back to top

روزنامه نگاری

 پاسخ‌ به پرسشهای ایرانیان ahb1 kopia

 از ابوالحسن بنی‌صدر

 

پرسشها:

     ظرف ماه‌های پس از نمایش انتخابات ریاست جمهوری، شاهد آن بوده‌ایم که برخی روزنامه نگاران در ایران، وظیفه حرفه‌ای خود یعنی نقد و پرسشگری از حاکمان را رها کرده و ستایشگر قدرت شده‌اند، این اتفاق دراماتیک، نشانه‌ای از چالش بزرگی است که پیش روی آزادی خواهان حقیقی قراردارد و پرسشی مهم را در برابر آنها قرار میدهد:

   شهروندان آزادی‌خواهی که سال‌ها مبارزه می‌کنند و درنهایت، ممکن است با تشکیل دولت لائیک و حقوقمدار، نماینده‌هایی را از میان خود به سمت‌هایی چون ریاست جمهوری و غیره برسانند، باید چه رابطه‌ای با این نمایندگان که طبعا تا زمانی که دموکراسی غیر مستقیم برقراراست، در«قدرت» قرار دارند برقرار کنند؟ با توجه به این‌که شهروندان احتمالا نسبت به منتخبین خود دارای عواطفی هستند واز طرفی هم منتخب‌هاشان با انتقاد‌های مخالفین مواجه می‌شوند، چه راهی وجود دارد که این شهروندان آزادی خواه به توجیه گران زور تبدیل نشوند و، درعین‌حال، این رفتار غیر منطقی را نیز نداشته باشند که بلافاصله پس از انتخاب افرادی برای مدیریت کشور، تبدیل به مخالفین آنها و مدیریت شان گردند بی‌آنکه از آنها عهد شکنی‌ای دیده باشند؟

 

٭پاسخ‌ پرسش‌اول در باره روزنامه‌نگار و روش کار او:

1 – روزنامه نگاری چگونه کاری است؟ پاسخ این‌است:

1.1. کار یک وسیله ارتباط جمعی، حتی وقتی ارگان یک سازمان سیاسی و مرام آن‌است، برقرار کردن جریان آزاد اندیشه‌ها و اطلاع‌ها است. در کار، روزنامه نگار می‌باید بی‌طرف باشد. برای مثال، رویه‌ای را که حکومت روحانی در پیش گرفته‌است، نخست همان‌که هست، بی‌‌کاست و افزود، به اطلاع جمهور مردم برساند. سپس، نقدها را، باز بی کاست و افزود و بدون سانسور، به سمع مردم برساند. کار سخت پراهمیت روزنامه نگار برقرار کردن رابطه مستقیم مردم با واقعیت است. مردم نباید ازدید روزنامه نگار در واقعیت بنگرند. بلکه می‌باید واقعیت، همان‌که هست، در معرض دید آنها قرار بگیرد. هرگاه روزنامه نگار واقعیت راسانسور نکند و یا با دخالت دادن طرز فکر خود، آن را جز آن‌که هست نکند، کاری بس تعیین‌کننده را به انجام رسانده‌است.

     اما در جهان ما، خاصه در کشور استبداد زده ما، روزنامه نگار، واقعیت را آن‌سان که هست به اطلاع جمهور مردم نمی‌رساند، آن‌را، چنان می‌گرداند ‌که دلخواه قدرت است و این  غیر واقعیت را به جای واقعیت، به خورد مردم می‌دهد. ستایشگری، در مقایسه با این خطای بزرگ، هنوز کاری کوچک است

     از این‌رو، کسی که بخواهد واقعیت را آن‌سان که هست شناسائی کند، دو کار باید بکند: اول، نقد واقعیت دست‌کاری شده برای یافتن واقعیت و دوم، نقد واقعیت‌های دست‌کاری شده دیگری است که شناخت واقعیت موضوع شناسائی، درگرو، شناسائی آن واقعیتها است. برای مثال، انتخابات ریاست جمهوری 24 خرداد، یک امر واقع‌است. رﮊیمی که هیچ انتخابات بدون تقلبی را انجام نداده‌است، مدعی است افزون بر 38 میلیون از ایرانیان در دادن رأی شرکت کرده‌اند. این واقعیت چند نوع دیده شده‌است:

آنها که جانبدار شرکت در انتخابات و انتخاب شدن آقای روحانی بوده‌اند، در صحت رقم شرکت کنندگان تردید را جایز نمی‌دانند. نه تنها رﮊیم را  راستگو می‌شمارند، بلکه به هرکس که در درستی رقم تردید کند، یورش زبانی و قلمی می‌برند.

