با سیر و تطور در نقش مخالفین درمی یابیم که غالب اندیشه آنها بر خودمحوری و هژمونی خود و منیت به صورت فرد یا گروه و احزاب به روشنی پیداست.
حتی اضمحلال ایران در تمام جنبه ها و فریاد مردم داخل ایران برای نجات وطن از استبداد شقی حاکم ره به جایی نمی برد.
متأسفانه بجای هم گرایی بیشتر باانشعابات گسترده نیز روبرو هستیم.
هر شخص و گروه خود را در نقش بدیل می داند و نظرات شان را چون وحی خدشه ناپذیر می دانند و می خواهند همه به ـنان به پیوندند و خود را در کمال در راه نجات ایران می دانند، حتی آنان که اندیشه ورزند و حرفی برای گفتن دارند، قدمی و دعوتی برای تشکیل جبهه ای متحد بر نمی دارند و در پیله طرفداران خود، بیشتر هم در رسانه ها و در فضای مجازی به نشر نظرات خویش مشغولند و در ارائه نظرات همه در تلاشند، ولی برای عمل در جامعه و اقدام برای سامان دهی جبهه مشترک پا بس می کشند، چون نمی خواهند وزن سیاسی شان مشخص گردد، تا اعتبار مجهول شان همچنان نامشخص در ابهام بماند.
فعالیتها فقط در تشریح مواضع شان می باشد که بیشتر به درد ارضاء وجدان خود به عنوان مبارزه می باشد و رهنمود های آنان، باز خوردش در صف همراهانشان است، هر از گاهی هم عده ای جلسه ای و گرد همایی با نام های با مسما برگزار می کنند و پراکنده می شوند تا ماهی و سال دگر! آیا واقعا این خیل مدعیان نجات ایران نمی خو اهنداز منیت و کیش شخصیت فاصله بگیرند؟ و در کنار یکدیگر با مشخص کردن اصول جهان شمول که مورد توافق همگان می باشد، جبهه ای برای دوران گذار از ویران نشدن بیشتر و فرو پاشی ایران تشکیل بدهند؟؟؟
متاسفانه همه در سانسور یک دیگر و ندیده گرفتن هم دیگر دست رژیم را از پشت بسته اند و نمی خواهند از پیله بر خود تنیده خارج شوند و پروانه وار آزادی بجویند و چندی به دور شمع ایران که در سوختن و ویرانی است رهایی بیابند.
این اتفاق چگونه سامان می یابد؟ جز اینکه عارف به اصول و حقوق گردیم و اصل اساسی را بر سامانه و نظام حقوق مدار بگذاریم؟
چگونگی آنرا می توان در هم اندیشی با یک دیگر جستجو کرد و از تجربه گدشنه و جهانیان آموخت، همه را باید در عمل به حقوق سنجید.
وجدان به مردم سالاری و انسان مداری را باید در عمل با تحمل یکدیگر و تسامح و مدارا همراه با نقد منصفانه و مدلل اندیشه یک دیگر به نمایش بگذارند.
این میسر نمی گردد مگر به عنوان یک شهروند و یک رأی بعنوان سرباز راه آزادی در تلاش برای هم گرایی و تغییر از پایین عمل نماییم.
در پی وحدت کلمه و همه با هم نباشیم که وهمی بیش نیست و امکانش غیر ممکن نامیسر است.
چون اندیشه های متنوع در پهنه موزاییک ایرانیان وجود دارد و آنرا ناممکن می سازد و مقدور نمی باشد
دیگر اینکه در ذهنیت های برخی از افراد وقتی نخواهند موردی را بپذیرند هیچ کس قادر به تغییر باورشان نخواهد بود، شما هرچه استدلال کنید ره بجایی نخواهید برد.
چون ساختار شکنی در باور، باعث قبول شکستن خود می گردد و این تغییر خیلی هزینه روحی و وجدانی در پی دارد و کسی که نخواهد که دانسته هایش را با زحمت مطالعه بهبود ببخشد، داوری های خود را هم چنان بر پایه عدم شناخت درست و نا دانسته ها و ذهنیت تغییر نایافته از آنچه دوست می دارد که چنین به پندارد، هیچ دلیلی ثمر بخش نیست.
درد ما عشق به درست بودن به آنچه می اندیشیم می باشد که آنرا با پافشاری در حقنه کردن به مخالف را سبب می گردد و این باعث تشفی ارضاء روحی و وجدانی خود می گردانیم.
چاره مطالعه آثار عقاید مختلف دگر اندیشان است، تا در این مطالعات درک درستی از آرای آنان پیدا کنیم، و یابنده اشتراکات باشیم.
