همانطور که در خبرهای فصل اول آمده است، خامنه ای، تنها، تصمیم به رد صلاحیت هاشمی رفسنجانی را گرفت. با رد صلاحیت او، کار 8 ساله حکومت احمدی نژاد، تحت نظر خامنه ای، کامل شد. هاشمی رفسنجانی حذف شد. او حذف خود را با گفتن این دروغ که آبرو و حیثیت اشخاص در قبال حفظ نظام فاقد اهمیت است، حذف خود را از رأس رﮊیم پذیرفت. گزارش زیر در باره موقعیت و وضعیت خامنه ای است:
● معمولا بعد از سم پاشی درختان حاشیه های رودخانه و بعد از باریدن اولین باران وسرازیر شدن آب باران به رودخانه ها دیده می شود که ماهی ها به علت فرو بردن سموم به حالت گیج بر روی می آیند و به چپ و راست حرکت می کنند. وضعیت فعلی حاکمان و سیاسیون و روحانیون دخیل در کودتای انتخاباتی سال 88 شبیه به همان ماهیانی است که مسموم شده اند چرا که با شخصی به نام احمدی نژاد روبرو شدند و امروز، ناگزیر شده اند او را در حلقه مأموران خود نگاه دارند تا مبادا در روزهای پیش از «انتخابات» مهندسی شده، سند رو کند و آبرو برای خامنه ای و نامزدهای او نگذارد. او راحت می تواند پته قالیباف و جلیلی و روحانی و حداد عادل را روی آب بیاندازد. زیرا سه تن از این افراد هم در کار اتم بوده اند و قالیباف پاسدار خامنه ای بوده است. همانطور که او برای احمدی نژاد پرونده تهیه کرده است، احمدی نژاد هم برای او پرونده تهیه کرده است. دو نوار صوتی قالیباف را خود او و جانبدارانش انتشار نداده اند. لاجرم مخالفان، احتمالا، گروه احمدی نژاد انتشار داده اند.
● این زهر را شخص خامنه ای با مشورت سید مجتبی خامنه ای و برخی از سرداران سپاه و روحانیون خشونت طلب به کام وابستگان به خود فرو ریختند و بعد از گذشت مدتی متوجه شدند این سم مهلک تاثیر خود را بر جامعه و کل نظام نهاده و اگر به دنبال پاد زهر آن نباشند همگی را نابود خواهد کرد.
فشار های سید علی خامنه ای بر نزدیکان و هم اندیشان خود بعد از کودتای سال 88 به گونه ای بود که تمام قد از انتخاب کودتایی حمایت کرد و به سخنان هیچ کس گوش نداد زیرا می پنداشت تصمیم صحیح را بر اساس بصیرت اتخاذ کرده و شکی در درستی آن نیست. او آینده حاکمیت خود را با ریاست جمهوری شخص احمدی نژاد گره زد و حال به آنچنان بیچارگی ای افتاده است که نمی تواند گره را به راحتی باز کند. باوجود این، چاره را در این می بیند که فرار به جلو کند. 8 نامزدی که صلاحیتشان تصویب شده است، به فریاد می گویند که برای او چاره جز فرار به جلو نمانده است.
● امروز می دانیم در گفتگوی دو بدو خامنه ای با میرحسین موسوی چه گذشته است. موسوی به او گفته است هرگاه انتخابات قلابی را ابطال کنید قول می دهم نامزد نشوم. خامنه ای پاسخ می دهد ابطال انتخابات خط قرمز من است و انتخابات ابطال نخواهد شد. موسوی به او می گوید اگر می دانستم به احمدی نژاد این اندازه دلبستگی دارید، نامزد نمی شدم. در حقیقت، خامنه ای این چماق را برای کوبیدن بر سر اصلاح طلبان و هاشمی رفسنجانی و برخی روحانیون و سیاسیون غیر وابسته به ولایت مطلقه تراش داد و او را به ریاست جمهوری برگزید تا وسیله نابود کردن مخالفان خود کند.