آنها که مخالف شرکت در انتخابات بوده‌اند و بنای کار خود را بر نادانی و حقوق ناشناسی مردم قرار داده‌اند، ولو رﮊیم را دروغگو می‌دانند، ولی بدون این‌که تردید به خود راه دهند، رقم ادعائی رﮊیم را، درباره رأی دهندگان، صحیح و دلیل نادانی و مردم می‌گردانند

جبار و دستیاران او که انتخابات را انجام داده‌اند نیز شرکت چنین اکثریت بزرگی از مردم را دلیل حمایت مردم از رﮊیم قلمداد می‌کند

     در هرسه مورد، واقعیت همان‌که هست نیست، واقعیت در ذهنیت این سه گروه پرورانده و چنان گشته‌است که دلخواه هریک از این سه دسته را برآورد

     حال اگر بخواهیم واقعیت را همان‌سان که روی داده‌است شناسائی کنیم، ناگزیر می‌باید آمار رﮊیم را نقد کنیم و این نقد را با نقد واقعیتها دیگر همراه کنیم تا واقعیت را آن‌سان که روی داده‌ است، شناسائی کنیم. و این دو کار تا بخواهی مشکل هستند. زیرا کسانی که اطلاع‌ها را می‌جویند و انتقال می‌دهند، ذهنیت‌های خود را دارند. از این‌رو، نقد هر اطلاعی برای شناسائی واقعیت، اهمیت تعیین کننده داردبا وجود این، هرگاه امرهای واقع با یکدیگر در رابطه قرار گیرند، هم نقد می‌شوند و هم زبان می‌گشایند و حقیقت را می‌گویند

      پس از آن‌که شناسائی واقعیت (انتخابات مهندسی شده) انجام شد، در مقام انتشار، وسائل ارتباط جمعی متعلق به سه دسته بالا، آن را سانسور کردند. واقعیت شناسائی شده در اختیار همگان قرار گرفت اما «روزنامه نگاران» و « ناظران» و «تحلیل‌گران» آن را بطور کامل سانسور کردند. حداقل وظیفه شناسی اقتضا می‌کرد که بگویند و بنویسند مطالعه‌ای نیز انجام گرفته‌است و، بنابرآن، میزان مشارکت و توزیع آرای مأخوذه، چنین بوده ‌است. دو دسته از تحریم کنندگان نیز، شناسائی واقعیت را نادیده گرفتند و بنا را بر صحت آمار رﮊیم گذاشتند: آنها که به آقای روحانی خوشبین شده‌اند و می‌گویند باید به او فرصت داد. حتی سخن حق را نیز نگفت زیرا ممکن است سبب تضعیف او و حکومتش شود و آنها که بنا را بر مقصر جوئی گذاشته‌اند و مردم را مقصر می‌شناسند.

      بدین‌قرار، هم واقعیت را همان‌که هست یافتن مشکل است و هم انتشار آن. نتیجه این‌ است که مردم اطلاعهای لازم برای انجام کاری که باید و یا نباید کرد، پیدا نمی‌کنند. جریان آزاد اطلاعها نیز برقرار نیست تا از رهگذر نقد اطلاعها به یکدیگر، مردم، تا حد ممکن، اطلاعهای بی‌کاست و افزود، را در دسترس بیابند.

