بنام خدای موسی وعیسی ومحمد
جناب سید ابوالحسن بنی صدر. باسلام ودرود
از دیدگاه شما اسلام می بایست بیان استقلال وآزادی وحقوق انسان باشد اما در حوزه های علمیه ما چنین موضوعی مطرح نیست. قرآن در حاشیه است و مبنا احادیث و روایات هستند و از بحث حقوق انسان هم خبری نیست البته در این اواخر مطالبی از سوی آیت ا… منتظری مطرح گردید اگر اشتباه نکنم تنها درجهان اسلام است که جنابعالی درمورد حقوق انسان در قرآن و اسلام کتاب نوشته اید. مشخصا” سوألم این است که آیا فکر نمی کنید که حوزه ها نیاز به یک تغییر و تحول دارند و راه این تغییر و تحول کدام است؟
2- در رابطه با موضوع ” فکر جمعی جبار” که هفته پیش صحبت فرمودید؛ این انسان یا جامعه است که خود را به اسارت چنین فکری درآورده است آیا برای رهایی از این اسارت نیاز به زمان میباشد یا به یکباره میتوان از این زندان واسارت رهایی یافت؟ شاد و پیروز و رستگار باشید.
٭ پاسخ به پرسش در باره روش رهائی از بند فکر جمعی جبار:
پاسخ به پرسش هموطن دیگری در باره روحانیت و حوزههای دینی، پاسخ پرسش اول این هموطن نیز هست. اما در پاسخ به پرسش دوم او، خاطر نشان می کنم:
1 – سه نوع فکر جمعی جبار موضوع گفتگوی مورد اشاره پرسش کننده گرامی هستند: فکرهای جمعی جبار کوتاه مدت چون مد و فکرهای جبری جبار میان مدت چون ولایت فقیه و این یا آن دین و مرام ستیزی و هراسی و فکرهای جمعی جبار دیرپا، چون انتخاب میان بد و بدتر و تقدم و تفوق مصلحت بر حق و حقیقت و «تا ویران نشود کار به سامان نرسد» و «خواهی نشوی رسوا همرنگ جماعت شو» و «اگر میخواهی نام آور شوی مخالفت کن» و…
این سه در رابطه با یکدیگرند و یکدیگر را بازتولید میکنند. به میزانی که عقل های مردم قدرتمدارند، فکرهای جمعی جبار بر پندارها و گفتارها و کردارها حاکم تر هستند. از اینرو، عقل هائی که بخواهند از فکرهای جمعی جبار، رها شوند، نخست، خود انگیختگی ( = استقلال و آزادی) خویش را باز مییابند. روشهائی که عقل های قدرتمدار بکار میبرند و نیز روشهائی که عقلهای مستقل و آزاد بکار میبرند را در کتاب عقل آزاد تشریح کردهام. در اینجا خاطر نشان میکنم که عقل قدرتمدار، ولو به او بگوئی که مواظب باش! عقل قدرتمدار کار خود را با تخریب شروع میکند، غیر ممکن است بتواند، کار را با تخریب آغاز نکند. ممکن نیست فرآورده خود را در زبان قدرت اظهار نکند. و از آنجا که از ویژگی های فکرهای جمعی جبار یکی مخرب بودنشان است، عقلهای قدرتمدار آسان میپذیرندشان و فرمانبرشان میشوند. پس برای اینکه میزان تولید و مصرف فکرهای جمعی جبار کاهش پذیرد، نخست روشهائی را ترک باید گفت که عقل قدرتمدار بکار میبرد و روشهائی را تمرین باید کرد که عقل مستقل و آزاد بکار میبرد. کار را اینسان باید آغاز کرد:
مستقل و آزاد کردن عقل نیاز دارد به عمل را بیانگر بیان استقلال و آزادی کردن. پس باید کار را با منطبق کردن عمل با این اندیشه راهنما کرد. چرا که الف – بدون این تمرین، عمل قدرت فرموده عقل را معتاد قدرتمداری نگاه میدارد و چنین عقلی از فکرهای جمعی جبار پیروی میکند. و ب – عقلهای خودانگیخته گرفتار جبر فکرهای جمعی جبار نمیشوند.