ولی متاسفانه غالبا با عدم تمایل و از ابتدا با پیش داوری که غلط و مزخرف بافته اند، روبرو هستیم، و از آگاهی جستن از چند و چون عقاید دیگران برای درست داوری کردن پرهیز می کنند و فقط خطا ها را به رخ می کشند.
در حالیکه باید سعی کنیم با تساهل و نزدیک کردن اشتراکات به هم گرایی و پیوند بیشتر برسیم و از افتراقات بپرهیزیم.
آیا می خواهیم که تغییر و دگرگونی را با تعییر این ذهنیت های قدرت مدار و استحاله شده در خود ایجاد کنیم یا خیر؟
همه مدعی دلسوزی برای ایران و ایرانیان هستند، که چنین هم هست، ولی در جواب چه باید کرد را به پاسخی کلی بسنده می کنند و علت را در ایجاد وحدت ذکر می کنند که چگونگی راهکار در آن مستتر نیست، در همان حال، عدم اشتراک حتی با گروه های نزدیک به خودشان را شاهدیم.
پس نمودار هم گرایی را در راهی باید جست که اکثریت با آن هم داستان می گردند که از سوی آنان آن اصول و حقوق مشخص شده است و این گام نخست می باشد.
چگونه است بیشتر اندیشه ورزان که در تولید و تبین اندیشه هایشان کوشا هستند و تنها به همین اکتفا می کنند! آیا نمی شود اینان با دعوت از کسانی که می توان در کنار شان ایستاد، به آغاز یک سازمان دهی جهت جبهه مشترک بپردازند و به شور و نقد برخیزند و نتیجه حاصل را برای اقدام مشترک بکار بندند و آنرا به آگاهی مردم برسانند و هم چنان از مردم و دیگرانی که تردید در پیوستن به این جبهه را دارند برای زدودن آن شک، از آنان نظر خواهی عملی انجام گیرد.
و این دعوت ها از دیگران باید استمرار داشته باشد و نظرات مخالفین را هم بررسی و نقد کرد و در نظر داشته باشند، تا به کمال رسیدن اندیشه ها را شاهد باشیم، تا بدین صورت طیف بیشتری را در کنار جبهه داشته باشیم و جاذبه آنرا برای هم بستگی در مبارزه پیش رو، افزایش دهیم.
بعد از ایده پردازی ها که بر طبق اصول و حقوق تبین شده است، این مرحله دوم را پَشت سر خواهیم گذاشت و در مرحله سوم باید بستر گفتمان سازی را با دیگران مهیا ساخت و همچنین طرح و پروزه ای را بایستی آماده کرد.
در مرحله آخر به اجرایی شدن آن از پایین جامعه پرداخته شود. که آن هم مستلزم نیروی انسانی همراه و امکانات مالی سالم و سازمان دهی است با تشکیلات قوی از افراد مجرب در تمام حیطه ها و ابعاد فرهنگی و سیاسی و اجتماعی و اقتصاد دانان و حقوق دانان و رسانه های همراه بایستی مدد جست و آنرا بستری برای براندازی برشمرد.
در دوران گذار از استبداد و استقرار مردم سالاری باید برنامه های قانونی بر پایه حقوق شهروندان مشخص و شفاف به مردم ارائه گردد. همچنین با معرفی همراهان جبهه و کادر مشخص شده آن به مردم، آنان به همراهی تشویق کرد تا مورد وثوق اکثریت قرار گیرند.
دگر بار باید متذکر شد که اینهمه میسر نمی گردد مگر بعد از وفاق ملی و وثوق همگانی و تعییر از پایین و از قاعده جامعه به عنوان شهروند و شهروندانی که بخواهند در مردم سالاری و استقلال و آزادی بر پایه حقوق انسانی خود تن به تغییر دهند.
افراد تشکیل دهنده جبهه هم برای خود حقی فراتر از حقوق پذیرفته شده، قائل نباشند و خود را همچنان سرباز آزادی با یک رأی شهروندی بدانند.
در شرایط آزاد همه در تساوی حقوق شهروندی به افراد مورد نظر خود تأسی می جویند و با رأی مردم بر کشیده خواهند شد.
در دوران گذار اشخاص مشخص شورای مدیریت گذار با قوانین مصوب که به اجماع و تأیید رسیده باشد، اداره امور کشور را عهده دار می شوند.
بعد از آن استقرار نظام مردم سالار با رأی مردم مستقر خواهد شد، با همگرایی تحقق مردم سالاری را جهت رهایی میهن باید بکار بندیم.
در این راه شفافیت و عمل گرایی و گزارش به مردم باید وظیفه ملی تلقی شود و از مصلحت گرایی در اجرای حقوق باید پرهیز کرد و مردم هم با هوشیاری حقوق انسانی خود را پاس بدارند و لغزش از حقوق را برنتابند.
با امید طلوع روز رهایی در وطن.
محمود احمدی جعفری