     روزنامه‌نگار درخور این عنوان کسی است که هر امر واقعی را به محک ویِژگی‌هائی نقد کند که هر امر واقع دارد و مراقب باشد که ساخته‌های ذهنی و نیز ساخته‌های حاصل افزود و کاست‌ها جانشین واقعیت موضوع شناسائی نشوند

1/2. کار دوم و بسیار مهم روزنامه‌نگار، هنوز برقرار‌کردن جریان آزاد و نقد است. این‌بار، برقرار‌کردن جریان آزاد اندیشه‌ها و در معرض نقد قرار‌دادن آنها است. چون اندیشه‌ها راهنمای اتخاذ تدبیرهای سیاسی و اقتصادی و اجتماعی و فرهنگی هستند، جریان آزاد آنها و نقدشان، اهمیت تعیین کننده‌ای در حال و آینده هر جامعه و بسا جامعه جهانی دارد. از بد اقبالی، در درون کشور، به عذر برقرار‌ بودن سانسورها، اندیشه‌ها سانسور هستند. سیاستهای متخذ نیز. در بیرون از مرزها، سانسور در شکل «مناظره» انجام می‌گیرد. عقلهای توجیه‌گر، برای مثال، به توجیه سیاست اتمی رﮊیم، بایکدیگر، مناظره‌ می‌کنند. به ندرت، هدف از«مناظره» نقد یک سیاست به معنای جدا کردن سره از ناسره و جانشین کردن ناسره با سره و رسیدن به سیاستی است که باید درپیش گرفت

1/3. کار سوم روزنامه نگار پرسش به قصد اظهار یک اندیشه در تمامت خود و یا یافتن یک اطلاع، بی‌کاست و افزود، و شناسائی امر واقع، چنان‌که واقع شده‌ است. در این مقام، بر او است که تا ممکن است، بی‌طرف بماند. این کار، بسی مشکل است. زیرا بایستی پرسشهائی را بیاندیشد و با مخاطب خود در میان بگذارد که هم به او امکان می‌دهند اندیشه خود را اظهار کند و هم به خواننده و یا شنونده‌ها امکان می‌دهد اندیشه را نیک دریابند

2 – آیا روزنامه نگار می‌باید، از راه جدل، یک اندیشه را حلاجی کند؟ هرگاه جدل همان روشی باشد که به صاحب اندیشه امکان بدهد اندیشه خود را ارائه دهد، کلمه همان معنی را پیدا می‌کند که در زبان آزادی دارد. اما، در زبان قدرت، جدل معنائی دیگر جسته‌ است: بکاربردن روشهای تخریبی به قصد از پا درآوردن مخاطب. در جهان امروز، روزنامه‌نگاران بسیاری شغل خود را جدل به قصد تخریب کرده‌اند. در ایران، این رویه غلط بسیار رایج‌تر است. تنها بگاه پرسش و پاسخ نیست که جدل بمعنای تخریب را روش می‌کنند، بلکه قدح و مدح را روش عمومی خود می‌کنند. نادرستی این روش درجا برخواننده و یا شنونده معلوم می‌شود، هرگاه،

2/1. بداند قدح کننده و یا مدح کننده، نه اندیشه یا عمل قدح شونده و یا مدح شونده که خود او را قدح و یا مدح می‌کند. برای مثال، مداحان خامنه‌ای نه فکر و عمل او که خود او را مدح می‌کنند

2.2. در مواردی هم که فکر و یا عمل کسی را قدح و یا مدح می‌کنند، بقصد سانسور نقد، این‌کار را می‌کنندبرای مثال، مدح حمایت آقای خمینی از گروگانگیری که او «نقلاب دوم» خواند و مدح «انقلاب دوم» چنان سانسوری را برقرارکرد که کسی را یارای نقد گروگانگیری نماند. این سانسور، هم نقش اول را در ادامه گروگانگیری بازی کرد و هم سازش پنهانی برسر گروگانها (اکتبر سورپرایز) را میسر گرداند. مدح نظر او در باره جنگ نیز، عامل سانسور نقد جنگ گشت و سبب شد جنگ بمدت 8 سال ادامه یابد و در شکست به پایان رسد

    هم اکنون، مدح سری شدن گفتگوها پیرامون برنامه اتمی ایران، از جمله، به قصد جلوگیری از نقد آن، به عمل می‌آید. بدین‌سان، همان سانسوری برقرار می‌ماند که سبب شده‌است ایرانیان هیچ از «برنامه اتمی ایران» ندانند

3 –  آیا روزنامه‌نگار نمی‌تواند صاحب اندیشه باشد و اگر صاحب اندیشه بود، حق ندارد با مخاطب خود، مباحثه کند؟ چرا اما حق ندارد

