا اندیشمندان غرب که تصدیق می‌کنند غرب گرفتار بن‌بست اندیشه راهنما است، جز این می‌گویند؟ اگر بیان استقلال و آزادی وجدان همگانی می‌گشت و اندیشه راهنمای ایرانیان می‌شد چرا کودتای خرداد 60 روی می‌داد و ولایت مطلقه فقیه جای ولایت جمهور مردم را می‌گرفت. چرا بخشی از قربانیان تجاوز به حق، از رهگذر قدرت باوری، به جای استوارتر ایستادن برحق، با سپردن خود به فعل‌پذیری، خویشتن را محکوم به مجازات دائمی می‌کردند؟ چنین کرده‌اند و می‌کنند زیرا قدرت را ازلی و ابدی می‌پندارند و اگرهم به خود زحمت فکر کردن بدهند، در فکر کردن،از حد جانشین کردن قدرت بد با قدرت خوب، دورتر نمی‌روند. نشانه بارز قدرت را زوال پذیر و حق را زوال ناپذیر دانستن، تجاوز به حق را نه دلیل زانوی مظلومیت فعل‌پذیرانه درآغوش گرفتن، که ایستادگی هرچه استوارتر بر حق است. ایرانیان به این ایستادگی نیازدارند و این ایستادگی نیاز به بیان استقلال و آزادی بمثابه اندیشه راهنما دارد. وگرنه بنی‌صدر و همکاران او، ولو کوتاه، ولو در سخت‌ترین وضعیت‌ها، ولو بدوم اختیار و امکان، دولت را تصدی کرده‌اند و ایرانیان می‌دانند که اینان برنامه عمل دارند. کودتا کردند زیرا، اجرای ناقص آن برنامه نیز سبب شد متوسط درآمدخانوارها از متوسط هزینه آنها فزونی گیرد و سبب شد…

 

3. این ایام، در غرب، ایام نقد رشد است. بیشتر مشغول شکست «اسطوره رشد» هستند و کم‌تر راه و روش بیرون رفتن از بن‌بست پیشنهاد می‌کنند. بسیارند که رشد منفی را پیشنهاد می‌کنند و هشدار می‌دهند تا دیر نشده و محیط زیست محیط مرگ نگشته، به این «رشد ویران‌گر» پایان باید داد. 

    باوجود این، انسان نیروهای محرکه ساز، بنابراین رشد یاب است. الا اینکه رشد قدرت ( سرمایه سالاری و سالاریهای دیگر) را باید با رشد انسان جای‌گزین کند. پرسش‌کننده گرامی نظر بنی‌صدر را نیک دریافته‌است. در غرب نیز، آنها که راه‌کار پیشنهاد می‌کنند، چاره را در اقتصادی می‌بینند نه برپایه رقابت و تضاد که برپایه توحید. رشد پایداری پیشنهاد می‌کنند بر این پایه‌ها: 

    پایه استقلال و آزادی فرد و جامعه ملی. بدین‌خاطر که راه رشد غرب قابل تعمیم نیست. قابل ادامه نیز نیست. پایه مشارکت و تسهیم و تعاون و همبستگی. پایه عمران طبیعت ورهاندن محیط زیست از کام مرگ. پایه نیازهای اساسی انسان. پایه شیوه تولید و مصرف پایدار . پایه باروری سرمایه طبیعی. پایه به حداکثر رساندن سرمایه اجتماعی. و  پایه «سیاست جمعیتی سبز».

     این پایه‌ها نزدیک هستند به مبانی اقتصاد توحیدی. می‌توان تصور کرد هرگاه  فرصتی که انقلاب ایجاد کرد برای رشدی بر این پایه‌ها، مغتنم شمرده می‌شد. و نظام اجتماعی باز و تحول‌پذیر می‌گشت و نیروهای محرکه در رشد بکار گرفته می‌شدند و بر میزان عدالت اجتماعی، ایرانیان رشد می‌کردند و تولید ویرانگرها به صفر  میل می‌کرد و…، ایران امام- بمعنای صحیح کلمه – جامعه جهانی در ورود به عصر استقلال و آزادی و رشد بر میزان عدل نمی‌گشت؟

     همه راه‌درازی که غرب پیموده و به بن‌بست رسیده‌است و راه‌کارهایی را که برای بیرون رفتن از بن‌بست، تجربه می‌کند (در یک جلد) و هم «رشد چیست؟» (در جلدی دیگر)، درآینده نزدیک، در اختیار ایرانیان قرار خواهند گرفت.

 

4. پرسش کننده گرامی می‌پندارد در کار تشکیل جبهه‌ای از آنها که استقلال و آزادی را هدف می‌شناسند، نیستم. چون 60 سال است در مبارزه‌ام و همواره در نظر و عمل برای جبهوی کردن مبارزه کوشیده‌ام و بیشتر از هرکسی در تاریخ ایران، در ابتلی‌ها شرکت کرده‌ام و دست‌کم 5 میثاق درکارآمده ‌است و 5 جبهه تشکیل شده‌است و این 5 جبهه سخت‌ترین ابتلی‌ها نیز بوده‌اند و در هیچ‌یک نه در اختلاف تقدم جسته‌ام و نه جبهه را ترک گفته‌ام، می‌دانم که جنبش همگانی نیاز به بدیل با شکل و محتوای جبهوی دارد. اما این‌را نیز می‌دانم که، در ایران، سه نوبت انقلاب شده‌است. و در هرسه نوبت، همان آدم‌ها و گروه‌ها ، استبداد را باز سازی کرده‌اند. لذا، جبهه می‌باید رها از مثلث زورپرست باشد. از ورود به ایران در 12 بهمن 1357 تا امروز، دوستان مبارز من و خودم برای تشکیل جبهه می‌کوشیم. تجربه به ما می‌گوید: کوشش در طول،  در رابطه و پیوند با نیروهای محرکه تغییر تقدم دارد. زیرا چون آن نیروها به حرکت درآیند، همگرائی همه آنهایی را آسان می‌کنند که می‌توانند جبهه گسترده‌ای با هدف استقلال و آزادی را تشکیل دهند.

اخبار مرتبط

دیدگاه خود را بنویسید

لطفا دیدگاه خود را وارد کنید
لطفا نام خود را اینجا وارد کنید