سلام بر تبرهایی که
حروف آزادی را
جدا جدا کرده اند.»
چیزی از دانشگاهی که شما برایمان ساختید باقی نمانده است، یا نه، بهتر است بگوییم، دانشگاهی که شما ویران کردید. شما که هرگز هیچ سهمی از ساختنِ چیزی نداشتید و ندارید. امروز ما می دانیم که گفتگو با شما کاری بی فایده است، کسی که هر روز کشته شدن روح های جوان و پر از امید را در مدرسه ها و دانشگاه ها می بیند و دم نمی زند، با هیچ کلمه ای به خودش نخواهد آمد. از دانشگاه جنازهای بیشتر باقی نمانده است، این کلمه ها را در حکم میخ هایی بدانید بر تابوتِ آن.
حالا اما چیزهای دیگری نیز ویران شده اند: اعتبار شما. ما معتقدیم «معلم»های خوب دنیا را عوض می کنند، و این صفت را برازندهٔ هر ناکسی نمی دانیم. تعداد معلم های خوب هر کدام از ما، در تمام سال های بیهودهٔ تحصیل مان که از انگشتان دست فراتر نمی روند. تعداد انگشت شماری هم امروز کنار ما ایستاده اند که بسیاری از آنها هم به مکان های نامعلومی منتقل شده یا مورد حمله قرار گرفته اند. بقیهٔ شما که هیچوقت معلم های خوبی نبودید، یک بار فرصت داشتید از بچه هایی که قلب هایشان برای انسانیت می تپد، یاد بگیرید و محصل های خوبی باشید. شما که آنقدر فکر و اندیشهٔ بچه ها را– اگر پس از تمام این سال ها چیزی باقی مانده باشد- از فیلتر مغزهای اختهٔ خودتان گذرانده اید که تنها «هیچ» هایی بزرگ، با مدارک لیسانس و فوق لیسانس، از دانشگاه بیرون می آییم. شما که نشان داده اید، کوچکترین اعتنایی به جامعه ندارید، اسم خودتان را هم هنرمند و اندیشمند می گذارید و زیر نوشته هایتان را بزرگ امضا می کنید. شما که در این روزها هم، مثل اجسامی نامرئی، سر کلاس حاضر می شوید. بی توجه به حضور دژخیمان در تمام فضا های آموزشی، بی توجه به تمام جان هایی که از دست رفته اند و می روند هنوز.
دانشگاه، فضای ماست. بدون ما وجود ندارد، همانطور که حالا شما هم وجود ندارید. حضور ما، همیشه حضوری بود دور از هرگونه خشونت، حضوری در راستای باز پس گیری ارزش های انسانی و حضوری برای انسانیت. شما جواب این حضور خالص را با شدیدترین اشکال خشونت داده اید. دوستانمان که قبلا «ممنوع الخروج» می شدند، حالا «ممنوع الورود» می شوند، تن بچه ها هنوز از جای شوکر و باتوم و تیر و شکنجه های وحوش تان، کبود است.
«چه فرق می کرد، زندانی در چشم انداز باشد، یا دانشگاهی»؟ حالا که شما دیگر وجود ندارید و چیزی به عقب برنمی گردد. روزی فضای دانشگاه که متعلق به ماست هم بازپسگرفته می شود، روزی نه چندان دور. ما که از خون عزیزانمان نمی گذریم. ما که اینبار با خورشید های استوایی دیوانه ای آمده ایم که ساطور هایتان را مذاب می کند.
بیانیهٔ مشترک جمعی از دانشجویانِ:
دانشگاه هنر تهران،
دانشکدگان هنرهای زیبای دانشگاه تهران،
دانشکدهٔ هنر و معماری دانشگاه کردستان،
دانشکدهٔ هنر دانشگاه الزهرا،
دانشکدهٔ ادبیات فارسی و زبانهای خارجهٔ دانشگاه علامه طباطبایی،
دانشگاه هنر اسلامی تبریز،
دانشگاه هنر سوره،
دانشگاه هنر و معماری آزاد واحد سوهانک،
دانشگاه هنر اصفهان،
دانشگاه هنر و معماری پارس،
دانشکدهٔ هنر و معماری دانشگاه بوعلی سینا همدان،
دانشکدهٔ هنر و معماری دانشگاه شیراز،
دانشکدهٔ هنر و معماری دانشگاه گیلان