back to top
خانهنویسندگانعلی شفیعی; ریشه یابی روانی ـ اجتماعی جنبش انقلابی ۴۰۱ (...

علی شفیعی; ریشه یابی روانی ـ اجتماعی جنبش انقلابی ۴۰۱ ( بخش دوم )

 schafiei ali

در نوشته پیشین که متأسفانه چندین هفته از انتشار آن میگذرد، خاطرنشان کردم که در نوشته های بعدی به تاریخ جنبشهای مردمی ایران در طول صد و پنجاه سال گذشته رجوع خواهد شد تا از جنبه روانشناختی ریشه های روانی ـ اجتماعی جنبش انقلابی ۴۰۱ شناسائی گردد. 

در آن نوشته آمد که تحقیقات متعدد در روانشناسی اجتماعی ثابت میکنند، هر جنبش مردمی سه مرحله اوج گیری، افول، و گستردگی در تاریخ را دارد. گستردگی در تاریخ معنایش وارد حافظه تاریخی مردم شدن و برای نسل جوان کنونی و نسلهای آینده تجربه تاریخی گشتن در حقیقت استقرار، و بیش از همه استمرار مردمسالاری، در هر جامعه بشری تاریخ خاص خویش را دارد. این تاریخ حاصل تجاربی است که نسلهای پیشین در مبارزات خویش جهت دستیابی به مردمساری کرده اند و آن تجارب را به نسل های آینده انتقال میدهند

 حال نسل کنونی ایران این تجارب را سرمایه مبارزات خویش برای دستیابی به احقاق حقوق خویش، که همان استقرار و استمرار مردمسالاری در میهن خود است، میکند. بنابراین روند تاریخ دستیابی به دمکراسی در جوامع گوناگون بشری به جهت تجارب سیاسی و فرهنگی مختلف، متفاوت است. ولی هدف اصلی همه جنبشهای مردمی در همه جا و همیشه استقرار و استمرار مردمسالاری بمثابه آزاد و مستقل و رشد یاب زندگی کردن کل جامعه بوده و هست. 

 در نوشته پیشین به این مهم نیز اشاره شد که مرحله اوج گیری جنبش انقلابی بزرگترین بخش تأثیر گذار بر روانشناسی سیاسی مردم، خاصه نسل جوان کشور است. چرا که این اثر گذاری آغاز ایجاد تغییرات بزرگ در روانشناسی مبارزاتی این نسل گشته، در نتیجه سبب تحول ماهوی در چگونگی روابط سیاسی درون و برون مرزهای کشور میگردد. 

 در واقع در مرحله اوج گیری جنبش انقلابی مردم، روابط سیاسی درون و برون مرزهای کشور بشدت تکان میخورد و بر افکار عمومی مردم دیگر کشورهای منطقه و جهان نیز تأثیری عمیق، قوی و فوری بجای میگذارد. طوریکه نه تنها در روانشناسی زنان و مردان نوجوان و جوان کشور جنبش کننده امیدواری نسبت به دست گرفتن سرنوشت خود و جامعه خویش را بوجود میآورد، بلکه نوید امید به تغییرات بزرگ را در دیگران جوامع بشری تقویت میکند. 

 حال در نوشته کنونی به روانشناسی جنبشهای مردمی ایران در طول صد و پنجاه سال گذشته رجوع خواهد شد تا ریشه های روانی ـ اجتماعی جنبش انقلابی ۴۰۱ جهت دستیابی به مردمسالاری در پرتو اثر گذاری دیگر جنبشهای مردمی بر جنبش ۴۰۱ شناسائی گردد.  

 این امر نیز قابل ذکر است که تلاش این نوشته بر این مبنی قرار دارد که تاریخ روانشناختی جنبشهای مردمی صد و پنجاه ساله گذشته ایران را از منظر روانشناسی سیاسی مورد شناسائی قرار دهد. بهمین منظور در ابتدا ویژگیهای روانشناسی سیاسی مردم ایران در دو استبداد شاهی و ولایی در نزدیک به صد سال گذشته به اختصار بررسی میشوند.   

