در آستانه ماه رمضان نگاشتم که «شنبه 13 فروردین 1401 اول ماه رمضان است در سراسر کره زمین چون «ماه مرز نمی شناسد» و با اختلاف ساعت بر همه کره زمین طلوع کرده یا میکند چه دیده شود چه دیده نشود.» حال بنا به تناسب، این نوبت از گردآوری کوتاه نگاریهایم را با مطالب مرتب با ماه رمضان آغاز مینمایم و پس از آنها سایر مطالب را میآورم:
1ـ روزهداری در عادت ماهیانه
2ـ نماز و روزه مسافر
3ـ خودارضایی مصداق خیانت به خود در روزهداری
4ـ همه دین در قرآن است
5ـ نسبت فهم تاریخی ما از قرآن با خود قرآن
6ـ حج؛ مهمانی خدا برای مردم به میزبانی مؤمنان
7ـ تهاجمات مسلمانان مغایر عدم اکراه در دین
8ـ چرایی منع ازدواج با زنان پیامبر
9ـ سرپرستی کودک در قرآن
10ـ خمس بر ارث
11ـ انتظار در قبر
12ـ راهکارهایی در راستای بهبود دینداری مسلمانان
1ـ روزهداری در عادت ماهیانه
پرسش: خانمها چرا نمیتوانند روزه را در پریود بگیرند. در سوره بقره حکم خدا در نگرفتن روزه در مریضی و سفر هست ولی از حیض چیزی نگفته در صورتی که در نماز گفته و در آیههای دیگر حکمی داده که باید روزه را دو ماه پشت سر هم بگیریم. اگر زن مرتکب خطایی شود حکم دو ماه روزه عملی نیست براساس روزههای که میگیریم و براساس قرآن متوجه شدم که نماز حرکتی یکی از صلاتهایی است که خدا خواسته نه همه صلاتها. سؤال من این است که آیا زن حائض میتواند روزه بگیرد ولی نماز نخواند و بجای نماز؛ قرآن یا دعا بخواند؟
حق پور: در قرآن در آیات 222 بقره و 4 طلاق حیض مطرح شده است که در هیچ یک سخنی از نماز و روزه نیست. در آیه 222 بقره محیض؛ «اذی» تلقی شده به معنای آزار نه بیماری که از مواردی است که روزه را بلامحل میکند. البته باید توجه داشت که هر نوع بیماری مانع روزهداری نیست بلکه بیماریهایی که در صورت روزهداری حال بیمار را بدتر میکند یا درمان وی را به تأخیر میاندازد مراد است. و نیز اینکه هر محیضی مصداق بیماری نیست اما برخی از زنان در محیض مصداق بیمارند. پس تا اینجا روزهداری در دوران حیض مانع مطلقی ندارد و اگر حال زن مناسب روزهداری باشد بهتر است روزه بگیرد ولی اگر روزهداری حال او را بدتر میکند نباید روز بگیرد و باید منتظر بماند تا دوران حیض او تمام شود بعد بلافصل باید روزه بگیرد تا یک ماه روزهداری یا دو ماه روزهداری را به پایان برساند. البته روزهداری در ماه رمضان واجب تخییری است و در عوض آن میتوان فدیه داد که اطعام مسکین است که در خصوص آن مفصلاً توضیح دادهام.
اما نماز؛ در دوران حیض منعی برای آن نیست و زنان در محیض میتوانند نماز بخوانند البته به شرطی که محل نماز گزاردن را آلوده نکنند و نیز میتوانند نشسته یا بیتحرک نماز بخوانند. منع نماز خواندن زنان در محیض به جماعت نماز خواندن بوده چرا که ممکن بوده محل جماعت را آلوده کنند.
2ـ نماز و روزه مسافر
پرسش: چرا مسافر نباید نماز کامل بخواند و روزهدار نمیتواند در مسافرت روزه بگیرد؟ نماز شکسته در مسافرتهای امروزی منطقی به نظر نمیرسد. آیا دلیل دیگری دارد؟ در مورد روزه هم همچنین. نظر قرآن چیست؟
حق پور: باید دقت کرد که آن آیات درباره نماز شکسته و روزه نگرفتن در سفر؛ «جواز» است نه «امر» و نه «توصیه». بنابراین مسافر باید نماز را کامل بخواند مگر اینکه دچار ترس باشد و مسافر میتواند روزه نگیرد ولی اگر بتواند بدیهی است که ایرادی بر روزهداری او نیست. در ضمن مراد از سفر در مسیر بودن است نه در استقرار در مکانی دیگر غیر دیار خود. بنابراین کسی که در سفر است اما در حال طی مسیر نیست و ملاحظاتی بر روزهداری او نیست اگر روزه نمیگیرد باید فدیه دهد چون روزه واجب تخییری است بین روزه گرفتن یا فدیه دادن.