3/1. فکر خود را جانشین فکر مخاطب و یا کسی کند که قرارش بر ارائه اندیشه او است. به رواج‌ترین روش، در جهان امروز، این‌است که روزنامه‌نگاران و غیر آنها، فکر دیگری را با فکر خود جانشین می‌کنند. این کار را زیر عنوان «برداشت من این‌است» و من فکر او را این‌طور می‌فهمم و یا قصد او این بود وانجام می‌دهند. در ایران دوران خمینی و اینک که دوران خامنه‌ای است، سخنان این دو، بطور مداوم، با فکرهای صاحبان فکرهای مختلف جانشین شده‌اند و می‌شوند. همین روزها، «مرگ بر امریکا»، بمثابه «نظر امام»، وسیله تخریب یکدیگر است. اولی، برابر نظر خود، می‌گوید «امام موافق بود» شعار  «مرگ بر امریکا» دیگر داده نشود و دومی، درمقام  تخریب اولی و برابر نظر خود، بر این‌است که امام گفته‌است شعار «مرگ بر امریکا» همچنان باید سرداده شود. روشن است که هردو طرف، نقد نظر امام را ممنوع می‌دانند. وگرنه، نظر نقد می‌شد همان‌سان که مردم ایران کرده‌اند و، برابر سنجش افکار، 80 تا 90 درصدشان موافق عادی کردن رابطه با امریکا و بخشی از 10 تا 20 درصد مخالف نیز موافق سرندادن شعار «مرگ بر امریکا» هستند. هرگاه بنا بر نقد نظر می‌شد، ترجمان زورمداری بودن شعار «مرگ بر»، بر همگان آشکار می‌گشت

3/2. روزنامه‌نگار فرصت در اختیار صاحب اندیشه طرف گفتگو را، از آن خود نکند و آن را در ارائه اندیشه خود بکار نبرد. این روش نیز بسیار به رواج است. پرسشگر، مرتب سخن صاحب نظر را قطع می‌کند تا فکر خود را اظهار کند و بسا این کار را با تخطئه نظر صاحب نظر همراه می‌کند

3.3. روزنامه نگار مباحثه را به فرصت تخریب فکر پرسش شونده و به کرسی نشاندن فکر خود بدل نکند

3/4. فکر و یا افکار ناقض فکر خود را گرفتار «سانسور سکوت» نگرداند. باز از رایج ترین روشها، مسکوت نگاه داشتن اندیشه و بسا اندیشه‌ها است. وسائل ارتباط جمعی، مباحث نظری ترتیب می‌دهند اغلب به قصد برقرار نگاه داشتن «سانسور سکوت» در باره اندیشه و یا اندیشه‌هائی که باید سانسور شوند.

3/5. دو طرف از راه نقد و نقد متقابل دو اندیشه، به اندیشه‌ای راه برند در بردارنده بخش صحیح هر دو اندیشه و فاقد بخش غلط دو اندیشه و جانشین شدنش با صحیح

     از بد اقبالی این روش را روزنامه‌نگاران و کسانی که برای خود فکری قائل هستند، بکار نمی‌برند

4 – دروغ را، به یمن تناقض زدائی، راست گرداندن و حقیقت را گفتن و نوشتن، این‌ است حرفه روزنامه‌نگاری. شجاعت اظهار حقیقت در برابر هر جبار و قدرتمداری و قول و فعل او را موضوع نقد کردن، این‌ است روش کار روزنامه‌نگار درخور این عنوان. درانجام این وظیفه که عمل او، عمل به حق او  است، بمثابه روزنامه‌نگار، یک رشته کارها هستند که نباید کرد و یک چند کارها هستند که باید کرد:

 

4/1. کارهایی که بایدش کرد، عبارتند از:

 ●  روزنامه‌نگاری در شمار اول با ارزش ترین حرفه‌ها و داوطلب این حرفه کسی است که می‌پذیرد سنگین‌ترین مسئولیتها را برعهده بگیرد. پس، بر او است که جز حق را هدف نشناسد و جز حقیقت نگوید و وجود خطرها را توجیه‌گر سانسور حقیقت نکند. بر او است که بداند نظر و یا اطلاعی که به عرض مردم می‌رساند، بدون تردید همان اندازه وگرنه بیشتر ارزش و اهمیت دارد که نسخه‌ یک پزشک برای بیمار،

