دو سال از در گذشت زنده یاد بنی صدر می گذرد. با اجازه حضار محترم علاقه دارم در سالگرد یادبودش دیدگاه و نگرش خودم را در مورد او بیان نمایم.
برای من زنده یاد بنی صدر یک استاد و آموزگار بود که درس های بسیاری از او آموختم.
آموزگاری خستگی ناپذیر، امید دهنده و امیدوار به آینده ملت ایران. آموزگاری مردم دوست که عاشق مردم ایران بود. آموزگاری که در حرف و عمل به آزادی و بیان آزادی و عدالت باورمند و پایبند بود و در راه استقلال و آزادی و عدالت تلاشی مستمر و خستگی ناپذیر و غیر قابل تصور داشت. آموزگاری که درس حقوندی و حقوق مداری می داد. چون معتقد بود حقوق مداری و عمل به حقوق پیش شرط رسیدن و پیش زمینه برپایی یک جامعه آزاد و دمکراتیک است. بدین خاطر مرتب مردم را دعوت به عمل به حق و حقوق می کرد. ابوالحسن بنی صدر معتقد بود با تنظیم روابط بر حقوق است که ملت می تواند به یک جامعه حقوق مدار از شهروندان صاحب حق و حقوق برسد.
به جرات می توانم بگویم سیر تحول اندیشه بنی صدر و عصاره فلسفه سیاسی، اجتماعی این متفکر را در کتاب حقوق پننچ گانه باید یافت.
بیان خمینی در نولوشاتو که در انقلاب ۱۳۵۷ گل را بر گلوله پیروز نمود و مورد مقبولیت افکار عمومی ایران و جهان قرار گرفت تبلور اندیشه و تفکر ابوالحسن بنی صدر بود. به دین دلیل فقط او و یارانش در ایران به آنها عمل نمودند. لازمه بیان پاریس آلترناتیوی دمکراتیک و آزاد اندیش بود که متأسفانه آلترناتیو رژیم سلطنت شاهنشاهی عین خود شاه زورپرست و اقتدارگرا بودند و اندیشه ای بجز کسب قدرت سیاسی نداشتند.
زنده یاد بنی صدر، بی اشتباه و معصوم نبود. بطور دائم مثل بسیاری از اندیشمندان جهان اشتباهات خود را نقد می کرد و از خود انتقاد می نمود. از او میراث های مختلفی بجا مانده است. مثل پایه گذاری بحث آزاد در داخل ایران و خارج از ایران، تعریف و درک بی مانندش از قدرت و اندیشه اش در باب بیان آزادی. تئوری اش در مورد موازنه عدمی یا منفی.
اما براین باورم که اندیشه او در باب حقوق پنجگانه اصلی ترین میراث او برای ایرانیان و جهانیان می باشد.
شادروان بنی صدر بعد از دکتر محمد مصدق، دومین اندیشمند سیاسی بود که مدام مردم را به حق حاکمیت خود فرا می خواند و چون مقتدایش ملت ایران را صاحبان اصلی مملکت و حاکمیت می دانست و بر اصل موازنه منفی عمل می کرد.
او سیاست بدون اخلاق و معیارهای اخلاقی را نشانه زور پرستی و قدرت پرستی می دانست. او براین باور بود که سیاست برای رهائی جامعه و افراد جامعه از قدرت و روابط قدرت و آزادی آحاد ملت از قدرت استبدادی و سلطه گر می باشد. او همواره می گفت انقلاب اول در ذهنیت شکل می گیرد.
اعتقاد او به اصل دفاع از حقوق و کرامت و منزلت انسانی چنان بالا بود که در بعد از انقلاب از نادر شخصیت های سیاسی معتقد به حقوق بشر بود و از حقوق همه شهروندان ایرانی حتی از بلندپایگان ارتش شاهنشاهی و مقامات رژیم سلطنتی بی قید و شرط حمایت می کرد. آری همان زمانی که همه خواهان اعدام و کشتار مقامات و سران رژیم گذشته بودند او با این اعمال مخالفت جدی می نمود.
بطوری که خلخالی در جلد اول خاطرات خود می گوید: بنی صدر چنان با اعدام ها مخالف بود که می گفت: خلخالی قاطع نیست، قاتل است.
علیرغم وعده های خوش خمینی به زنده یاد بنی صدر، او در مقابل زورپرستی و بنیاد فکری استبدادی خمینی و شرکا ایستاد و خود را به قدرت و هیچ قدرتی نفروخت. او اولین مقام و صاحب منصب سیاسی در ایران است که عطای قدرت را به لقایش بخشید.
در زمانی که آقای خمینی در خرداد ۶۰ به او پیغام داد که اگر به خواسته هایم عمل کنی و در اعمال ارگانهای استبدادی دخالت نورزید و سکوت کنی، همه چیز بر وفق مرادت جلو خواهد رفت. اما بنی صدر به او پاسخ داد که من ریاست جمهوری را برای دفاع از حقوق و منزلت انسانی مردمی محروم از استقلال و آزادی بعهده گرفتم. گمان میرفت با قبول ریاست جمهوری بتوانم کاری انجام دهم که مردم از استقلال خویش دفاع کنند. اینک که قصد گرفتن آزادی را دارید ریاست جمهوری و فرماندهی کل قوا به چه کار من میآید؟
اما متأسفانه در جو سانسور و خودسانسوری درونمرز و برونمرز شادروان بنی صدر مورد سانسور تنگ نظران کوته بین و سکتاریسم قرار گرفت. شاید هم او و اندیشه هایش از سر ما زیاد بودند. اشاره ام تنها به سیاسیون و قلمرو سیاسی نیست بلکه به تفکر فرهنگی و ساختار ذهنی مان هم است که با اندیش ورزی و اندیشیدن و اندیشمندان سر سازش ندارند. فکر نکنیم ابوالحسن بنی صدر فقط مورد سانسور حکومت اسلامی و حکومتگران قرار می گرفت و آنان با او سر دشمنی داشتند، بلکه بسیاری از قلم بدستان و نخبگان قدرتمدار و تنگ نظر سیاسی در سانسور افکار و اندیشه هایش و دروغ بستن به او دست کمی از حکومتگران دون صفت و بی سواد جمهوری اسلامی نداشته و ندارند.
شادروان بنی صدر با اندیشه هایش مانا و زنده واقعی است. وجود او در پهنه سیاسی ایران یک حادثه بود که بنیاد های فکری و ذهنی ما را به چالش کشید و به ما آموخت که بدون استقلال و آزادی و عمل به حقوق نمی توان به آزادی و دمکراسی و حقوق بشر پایبند بود و جامعه ای دمکراتیک از شهروندان صاحب حق وحقوق برپا نمود.
یادش گرامی و روانش شاد باد