3ـ خودارضایی مصداق خیانت به خود در روزهداری
آیه 183 بقره میفرماید «یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا کُتِبَ عَلَیْکُمُ الصِّیَامُ کَمَا کُتِبَ عَلَی الَّذِینَ مِنْ قَبْلِکُمْ لَعَلَّکُمْ تَتَّقُونَ»، ای کسانی که ایمان آوردهاند مقرر شد بر شما روزه همانند اینکه مقرر شد بر کسانی پیش از شما، باشد که پروا کنید. به استناد این آیه چگونگی روزهداری مسلمانان در ابتدا مانند روزهداری اهل کتاب بوده است. در آیه 187 بقره چگونگی این روزهداری تغییر میکند چرا که میفرماید: «أُحِلَّ لَکُمْ لَیْلَهَ الصِّیَامِ الرَّفَثُ إِلَی نِسَائِکُم«، حلال شد برایتان شب روزه درآمیختن با زنانتان، «هُنَّ لِبَاسٌ لَکُمْ وَ أَنْتُمْ لِبَاسٌ لَهُنَّ»، آنها لباسی هستند برای شما و شما لباسی هستید برای آنها، «عَلِمَ اللهُ أَنَّکُمْ کُنْتُمْ تَخْتَانُونَ أَنْفُسَکُمْ»، دانست خدا که شما خیانت می کردید به خودهاتان، «فَتَابَ عَلَیْکُمْ وَ عَفَا عَنْکُمْ فَالْآنَ بَاشِرُوهُنَّ وَابْتَغُوا مَا کَتَبَ اللهُ لَکُمْ…»، پس بازگشت بر شما و درگذشت از شما پس اکنون آمیزش کنید با ایشان و بجویید آنچه مقرر کرده خدا برایتان… این آیه نشان میدهد که در ابتدای مقرر شدن حکم روزه بر مسلمانان ایشان نباید در شب روزه هم با زنان نزدیکی میکردند که چون به خودهاشان خیانت میکردند یعنی «خود ارضایی» میکردند و بعد پشیمان میشدند و طلب عفو از درگاه الهی، میفرماید زنان لباسی هستند برای شما و شما لباسی برای ایشان یعنی به جای اینکه در پرده خفاء خود ارضایی کنید در پرده زناشویی شهوت جنسیتان را ارضاء کنید. و خود ارضایی مصداق خیانت به خود است چرا که آدمی را از زیست طبیعی اجتماع انسانی منحرف میکند.
4ـ همه دین در قرآن است
وقتی قرآن میگوید که تبیان لکل شیء است هر حرفی که بنام دین زده میشود باید شاهد قرآنی داشته باشد و الا مصداق افتراء به دین الهی است، هر چه میخواهد باشد، هر که گفته باشد، اگر شاهد قرآنی نداشته باشد، مصداق بدعت و تحریف دین است! حالا یک به یک اعتقاداتمان و اعمال دینی خود را بررسی کنیم و ببینیم شاهد قرآنی در تأیید آن وجود دارد یا نه، اگر شاهدی در تأیید آن در قرآن نباشد مطمئن باشیم که در رد آن حتماٌ شاهدی در قرآن هست چرا که قرآن وقتی تبیان لکل شیء است یعنی درباره هیچ امری از دین ساکت نیست! فریب نخوریم! نگویند قرآن درباره فلان موضوع دینی ساکت است پس باید به فلان منبع رجوع کنیم و ما هم بپذیریم! نه! همه دین در همین قرآنی است که دستمان است! و اصلاً فلسفه وجودی قرآن همین است!
