back to top
خانهابوالحسن بنی صدرمقالات و مصاحبه هابنی صدر: خطر نزدیک است تنها ایران بیابان نشده، جامعه ایرانی نیز...

بنی صدر: خطر نزدیک است تنها ایران بیابان نشده، جامعه ایرانی نیز دارد بیابان اخلاق می شود!

Banisadr-Khoda-1عصر جدید: در آغاز انقلاب در جامعه رعایت اخلاق مسئله مهمی یود اما اکنون وضعیت بجائی رسیده است که پزشک بخاطر پول، از صورت بچه بخیه را باز می کند. نظر شما در باره اثر استبداد در بوجود آوردن چنین اخلاقی چیست؟

 

برای شنیدن مصاحبه اینجا را کلیک کنید.

 

بنی صدر: کشور ایران کشوری است که پند نامه ها و کتب اخلاق بخش مهمی از ادبیات را تشکیل می دهد. علت اینکه اینهمه به اخلاق در قبل و بعد از اسلام بها داده شده است دلیل دارد. ایران در مرکز برخوردهای دنیا بوده است. زندگی در این سرزمین سخت بوده است به این دلیل جامعه باید بطور مدائم با زور مقابله کند.  بن مایه پندنامه های کشور ما پرهیز از زور گفتن و روز شنیندن بوده است و چگونه از زور، زورمندان در امان ماندن، بوده است. تا آن جا که ممکن بوده است در تقبیح زور، اخلاق و پند نامه ها نوشته شده است. عرفان ایرانی نیز همینطور است تا اینکه جامعه بتواند در درون، میزان اعتماد به یکدیگر را به حداکثر برساند، چون این انسجام و همبستگی در درون است، ارزشمند شمردن ایثار و خدمتگزاری و فدارکاری برای یکدیگر است که به یک ملتی در موقعیت ایران امکان داده است که به حیات ملی خود تا به امروز ادامه بدهد. در نتیجه دین، چه دین زردشتی، چه بعد دین اسلام و دین های دیگری که در ایران با ایرانیت جور شدند و ماندگار شدند، همگی به اخلاق، اهمیت اول را داده اند. پیامبر ما هم میگوید که مبعوث شده است برای بسط مکارم اخلاق. چه چیزی محتوای اخلاق را تشکیل میدهد و یا بعبارتی، اخلاق چیست؟ به چه چیز مردم میگویند خوب یا بد است؟ آن چیزی را اخلاق میگویند که حق باشد. حال در زمان ما، حقوق انسان، حقوق شهروندی و حقوق ملی، رعایت و عمل به این حقوق  را وجدان اخلاقی میگویند باید به این حقوق عمل کرد. این حقوق، ارزش های اخلاقی هستند. اگر کسی به حق عمل نکند و زور در کار بیاورد، وجدان اخلاقی او را سرزنش و توبیخ میکند، که تو بر خلاف حق عمل کردی!