 ●  بیرون کشیدن حقیقت از دروغ و گشودن راز و سر، خاصه وقتی به حقوق یک ملت و حقوق انسان راجع است،

 ●  خشونت زدائی هم در معنای برانگیختن به خشونت و هم در معنای فرو خواباندن خشونت،

 ●  اظهار حق پیشاروی زورمداران،

 ●  مبارزه با سانسورها، هم وقتی صاحبان اندیشه قربانی آنها می‌شوند و هم زمانی که اندیشه و اطلاع و واقعیت موضوع آنها می‌گردند. بر روزنامه‌‌نگار است که سانسورهای رایج را نیک بشناسد و روشهای بی‌اثر کردن آنها را همواره بکار برد،

 ●  راهنمای خویش را استقلال و آزادی هر انسان و جامعه ملی و نیز حقوق انسان و حقوق ملی کند و مراقبت کند که برده قدرت نشود و حقوق ملی را با «منافع ملی» که در حقیقت جز منافع اقلیت قدرتمدار نیستند، جانشین نکند،

 ●  روشی تجربی را در پیش بگیرد. بدین توضیح که به دستور، خبر و گزارش تهیه نکند و بداند برداشت او از حقیقت نسبی است، پس آنچه را آماده انتشار می‌کند و انتشار می‌دهد باید قابل نقد و تصحیح باشد،

 ●  هم ابهام زدائی کند از موضوع کار خویش و هم  از گزارش مبهم پرهیز کند،

 ●  همواره بداند که اطلاع یافتن و اطلاع دادن حقی از حقوق انسان است. پس آشکار کردن اسرار قدرتمدارها بر جمهور مردم رعایت حق اطلاع یافتن و اطلاع دادن است. بخصوص وقتی قدرتمدارها قدرت خارجی را محور سیاست داخلی و خارجی کشور می‌گردانند،

 ●  هشدار و انذار نسبت به ایجاد ستون پایه‌های قدرت پیش از ایجاد را رویه کند و آگاه کردن مردم را از چگونگی بکار رفتن ستون پایه‌ها بعد از ایجاد، کار روزمره خویش بگرداند،

 ●  نسبت به جنایتهای سیاسی و فسادکاریهای قدرتمدارها لاقید نماند و آگاه کردن جمهور مردم را از آنها، حق، بنابراین، وظیفه خود شناسد.

 ●  از آنجا که ترور اخلاقی زیانبارترین ترورها است، افشای مداوم این ترورها را حق، بنابراین، وظیفه خود شناسد.

 ●  بنابر این‌که رواج نابسامانی‌ها و آسیب‌های اجتماعی، گویای تخریب نیروهای محرکه و عامل انحطاط جامعه هستند، آگاه کردن جامعه از آنها و همگان را به درمان آنها فراخواندن را نیز حق و وظیفه خود شناسد.

 ●  خرافه‌ها و غیر عقلانی‌ها را در شمار آسیبهای بس ویرانگر بداند و نقد آنها را حق و وظیفه خویش بشمارد.

4/2. کارهایی که نبایدش کرد عبارتند از:

    علاوه بر پرهیز از سانسورها، بخصوص سانسور صاحب اندیشه و اندیشه و نیز اطلاع‌ها، از زشتکاریهای زیر نیز بایدش اجتناب کرد:

 ●  انتشار غیر از تبلیغ است. بر روزنامه‌نگار است که هر نظر و اطلاعی را انتشار دهد و ممیز آنها نگردد، اما بر او است که از تبلیغ قول زور و اطلاع دروغ اجتناب کند.

 ●  قدرت بمثابه رابطه مسلط – زیر سلطه ستم و ویرانگر است. از به خدمت آن درآمدن و نه تبلیغ آن، می باید اجتناب کند.