اما اینک 8 «نامزد» با آنکه می دانند در سیاست داخلی و خارجی و اقتصادی، حکومت احمدی نژاد تابع خامنه ای بوده است، احمدی نژاد و حکومت را مورد حمله قرار می دهند. حداد عادل در حمله به او پیشتاز است است. نامه توهین آمیز احمدی نژاد به حداد عادل، نقل مجالس شده است. احمدی نژاد از صدا و سیما وقت می خواهد از خود و حکومت خود دفاع کند. در «انتخابات 88» او در باره هاشمی رفسنجانی و خانواده او هرچه خواست گفت. هاشمی رفسنجانی از صدا و سیما وقت خواست و کسی این وقت را به او نداد. سفر او به نیویورک و جمعی که با خود برده است، یکی از پرونده هائی است که در باره او ساخته می شوند. و…
● سپاه پاسداران که در برکشیدن احمدی نژاد از تمام وجود خود مایه گذاشت و به دستور خامنه ای برای حفظ کودتای انتخاباتی اقدام به کشتار جوانان نمود، اینک که با واقعیت روبرو است، درمانده است که چه بگوید و چه بکند. با اینحال، بی آنکه عبرت گرفته باشد و بنابر قول خمینی، در سیاست دخالت نکند، برای این که قالیباف رئیس جمهوری بگردد، سرمایه گذاری کرده بود. ناگهان، نام جلیلی به میان آمد. زیرا خامنه ای می خواهد به امریکا بگوید در ایران فقط یک صدا وجود دارد و آنهم صدای او است. ستیز را او می کند و سازش را نیز. تعدد نامزدها وضعیت را در سپاه نیز بهم ریخته است. با آخرین حذف، یعنی حذف هاشمی رفسنجانی، مخالفان درونی و حاشیه ای رﮊیم جمع بسیار بزرگی گشته اند. از این پس، سپاه باید در سرتاسر کشور نقش پلیس را بازی کند. در بیرون مرزها هم سپاه قدس مشغول است. اخیرا تیپ ابوالفضل را مرکب از عراقی و شیعه های کشورهای خلیج و پاکستان تشکیل داده است. افراد آن را در پایگاه امام علی و پایگاه های دیگر تعلیم می دهد و روانه سوریه می کند. سوریه و حزب الله باری بازهم سنگین تر می شوند. در عراق نیز خشونتها همچنان با گستردگی ادامه دارند و بار سپاه قدس را سنگین تر کرده اند.
● چهره هایی مانند مصباح یزدی و باند او که احمدی نژاد برگزیده امام زمان می خواند، اینک در همان حال که با او مخالفت می کنند و با جبهه پایداری از خامنه ای حمایت می کنند، جلیلی را صاحب کرامات توصیف و تبلیغ می کنند.
●گروهها و «شخصیت» هایی که از احمدی نژاد حمایت می کردند و مردم را خر و سگ و بزغاله و حتی میکروب سیاسی و فتنه جو می خواندند، این زمان، بنا بر عادت و رویه، از او فاصله می گیرند و حتی به او ناسزا می گویند. رویه بندگان قدرت اینست که تا کسی بر کرسی قدرت است، به او نزدیک می شوند و از هیچ چاپلوسی فروگزار نمی کنند. می دانیم که او و وزیرانش را برگزیده امام زمان و خود او را معجزه هزاره سوم خواندند. اما وقتی از این کرسی پائین می آید، بخصوص اگر مغضوب هم بشود، درجا، با او می برند.
● این روزها، کم نیستند کسانی که خواهان رفع حصر از کروبی و موسوی و زهرا رهنورد هستند. خاتمی اظهار امیدواری می کند بعد از انتخابات، آزاد شوند. کاربرد تقاضای آزادی اینان ایجاد تمایل در مردم به رأی دادن است. گروهی از نزدیکان خامنه ای نیز خواهان رفع حصر از اینان هستند. علت اینست که نگران تنها شدن خامنه ای و بزرگ شدن مخالفان که دیگر نه لاقید که مخالف هستند.
● احمدی نژاد و گروه او سخن از افزایش 5 برابری یارانه ها می زدند. حکومت او می خواست فاز دوم هدف مندی یارانه ها را هم اجرا کند. هدف او این بود که زمینه نامزدهای دیگر را خراب و زمینه نامزد خود را هرچه بهتر کند. البته نزد قشرهای کم درآمد جامعه. اما اگر این کار انجام می گرفت، بانک مرکزی مجبور است که 300 هزار میلیارد دیگر پول بدون پشتوانه چاپ و بصورت قدرت خرید در جامعه توزیع کند. انفجار تورمی که ببار می آورد، بسا چیزی از رﮊیم باقی نمی گذاشت. جلوش را بموقع گرفتند.