 توجه میدهم هموطنان عزیز را به این مطلب که هر جامعه ای، دارای چهار وجدان میباشد: وجدان اخلاقی- وجدان علمی- وجدان تاریخی و وجدان همگانی، که وجدان همگانی، از سه وجدان دیگر، ارتزاق میکند. دقیق که بشوید، خواهید دید که وجدان علمی و اشخاصی که در جامعه وظیفه شان سرشار کردن این وجدان از دست آوردهای علمی است، به نوبه خود وجدان اخلاقی را تغذیه میکند برای اینکه به این وجدان میگوید، عمل به چه کاری جهل است و به چه کاری، گویای علم است. به وجدان اخلاقی تاثیر میگذارد. مثلا میگوید: اگر کسی سم بخورد بر خلاف اخلاق است، چون بر خلاف علم است، چون علم میگوید اگر سم وارد بدن شود، خواهی مرد و این نوعی خودکشی است و این خود کشی را وجدان اخلاقی نمی پذیرد. همینطور است، وجدان تاریخی، اینکه در گذشته چه بلاهایی بر سرایران آمده است، بطور مثال و مردم ایران یک وجدان تاریخی پیدا کرده باشند که چه عواملی سبب انحطاط میشود و چه عواملی سبب بیرون رفتن از انحطاط میشود و یا با جمع شدن چه عواملی در طول تاریخ، مردمان بهتر زیسته اند و اگر آن عوامل نبوده است، بدتر زیستند، تجربه هایی که در جامعه نسل بعد از نسل، منتقل میکند، این عوامل همگی باز به آن وجدان اخلاقی باز میگردد. فرض کنید که تجربه اخلاقی مردم ایران این است که هر کس به قدرت خارجی رجوع کرد، استقلال ایران را نقض کرد، خائن خوانده میشود و به این خائن، اعتماد نباید کرد و باید این شخص از جامعه طرد شود. این را تاریخ به ایرانیان آموخته است به تاریخ ایران نگاه کنیم: از قاجار بدین سو، کسانی که ایران را فروختن، چه کسانی بودند؟ کسانی بودند که خود را به بیگانه فروختند و تبدیل به عامل بیگانه شدند و در نتیجه، وطن را فروختند. پس این وجدان اخلاقی که به نوبه خود از ان دو وجدان تغذیه میکند، خود بطور مرتب وجدان همگانی را نیز تغذیه می کند. بطوریکه عموم مردم بدانند که در حال حاضر، چه بایدها و نبایدها- چه خوبی ها و بدی ها- چه حق ها و نا حق ها –  نسبت به آن شناسائی داشته باشند. حال اگر این وجدان اخلاقی از مواد چرکین، پر شود، به نوبه خود وجدان عمومی را هم از مواد چرکین پر خواهد کرد. اگر زور آمد و تبدیل به محور شد، طبیعتا حق بی محل میشود، آن وجدان علمی و تاریخی هم از کار میافتد، چراکه زور میگوید که شما وجدان ها بی فایده هستید. تجربه تاریخ بی فایده است چون زور بکار آمده است.

 حال من برای اینکه هموطنان عزیزم ببینند که اینهای که من گفتم وجدان همگانی، چگونه در ضرب المثل ها بکار رفته است و یکسری داستان های کوتاه ساخته است که به انسان ها یادآور میشوند، به شهروندان هرکشور یادآور میشود که چرا باید این کار را کرد و یا چرا نباید چه کاری را نکرد. ضرب المثل های که در مورد زور آمده است. از کتاب امثال الحکم دهخدا برایتان میخوانم:

 زور بر گاو و ناله بر گردون.

زورت بیش است، حرفت پیش است. زور جای حساب را میگیرد.

 زور حق را پایمال میکند. زور دار بی زور را میخورد.

 زوردار پول نمیخواهد، بی زور هم پول نمیخواهد. زوردار پول نمیخواهد چون از زیر دست خود میگیرد، بی زور هم پول نمیخواهد برای اینکه وقتی زور ندارد پول بکارش نمیآید. این در کشورهای مثل کشور ماست که قدرت سیاسی متفوق است. در حالیکه در جوامع غربی این داستان وراونه است.

 زور داری ده را چه می کنی، زور نداری ده را چه می کنی.

زورش به خر نمیرسد به پالانش میچسبد.

زور قبض و برات نمیخواهد. اگر کسی زور داشت احتیاجی به قبضه و برات نیز ندارد. میتواند بستاند از دیگری. دیگری هم اگر زور نداشت و قبض و رسید هم گرفت، جرات مطالبه آن را از زور دار نخواهد کرد.

