19/07/1394 | سایت انقلاب اسلامی در هجرت: مصاحبه ای که در زیر می خوانید مصاحبه دکتر شاپور بختیار با روزنامه فرانسوی “کوتیدین دو پاریس” است که در تاریخ 22 اکتبر 1980 (30 مهر 1359)، یعنی حدود یک ماه بعد از حمله عراق به ایران، منتشر شده است. او در این مصاحبه برخلاف مصاحبه اش در 4 مهر 1359 با تلویزیون فرانسه که منکر سفر خود در روزهای اول جنگ ایران و عراق به بغداد بود (1)، می گوید که اخیرا به عراق رفته است و قصد تشکیل یک حکومت موقت را دارد اما نه در پاریس. او می گوید که با عراق برای حذف خمینی همکاری می کند و حتی شیطان را بر خمینی ترجیح می دهد.
مقاله از فیلیپ دوفه
شیطان بر خمینی مرجح است!
مخالف همیشگی پهلوی ها و آخرین نخست وزیر شاه، امروز در تبعید در فرانسه، خود را تنها رهبر مقاومت در برابر رژیم ملاها میداند. او توضیح می دهد: چرا با عراق همکاری می کند، چرا آیت الله از شاه بدتر است، چرا حکومت موقتی تشکیل خواهد داد و چرا ایران، جنگ با عراق را باخته است.
تحت تعقیب آدمکشان خمینی که در تابستان گذشته می خواستند او را به قتل برسانند، از سوی وزارت خارجه (فرانسه) از مصاحبه ممنوع شده است، آقای شاهپور بختیار دیشب بنا بود در برنامه تلویزیونی “پرونده روی صحنه” شرکت کند اما بعلت مشکل “سلامتی” از شرکت در آن پوزش خواست. آخرین نخست وزیر شاه از عراق که رادیویش صدای مقاومت علیه ملاها را در آنجا پخش می کند، باز می گردد.
در جنگ ایران و عراق، رهبر مخالفان ایرانی، علنا بغداد را برای نجات تهران انتخاب کرده است.
این ملی گرای ایرانی، دانشجوی سابق حقوق در پاریس و افسر ارتش فرانسه در جنگ جهانی دوم، در 65 سالگی مصمم است که مبارزه خود را تا آخر علیه انقلاب اسلامی ادامه دهد.
او که بطور رسمی از ژوئیه سال 1979 به فرانسه پناهنده شده است، در تابستان گذشته نهضت مقاومت ملی را بنیان گذاشت و از تمامی ایرانیان وطن پرست دعوت نمود که به آن بپیوندند. گفته می شود که او در بین ارتشیان، خصوصا بین افسران جوان، طرفدار دارد.
او مدعی است که تنها رئیس مقاومت علیه خمینی است.
لیبرال، “غربزده”، طرفدار قدیمی دکتر مصدق و قانون گرای جدی، تاکنون چندین بار، و برخی اوقات، خیلی زودرس، سقوط آخوند نفرت انگیز قم را پیش بینی کرده است.
در محل پایگاه جدیدش، در شمال غربی پاریس، این مرد که در فرانسه از همه بیشتر محافظت می شود، را ملاقات کردیم.
برای سرنگونی خمینی، حاضرم با حکومت عراق همکاری کنم. در چهارمین هفته جنگ ایران و عراق، شاپور بختیار از انتقادها نمی هراسد. خرمشهر، مرس الکبیر: این ناسیونالیست ایرانی با شناخت عمیقی از تاریخ و فرهنگ فرانسه، آن افسر فرانسوی را بخاطر می آورد – از نظر بعضی ها سرهنگ و از نظر بعضی دیگر ژنرال – که 40 سال پیش در لندن، شاهد بمباران شدن کشتی های فرانسه توسط نیروی دریائی انگلیس بود و می گفت که نمی توانم اشغال کشورم توسط نیروهای بیگانه، هر که می خواهد باشد، را بپذیرم
هر کس، منجمله خلخالی از این پس میداند که نماد ایرانِ نه سلطنت طلب و نه طرفدار خمینی، زمستان دیگری، را در سورن در استان هودوسن در پناهندگی آغاز می کند. دو قدرت خیلی بزرگ، دو «ژاندارم» منطقه، یک جنگل از جرثقیل، یک شط العرب، دشتها، اتوبانها، یک جاده کمربندی، یک ایستگاه راه آهن، یک گروه از پلیس محافظ با لباس نظامی، برگ شناسائی، و اینک این مرد مودب و متشخص، این راه سوم، «مین» خلیج (2).
«ارجعیت شیطان بر خمینی»! بدون تردید، این اعلام یک دوئل است. قصه ای ایرانی است پر ماجرا. یک دختر زیبارو در زندان شاه خشنی گرفتار شده بود. او در صدد فرار بود که یک روحانی کریه او را می قاپد. شوالیه ما اینجاست و بروی گوشه کاناپه و در میان یک سالن بزرگ نشسته است، جایی کوچک برای یک رئیس دولت و بسیار بزرگ برای یک بازنشسته. او دائم درباره انتقام و اتحاد و گردان و فرار صحبت می کند و دائما گوش به زنگ است.
آقای بختیار، ده روز است که شما ناپدید شدید. بر طبق گفته دفتر سیاسی شما، با هواپیمای اختصاصی خطوط هوایی عراق رفته بودید. گفته می شد شما در اردن هستید ولی اَمّان تکذیب کرد. «من به عراق رفتم. این مسافرت، نکته اسرارآمیزی نداشت. در قبال عراقیها، موضع من همیشه روشن بوده است. تا کنون به مصر و عراق، همه جا رفته ام. اگر اتحاد جماهیر شوروی هم فردا من را دعوت کند، آنرا رد نمی کنم». آقای شاپور بختیار، وطنپرست ایرانی، طرفدار دکتر مصدق که پیش از آنکه آخرین نخست وزیر سلسله پهلوی شود، زندانهای شاه را چشیده بود، در ماه های اخیر، رفت و آمدهای مکرری به بغداد داشت.