2 – فکرهای جمعی جبار دیرپا اعتیاد میآورند و این اعتیاد از نسلی به نسل دیگر منتقل میشود. نفس پیروی از فکر جمعی جبار اعتیاد میآورد و این اعتیاد در جامعههای استبداد زده، شدیدتر و درمانش هرچه سختتر است. هرگاه جامعه امروز ایران را با جامعههائی مقایسه کنیم که، درآنها، در نظر و تاحدودی در عمل، حقوق و منزلت و کرامت انسان پذیرفته شده است، میزان فکرهای جمعی جبار حاکم بر عقول را، درجامعه ایرانی بسیار بیشتر مییابیم. بخصوص فکرهای جمعی جبار دیرپا و فکرهای جمعی جبار میان مدت. بنابراین، درمان، در سطح فرد، از راه بازیافت خود انگیختگی و در سطح جامعه، از راه شناسائی فکرهای جمعی جبار دیرپا و بن مایه آنها که زور ویرانگر و پیشه کردن خشونت است و تخریب زدائی مداوم، میتوان امیدوار شد که فکرهای جمعی جبار میان و کوتاه مدت تولید نشوند و میزان مصرف (= تخریب) را در جامعه بالا نبرند.
بخصوص میباید دانست که اگر، در جامعه ای، قدرت نقش اول را داشته باشد، ارزشها و فضلها و حقوق نیز دستمایه ساختن فکرهای جمعی جبار میشوند:
3 – حتی دین و دولت دینی و حقوق انسان و جدائی دولت از دین و مرام و رشد و عدالت اجتماعی و استقلال و آزادی، درجا، بر محور قدرت، به یک فکر جمعی جبار بدل میشوند. چماق میگردند و بر سرها فرود میآیند. ایران، از دوران انقلاب بدین سو، کارگاه تولید اینگونه فکرهای جبری جبار گشته است. چنانکه دین چماق است در دست مدعیان پاسداری از آن و باز چماق است در دست دین ستیزان و دین هراسان و لائیسیته چماق است در دست مخالفان دین و باز چماق است در دست طرفداران دولت دینی. رشد و سازندگی، خود انگیخته است، اما اگر بنام رشد یا سازندگی، سازمانی دولتی ایجاد کنی، چماق میشود. چنانکه در بهار انقلاب، جهاد سازندگی سازمان جست و وسیله مهار جامعه و بازداشتن از شرکت خودانگیخته جامعه جوان در رشد گشت. درواقع، کاری که باید میشد، پذیرفتن جوان بمثابه نیروی محرکه و نیروی محرکه ساز بود. اما کاری که شد، مهارکردن جوان و جوان را وسیله مهار کردن، توسط «جهاد سازندگی» و دیگر «نهادهای انقلاب» بود. در باره جهاد سازندگی، در سرمقاله 18 مرداد 1358 هشدار دادهام:
«در حقیقت، طبیعت هر سازمان این است که حرکت های اجتماعی آزاد را جذب و مهار و با خود منطبق سازد. در این دوران که دوران بازسازی ملی است، بجای آنکه دستگاه اداری با حرکت آزاد توده های جوان، که با عشق و شور، داوطلب کار و تلاش شده اند، هم آهنگ گردد، بحکم طبیعت خویش، خواستار مهار این حرکت شد و اینک در همه جا مشکل ایجاد کرده است».
تمامی دیگر پیشنهادها نیز، همین گونه، به فکر جمعی جبار بدل شدند (بسیج که سازمان بسیج شد و شرکت نیروهای مسلح در سازندگی کشور که به صاحب اقتصاد کشور شدن انجامید). پس، برای این که هر ارزش و فضل و اصل و حق و پیشنهادی دستمایه ساختن فکر جمعی جبار نگردد، دانستن این رابطه حق با روش است: روش عمل به حق بکاربردن حق بدون مداخله دادن به قدرت است و آویزه گوش کردن این دانسته است. وگرنه، بمحض اینکه به قدرت مداخله بدهی، سازندگی سازمان جهاد سازندگی میشود و استقلال «گروگانگیری و انقلاب دوم، بزرگتر از انقلاب اول» میگردد و بسیج جمهور مردم برای تصدی رشد خودانگیخته و زیستن در حقوقمداری، در سازمان بسیج از خود بیگانه میشود و انقلاب دستمایه تشکیل سپاه و بسیج و دادگاه انقلاب و کمیته و بنیاد شهید و… برای پاسداری از انقلاب میشود و شرکت نیروهای مسلح در رشد اقتصادی، تصاحب اقتصاد از سوی سپاه میگردد و… بدینقرار، قدرت زدائی، هم در سطح فرد و با هدف خودانگیخته ماندن و عمل کردن عقل، و هم در سطح جامعه، با هدف راه نیافتن قدرت به خرد جمعی و کاربرد پیدا نکردنش در تنظیم رابطه فرد با فرد و گروه با گروه، کاری ضرور و دائمی است.
