در این نوشته تلاش اینست اثربخشی تصور از زمان گذشته، حال و آینده بر رشد انسان و ساختارهای انسانی از جنبه روانشناسی مورد شناسائی قرار گیرد. فرضیه اصلی اینست که برداشت هر فردی از زمان، درک و فهم گسترده تری در مورد رشد انسان و هر ساختار انسانی دیگری را به ما عرضه میکند.
کوشش اینست که با مراجعه به کار بسیار با اهمیت فیلسوف شهیر آلمانی، مارتین هایدگر Martin Heidegger، تحت نام « هستی و زمان » ( آلمانی Sein und Zeit، انگلیسی Being and Time ) که در سال ۱۹۲۷ انتشار یافته است، تفاوت میان درک انسانها از زمان و ربط مستقیم آن با رشد آنها از جنبه روانشناسی مورد شناسائی قرار گیرد. در واقع این امر به اثبات رسد که درک و برداشت هر انسانی از زمان تعیین کننده رشد و یا عدم رشد او در زمینه های گوناگون زندگی اجتماعی است.
هایدگر در کتاب فوق درک انسانها از زمان را سه نوع میداند:
الف. درک زمان فیزیکی،
ب. درک زمان ریاضی و
ج. درک زمان روانشناختی.
الف. درک زمان فیزیکی از طریق تغییرات فیزیولوژیکی که در تن هر موجود زنده ای در اثر زمان بوجود میآید، صورت میگیرد. بدین معنی که از جنبه فیزیولوژیکی میان زمان طفولیت و کودکی، نوجوانی و جوانی تا پیری و کهولت سن تغییرات عمده ای در ارگانیسم و شکل و قیافه هر موجود زنده ای پدیدار میگردد.
ب. درک زمان ریاضی بوسیله شمارش سالهای عمر و جمع کردن آنها با یکدیگر برداشت دیگری از زمان زندگی هر زینده ای است. و
ج. درک زمان روانشناختی ـ که موضوع اصلی این نوشته است ـ از راه حفاظت و پاسداری از زمانی صورت میگیرد که در طول عمر هر انسانی در اختیار او قرار دارد و تنها او، و نه دیگری، صاحب آن است. از جنبه روانشناسی این برداشت از زمان بسیار با اهمیت است. زیرا که با حفاظت از آزادی و استقلال ـ که زمینه ساز رشد شخصیت و هویت شخصی و اجتماعی هر انسانی است، رابطه ای مستقیم دارد.
با مثالی درک از زمان روانشناسی را بیشتر توضیح دهم:
دورهای گوناگون زندگی هر انسانی، از دوره های کودکی، نوجوانی و جوانی، دوران بلوغ فکری، میان سالگی، و کهولت سن تا هنگام مرگ پیوستگی رشد یابنده ای وجود دارد.
حال از جنبه درک زمان روانشناسی هیچکدام از این دوره های زمانی با یکدیگر یکی نیستند و هیچگونه یگانگی با یکدیگر ندارند. یعنی هر کدام از این دوره ها قابل مقایسه با یکدیگر، یعنی دیگر دوره ها نیستند. برای مثال یک روز دوران جوانی و نوجوانی ما با یک روز دوران بلوغ فکری و یا کهولت سن و پیری ما شبیه بهم نیستند. چرا که از نظر کیفیت غیر قابل مقایسه هستند. بدین معنی که روانشناسی ما در هر کدام از این دوره ها کیفیت خاص خویش را دارد. این کیفیت ها بطور مداوم با یکدیگر جمع میشوند و مجموعه ای دارای یک کیفیت خاص را در هر دوره از زندگی ما میسازند.
عین همین مثال را میتوان در مورد طول عمر دیگر بنیاد های اجتماعی از جمله خانواده، و یا هر سازمان سیاسی ـ اجتماعی دیگری نیز زد. برای مثال اگر ما دوره های گوناگون یک خانواده و یا یک سازمان سیاسی و اجتماعی را در نظر بگیریم، هیچکدام از این دوره ها که پشت سر گذارده، از نظر کیفیت قابل مقایسه با یکدیگر نیستند. بدین معنی که روانشناسی یکایک اعضاء خانواده و یا بنیاد و سازمان اجتماعی در هر کدام از این دوره ها کیفیت خاص خویش را دارد. علاوه بر آنکه این کیفیت ها بطور مداوم با یکدیگر جمع میشوند و مجموعه ای دارای یک کیفیت خاص را میسازند.
حال بر گردیم به نظرات هایدگر در کتاب « هستی و زمان » او:
هایدگر معتقد است هستی و یا زندگی هر زینده ای را نمیتوان بدون در نظر گرفتن زمان و درک از زمان اصلاً تعریف کرد. به زبان ساده تر هستی هر کدام از ما انسانها مدت زمانی است که ما زندگی می کنیم و زینده هستیم.
حال نکته بسیار مهمی که هایدگر بیان میکند، اینست: اکثریت بزرگی از انسانها اختیار زمان زندگی خویش، یعنی هستی خود را ندارند. چرا که زمان زندگی آنان را نه خود آنان بلکه دیگران، بیش از همه ساختاری سیاسی و اجتماعی حاکم بر جامعه شان، برایشان تعیین میکنند. او این اکثریت بزرگ را عوام مینامد.