 ویژگیهای روانشناسی سیاسی مردم ایران در دو استبداد شاهی و ولایی: 

 روانشناسی سیاسی چون دانشی جامع interdisciplinar است، به موضوعات سیاسی گوناگونی که در جامعه استبداد زده وجود دارند و باعث ایجاد فشار روحی ـ روانی بر آحاد مردم، بیش از همه نسل جوان کشور، میشوند را از دید روانشناختی فردی و اجتماعی بررسی و توضیح میدهد. 

 در عمل کار روانشناسی سیاسی شناسایی ویژگیهای ظلم و ستم و حق کشی هایی است که دو رژیم شاهی و ولایی بر مردم ایران روا کردند و میکنند. چرا که این امور روانشناختی هستند که در طول تاریخ صد و پنجاه سال گذشته ایران باعث ایجاد چهار جنبش انقلابی، مشروطه، ملی شدن صنعت نفت، انقلاب سال ۵۷ و در زمان کنونی، جنبش انقلابی ۴۰۱ شده اند. 

 حال ویژگیهای روانشناختی که هر دو نظام استبدادی شاهی و ولایی به مردم ایران تحمیل میکنند به ترتیب اینها هستند: 

 ۱.  دشمن تراشی concept of the enemy  و تأثیر آن بر روانشناسی مردم ایران: 

 یکی از ویژگیهای بارز و چشمگیر هر نظام استبدادی، از جمله دو استبداد شاهی و ولایی در ایران صد سال گذشته، ساختن دشمن های عینی و ذهنی برای مردم ایران بوده و هست. کار این دشمن تراشی ها در بدو امر ترساندن مردم از دشمنان موهوم و سپس هر گونه انتقادی به ویرانگریهای استبداد را به این دشمنان نسبت دادن، در نتیجه توجیه تراشیدن برای سرکوب منتقدین نظام استبدادی بوده و هست.  

 در واقع ضامن بقای هر دو نظام استبدادی شاهی و ولایی نگاه داشتن روانشناسی شهروندان ایرانی در ترس و اضطراب و نگرانی مداوم از « هجوم دشمن » است. بعلاوه « عامل دشمن » بودن نسبت به هر گونه منتقدی، در نتیجه سرکوب در انواع اشکال گوناگون آن بوده و هست. 

 غالبا اینطور تصور میشود که هدف از دشمن تراشی های استبداد، بیش از همه ساختن توجیه برای ضرورت وجود خویش است. ولی این تنها بهانه بی پایه و اساس او نیست، بلکه بیش از هر چیز دیگری، هدف اصلی دشمن تراشی های استبداد از میان بردن آزادیهای فردی و اجتماعی شهروندان ایرانی، خاصه آزادیهای سیاسی هستند که از آزادی بیان و اجتماعات شروع میشوند تا  ایجاد تشکیلات سیاسی، رسانه های گروهی و هرگونه ساخته سیاسی ـ اجتماعی مدنی جهت ارتباط جانبداران مردمسالاری با افکار عمومی مردم است. 

 استبداد تلاش میکند این ساخته های مدنی غیر دولتی را به بهانه وجود دشمن تحت سیطره دولت استبدادی درآورده و آنها را بشدت سانسور و سرکوب کند.  

 در واقع هر دو استبداد شاهی و ولایی با دستاویز کردن « حفظ امنیت  در درون و بیرون مرزهای ایران » حقوق پنجگانه شهروندان ایرانی که ـ مهمترین آنها حق مشارکت در اداره امور سیاسی وطن خویش است ـ را با توجیه دست نشانده  و « عامل دشمن » بودن، از میان ببرند. 

 این امر که هر دو استبداد شاهی و ولایی خویشتن را « قهرمان برقراری امنیت و ثبات » در درون و برون مرزهای کشور ایران تبلیغ میکردند و میکنند، دروغ و فریب بزرگی است که هر دو نظام استبدادی جهت توجیه اعمال خشونت و جنایت علیه منتقدین خویش، بکار میبرند. 

 بخصوص دشمن تراشی در بیرون مرزهای ایران، توجیه گر برپایی و ادامه جنگهای ویرانگر در منطقه میگردد تا بدینوسیله روانشناسی مردم ایران را « در حالت جنگی و آماده باش بودن » دائمی قرار دهند. 