باز نزدیک بود با عزل یک وزیر دیگر، گزینش هیأت وزیران جدید را ناگزیر می کرد. این بحران نیز می توانست وسیله فشاری بگردد بر خامنه ای و شورای نگهبان و ناگزیر کردنشان به تصویب صلاحیت مشائی. از این کار او نیز جلوگیری شد. تهدید به انجام ندادن انتخابات هم تشرهای خامنه ای را به دنبال داشت. نتیجه این شده است که مردم حاصل تحمیل رئیس جمهور توسط خامنه ای را می بینند. در این روزهای پیش از انتخابات، او تنها و منفور ترین مقام رﮊیم در جامعه است.
و باز، دستیاران احمدی نژاد تبلیغ می کردند که او دست به افشاگری های مهمی خواهد زد. به همین دلیل بود که برخی از نمایندگان از جمله احمد توکلی خواستار برکناری او شدند. چرا که او را مردی غیر قابل پیش بینی توصیف می کردند و احتمال می دادند دست به کارهای خطرناکی بزند و موجودیت نظام را به خطر اندازد. از قرار، «توجیه 5 ساعته» و تغیر دادن محافظان و گماشتن مراقب بر او، اثر خود را بخشیده است. او ساکت است.
● پیش از اسم نویسی هاشمی رفسنجانی بعنوان نامزد، اصلاح طلبان اینطور توجیه می کردند که خامنه ای درآن روزهای بعد از تقلب بزرگ، به سخنان هاشمی گوش نداد. اما حالا متوجه شده است اگر بخواهد مانع از ادامه خرابکاری احمدی نژاد شود و نگذارد نظام و کشور از دست برود، باید دست تمنای خود را به سوی دشمن خود یعنی هاشمی رفسنجانی دراز کند و از او بخواهد تا با به کارگیری اصلاح طلبان، البته با برنامه ریزی ای خاص، وارد صحنه سیاسی کشور شود. می گفتند: البته این کار را به صورت علنی نخواهد کرد. با تمام نفرتی که از هاشمی و موسوی و کروبی و خاتمی و دیگر اصلاح طلبان دارد، برای حفظ خود، به این کار، اقدام خواهد کرد.
باز می گفتند: به همین دلیل است که افرادی چون عسگر اولادی و علم الهدای سخن از فتنه گر نبودن موسوی و کروبی میزنند. می خواهند زمینه آزادی آنها را فراهم کنند تا با قرار گرفتن موسوی و کروبی در کنار خاتمی و هاشمی و با حمایت افرادی میانه رو از گروه اصولگرایان، کسانی مانند لاریجانی و هیات موتلفه و برخی روحانیون و سیاسیون جناحی قدرتمند پدید آید و اداره کشور را در دست بگیرد.
صحبتهای هاشمی رفسنجانی خطاب به استانداران اسبق و سابق، روشن می کنند که او در دیدار با خامنه ای، تشکیل چنین جناحی را با او در میان گذاشته است. فکر می کرده است او چاره ای جز قبول پیشنهاد ندارد. زیرا تنها و در تنگنا است. باوجود این، خامنه ای به او نه گفت. و او خود را ناگزیر کند با لحن اعتراض بگوید رهبری نظری دارد و نظر دیگران را قبول ندارد. به من هم اعتماد ندارد. باوجود این، در آخرین فرصت، رفت و بعنوان نامزد ریاست جمهوری، اسم نویسی کرد. همان روز گفتند از بیت تلفنی به او شد و او شتابان به وزارت کشور رفت و اسم نویسی کرد. اینطور تبلیغ شد که خامنه ای واقعیت را پذیرفته است و تشکیل چنان جناحی ممکن گشته است. موجی که می گویند برخاست، بخاطر ممکن شدن تشکیل این جناح بود. این امکان محتمل بود که همه آنهائی را به حرکت درآورد که فکر می کردند در این جناح جا و موقع خواهند داشت.
اما، در حقیقت، هاشمی رفسنجانی تصور کرد با نامزد شدن، خامنه ای را در برابر عمل انجام شده قرار می دهد و او ناگزیر می شود پیشنهاد او را بپذیرد. محاسبه او غلط از کار درآمد. باوجود این، او باخت نکرد. برد کرد. زیرا اگر رﮊیم برجا بماند وناگزیر از قبول واقعیت بشود، این جناح می تواند تشکیل شود. الا اینکه وقتی رﮊیم ناگزیر می شود، این مردم هستند که نقش پیدا می کنند و وارد عمل می شوند.