به زبان هایدگر، عوام کسانی هستند که مختار بر زمان زندگی خویش نیستند. چرا که به اهمیت آن واقف نیستند. بنابر نوشته او، عوام در نظامهای سیاسی ـ اجتماعی که زندگی میکنند، « آنطور فکر میکنند، که باید فکر کنند، آنطور احساس میکنند که بایستی احساس کنند و آنگونه عمل میکنند که باید عمل و رفتار کنند. اینطور میتوان گفت که عوام زمان روانشناسی خویش را به زمان فیزیکی و ریاضی تبدیل میکنند. بدین معنی که هر لحظه و زمان زندگی شبیه یکدیگر است. آنان بطور کلی در زمان حال زندگی میکنند، غرق در زمان حال و مجذوب و مسحور تمامی هیجانات و جذابیت های موجود در زمان کنونی هستند. زیرا رابطه زمان گذشته با حال و حال با آینده برای آنان تماماً ابهام آمیز است. » ( ۱ )
هایدگر در بخش دیگری از کتاب خویش تاکید میکند که ما باید نسبت به زمان روانشناسی خودمان واقف گردیم. « وقوف بر زمان روانشناسی مستلزم ساختن خودی مستقل و آزاد، یعنی خودی واقعی برای خویش است. ما بایستی در راه کشف خود خویش باشیم. زمانی که در اختیار داریم را در مسیر شناختن و یافتن خود، و خود شدن بکار بریم. البته این امر نیاز به رها شدن از زندگی روزمرگی دارد. رها گشتن از زندگی روزمر گی به ما کمک میکند، حالات روحی ـ روانی ( آلمانی Stimmung، انگلیسی mood ) خودمان را درک کنیم. » ( ۲ )
حال بنابر نظر فلسفی هایدگر، حالات روحی ـ روانی شکلی از نگرش انسان نسبت به جهان و زندگی است و آنرا به ما نشان میدهد. در یکی این حالات، نداشتن ترس نقش عمده ای را ایفا میکند. چون ترس سبب میشود که ما به خیل عوام بپیوندیم. اگر از ترس رها شدیم، قادر خواهیم گشت، خود شویم. و خود واقعی خویش را بنا کنیم.
بنابر نظر هایدگر، ترس باعث « از میان رفتن آزادی » و « انحراف انسان از جامعیت خویش، در شکل باز نگاه داشته شدن در هیچی و پوچی میگردد. »
هایدگر بسیار گویا در مورد از دست دادن آزادی شخصی دارد. او مینویسد:
» هر کس شهامت نترسیدن را داشت، خواهد دید که او در اساسی ترین سئوال هستی تنها است. حال برعکس، هر کس همراه با جماعت فکر کرد، برای همیشه در اشکال و ظواهر فریبنده و پیش قضاوتی های غلط، سرگردان می ماند. » ( ۳ )
حال این « اساسی ترین سئوال زندگی » چیست؟
از دید نویسنده این سطور، اساسی ترین سئوال زندگی، یافتن هویت مستقل و آزاد فردی و اجتماعی است که در زبان هایدگر در « خود شدن و خود بودن و خود ماندن » بیان میشود.
هایدگر برای درک زمان روانشناسی در محدوده « خود شدن و خود بودن و خود ماندن » وجود انسان را مملو از « نگر انی » ( آلمانی Sorge، انگلیسی ٌworries ) میداند.
البته منظور هایدگر از « نگرانی » دچار ترس فلج کننده و بیچارگی و درماندگی نیست، بلکه از دید او، « نگرانی باعث دادن جهت و هدف به زندگی میشود. بدین معنی که انسان را تماماً متوجه آینده میکند. انسان نگران همیشه فراتر از خود خویش اندیشه و عمل میکند. تمامی وجود او در ریختن برنامه ها، ساختن طرحهای نو، داشتن آمال و آرزوها و البته انواع نگرانی ها برای آتیه خلاصه میشود. » ( ۴ )
از جنبه روانشناسی تفاوت میان ترس و نگرانی اینست که اولی فضای اندیشیده و عمل انسان را مسدود میکند. چرا که ترس انسان را فلج و بیچاره میکند. در حالیکه دومی یعنی نگرانی، سبب میگردد که انسان بفکر پیدا کردن راه حل برای رفع نگرانی خویش در آینده گردد. برای آینده خود و جامعه خویش طرحهای نو و بدیع ریزد.
از نظر هایدگر بعد زمان آینده برای سلامت روانشناسی انسان اهمیت بسیار زیادی دارد. چرا که » انسان تنها از آینده ای که برای خود طراحی می کند و می سازد، میتواند وضعیت حال و گذشته خویش را بیشتر و بهتر درک کند. با درک بیشتر و بهتر گذشته و حال است که ما مهیا برای ساختن آینده میگردیم. و این در زمان حال است که انسان آزاد و مستقل فضای اندیشه و عمل پیدا میکند. « ( ۵ )
چرا که گذشته ما در گذشته تعیین و سپری شده است. گذشته به مقدار بسیار زیادی بر حال ما تسلط دارد. ولی در حال حاضر برای ساختن آینده, ما باز هستیم، و فضای اندیشیدن و عمل کردن داریم. در اینصورت از طریق کمتر و یا بیشتر ریختن « طرح های آزاد » برای خودمان، میتوانیم هم به گذشته و هم زمان حال خویش معنای در خوری بدهیم. در آینده قابل طراحی شدن است که زندگی ما معنی پیدا میکند. از دید هایدگر دادن معنی به هستی و زندگی خویش تنها از طریق طراحی برای آینده ممکن میگردد.
در نوشته بعدی به اثربخشی ابعاد زمان بر روانشناسی انسان خواهم پرداخت
منابع و مأخذ ها:
( ۱ )
Martin Heidegger: Sein und Zeit. 19. Auflage. Niemeyer, Tübingen 2006, S. 48
( ۲ ) همان منبع بالا صفحه ۱۳۴ ببعد
( ۳ ) همانجا صفحه ۱۴۴
( ۴ ) همانجا صفحه ۲۲۴
( ۵ ) همانجا صفحه ۲۳۸