4 – همانطور که در بند (1) خاطر نشان کردم، فکرهای جمعی جبار دیرپا و میان مدت و کوتاه مدت، با یکدیگر مجموعه ای را تشکیل میدهند و یکدیگر را بازتولید میکنند. همچون یک بافت سرطانی در عقل فردی و عقل جمعی، بسط پیدا میکنند. بعنوان مثال،
● فکر جمعی جبار میان مدتی که ولایت فقیه است، ترجمان بیگانه شدن معنی ولایت در اختیار بکار بردن قدرت است. ولایت یعنی قدرتمداری، فرآورده اصالت قدرت و حاکمیت از آن قدرت است. و هربار که برای یکدیگر تکلیف تعیین میکنیم، این قدرتمداری و در موضع حاکم نشستن و تعیین تکلیف کردن است که باز تولید میکنیم. جبر تعیین تکلیف و عمل کردن به تکلیف، بازگو کننده باور به فکر جمعی جباری است که اصالت قدرت و حاکمیت آن است.
● مدها، که کارشان جلوهگر کردن «سکس» است، ترجمان فکر جمعی جباری هستند که «الگوی زیبائی و جاذبه جنسی» است. این الگو خود نیز بیانگر فکر جمعی جبار دیرپائی است که فیلسوف فرانسوی، فوکو، «دیکتاتوری سکس»ش میخواند. این است که، بنوبه خود، هر مد سکسی الگوی سکس و دیکتاتوری سکس را بازتولید میکند.
● رابطه دو همسر و میان این دو با فرزند، بر محور قدرت، مثال دیگری از رابطه سه نوع فکر جمعی جبار است: فکر جمعی جبار دیرپا، مادونی زن و مافوقی مرد است که بازگو می کند مافوقی با قدرت و مادونی بی قدرت را. در شماری از خانواده ها، شیوه های رفتار این سه با یکدیگر، از مد روز پیروی میکند و در شماری دیگر، از «سنت». باوجود این، تنظیم رابطه روزانه (فکرجمعی جبار کوتاه مدت)، تابع آن فکر جمعی جباری است که رابطه میان مدت را راهبری میکند. و این فکر نیز تابع فکر جمعی جباری دیرپا است. چنانکه، اختیار دادن به همسر (زن) و فرزند، میتواند از مدل روز پیروی کند. پذیرفتن توزیع قدرت (= توزیع اختیار) فکر جمعی جبار میان مدتی است که قدرت را قابل تقسیم و توزیع می داند و این فکر جمعی جبار فرآورده فکر جمعی جبار دیرپائی است که تنظیم کننده رابطه ها را نه حقوق که قدرت میشناسد.
فکر جمعی جباری که قدرت را قابل تقسیم میداند، میان مدت است. نه تنها بدین خاطر که در دوران معاصر پدیدار گشته است، بلکه از این نظر که بگاه عمل به این فکر، اگر نه در کوتاه مدت، در میان مدت معلوم میشود که قدرت قابل تقسیم و توزیع نیست و رابطه ها تغییر می کنند. بدین ترتیب که، باز، رفتاری که مد میشود، فکرجمعی جبار میان و دراز مدت را باز تولید میکند.
بدین قرار، رها شدن از مجموعهای که فکرهای جمعی جبار میسازند، نیازمند تمرین مداوم عمل به حق و جانشین کردن رابطه قدرت با قدرت، با رابطه حق با حق است.