5ـ نسبت فهم تاریخی ما از قرآن با خود قرآن
بیراه نیست اگر بگوییم نسبت فهم تاریخی ما از قرآن با آنچه قرآن خود میگوید نسبت وارونگی است! داستان انگشت نشانه رفته به سوی ستارهای است که بیننده نه ستاره را که انگشت نشان دهنده را تنها میبیند. پیامبر و بزرگان صدر اسلام قرآن را نشان دادهاند و ما مجذوب شمایل خود ایشان شدهایم! و باز قرآن خود خدا و خلق و نسبتشان را نشان داده و ما تنها سیاهه قرآن را دیدهایم! البته سیاهه آن را هم ندیدهایم بلکه سیاهی آن را دیدهایم بدون توجه به اینکه خود قرآن چه میگوید رفتهایم ببینیم دیگران گفتهاند که قرآن چه گفته است و حال آنکه قرآن آمده است بگوید سره از ناسره گفتههای دیگران چه بوده است!
6ـ حج؛ مهمانی خدا برای مردم به میزبانی مؤمنان
ناقد: شما در آیه ۹۷ سوره آل عمران «ناس» را مؤمن ترجمه کردهاید. در صورتی که قرآن تشویق کرده که «ناس» که توده مردم هستند، با هر فکر و مذهبی و درجه ایمانی در این گردهمایی شرکت کنند تا با دیدن این مناسک شاید متحول شود و ایمان هم بیاورند. چون در غیر این صورت خود آیه از لفظ «مومن» به جای «ناس» استفاده میکرد.
حق پور: آن اشتباه سهوی بوده البته باید بررسی کرد که چرا لفظ ناس را آورده؟! آیه 95 آل عمران میفرماید: «قُلْ صَدَقَ اللّهُ فَاتَّبِعُواْ مِلَّهَ إِبْرَاهِیمَ حَنِیفاً وَمَا کَانَ مِنَ الْمُشْرِکِینَ»، (ای پیامبر) بگو: راست گفته است خدا پس پیروی کنید آیین ابراهیم را که حنیف بود و نبوده است از خداسازان. پیش از به استناد آیه 30 سوره روم نگاشتهام که «بار معنای «حنیف» این است که آدمی بکوشد با توجه به مشترکات ذاتیات خود با اجتماع گسترده آدمیان دین الهی را دریابد و حنیف کسی است که اینگونه خدای را بجوید و بپرستد و در این میان مراقب باشد دچار نادانی مردم نشود. یعنی اصالت با حقوق مردم است و نه حرفها و اعتقادات جاهلانه ایشان.» با این توضیحات آیه 95 آل عمران نیز به نحوی توصیه به مردمگرایی میکند و آیه بعدی مؤید همین است که میفرماید «إِنَّ أَوَّلَ بَیْتٍ وُضِعَ لِلنَّاسِ لَلَّذِی بِبَکَّهَ مُبَارَکاً وَهُدًى لِّلْعَالَمِینَ»، همانا نخستین خانهای که پایهگزاری شده است برای مردم همانی است که در مکه است مایه خیرافزایی و هدایتی برای جهانیان. دقت کنیم میگوید نخستین خانهای که برای مردم پایهگزاری شده است و نه برای صاحبان قدرت و مکنت و نه برای خواص بلکه برای مردم! یعنی هدف از پایهگزاری این خانه چه از بعد مادی و چه از بعد معنوی حفظ مردمیت مردم است یعنی حفظ آنچه مردم را مردم نگه میدارد و پارهپارهشان نمیکند و تبعیض بینشان روا نمیدارد. این خانه جایی است که هر یک از آحاد مردم بنا به حقوق ذاتیش در آن رفت و آمد میکند نه بنا به مقام و موقعیت اجتماعیش، نه بنا به جنسیتش، نه بنا سن و سالش، و نه بنا به هر وجه تمایز دیگری. حال با این توضیحات میرویم به سراغ آیه 97: «فِیهِ آیَاتٌ بَیِّـنَاتٌ مَّقَامُ إِبْرَاهِیمَ»، در آن نشانههای روشنگری است (گویای) بپاخیزی ابراهیم! «وَمَن دَخَلَهُ کَانَ آمِناً»، در حالی که هرکه وارد شده به آن بوده است در امنیت، «وَلِلّهِ عَلَى النَّاسِ حِجُّ الْبَیْتِ مَنِ اسْتَطَاعَ إِلَیْهِ سَبِیلاً»، و برای خداست بر مردم آهنگ آن خانه کردن هرکه توانایی به سوی آن رفتن دارد، «وَمَن کَفَرَ فَإِنَّ الله غَنِیٌّ عَنِ الْعَالَمِینَ»، و هرکه انکار حق بودن آن کند پس همانا خدا بینیاز است از جهانیان. خدای تعالی در عبارتهای اخیر مردم را و نه فقط مؤمنان را به خانه خود دعوت میکند تا زیست مسالمت آمیز بدون تبعیض و قدرتمداری را تجربه کنند چرا که اساساً این خانه، نخستین خانه بوده است که برای مردم پایه گزاری شده است. این خانه مردم را به سرشت ذاتی خود که هم زیستی مسالمت آمیز و حقمدار است دعوت میکند تا مردمیتشان حفظ شود و دچار برتری جویی و تنازع نشوند. خدای تعالی میگوید که برای خداست این حج کردن و نه برای غیر او و بر مردم است که فقط برای خدا آهنگ خانه او کنند که این خانه نخستین خانه مردمگرا است که در آن فقط «از مردم بودن» اصالت دارد و نه حتی مؤمن بودن. در پایان سپاسگزارم که با تذکرتان توجه بنده را به این نکته مهم در آیه جلب کردید.
