خانم ژاله وفا: با عرض سلام خدمت بینندگان و شنوندگان محترم تلویزیون سپیده استقلال و آزادی، همچنین سلام دارم خدمت شما آقای بنی صدر .
آقای بنی صدر : سلام بر شما و شنوندگان و بینندگان عزیز هر جای جهان که هستند.
خانم ژاله وفا: در ادامه گفتگوهای تحت عنوان روششناسی با آقای بنی صدر در جلسه پنجم هستیم که هنوز در بخش واژهشناسی هستیم. دو شماره را اختصاص دادیم به ویژگیهای حق که تا هفده ویژگی را آقای بنی صدر شمردند از حق و این جلسه دنباله ویژگیهای حق است. پس بنابراین جلسه پنجم از جلسات گفتگوهای روششناسی است. بفرمایید خواهش میکنم.
آقای بنی صدر : البته هفده تا خود بینندگان و شنوندگان خودتان هم یک دفعه بشمارید؛ فایده دارد برای شما. به هر حال ما دوباره از هفدهم شروع میکنیم که خودانگیختگی بود. ذاتی حیات است؛ اینکه محکرش بیرون از خود او باشد این را زنده نمیگویند. اما اینجا ما در موازنه عدمی صحبت کردیم که این اینهمانی با هستی است. حالا هم الان میگوییم که خودانگیختگی دو تا حق است؛ استقلال است و آزادی و اینها از هم جداییناپذیرند. حالا یک توضیحی برای شنوندگان جوان که میخواهند عقل خلاق داشته باشند و خودشان را خلاق بکنند به جای دنبال توجیه گشتن و بهکاربردن چیزهایی برای … نه! بنشینند و عقل را فعال کنند، خلاق کنند، توجه بکنند به این اهمیت استقلال و آزادی در زندگی انسان وقتی که حالت طبیعی دارد یعنی عقلش خلاق است. گفتیم که خودانگیختگی در سادهترین بیان یعنی اینکه استقلال داشته باشد آدمی در گرفتن تصمیم، خودش تصمیم بگیرد، آزادی داشته باشد باز هم این از خودش بیاید، گزینش نوع تصمیم. حالا میگوییم که این انسانی که تصمیم گرفته در یک زمینهای کار کند میخواهد فرض کنید که یک مجهولی را معلوم کند، یک به اصطلاح رابطهای را کشف کند. اول میگفتند دنیا چهار تا عنصر است؛ فیلسوفان قدیم. حالا میخواهند یک عنصر جدید را کشف کنند یعنی اصلاً همین تعدادی را که رسیدند بهش همین تعداد است یا عناصر دیگر هم هنوز هست که میشود کشف کرد. مثل خود من که ویژگیهای حق را ول نمیکنم و دنبالش هستم که ببینم ویژگیهای دیگری هم هست؛ نیافته ام یا … . خوب اینجا عقل استقلالش چی هست؟ چجوری است که میگوییم عقل مستقل است؟ عقل اینجا استقلالش این است که با این هستی اینهمانی میشود، یکی میشود یعنی انطباق پیدا میکند با این هستی. یعنی از هر محدودکنندهها رها میشود؛ استقلال میشود رهایی از هر محدودکنندهای. خوب میگوید آقا من در عالم واقع چجوری باید شناسایی کنم؟ آنچه که دو تا محور است، راحت است؛ من میگویم این رابطهاش با این مثلاً تقاضا و عرضه در اقتصاد، تقاضا بالا میرود عرضه اینجوری میشود، عرضه بالا میرود، تقاضا اونجوری میشود. این آسان است. این که شما میگویید با واقعیت چگونه رابطه برقرار کند؟ عقلی که شما به اینجا رسیدی، واقعیت دیگر چیزی نیست، ترجیح وجود ندارد، محوری وجود ندارد که شما آن را مبنا قرار بدهی، مثل اینکه این حق علیالاطلاق است، بعد آن هم حق است مثل همین اقتصاد عرضه و تقاضا دیگر. چنان که پنداری این حق علیالاطلاق است که تمام اقتصاد برمیگردد به دو تا منحنی که اینها کجا همدیگر را قطع بکنند. فراوان عوامل دیگر است، ممکن است ندیده باشی شما. آن استقلال به شما امکان میدهد که همه را ببینی. چون دیگه شما آنجا نفع سرمایهدار را در نظر نمیگیری که تئوری درست کنی برای اینکه او چطوری به اصطلاح عرضه را تنظیم کند که همیشه عرضه از تقاضا کمتر باشد، عرضه کل از تقاضا کمتر باشد که او جیبش پر شود.