 این ضرب المثل های است که در زبان مردم جاری است و همان وجدان همگانی است و کار آن این است که بطور مرتب یادآور میشود که زور را نباید به زندگی راه داد، اگر کسی زور را به زندگی خود راه بدهد، این بلاها بر سر شخص خواهد آمد. حال اگر در کشوری، زور تبدیل به ارزش اول شد. البته درآن زمان، دستگاه ریاست جمهوری تحقیق انجام میدهد، همانطور که تازه منتشر شده است، که بنا بر آن تحقیق اعتماد ایرانیان به یکدیگر به 10 درصد رسیده است. میزان بی اعتمادی و کلاه برداری به ترتیب 75 و 77 درصد است. یعنی انحطاط. تعجب میکنم که چطور غریزه حیات، مردم را هنوز به تکان در نیآورده است! چون وقتی دیگر نشود در جامعه ای افراد به یکدیگر اعتماد کنند، چطور آن جامعه برجاست؟! یکی از دلایلی که بنابرآن ولایت مطلقه فقیه، انکار دین و انکار خداست، همین است. چون وقتی شما میگوئی ولایت مطلقه فقیه، یعنی اختیار مطلق بکاربردن قدرت. گفتیم که این ضرب المثل ها در ذهن مردم است  و زور هم ضد حق است، پس چطور میشود که خداوند به یک آدم اختیار مطلق بکار بردن قدرت را داده است و ندانسته باشد که این کار انکار خود او است. در جامعه ای که مدعی این که من دارای ولایت مطلقه هستم، راه و روش خود را نیز النصر بالرعب بکند یعنی موفقیت و پیروزی با ایجاد رعب و وحشت. طبیعتا این خود عامل حق زدایی در جامعه، فساد گستری در جامعه و نیز زور محور شدن در تنظیم رابطه ها شد محلی برای اعتماد نمی ماند. هر ایرانی میداند که رابطه ها، دیگر  مثل سابق که مثلا اخلاقی بوده و جوانمردی به حسابی بوده  و حق و حقوقی بوده نیست. آقایان دینی را از خود بیگانه کردند و بر کشور حاکم کردند که همه اینها را از بین برده و به اصطلاح به قول خودشان دوره اباحی گری شده است. همه چیز مباح شده است،باز یاد آور می شوم که در غرب، آن بانیان دموکراسی توجهشان بر این بود که دموکراسی فساد پذیر است. برای اینکه، در دموکراسی امر بر کثرت آرا و عقاید و تقابل است. احزاب پدید می آیند، گروه های سیاسی پدید می آیند، اینها با هم معارضه می کنند، در معارضه زور بکار می آید و زور هم فساد می آورد. خوب، ممکن است کار به جایی برسد که جامعه انسجامش را از دست بدهد، تقسیم بشود به گروه های سیاسی که هر کدام دیواری به دور خودشان کشیده اند و بقیه هم ضد میدانند و یادشان می رود که همه آنها به یک جامعه تعلق دارند. جان لاک، یکی از همان بانیان دموکراسی است که متوجه این خطر شده بود و گفته بود که مذهب در عین اینکه نباید در دولت دخالت کند، برای اینکه اگر رفت به دولت میشود دین دولتی و خودش فاسد می شود، همین که ما در ایران داریم تجربه می کنیم. در جامعه باید مراقب اخلاق همگانی باشد و مرتب به آن جامعه یاد آور بشود که حواستان را جمع کنید، شما، همه انسانید، همه حقوقمندید، همه مثلا فرانسوی هستید، سوئدی هستید، این گونه نباشد که نزاع های حزبی و گروهی  همبستگی های ملی را از یاد شما ببرد. حالا اگر این مذهب نتوانست این کار را انجام بدهد، آن دموکراسی که به جای خود جامعه هم در معرض انحطاط قرار می گیرد. در همین دوران معاصر، هابرماس، فیلسوف معروف آلمانی که در تمام غرب شهرت دارد، یک زمانی ضد دین بود و می گفت ،حتی کلمات و اصطلاح هایی که دین  در آن بکار رفته هم باید ممنوع باشد و بکار نرود. حالا، تجربه به او آموخت که نه، دین را ممنوع کردن، اول از همه همین قضیه انسانها را، این ارزش های معنوی را حقوق و اینها را کی تصدی می کند؟ از سالهای 1988 به بعد او جانبدار حضور دین، حتی در عرصه عمومی هم شد. چون در کشورهای لیبرال به عرصه عمومی و عرصه خصوصی تقسیم می کنند و می گویند دین مال عرصه خصوصی است که حرف بی ربطی می زنند، دروغ می گویند و زور می گویند. چون آدمی نمیتواند خود را تقسیم بکند و بگوید من یکی خصوصی هستم و یکی هم عمومی. دین باید بیان قدرت نباشد و قدرت و بکار بردن قدرت را تصدیق نکند و جامعه را مرتب به حقوق بخواند. پس او هم به این نتیجه رسید که دین برای تصدی همین اموری که گفتم لازم است. چون دولت چیز خوبی نیست که دین برود و بگوید که من می خواهم دولت دینی باشم که محال است، یکبار هم توضیح دادم که دولت دینی محال است برای اینکه قدرت، مالک دین میشود و تا دین را از خود بیگانه نکند  نمیتواند بکار ببرد. این است که می بیند حالا این آقایان چه بر سر اسلام آورده و به این جا رسانده اند.این هم حرف آقای هابر ماس . تازه ترین حرفها در باره حقوق بشر در این غرب، تحقیقی شد به اینکه چرا این مردم غرب می گویند از انقلاب کبیر فرانسه که این حقوق  تدوین شده  است چرا جا نیفتاد و انسانها، شهروندان اروپا بدان عمل نمی کردند و یا کمتر می کردند؟. از دید همین مردم اروپا به این نتیجه رسیدند که به لحاظ اینکه مسیحیت تصدیق نمی کرد که انسان حقوقی دارد که به آن حقوق بشر می گویند . از زمانی که تصدیق کرده است که  هنوز نیم قرنی از آن نگذشته است، این، جا افتاده است و حالا هر اروپایی،مسیحی و آنهایی هم که مسیحی نیستند، این حقوق رفته در آن وجدان اخلاقی و بی دین و با دین تصدیق کرده اند که این حقوق وجود دارد و بیشتر تمایل به رعایت آن است. یک وزنه ای شده  و اعتباری پیدا کرده است و به اصطلاح وارد وجدان اخلاقی جامعه ها شده است، با اینکه میدانیم در غرب تنظیم رابطه با قدرت مادی در تنظیم زندگی افراد در این جوامع نقش اول را دارد.خوب، پس با این توضیحاتی که عرض شد، معلوم شد که اگر دینی دولتی شد،در بیان قدرت از خود بیگانه می شود.برای اینکه باید دائم آن قدرت را توجیه کند و هر چه این قدرت تمایلش به تمرکز،  یعنی مطلقه شدن بیشتر می شود ،این دین بیشتر باید آن را توجیه کند یعنی از حق بیشتر خالی و از زور پر شود که رسیده به این جا. وقتی که به اینجا رسید، دیگر در جامعه آنچه که قبلا مردم بنا بر این دین حرام میدانستند، حلال و یا مستحب میدانستند محو شده است. خوب، آن وجدان اخلاقی را چه باید تنظیم کند؟ بر سر دین که این بلا آمده است، این که یک جامعه ای به این حد از انحطاط رسیده باشد که متاسفانه رسیده است. پزشک در اخلاق سنتی ایرانی کسی نیست که اول نگاه کند به اینکه بیمار پول دارد بدهد یانه. او به فرمان می نگرد و مطالبه حق العمل را زشت میداند، بنا بر همین دین ما هم او باید از بیت المال حقوق بگیرد به طوری که جز درمان، هیچ چیز در نظر نداشته باشد. حالا از آنجا رسیدم به اینکه در یک بیمارستان دولتی و نه جایی خصوصی، می گوید چون پول نداری بدهی بخیه را باز کنید! این انحطاط است. مسئله شخص نیست، چون اگر وجدان اخلاقی حساس بود اگر هم، این  مرده و کشته پول بود ممکن نبود به خودش جرئت بدهد همچنین کار جنایتکارانه ای را انجام بدهد. آن حساسیت دیگر وجود ندارد. این است آن بلایی که بر سر ایران آمده است. حالا یک وقت هست که جامعه میداند که بیمار است، من در آن تحقیق ندیدم که این سئوال هم از جامعه شده باشد که شما مردم ایران میدانید که دچار بیماری اخلاقی هستید یا نمیدانید؟ اما خود این جوابها که داده شده است نشانگر این است که گویا، یک وجدان به اینکه جامعه بیمار است پیدا شده است. حالا اگر بخواهد با این وجدان بیدار گفتگویی انجام بگیرد ما به او چه باید بگوئیم؟ نقش رژیم را توضیح دادم که هم دین را فاسد کرده است، هم دولت را فاسد کرده است، هم در خود جامعه زور را قائمه کرده است، رابطه ها نخست از طریق تنظیم رابطه با قدرت است، این است که فساد را عمومی کرده، اما نه اینکه مخالفین این رژیم بیکارند و در این فساد عمومی سهمی ندارند. این ترور اخلاقی که این به اصطلاح اپوزیسیون می کند، این به قول خودشان ضد اطلاعات که شب و روز نشر میدهد، تخریب مداوم و خشونت دائمی که روش کار این به اصطلاح اپوزیسیون زور پرست شده است هم در انحطاط اخلاقی جامعه نقش دارد. چون اگر شما با همچه تخریبی مقابل شدی باید سازندگی را روش کنید. وقتی در یک جامعه ای حق بکلی بی محل شده است مرتب باید این حق را به یاد جامعه بیاورید، باید الگوهای زندگی بر حق بشوید. تا آن جامعه  با شعور و آگاهی بر بیماری خودش بتواند به عمل بر خیزد برای فساد زدایی . به این ترتبیب ایران این بیماری را از سه راس مثلث زور پرست دارد. آنها مرتب محتوی وجداتها را چرکین می کنند. اگر آنها که خود را مخالف این رژیم می شناسند و میخواهند که از این منجلاب بیرون بیایند، راه و روش می پرسند، عرض می کنم که راه و روش این است که زور و زورمداری را رها کنند، به حق و حق مداری باز گردند. اما خیلی امید ندارم که آنها بشنوند. اما آنها که دلسوز دطن هستند عرض می کنم به عمل کردن به حق و ایستادن به حق بپردازید. دگرنه فردا بسیار دیگر تنها خاک ایران نیست که بیابان می شود جامعه ایرانی دارد بیابان اخلاق می شود. در دوران شاه کتاب کیش شخصیت را نوشتم، برای انکه آنزمان نیز خطر انحطاط اخلاقی جدی شده بود. در آغاز انقلاب نیز در باره اخلاق نوشتم. بقا هر ملتی بستگی به وجدان اخلاقی و محتوی آن دارد. خطر بسیار بسیار جدی و نزدیک است. وقتی در جامعه دیگر نشود به هم اعتماد کرد دوستی از میان رفته باشد چکونه می توان در این جامعه زندگی کرد؟ کجاست آن ارزشهای معنوی که ایرانیان از پیش از اسلام تا بعد از اسلام در جهان نماد آنها بودند. جریانهای مختلف تاریخ را بنگرید مانند عیاران و عارفان و اهل حق و … اینها چه شدند؟ امیدوارم که شما مردم ایران به مرگ دل نسپرید. تصمیم بگیرید، عزم بر زندگی می کنید و به اخلاق بها بدهید. به حقوقی که دارید عمل یکنید با اینکار از شر رژیم زورگستر نیر هر چه زودتر رها می شوید. باز هم شما را به قیام و به برخاستن برای اخلاق میخوانم،

در مصاحبه رادیو عصر جدید با آقای بنی صدر . جمعه ۲۰ /آذر/۱۳۹۴

 

اخبار مرتبط

دیدگاه خود را بنویسید

لطفا دیدگاه خود را وارد کنید
لطفا نام خود را اینجا وارد کنید