***
با تأمل در آیه 97 آل عمران در نوشتار پیشینم، در شگفتم از عظمت قرآن که خدای تعالی با چه ظرافتی در آن همزیستی مسالمت آمیز را در یک کارگاه عملی به آدمیان نشان میدهد. خدای تعالی همه مردمی را که توانایی سفر و حضور در خانهاش را دارد بدانجا دعوت میکند فارغ از دین و مذهب و آیین و مرام و مقام و موقعیت و تشخص و هر چه وجه تمایز آنهاست و بواسطه مؤمنان امنیت و خوراک آنها را تأمین میکند چرا که بر مؤمنان است که قربانیهای خود را حتی المقدور بدانجا بیاورند و ذبح کنند تا همگان از آنها بخورند. یک دورهمی بزرگ به دعوت خدا و به میزبانی مؤمنان برای مردم! تا نشان دهد اگر مردم بنده این و آن نشوند و فقط بنده خدا باشند همه در کنار هم از هر رنگ و نژاد و قومی که باشند میتوانند در کنار هم همزیستی مسالمت آمیز داشته باشند. آری حج خانه خدا برای تابوشکنی تابوهای مردمان گوناگون است تا ایشان را از قدرتمداریها برهاند و در این میان مؤمنان باید میزبانی کنند و هدایت یافتگی خود را با بخشش و رفتار نیکو و پرهیز از خشونت و امثالهم به نمایش گذارند. آری حج مهمانی خداست برای مردم به میزبانی مؤمنان و افسوس که قرآن را چه بد فهمیدهایم!
7ـ تهاجمات مسلمانان مغایر عدم اکراه در دین
پرسش: چرا وقتی اکراهی در دین نبوده به جاهای زیادی حمله صورت گرفته؟
حق پور: اگر مرادتان تهاجمات مسلمانان به ایران و جاهای دیگر است که قلمرو حکمرانی مسلمانان را گسترده کرده باید بگویم که این تهاجمات مذموم بوده و خلاف قرآن چرا که نه تنها آیهای در تشویق و تأیید قلمروگستری مسلمانان نبوده است بلکه آیه 92 سوره انعام بر خلاف آن دلالت دارد که میفرماید: «وَ هَذَا کِتَابٌ أَنْزَلْنَاهُ مُبَارَکٌ مُصَدِّقُ الَّذِی بَیْنَ یَدَیْهِ وَ لِتُنْذِرَ أُمَّ الْقُرَی وَ مَنْ حَوْلَهَا…». این آیه محدوده انذار پیامبر را ام القری و حول آن تعیین میکند یعنی مکه و حومهاش، و اینکه پیامبر به مدینه رفته به خواست اهالیش بوده نه اینکه بخواهد پیش از هدایت مکه و حومهاش بدانجا رود، پس الگوی قلمروگستری اسلام مطابق قرآن تهاجم نظامی نبوده بلکه الگوسازی در مقیاس شهر محل سکونت و حومهاش بوده است تا دیگران الگو و نمونه هدایت شده را ببینند و خود به دین جدید بگروند البته پیامبر طبیعتاً آنها را پس از هدایت اهالی مکه و حومهاش به دین جدید دعوت مینموده است اما نه با جنگ که نقض قرض بوده است. بنابراین تمامی تهاجمات مسلمانان در جهت گسترش قلمرو امری مذموم و خلاف قرآن بوده است چرا که نهایت ماموریت پیامبر انذار یعنی هشدار بوده است نه تحمیل و اجبار آن هم با تهاجم نظامی.
