در 23 مه 2013، لوموند سرمقاله خود را به تبدیل شدن ایران به دیکتاتوری اختصاص داده است که، در آن، تنها یک دسته بسته حکومت می کند. عنوان سرمقاله اینست: «از جمهوری اسلامی ایران تا دیکتاتوری یک دسته بسته» واین نکات را در بردارد:
● در تاریخ جمهوری اسلامی ایران، روز 21 مه 2013، یک تاریخ مهم شد و می ماند. زیرا در این روز، این جمهوری به یک دیکتاتوری بدل شد همانند دیکتاتوریهای دیگر: دیکتاتوری تک صدا. تنها یک دسته بسته می خواهد صاحب تمامی قدرت بگردد. این یک خبر بدی است. بخصوص برای پرونده اتمی ایران.
● یکی از چندین بنیاد که مأمور آماده کردن اسباب برای انتخابات ریاست جمهوری 24 خرداد (14 ﮊوئن)، شورای نگهبان است. این شورا میباید صلاحیت نامزدها را بررسی و نامزدها را بر می گزید. این شورا صلاحیت دو نامزدی را که می توانستند با مشی رهبر انقلاب، آیهالله علی خامنه ای مخالفت کنند را رد کرد. غافلگیری در لحظه آخر که در ایران همواره ممکن است به کنار، انتخابات هم اکنون انجام گرفته است. زیرا کسانی که صلاحیتشان تصویب شده است، بلحاظ تسلیم محض رهبر بودنشان، شناخته اند.
● در این جا، سرمقاله نویس هاشمی رفسنجانی را یکی از پدرهای انقلاب ایران می نامد و می نویسد شورا صلاحیت او را رد کرد. او را صاحب ثروتی بی حساب و دارای وسیع ترین شبکه اجتماعی در ایران و نماد آدمهای سرای قدرت می خواند. او را نزدیک به رهبر و کسی می داند که ترور روشنفکران دموکرات را سازمان داد اما، در سالهای اخیر، در درون رﮊیم، نقش مخالف را ایفا می کرد.
«اصلاح طلبان» یعنی همه آنهائی که در شمار قشرهای شهری مدرن و تربیت شده ایران را تشکیل می دهند و بخشی از مبارزان «جنبش سبز» که در انتخابات پیشین (خرداد 1388 – ﮊوئن 2009) گرفتار سرکوبی خونین شدند، حامی نامزدی هاشمی رفسنجانی شدند.
● مدعی دیگری که مشی رهبر را بر نمی تابد، اسفندیار رحیم مشائی است. او دست راست پرزیدان احمدی نژاد است. احمدی نژاد دیگر نمی تواند برای بار سوم نامزد شود. با آنکه خامنه ای او را به ریاست جمهوری رساند، بیش از پیش، در علن، مخالفت خود را با آقای خامنه ای، ابراز می کند. احمدی نژاد با تمام توان از نامزدی مشائی حمایت می کرد اما صلاحیت او نیز رد شد.
● در بازی بغرنج و دانایانه بنیادهای جمهوری اسلامی، ریاست جمهوری همواره نقش ضد قدرت قدرت رهبر را داشته است. رهبر تجسم آمریت دینی و فصل الخطاب است و در سیاست روز به روز دخالت نمی کند. این تعادل، در 2009، بسود رهبر چربید. اما اینک دیگر ریاست جمهوری ایفا کننده نقش ضد قدرت وجود ندارد. برای نخستین بار از 1979 بدین سو، تنها یک گروه صاحب تمامی اهرمهای قدرت می شود. مشی رﮊیم نیز همان مشی رهبر می گردد.
● تهران با اتخاذ مشی انعطاف ناپذیری، به نصب سانتریفوﮊهای جدید سرعت می بخشد. از رﮊیم بشار اسد و حزب الله لبنان حمایت قاطع می کند. از گفتگو با غربی ها امتناع می کند. رهبر که ستایشگر بزرگ کره شمالی است، بر مواضع خود، سخت تر می ایستد. اما حال که می خواهد خود قوه مجریه را تصدی کند، نقش خود را تغییر می دهد. خود را در خط مقدم قرار می دهد. مسئول مستقیم وضعیت اقتصادی و استراتژیک ایران می شود و این او است که می باید حساب پس بدهد. هر بدی که روی دهد به او نسبت داده می شود. زیرا شخص او است که دیکتاتوری شخصی را تصدی می کند.
انقلاب اسلامی: بدین قرار، هرگاه مردم ایران به پای صندوقهای رأی بروند، نه تنها اختیار هست و نیست خود را به خامنه ای داده اند، بلکه، باتوجه به این واقعیت که انتخاباتی در کار نیست، کشور را به هجومهای اقتصادی (تحریم ها و مجازاتها) و احتمالا″ نظامی می سپارند. اینک نجات ایران در گرو گسترده ترین تحریم ها است.
و در زیر دو گزارش از ایران را می خوانید یکی پیش از رد صلاحیتها که توضیح می دهد چرا صلاحیتهای هاشمی رفسنجانی و مشائی رد می شوند و دیگری بعد از رد صلاحیتها در باره خمینی زدائی و این که رد صلاحیتها بخشی از خمینی زدائی است:
نشریه انقلاب اسلامی شماره ۸۲۹ از ۱۳ تا ۲۷ اردیبهشت