 علاوه بر اینها استبداد بکمک دشمن تراشی های خویش در درون جامعه ایران انواع برخوردهای خصمانه مسلحانه و غیر مسلحانه، و ستیز ها و دشمنی ها سیاسی را در میان گروهها و سازمانهای سیاسی که خود ساخته و سازماندهی کرده است ( خودیها » علیه اکثریت بزرگی از مردم ایران ( غیر خودیها ) بکار میبرد. و کار اصلی دستگاههای تبلیغاتی او نیز رواج خصومتها و دشمنی ها که خود آنها را بطور مصنوعی ایجاد میکند، است. 

 در حقیقت هدف روانشناختی ساختن انواع گوناگون دشمن ها، ایجاد احساس ناامنی عمومی در همه زمینه های اجتماعی نزد مردم ایران است. این ناامنی ها سبب میشوند که فشار روحی و روانی بر مردم روز افزون گردند و آنها را دچار حالت روانی بیچارگی و درماندگی و یافتن پناهگاهی جهت کاستن از این فشارها کند. و چون پناهگاه و پناه دهنده ای غیر از خود استبداد حاکم در درون ایران وجود ندارد، غالب افراد جامعه بر اثر ناچاری در درون خویش با رژیم استبدادی آشتی میکنند. این آشتی که با تراشیدن توجیه های بی اساس برای خویش، صورت میگیرد، در حقیقت تسلیم استبداد  

شدن و روزگار سیاه خویش را تحت حاکمیت او همچنان ادامه دادن، میسر میشود.    

 اینگونه آشتی کردن ها در اثر پذیرفتن ترسهای موهومی است که زندگی آحاد مردم ایران را دچار پریشانی و بی ثباتی مزمن میکند. این حالات روحی ـ روانی در دراز مدت هر انسانی را مبتلا به بی تفاوتی های سیاسی و اجتماعی درد آوری میکند و سبب میگردد رژیم استبدادی از طریق این بی تفاوتی ها قادر به ادامه حیات گردد.  

 یگر از اهداف روانشناختی ساختن انواع دشمنان مرئی و نامرئی در درون و بیرون مرزهای کشور و نسبت دادن همکاری مخالفین سیاسی رژیم به قدرتهای خارجی « دشمن » سبب میگردد که استبداد بکمک رواج اینگونه تبلیغات دروغ، روانشناسی کینه توزی و خصومت با دیگر افراد و گروههای « غیر خودی » را به جانبداران خویش تلقین و آنان را تشویق به آزار و اذیت هموطن خویش بر انگیخته و توجیه کند.  

 ۲. روانشناسی ایجاد برخورد و خصومتهای  سیاسی conflict  political در درون و برون جامعه ایران: 

 از جنبه روانشناسی سیاسی ایجاد پر شمار خصومتها و برخوردهای سیاسی در درون جامعه ایران که توسط هر دو استبداد شاهی و ولایی صورت میگیرند، ناشی از ساختن دشمن که در بالا توضیح داده شد، هستند. 

در حقیقت مستبدین نه تنها درون و بیرون مرزهای کشور ایران را تبدیل به میدان جنگهای بی پایان میکنند، بلکه روانشناسی مردم ایران را نیز مبتلا به برخوردها و خصومتهای کاهنده و فرصت سوز بی فرجام میکنند.  

 هدف از ایجاد این برخوردها و ستیز های ویرانگر که منشأ آنها غالبا مصنوعی و غیر واقعی است و تنها بکمک تبلیغات دروغ رژیم استبدادی ایجاد و دامن زده میشود، مستولی شدن احساس ناامنی و ترس بر اذهان عمومی کل جامعه ایرانی است. 

 از جنبه روانشناسی داشتن احساس ناامنی و ترس، آنهم بطور مداوم، روح و روان انسان را نه تنها ذلیل و دچار کزکردگی میکند، بلکه افراد را در یأس و ترس دائمی نگاه میدارد. بهمین دلیل نیز تلاش هر دو استبداد شاهی و ولایی این بود و هست که تا جائیکه برایشان امکان دارد، با ایجاد این روانشناسی ویرانگر همه نیروهای محرکه و محرکه ساز سیاسی و اجتماعی ایرانی را نا امید از تغییرات بزرگ بسوی مردمسالاری و بهبود وضعیت وطن خویش کنند. 