خانم ژاله وفا: در این نداشتن ترجیح، اینجا یک سؤال پیش میآید آقای بنی صدر ، در اینکه میگویید ترجیح ندارد آن موقع، آزاد است از قیدها. یعنی یک ، از مطلقهای ذهنی آزاد است یعنی یک تئوری-نظریه ندارد بخواهد آن را حقنه به واقعیت . دو اینکه ، آیا امکان دارد واقعیتی را بکند مطلق که بقیه وجوه دیگری را نبیند؟
آقای بنی صدر : این میشود موازنه وجودی تکمحوری که. یک واقعیتی را کرده مطلق. نه آن هیچچیز را حتی آن اندیشه راهنما هم آنجا دیگر به اصطلاح محدودکننده نیست. نمیآید بگوید نه این واجب است، آن حرام است، این را بکن آن را نکن. اینجا در مقام شناسایی است.
خانم ژاله وفا: در مقام شناسایی ولی جهلش محدود کننده نیست بر آن نسبت به خیلی از چیزها؟
آقای بنی صدر : خوب دنبال علم است دیگر.
خانم ژاله وفا: نه شما میگویید امکان اینکه واقعیت را آنجور که هست ببیند به وجود میآید. ولی امکان منوط به شرایطی است که یکی از آنها داشتن علم است در آن زمینه.
آقای بنی صدر : ببینید شما یک وقت اینجا اندیشه راهنما به این کار میآید که آن اصل راهنما را توضیح میدهد. در گفتگوی قبلی توضیح دادیم که این به صورت آن اصلها در میآید. این به طور عملی به او میگوید با واقعیت چگونه روبرو شود تا آن را آنطور که هست ببیند. حالا اگر علم داشت که دنبال داشته نمیرود که. میرود دنبال آنی که ندارد، پیدا کند. جوینده است؛ دانشجو است. و استقلال او این است که با این هستی اینهمانی پیدا میکند. چنان که پنداری خودش شده است هستی. نعوذ بالله ، شده خدا. شد این استقلال. آزادی اینجا چه محلی پیدا میکند؟ چون انتخاب به آن معنایی که رفته شناسایی دیگر. اینجا آزادی آن هستی که حالا شده اگر این را هر کسی تمرین کند، متوجه میشود که چرا ویژگی حق نامحدود بودن است. حد برنمیدارد حق. در مقامی که میخواهد حالا بگوید که من این رابطه را یافتم. دارد کار میکند، حواسش پیش این است که این فرض کنید فلان عنصر با فلان عنصر چگونه روابطی برقرار میکند یا خود عنصر چه ترکیبی دارد، چه خواصی دارد. این را میخواهد شناسایی کند. درست؟ آزادی در واقع آن عقل اینهمانی جسته با هستی است در مقام خلق؛ در مقام خلق. حالا خالق شده است. آن اینهمانی تا استقلال آمده، در مقام خلق این هر محدودیتی بپذیرد خلقش ناقص میشود.
خانم ژاله وفا: یعنی آزادی ندارد.
آقای بنی صدر : آزادیاش محدود میشود. واقعیت را آنجور که هست نمیتواند شناسایی کند. میبینی چقدر دقیق است؟ پس آزادی در مقام خلق است. آنجاست که نامحدود که هست این میتواند واقعیت را آنجور که هست شناسایی کند. هر چه محدودتر بکند، آن محورهایی که گفتیم، آزادیاش کمتر میشود. آن بخشی از واقعیت که بیرون از آن محدوده میماند، آن را نمیبیند. همین دانش بشری غرب را ببینید؛ بسیاری از چیزها را شناسایی کرده، کاربردهایی را به آن شناساییها داده است.
