در 3 ﮊوئیه 2013، لوموند تحلیلی را به قلم محمد رضا جلیلی و تیری کلنر انتشار داده است. این دو بر این نظر هستند که با توجه به این واقعیت که در «انتخابات» ریاست جمهوری ایران، مردم ایران خواست عمیق خویش را به تغییر بمعنای آزادی و عدالت بیشتر و وضعیت اقتصادی بهتر و زیست در صلح با بقیت دنیا اظهار کرده اند، خامنه ای یکی از انتخاب را پیش رو دارد: اتخاذ سیاستی که با خواست مردم ایران خوانائی داشته باشد و یا بقا بر سیاست پیشین:
● در جریان نخستین کنفرانس مطبوعاتی، روحانی در باره درک خود از گفتگوهای آینده، علائم ارائه کرد. در آنچه به محتوای مربوط می شود، مواضع ایران همان می ماند که بود. چنانکه او گفت: «زمان تقاضای غرب مبنی بر متوقف کردن غنی سازی اورانیوم سرآمده است». اما ایران می پذیرد که فعالیتهای اتمی خود را بیش از پیش شفاف کند و با طرفهای خود، اعتماد مشترک پدید آورد. این سیاست، از دید روحانی، «تفاهم جدید با دنیا» است و او خواستار به اجرا گذاشتن این سیاست است.
● عامل مهم دیگر ظرافت دیپلماتیک است که روحانی، بهنگامی که طرف گفتگو با غرب بود، بکار می برد. آن ظرافت را که با رفتار جلیلی مقایسه کنیم، تباین را آشکار می بینیم. سعید جلیلی مثل یک آدم دستگاه بدون فره عمل می کرد که گفتگو را با تبلیغ سیاسی در می آمیخت. البته محتمل اینست که گفتگوهای آینده بطور مستقیم میان نمایندگان کشورهای 5+1 و روحانی انجام نگیرند اما بدون شک توسط رئیس جمهور روحانی سامان دهی خواهد شد. بخلاف احمدی نژاد که چنین نمی کرد.
● رهبر جمهوری اسلامی یکی از دو انتخاب را دارد:
1 – روحانی که هم از محتوای پرونده اتمی نیک آگاه است و هم معیارها دیپلماتیک را می شناسد، می تواند در جو سالمی، گفتگوها را از سر بگیرد. اما خواست و آمادگی او به تنهائی کفایت نمی کند. رهبر است که نقش تعیین کننده دارد و می تواند کار او را آسان کند و یا نکند. آیا او درک کرده است که در جریان انتخابات ریاست جمهوری، مردم ایران خواست عمیق خویش را به تغییر، به آزادی و عدالت و صلح و عادی کردن روابط با تمامی دنیا اظهار کرده اند؟ اگر پاسخ آری باشد، او باید، در مورد گفتگو با کشورهای 5+1 نرمش و حسن نیت نشان دهد. آیا او این شجاعت را دارد که این سمت و سو را در پیش بگیرد و یا همچنان در محدوده ایدئولوﮊیکی می ماند که ساخته و در آنست؟
2 – باتوجه به مشی سیاسی علی خامنه ای در طول 24 سال حکومت بلامنازع خویش، مشکل می توان تصور کرد او تصمیم بگیرد درجا دیدگاه خود را نسبت به مسئله اتمی، به صرف تصدی امور از سوی یک رئیس جمهوری جدید که او را می شناسد و برایش ارج قائل است، تغییر بدهد. در حقیقت، او یکی از دو رویه را می باید در پیش بگیرد: یک با استفاده از سیمای و زبان نرم روحانی، به گفتگوهای بی پایان ادامه دهد بدان قصد که زمان بدست آورد و یا با بیان و سیاست معمولی ببرد و همچون خمینی در 1988، عمل کند. در آن زمان، او از رفتن به بیت المقدس از راه کربلا چشم پوشید و در جنگ ایران و عراق، آتش بس را پذیرفت. در آن زمان، غریزه حفظ حیات نظام بر تمامی ملاحظات ایدئولوﮊیک فائق آمد.
احتمال دارد که، در صورت ضرورت، خامنه ای نیز همان کار را بکند. اما این اطمینان وجود ندارد که در اوضاع و احوال کنونی، او حیات رﮊیم خود را در خطر می بیند. خارق عادت این که انتخاب روحانی برد برد است. از سوئی مردم نامزدی را برگزیده اند که مواضعش با خواست عمیق تغییرشان خوانائی بیشتر دارد و از سوی دیگر، رﮊیم در همان حال که مسئولیت مستقیم خود را در شکست دو دوره ریاست جمهوری احمدی نژاد بدست فراموشی می سپارد، از رهگذر این انتخابات، اعتبار بدست آورده است. اینطور بنظر می رسد که وضعیت کنونی مطلوب رﮊیم ایران است.
انقلاب اسلامی: بدین سان، در امریکا نیز گروه های فشار، همانند آنها که در درون رﮊیم ولایت مطلقه فقیه هستند و عمل می کنند، وجود دارند. این دو دسته از یکدیگر ارتزاق می کنند. خطر آنها در ایران بزرگ تر است بخاطر این که نه نمایندگان جمهور مردم، که شخصی با ادعای ولایت مطلقه، در معرض فشارهای نا همسو است. خطر بازهم بزرگ تر می شود وقتی رﮊیم ولایت مطلقه فقیه از اسلام خالی و آن را وسیله توجیه بکار بردن زور می کند. ایران و مصر هم اکنون با رﮊیمهائی روبرو هستند که به دین در قدرتمداری و بکار بردن زور نقش داده اند.
انقلاب اسلامی در هجرت شماره ۸۳۲ از ۲۴ تیر تا ۸ مرداد