 چون آشتی و دوستی شهروندان ایرانی آنها را در برخورد با مشکلات و مصائب فردی و اجتماعی استوار و پایدار نگاه میدارد، علاوه بر آن توان همبستگی آنان در حل مشکلات فردی خود و جامعه خویش را چندین و چند برابر میکند، دیگر جایی برای حاکمیت استبداد که ناشی از ایجاد بیچارگی و درماندگی است، باقی نمی ماند.  

 در حقیقت روانشناسی اتحاد و دوستی همیشه بر اساس اصول و ارزشهای مشترک جهان شمول کاملا مشخص و روشن صورت میگیرند. این اصول و ارزشها همگی در اساس بیانگر حقوق پنجگانه انسان هستند. و چون زور و استبداد با این حقوق و اصول و ارزشهای متکی به آنها سر آشتی و سازگاری ندارند، برخوردها و خصومتهای سیاسی و اجتماعی را در درون جامعه ایرانی هم القا و هم تشدید میکند. با اینکار قادر میگردد، انزوای سیاسی را به اکثریت بزرگی از مردم ایران تحمیل کند. 

 ۳. هر دو استبداد شاهی و ولایی « انزوای سیاسی » politische Isolation را به مردم ایران تحمیل میکنند: 

 در اثر دشمن تراشی و ایجاد برخوردهای خصومت آمیز سیاسی، که با اعمال زور و خشونت و جنایت همراه هستند، استبداد قادر میگردد، اکثریت بسیار بزرگی از مردم ایران را از حضور در صحنه سیاسی میهن خویش محروم و از جنبه مشارکت سیاسی منزوی کند. 

 در عمل هر دو استبداد شاهی و ولایی با حذف رقبا و حریفان سیاسی خویش از سپهر سیاست کشور ایران، انزوای سیاسی را به کل مردم ایران تحمیل میکنند. با اینکار بیش از همه روشنفکران و ایرانیان صاحب دانش و تخصص و اخلاق را از جامعه خودشان، خاصه از صحنه سیاسی ایران، طرد و منزوی میکنند. 

با دست زدن به این خیانت و جنایت بزرگ در حق ملت ایران، تا جائیکه برایشان امکان دارد، مانع از آن میگردد، نوجوانان و جوانان جامعه ایرانی با شخصیتهای سیاسی صاحب دانش و اخلاق آشنائی و ارتباط سیاسی و عقیدتی برقرار کنند. 

 این امر باعث میگردد که صحنه سیاسی کشور ایران در هر دو دوره زمامداری رژیم پهلوی و ولایی فاقد حتی یک سیاستمدار صاحب اخلاق و دانش باشد. چرا که صاحبان علم و اخلاق سیاسی نه تنها از سیاست و اداره امور کشور میهن خویش دور، و در انزوا قرار میگیرند، بلکه تعدادی از آنان بدست استبداد یا به هلاکت میرسند و یا سالها زندگی خویش را در زندان سپری میکنند و یا از وطن خویش رانده و در غربت مجبور به زندگی کردن میشوند. 

 با اینگونه رفتار دد منشانه هر دو رژیم استبدادی شاهی و ولایی تعلیم و تربیت سیاسی مردمسالار را برای نو جوانان و جوانان ایرانی ممنوع و غیر قابل دسترسی می گردانند. این امر سبب میگردد که روانشناسی نبودن و نداشتن راه حل درست و واقعی برای مسائل و مشکلات کشور ایران بر اذهان عمومی مستولی گردد. 

این روانشناسی همانند باور به ناتوانی خویش و هموطنان خود، سبب ساز پرشمار مشکلات روحی و روانی و بی تفاوتی مزمن نسبت به یافتن راه حلهای مناسب برای مشکلات میهن خویش، بسی ویرانگر و بدور از واقعیت است. 

 در نوشته بعدی به دیگر ویژگیهای روانشناختی مردم ایران تحت حاکمیت هر دو نظام استبدادی شاهی و ولایی خواهم پرداخت. 

 

 

 

اخبار مرتبط

دیدگاه خود را بنویسید

لطفا دیدگاه خود را وارد کنید
لطفا نام خود را اینجا وارد کنید