خانم ژاله وفا: من برای اینکه درست درک بکنم این استقلال و آزادی آنچنان درهمآمیختهاند که مثل اینکه بستر همدیگر هستند. مثلاً استقلال از هر نوع پیشقضاوتی، استقلال از تعیّنی برای اینکه بتواند خلاق بشود و بسازد و دیگر بینهایت گسترده شود. یعنی میخواهم بگویم لازم و ملزوم همدیگر هستند و تقدم و تأخر به هم ندارند.
آقای بنی صدر : بله اصلاً از هم جداییناپذیرند. در قانون اساسی هم آن اصل از من است که استقلال از آزادی جداییناپذیر است. تز آن زمان این بود که ما استقلال داشتیم در گذشته، آزادی نداشتیم حالا آزادی را مقدم بدانیم، بعد استقلال به دست بیاوریم که آنجا توضیح داده شد که این دو تا از هم جداییناپذیراند. ببینید دلیلش این است که این دو از هم جداییناپذیرند، عقلِ خلاق محتاج این است که در لحظه خلق یله باشد، رها باشد از هر محدودیت؛ آن استقلال این را تأمین میکند. حالا که میآید به عمل، در عمل اینجا محدودکنندهها باز میآیند سروقتش. آنجا آزادی است که شما ترجیح پیش بیاوری میشود محدودیت؛ نمیتوانی شناسایی بکنی واقعیت را آنطور که هست. پس باید تا پایان آن آزمایش این عقل شما در لحظه خلق، آزادیاش را حفظ کند. در فیزیک کوانتوم میگویند ذهن آدمی مؤثر میشود در موضوع تجربه و آنچه را که تجربه میکند آن نیست که در واقعیت؛ آنجور که هست نیست. یک چیز ذهنی است و ذهن او هم جزء آن واقعیت شده است. هر اندازه که موازنه شما عدمیتر، یعنی هر اندازه استقلال شما کاملتر، هر اندازه در مقامِ خلق آزادی شما گستردهتر، تأثیر ذهنیت شما در آن کمتر است. خدا که نیستی که! ما گفتیم که تصور کن که در جای خدا نشستی؛ خلیفهالهی. جای خدا نشستی داری میاندیشی. اما آنجا خواهینخواهی هنوز محدودکنندهها را داریم؛ چیزی که تأثیر میکند در موضوع شناسایی ما. در نمیآید حقیقت، واقعیت آنجور که هست. خوب این هم یک توضیحی برای تمرین جوانها در مورد خودانگیختگی.
خوب ویژگی هجدهم، این هفدهم بود حالا میرویم هجدهم، این است که حق تجزیه نمیشود. شما نمیتوانی بگویی آقا نصف آزادی بسات است، نصف استقلال بسات است. آقا نیمه نفس بکش. همینقدر که یک ذره میگذارم نفس بکشی راضی باش دیگه! نه، نه، نه! حق تجزیه برنمیدارد. خوب چه کسی تجزیه میکند حق را؟ زور است دیگر. پس زور حاکم میشود، حق را میکند ناحق. قابل انتقال هم نیست؛ یک دلیل دیگر بر دروغ بودن ولایت مطلقه فقیه. آقا رهبری هر موجود انسانی در خودش است. قابل انتقال به دیگری نیست. اگر قابل انتقال بود که به محض اینکه آزادی قوه رهبری کسی را از او بگیرند مرده است. نیست که حالا به دیگری بدهد یا ندهد. اونی که قابل انتقال است حقوق موضوعه است. واسه همین شما یک کتابی داری میتوانی به دیگری قرض بدهی. البته ایرانیها معتقد بودند که نباید قرض داد. پدر من میگفت ( به خنده ) که رسم بر این است که اگر یک کسی کتابی را قرض داد، یک دستش را باید برید آن کس که پس می دهد دو دستش را . البته این را از باب ارزش کتاب در جامعه ایرانی بود که حالا متأسفانه کتابخوان هم شده باید بروی برای جوانها استدلال بکنی که کتاب بخوان؛ مثل اینکه بدهکاری به آنها، زحمت بکش، یک عمری را بگذار کتاب تهیه کن، در اختیار بگذار، بعد هم التماس کن، لطفاً خواهشاً… بابا شما ملت با فرهنگی بودید چرا به این روز افتادید که حالا باید به شما التماس کنند که لطف فرموده کتاب باز کن، خودتو به تلگرافی قانع نکن.