8ـ چرایی منع ازدواج با زنان پیامبر
پرسش: چرا زنان پیامبر بعد ایشان نباید ازدواج میکردند؟
حق پور: باید دقت کرد که قرآن ازدواج آنها را به طور مطلق ممنوع نکرده است بلکه در آیه 53 احزاب به ایمان آورندگان میفرماید: «وَ مَا کَانَ لَکُمْ أَنْ تُؤْذُوا رَسُولَ اللهِ وَ لاَ أَنْ تَنْکِحُوا أَزْوَاجَهُ مِنْ بَعْدِهِ أَبَدَاً إِنَّ ذَلِکُمْ کَانَ عِنْدَ اللهِ عَظِیمَاً». اگر مراد حرمت مطلق بود باید به خود زنان گفته میشد که بعد از پیامبر با کسی ازدواج نکنند اما به ایمان آورندگانی که در زمره صحابه پیامبر بودند چنین گفته است چرا که اگر ازدواج با زنان پیامبر بعد از او مجاز بود آن ازدواجها مایه قدرتخواهی و کشمش میشد که چون فلان همسر پیامبر همسر من شده است پس من در فلان کار ارجحم و همسران پیامبر هم متعدد بودند و این جواز بسیار مخاطره آمیز بود. این جواز نبود و جنگ جمل به راه افتاد وای به حال اینکه این جواز بود. بنابراین زنان پیامبر بعد از او میتوانستند با کسانی که ایمان نیاورده بودند ازدواج کنند و البته این دون شأن مؤمنانه ایشان بود و طبیعی بوده که خود ایشان هم تمایلی به همسری شخصی غیر از شخص شخیص پیامبر را نداشتند. از این رو ایمان آورندگان را در ازدواج با زنان پیامبر منع میکند تا مبادا بعد از پیامبر آن زنان را زیر فشار قرار دهند که به نکاح خود درآورند و مورد سوء استفاده قرار دهند. در ضمن زنانی که مایل به ازدواج در پس از پیامبر بودند پس از نزول این آیه میتوانستند مطابق آیه 28 احزاب و نیز آیات اولیه سوره تحریم و یا به طور کلی مطابق آیات طلاق از پیامبر جدا شده و در زمان حیات او یا پس از آن با دیگری ازدواج کنند و منعی در آن نداشتند چرا که دیگر مایه سوء استفاده در قدرتخواهی ایمان آورندگان نمیشدند و اینکه سابقاً همسر پیامبر بودند نه تنها مایه فخر آنها نبوده بلکه از شأن اجتماعی ایشان در نظر ایمان آورندگان کاسته میشده است که همسری پیامبر را رها کردهاند.
9ـ سرپرستی کودک در قرآن
پرسش: در آیه 233 بقره «والده» به معنای مادر و «مولود له» به معنای پدر است؛ چرا واژه «والد» به جای «مولود له» به کار نرفته؟ آیا از «مولود له» تعبیر مالکیت پدر را میتوان داشت؟ (وَالْوَالِدَاتُ یُرْضِعْنَ أَوْلَادَهُنَّ حَوْلَیْنِ کَامِلَیْنِ لِمَنْ أَرَادَ أَن یُتِمَّ الرَّضَاعَهَ وَعَلَى الْمَوْلُودِ لَهُ رِزْقُهُنَّ وَکِسْوَتُهُنَّ بِالْمَعْرُوفِ لَا تُکَلَّفُ نَفْسٌ إِلَّا وُسْعَهَا لَا تُضَارَّ وَالِدَهٌ بِوَلَدِهَا وَلَا مَوْلُودٌ لَّهُ بِوَلَدِهِ …)
حق پور: مولود اسم مفعول است و گویای فاعلیت والد و والده و «مولود له» گویای فاعلیت پدر است که تأکید است بر اینکه در فرزندآوری فاعلیت در اتمام تصمیم با پدر است پس مسؤول تأمین معاش مادر کودک در بارداری و دوران شیردهی بر اوست و نمیتواند از آن سر باز زند و مثلاً به مادر بچه بگوید خودت او را بدنیا آوردهای و میخواستی نیاوری! هم مادر و هم پدر در فرزندآوری فاعلیت دارند ولی برای اینکه بار مسؤولیت این دو فاعلیت از هم تفکیک شوند والد را با «مولود له» آورده تا تأکید کند که مسؤولیت تأمین فرزند و مادرش بر عهده اوست. مضافاً اینکه به استناد این آیه مادر میتواند در صورت جدایی از سرپرستی کودک سر باز زند اما پدر نمیتواند. و باز به استناد این آیه در صورت جدایی مادر شیرده از پدر فرزند و ازدواج او با مرد دیگری، باز تأمین رزق و کسوت آن زن در طول شیردهی با پدر فرزند است. در صورت جدایی به خواست مادر؛ فرزند نزد پدر خواهد بود ولی در صورت جدایی به خواست پدر، فرزند اگر مادر بخواهد نزد او خواهد بود و اگر مادر نخواهد باز نزد پدر خواهد بود. مراد این است که پدر نمیتواند از مسؤولیت سرپرستی فرزند سر باز زند ولی مادر میتواند.