● این روزها وضعیت به گونه ای است که، بنابر مثل، سگ صاحبش را نمی شناسد. هاشمی رفسنجانی را ام الفساد خواندند و صلاحیت او را رد کردند. کسانی که تابع «رهبر» هستند گفتند موسوی و کروبی فنتنه جو نیستند. اما از این دو رفع حصر نشد و شرط نامزد شدن تبری از آنان و دیگر «اهل فتنه» و «منحرفین» گشت.
خامنه ای هم نمی دانست جانب حامیان 9 دی را بگیرد که با فریب 200 هزار نفر را به خیابانها آوردند و مدعی شدند که دهها میلیون نفر را در حمایت از رهبری به حرکت در می آورند و یا به واقعیت تن بدهد؟ سرانجام، انتخاب غلط را انجام داد. جز این نیز نمی تواند بکند. همه مستبدها، وقتی تنها می شوند و خود را در تنگنا می یابند، به جلو است که فرار می کنند. چرا که فکر می کنند اگر به راه حلی تن بدهند که به آنها پیشنهاد می شود، درجا، قدرت را از دست داده اند. پس، باید به جلو فرار کنند، بلکه زمان بسود آنها عمل کند.
● در واپسین هفته پیش از روز رأی گیری، خامنه ای و حزب سیاسی مسلح، تنها، در درون و حاشیه رﮊیم، با جبهه ای از مخالفان روبرو است. مردم از او متنفر هستند. هنوز بار احمدی نژاد و حکومت او را بر دوش دارد. نامزدهای 8 گانه او نتوانسته اند شخصیت و اعتباری کسب کنند، هریک انتخاب شوند، در همان حال که کارگزار او می شوند، باری هم بردوش او می شوند.
او راه آشتی را هم بسته است. در این وضعیت، اگر بخواهد موسوی و کروبی و زهرا رهنورد را از حصر خارج کند، هم آنها در موقعیتی نیستند که آشتی کنند و هم خامنه ای با مشکل روبرو خواهد شد. زیرا تا به حال از فتنه و فتنه گران سخن گفته است. برخی از نزدیکان او موسوی و کروبی و هاشمی را سران فتنه و بعضا ام الفساد می خوانند و مدعی هستند که حرکت اینان، بعد از کودتای انتخاباتی خرداد 88، چنان ضربه ای برنظام و انقلاب و رهبری وارد کرده است که مصداق مفسد فی الارض از نوع اشد هستند. کمترین مجازات آنها اعدام است. به سخنان حمید رسایی و مصباح یزدی و احمدی مقدم و… از سوئی و سخنان علم الهدی و عسگراولادی و باهنر و توکلی و…، از سوی دیگر، ما را از موقعیت ناجوری که خامنه ای درآنست، آگاه می کند. +توضیح این که مخالفان درون و حاشیه رﮊیم که می خواهند رﮊیم بماند و آنها که خواهان جانشین شدن آن با دولت حقوقمدار هستند، بکنار، موافقان او و ولایت مطلقه او دسته هائی شده اند که رودرروی یکدیگر قرار گرفته اند. رﮊیم چند پاره شده است: احمدی نژاد باند خود را دارد. هاشمی و برخی اصلاح طلبان و سنتی ها می خواهند جبهه ایجاد کنند. اگر هم نگذارند، گروه های نزدیک بهم هستند. در سپاه چند تمایل بوجود آمده اند. مصباح یزدی گروهی که از سرکوب و بحران های داخلی و خارجی ارتزاق می کنند، به دنبال سهم بیشتر از بخور و ببرها هستند. اصولگرایانی مانند رضایی و قالیباف و لاریجانی و… گروه های خود را دارند. حجتیه ایها که دستیار خامنه ای در خمینی زدائی بوده اند و هستند، موقعیت خویش را در رﮊیم تحکیم کردند. در حقیقت، ولایت مطلقه فقیه را این گروه ها اعمال می کنند. محور ولایت فقیه هم که نبود، چنین رﮊیمی از درون قابل اصلاح نمی شد.
انقلاب اسلامی: گزارش زیر، موقعیت خامنه ای را بازهم روشن تر می کند:
شماره ۸۳۰ ار ۲۷ خرداد تا ۹ تیر ۱۳۹۱