خانم ژاله وفا: هستند کسانی که از شما میخواهند تمام این اصول را یک دقیقهای به قول شما…
آقای بنی صدر : بله قطرهچکانی بریز به گلوی ما. به هر حال این هم ویژگی چندم شد؟
خانم وفا: هجدهم
آقای بنی صدر : هجدهم کجا بود؟ هجدهم تجزیهپذیر نیست. نوزدهم قابل انتقال نیست. بیستم حق یک تعریف دارد؛ برمیگردیم به اینکه برداشتهای ما نسبی است. اما آن که حق است وقتی همه ویژگیهایش شناخته بشود و به آن ویژگیها تعریف بکند همان یک تعریف را دارد. اگر بخواهد ده تا تعریف بکند که دیگر حق نیست؛ هر کسی هر چیزی دلش میخواهد میگوید این حق است. دنیا میشود بلبشو. آن فطرت آدمی الهمها فجورها و تقواها، این به طور فطری چون ذاتی حیات است این حقوق انسان شناسایی دارد نسبت به آنها، به حق. این است که خیلی مدعاها را که میگویند حق است مگر اینکه آدمی را کاملاً از خود بیگانه کنند وگرنه نمیپذیرد طبع انسانی آنها را. هر اندازه برداشتهای ما به آن ویژگیهایی که به کار میبریم در تعریف بیشتر باشد و به آن تعریف نزدیکتر باشد ما به حق نزدیکتر میشویم. اگر یک روزی بشود که همه انسانها حق را با همه ویژگیهایش شناسایی بکنند، همه در حق با هم آشتی میکنند و آن میشود بهشت؛ جامعه آرمانی. خوب این شد بیستم. بیستویکم این است که این خود روش خویش است. غیرحق، روش حق نمیشود. ای انسانها ای اینهایی که به زور اسلحه میگیرید میگویید ما برای این است که موانع را برداریم که حق تجلی کند و انسانها … دروغ میگویید. روش حق، خودِ حق است؛ روش آزادی، خودِ آزادی است؛ روش استقلال، خودِ استقلال است. با زور نمیشود کسی آزاد بشود. آزادی را هر کسی باید به ترتیبی که توضیح دادیم عقل را خودانگیخته بکند و این بشود عقل مستقل و آزاد؛ از بیرون با زور نمیشود. این شد بیستویکم. بیستودوم اینکه جاذبه و دافعه دارد حق. این هم خیلی زود معلوم است. جاذبه حق است؛ دافعه ناحق است. دروغ فرض کنید که حالا در ایران هم متأسفانه زیاد رواج پیدا کرده است. ناحق است دیگر؛ پوششی است بر حق. حق را بپوشانی میشود دروغ. خوب حق دروغ را جذب نمیکند؛ یعنی با آن آشتی نمیکند. شما میپوشانید این را، ولی آن دروغ تقلا میکند که این پوشش را بدرد و خودش را نشان بدهد.
خانم ژاله وفا: پریچهر تاب مستوری ندارد…
آقای بنی صدر : ندارد آره… این بالاخره هم این کار را میکند. این که میگویند تا قیامت دروغ نمیماند، بالأخره یک روزی معلوم میشود حق چیست یک دلیلش این است که خود این حقیقت خودش این پوشش را بدرد و خودش را نشان بدهد.
خانم ژاله وفا: خودانگیختگی دارد دیگر…
آقای بنی صدر : بله. به اصطلاح فرض کنید که این آقای خامنهای که آمده میگوید بنیصدر گفته که جامعه را دو قطبی میکنم. چجوری بنیصدر جامعه را دو قطبی کرده؟ یعنی چی؟ یعنی یک عده را سوار کردند بر مردم؟ این را میخواهی بگویی؟ خوب شما مخالف بودی با این؟ پس چرا الان خودت سواری؟ نه! مردم را کردم دو دسته موافق و مخالف؟ این را میخواهی بگویی؟ کثرت یکی از حقوق انسان است؛ اختلاف در نظر، اختلاف در طرز فکر، اختلاف در طرز روشهایی که پیشنهاد میشود. جریان آزاد اندیشهها میخواهد. من مخالف بودم با جریان آزاد اندیشهها؟ مخالف بودم با جریان آزاد اطلاعات؟ اگر من مخالف بودم شما چرا روزنامهها را تعطیل کردید؟ پس این دروغ است. دروغ خودش را آشکار میکند. چجور آشکار میکند؟ به این صورت که خود این آدم الان ولایت مطلقه دارد یعنی خود نمایندگی میکند از یک اقلیتی حاکم بر جامعه. پس این حقیقت خودش را… اینکه میگویند زمان شهادت میدهد به این دلیل میگویند دیگر. چونکه دروغ بالأخره پردهاش پاره میشود و حقیقت تجلی پیدا میکند. به این جهت حق جاذب حق است و دافع ناحق است. این شد چندم؟
خانم ژاله وفا: بیستودوم
آقای بنی صدر : نه بابا بیستوچهارم و پنجم را هم گذشتیم.