 ●  «پروپاگاندا» بمعنای «جو سازی» و  تحریک احساسات عمومی و تشدید تعصبها و شرکت در تولید «فکر جمعی جبار» به قصد برانگیختن مردم بکاری و یا منصرف کردنشان از کاری و یا، موافق کردن آنها با کاری (نمونه حمله امریکا و انگلیس و به عراق و افغانستان)، را جنایت بداند و ازآن اجتناب کند.

 ●  از ایجاد حساسیت نسبت به صاحب اندیشه و اندیشه، چه رسد به تخریب این دو، اجتناب کند.

 ●  همواره حق صاحب اندیشه و هرکس دیگر و هر اندیشه را در دادن پاسخ، رعایت کند و هر زمان امکان پاسخگوئی وجود ندارد، از تبلیغ یک جانبه نقد خودداری کند.

 ●  از تجاوز به حقوق و کرامت هر انسانی و نیز حقوق ملی، اجتناب کند.

 ●  در ترور اخلاقی که سخن ویرانگر است اجتناب کند.

 ●  به این عذر که اطلاع و یا نظری را که گزارش می‌کند باید در خور فهم و یا پسند مردم باشد پس درآمیختن راست با دروغ و علم با ظن و گمان، روا است را، جرم شناسد و به جد از آن اجتناب کند.

 ●  روش‌های عامه‌پسند (ویژگیهای سخن عامه‌پسند در کتاب عدالت اجتماعی شرح شده‌اند) را بکار نبرد و هر زمان اهل سیاست این روشها را بکار بردند، نقد آنها را حق و وظیفه خویش و آگاهی مردم را از حقیقت، حق مردم بشناسد.

 ●  یک وسیله ارتباط جمعی می‌تواند ارگان یک سازمان و یک مرام بگردد. با وجود این، روزنامه‌نگار درخور این عنوان کسی است که در مرام خود غلو نکند و حقیقت را ولو در باره سازمان و مرام خویش بگوید.

 ●  در تمامی مواردی که داوری حق جمهور مردم است، خود را جانشین مردم در داوری نکند و برآن نشود که داوری دلخواه قدرتمدارها را به جامعه القاء کند.

 ●  زبان آزادی را با زبان قدرت جانشین نکند، بخصوص از این روش که نگاه داشتن کلمه‌ها و تغییر معنی‌ها، به قصد از خود بیگانه کردن یک اندیشه و یک اطلاع راست و یا یک امر واقع را جز آن که هست کردن، اجتناب کند.

 ●  در همان‌حال که داوری را حق مردم می‌شناسد و به عرض مردم رساندن اندیشه و اطلاع را، همان که هست، حق و وظیفه خود می‌داند، اظهار حقیقت را ولو اکثریت و بسا جمهور مردم را خوش نیاید، حق خود بداند و به این دلیل که مردم را خوش نمی‌آید، از سانسور نظری و یا اطلاعی خودداری کند. خوش نیامدن مردم را مجوز خودداری از اظهار حقیقت نکردن، در شمار مهمترین مسئولیتهای روزنامه‌نگار در خور این عنوان است.

 ●  بر او است که بداند حق از اظهار زیان نمی‌بیند. در برابر، ناحق، به اظهار، در معرض از میان برخاستن قرار می‌گیرد. هر دانشی ازاظهار دانشی که جسته می‌شود، سود می‌جوید و ره به کمال می‌برد. افزون براین، اظهار دانش، نادانی را از میان ‌بر‌می‌دارد. پس حق و دانش را راهنمای خود کردن، اجتناب از تبلیغ ناحق و جهل را ضرور می‌کند.

 ●  تک صدائی را بر نتابد و خود وسیله قطع جریانهای آزاد اندیشه‌ها و اطلاع‌ها و دانش‌ها و هنر‌ها و فن‌ها نگردد. برفرض که بر جامعه، استبدادیان حاکم باشند و تک صدائی را مقرر کرده ‌باشند، بر او نیست که دستیار آنها در این تک صدائی بگردد و بر او است که بداند، حتی در استبداد فراگیر نیز، روش و بسا روشها برای اظهار حقیقت و برقرار کردن جریانهای آزاد اندیشه‌ها واطلاع‌ها وجود دارند.