10ـ خمس بر ارث
پرسش: ارث رسیدن هم خمس دارد؟
حق پور: اگر وارث از نظر معاشی مستقل است بله خمس دارد چون مصداق غنیمت میشود اما اگر وارث از متوفی معاشش تامین میشده خیر خمس ندارد.
11ـ انتظار در قبر
پرسش: دو تا آیه هست در مورد اینکه مؤمنان و کافران وقتی از قبرهایشان بیرون میآیند و به سمت پرودگار میروند ملائک از آنها میپرسند چند وقت در قبرهایشان منتظر بودند، جواب میدهند حدود نصف روز! آیا توی این نصف روز روح آدم میتواند به اندازه به طور مثال اگر از الان تا ۱۰ هزار سال دیگه قیامت برقرار بشود، همه چیز را ببیند، یا روح انسان فقط یک خواب کوتاه از عذاب یا خوشیهایی که نسبت به اعمالش داشته دارد میبیند؟
حق پور: نکته اول اینکه مراد از قبر در قرآن فقط گودالی از خاک نیست که پیکر بی جان را در آن دفن میکنند بلکه مراد جسم و کالبد و تن و پیکر آدمی که آدمیت و انسانیتش در آن دفن شده باشد نیز هست! مردگان متحرک! اگر کسی در تعالی نکوشد گویی در قبر جسمش مدفون است و اینانند «اصحاب قبور».
نکته دوم اینکه درنگ یک روزه یا نیمی از روز یک اصطلاح است مانند یک چشم بر هم زدن که مراد از آن گذر سریع زمان است از نظر گوینده نه اینکه بواقع یک روز زمینی یا نیمی از آن گذشته باشد.
و نکته سوم اینکه قیامت منحصر در زمانی بسیار دور نیست بلکه هر عملی از آدمیان که نتایجش قائم شود قیامت آن فرا رسیده است بنابراین قیامت از حال است تا ابد.
پس مراد از اینکه چند وقت در قبرها منتظر بودید این است که چند وقت در زندگی دنیا و غفلت از خود وجودیتان درنگ کردید و از منظر ما عمرمان به اندازه یک روز یا نیمی از روز یا در چشم بر هم زدنی گذشته است.
پرسشگر: آیا روح انسان بعد از مرگ سالیان متمادی زندگی میکند تا قیامتی برپا شود یا اینکه همانطور که در خواب روح از بدن جدا میشود و خوابها و رؤیاهایی میبیند در پس از مرگ هم چنین خوابی هست و زود هنگام تمام میشود؟ به طور مثال اگر من فوت کردم روحم همواره سالها شاهد بر این دنیا است یا بعد از یک خواب کوتاه شاهد معاد جسمانی و روحانی هستم.
حق پور: آن طور که بنده میفهمم با مرگ جسمانی زندگی پس از مرگ آغاز خواهد شد و انقطاعی ندارد حال اینکه کیفیتش چطور است دو شق برای آن مطرح است یکی زندگی بدون هر نوع کالبد جسمانی و دیگری زندگی با کالبد جسمانی در جایی غیر از زمین مثلاً در سیارهای دیگر یا در عالمی دیگر که ما اکنون جنس آن را نمیدانیم. اما در هر حال قیامت کبرای هر شخص با مرگ او آغاز میشود و فاصله و برزخی نیست و او با خویشتنی که از خودش ساخته مواجه میشود و به دیگرانی که پیش از او به دیار باقی رفتند میپیوندند البته بنا به سنخیت.