خانم ژاله وفا: حالا به شمارش مهم نیست چون حق اختلاف داریم آقای بنی صدر .
آقای بنی صدر : چون وقت تنگ است و ما هم میخواهیم صرفهجویی بکنیم. به هر حال! ویژگی بعدیاش این است که آنچه که، گفتیم جاذبه دارد، به اصطلاح دوستی است، شادی است، عرض کنم که شجاعت است. این صفاتی که ضرور حیاتاند. اینها از ویژگیهای حق است؛ امید. یأس از ویژگیهای حق نیست؛ امید هست. دشمنی از ویژگیهای حق نیست؛ دوستی هست. شادی از ویژگیهای حق هست؛ غم نیست و … . مددکاری، تعاون، همکاری اینها همه … آنچه از صفات که بنمایهاش زور نیست هم حقاند هم از ویژگیهای حقاند. و ویژگی بعدی زیبایی، زیبایی از ویژگیهای حق است. خداوند زیبایی مطلق است؛ آفریدههای او هم که به خود تبریک میگوید احسنالخالقین است؛ زیباترین آفریدههاست. توانایی، رشد از ویژگیهای حق است. تخریب و اینکه عقب بمانی، درجابزنی اینها یعنی بر حق عمل نمیکنی. هر موجودی، موجود انسانی، که بر حق عمل بکند رشد میکند. عرض کنم به شما که اندازهسنجی هم از ویژگیهای حق است. این است که اسراف و تبذیر و افراط اینها ناقض حقاند برای اینکه اینها بنمایهشان زور است.
خانم ژاله وفا: همه چیز را بر میزانی آفریدن …
آقای بنی صدر : بله قدر و اندازه این حق است. اندازه را هم چه چیزی معین میکند؟ اینکه از اندازه بروی بیرون، پای زور میآید داخل. فوراً! میخواهی پرخوری کنی مثلاً. تا وقتی که بدنت نیاز دارد، میخوری، این بدن خودش حیات است دیگر میگوید که آقا من کافیام است، اگر بخواهی بیشتری بکنی اینجا داری زور میگویی. پای زور میآید پیش. این بدن واکنش نشان میدهد بهت میگوید که این زیادهوری کردی و از ویژگیهای حق باز توانایی است که قبلاً هم توضیح دادیم. قدرت غیر توانایی است. توانایی یعنی این میتواند امکان ایجاد بکند، میتواند امکانها را بهکاربگیرد، میتواند ایجاد بکند. توانایی یعنی این. و عرض کنم به شما حق خلاق است. بنا بر آنچه که الان راجع به استقلال و آزادی، اینکه انسان عقلش خلق شده برای خلاقیت. حالا نمیدانم که اینها چند تا شد. ولی این ویژگیهایی که شمردیم برای شنونده و بیننده ما، اینها را اگر روزمره مثل خود من تمرین بکند و به حافظه بسپرد و در کارهای خود بهکارببرد، در کارهای روزمره، اگر کارهای علمی میکند در کارهای علمی، متوجه میشود به اهمیتش و زندگی را میتواند تنظیم بکند بر این بهکاربردن حقوقی که ذاتی حیات خود اوست و استعدادهای خودش را بهکاربگیرد، عقلش را بهکارببرد در اینکه یک موجود انسان کامل بشود، جامع بشود. چنین باد انشاء اللّه.
شاد و پیروز باشید.