 ●  از تبلیغ دوگانگیهائی که جامعه را گیج می‌کنند و در گیجی نگاه می‌دارند و دروغ نیز هستند، اجتناب کند. همچون دوگانگی استقلال و آزادی و یا استقلال و عدالت و یا آزادی و عدالت و

 ●  دلیل نظر برحق و اطلاع راست درخود نظر و اطلاع است. پس بر روزنامه‌نگار درخور این عنوان است که از تبلیغ نظر و اطلاعی که دلیل در خود آنها نیست، بنابراین، دروغ هستند، اجتناب کند.

 ●  جامعه فعال، جامعه خود انگیخته‌ و جامعه‌ای‌است که، درآن، هرکس خود خویشتن را رهبری می‌کند و ولایت با جمهور مردم است. پس، روزنامه‌نگار باید از تبلیغ نظری که قول زور است و یا اطلاعی که دروغ است، بدون همراه کردن با نقد،  اجتناب کند. بهوش باشد که نظر و اطلاع برای بی‌تفاوت و فعل پذیر کردن مردم و تسهیل سلطه زورمداران را بر آنها، نباید باشند

 ●  همان اندازه که تبلیغ قانونمداری وقتی قانون ترجمان حقوق ملی و حقوق انسان است، مهم است، اجتناب از تبلیغ قانونی که محتوایش جز قدرت نیست و بکاربردنش سبب سلطه اقلیت صاحب امتیاز بر اکثریت صاحب حقوق و محروم از آنها می‌شود، مهم و برای بقای جامعه حیاتی است.   

 ● بر روزنامه‌نگار و حتی بر اهل سیاست و دیانت نیست که برای مردم تکلیف معین کنند. اگر این دو حق  پیشنهاد کردن را دارند، روزنامه نگاران بدین خاطر که مسئولیت انتشار واقعیت و حقیقت را همان‌سان که هستند دارد، بجا است، در مقام روزنامه نگاری، از این کار نیز تا ممکن است اجتناب کنند.

    رایج ترین روش سانسور حق، جانشین کردن آن با تکلیف است. چنانکه دین بیانگر حقوق، هم اکنون، دین تکلیف‌مدار گشته‌است. روش کار اهل سیاست نیز دیگر یادآوری حقوق به مردم  نیست. تعیین کردن تکلیف برای مردم گشته‌است. شناسائی از خود‌بیگانگی‌ها و آگاه کردن مرد ما از آنها، این‌است کار روزنامه‌نگار.

افشای ترسهای مجازی  و نیز ترسهای واقعی که قدرتمدارها ایجاد می‌کنند، کار روزنامه‌نگار هست، اما ایجاد ترس و ناامیدی، کار او نیست و می‌باید از آن اجتناب کند.

می‌دانیم که، از سانسورها، یکی گم کردن صدای حق، با ایجاد قیل و قال است و این‌کار را روزنامه‌نگاران در خدمت قدرتمدارها می‌کنند. بر روزنامه‌نگار درخور این عنوان است که مأمور چنین سانسوری نگردد.

تبلیغ کیش شخصیت، غیر از این‌که تبلیغ قدرت و قدرتمداری است، متضمن سه سانسور است: سانسور بیان و قلمها و سانسور شخصی که پرستش او کیش می‌شود و ممنوع کردنش از اندیشیدن و رهائی جستن از تجسم زورمداری که شده‌است و سانسور جمهور مردم  به ترتیبی که نتوانند مشکلهای خویش را برزبان بیاورند. بر روزنامه‌نگار است که خود را در حد مأمور تبلیغ کیش شخصیت بی‌مقدار نکند.

     بدین‌سان، هرگاه روزنامه‌نگاران حق کنند و حق گویند و از  کردن و گفتن ناحق پرهیز کنند، وسائل ارتباط جمعی کارآترین رکن مردم سالاری می‌شود در جلوگیری از فساد آن و در رشد جامعه و در نقد مردم سالاری و سمت تکامل درپیش گرفتن آن.

     به بخش دوم پرسش‌ها، در نوشته بعدی، پاسخ خواهم داد.

اخبار مرتبط

دیدگاه خود را بنویسید

لطفا دیدگاه خود را وارد کنید
لطفا نام خود را اینجا وارد کنید