12ـ راهکارهایی در راستای بهبود دینداری مسلمانان
ـ قرآن فهمی را مبنای قرآن خوانی قرار دهیم.
ـ هیچ حکم یا حرف دینی را بدون مستند قرآنی نپذیریم.
ـ هیچ حکم یا رفتاری را به صرف دینی بودن نپذیریم بلکه حتماً در راستای حسن یا قبح ذاتیشان بدانها عامل شویم یا از آنها پرهیز نماییم.
ـ هرگاه در حکمی یا اعتقادی به استثنائی برخورد کردیم در بینش خود بازنگری کنیم چرا که استثناء در هستی وجود ندارد.
ـ دینداری را در نماز خواندن و روزه گرفتن و امثالهم فرو نکاهیم بلکه در همه شئون زیستمان در پی حقمداری و اقامه رویکرد به خدا باشیم.
ـ نمازها را به فرادی نخوانیم بلکه به جماعت بخوانیم و درباره مصادیق آیات قرآن با یکدیگر مباحثه کنیم و بکوشیم خداهای ذهنیمان را به خدای واحد نزدیک گردانیم.
ـ در مساجد زیر نظر حکومتها، در مجالس و مناسک مبتنی بر احکام و عقاید غیرقرآنی حضور نیابیم و به طور کلی اموری را که روحانیون و مداحان و روضه خوانها و امثالهم تصدی میکنند تحریم کنیم.
ـ از دعا کردن زبانی در معاملات و مسابقات و معالجات و مجادلات و امثالهم بپرهیزیم بلکه بدنبال راهکار مقتضی و سالم آن باشیم.
ـ حتی الامکان از گرفتن غذاهای نذری خودداری کنیم اما اگر گرفتن ما منجر به دلخوری و قطع روابط میشود غذاها را بگیریم و در اولویت به نیازمندان بدهیم و اگر امکانش نبود خود صرف کنیم و معادل آن را در وجه خیر عمومی هزینه نماییم. نذورات خود را نیز فقط به نیازمندانش اختصاص دهیم.
ـ کودکان را نه تنها مجبور به فرائض دینی نکنیم بلکه حتی تشویقشان هم نکنیم تا خود بنا بر فهمشان آزادانه بدانها بگروند.
ـ به حق طلاق و سایر شئون زیست آزادانه برای زنان قائل باشیم و در ازدواجها مهریهها را بنحوی تعیین کنیم که در کوتاه مدت قابل پرداخت باشند.
ـ از طریق بازارهای مالی و معاملات ربوی و مشاغل کاذب ارتزاق نکنیم.
ـ یک پنجم از تمام درآمدهای غیر دستمزدی خود را صرف خیر عمومی نماییم.
پیشنهاد یکی از دوستان:
۱ـ هدف اصلی دین را تعالی انسان بدانیم و نه اثبات شخص؛ اگر با این شرط وارد مباحثه شویم و آداب اخلاقی گفتگو را مراعات کنیم نتیجه ارتقای درک دین و شناخت بیشتر خواهد بود.
۲ـ همیشه شاکر رحمت قرآن باشیم تا سایه برکت آن را در زندگی احساس کنیم و در پرتوی آن تسلیم این مهم شویم که خیری که خداوند برای انسان مقدر ساخته الزاماً لذت و خوشی انسان را بدنبال ندارد.
۳ـ رحمتی که خداوند در پیوستن ارحام قرار داده را دست کم نگیریم در سایه این پیوستنها از مطلق انگاری و ایدهآل ذهنی ساختن جدا شده، گفتگو را تمرین کنیم و مشوقی برای تعالی یکدیگر شویم.
۴ـ حواسمان به سطح امیدمان در زندگی باشد که وقتی سطح امید تنزل پیدا کند سرمایه معنوی آدمی را میسوزاند.
۵ـ با توجه به بحران محیط زیست و شرایط اقتصادی حاکم بر جامعه، مصرف خود را مدیریت کنیم تا مصداق اسراف نباشد و مشوق و مروج مصرف گرایی و تنوع طلبی نباشیم.
نیما حق پور ـ 28 فروردین 1401
آرشیو کتابهای نیما حق پور در تلگرام:
www.t.me/Haghpoor_Books