صدای او در نوارهای ضبط صوت، از عراق پخش میشود. او قربانیان سابق انقلاب سفید را دعوت می کند که خود را از دست ارتجاح سیاه رها کنند. «آنچه که امروز میگویم؟ خمینی بدتر از شاه است: شکنجه، فساد، از هم پاشیدگی حکومت، و اما امروز جنگ است. گمان نمی کنم بغداد از این جلوتر برود. و مطمئن هستم که عراقیها ایران را ترک خواهند کرد». آیا عراقیها، نخستین دور نظامی و دیپلماتیک را نباخته اند؟ – «ایران دیگر نفت ندارد، پول ندارد و عراق دوستی اکثریت کشورهای عرب را دارد. موقعیت عراق بهتر است.»
اما این جنگ یک جنبش ملی گرائی را در ایران بوجود نیاورده است؟ – «خمینی مانند هیتلر است، احساس ملی گرائی ندارد. شش ماه پیش، من راجع به تحریکات تهران بر علیه بغداد خبر دادم و حکومت عراق را مطلع کردم. ملاهای ایران میخواهند انقلابشان را صادر کنند. خمینی میکروب خطرناکی برای منطقه است».
بختیار علیه دشمنان اصلی اش، مسلمانان قشری حملات طاقت فرسا، و گزندگی روزمره و متعدد دارد و سلطنت طلبان، این همراهان نگون بخت خود را دست می اندازد. اما درباره همراهان خود، سپاه در سایه اش، چیزی نمی گوید.
ولی درباره قدرتهای خارجی چطور؟
«کشورهای غربی بویژه امریکا در حد لازم نکوشیده اند. آمریکائی ها واقعا ساده لوح اند. آقای کارتر حقیقتا آدم ضعیفی است. و روسها دستهایشان را بهم می مالند و مانند همیشه با وقاحت شاهد فقر عمومی در منطقه هستند».
اکنون در شهر سورن، پاییز است و حتی کراواتهای نخست وزیر سابق درخشندگی افسانه ای خود را از دست داده و کراوات او جدی و غمگین است. اما راجع به کراواتها صحبت کنیم! آقای بختیار ناگهان وانمود می کند که گره ابریشمی خود را می خواهد باز کند. «رجائی را در سازمان ملل ببینید. آیا جهان سوم، این است؟ آیا اینطوری باید بیان کرد؟ کفش درآوردن برای نشان دادن اثار ساواک، ساواکی که من خودم آنرا منحل کردم، مسخره نیست؟ و آیا بنی صدر که به خمینی نوشت که من این احمق را نخست وزیر کردم، جدی است؟» و این نصف پاسخی است به سئوالهای پرسیده نشده درباره گروگانها.
«اگر خمینی انها را آزاد کند، خیلی ضرر می کند. امروز همه چیز ممکن است. بنی صدر زمانی که می گوید که مخالف گروگانگیری است، دنیا را مسخره می کند. او از رئیس خود اطاعت می کند همین و والسلام. من گمان نمیکنم که بتوان امیدی به باز شدن فضای کنونی داشت».
شب شد و بختیار، این فانوس ضد خمینی، اطاق را روشن کرد. «برای تهران، من مردی هستم که باید کشته شوم. بیش از یکسال است که پرچم مبارزه را در دست دارم و نمیگذارم بیافتد». آیا می توان متعصب ضد تعصب بود؟ «شاید من، کارتزین هستم»، او اشاره به دکارت نویسنده کتاب «قرارداد عشق» دارد.
چرا زمان کوتاهی که بر سر کار بودید، انقراض سلطنت را اعلام نکردید؟ «من صلاحیت اینکار را نداشتم. اینکار نیاز به رجوع به مردم داشت. مثلا ژنرال دوگل با کوتی (3) در سال 1958 اینکار را کرد. همیشه دوگل، کارتزین و قانون گرا: «من طرفدار اجرای قانون هستم. چه چیز بهتر بود، یک جمهوری مانند شیلی یا یک سلطنت مشروطه؟» شما را جاروب کردند. «خمینی بویژه آزادیخواهان فریب خورده ای مانند سنجابی ها و بازرگانها را جاروب کرد. اما من بلافاصله متوجه شدم». ولی شما از ایران رفتید. «بله، برای ادامه مبارزه. من نخستین کسی بودم که پرچم مقاومت را بدست گرفتم و آنرا نخواهم گذاشت بیفتد». اما نیروهای ضد خمینی دیگر، شاهزادگان اشرف، آزاده، آقای نهاوندی، ژنرال اویسی و ..؟
«نه، من یکسال پیش تک و تنها بودم. تنها به تازگی است که افراد دیگری وارد مقاومت شده اند. ایرانی های داخل ایران اینرا می دانند». اکنون، با نگاه به گذشته، بنظر شما، آیا فراسنه کار خوبی کرد که خمینی را پذیرفت؟ «بله، من موافق بودم که به ایران باز گردد و برایش یک واتیکان هم بسازم اما …» اما حکومت فرانسه به خمینی آزادیهای بیشتری داد تا به شما. روزهای اخیر سعی شده جلوی صحبتهای شما را بگیرند. «با توجه به جنگ اخیر در خلیج، وزارت خارجه از من خواست که در یک برنامه رادیوئی شرکت نکنم تا شرایط بدتر نشوند. اقرار می کنم که نفهمیدم اما پذیرفتم».
همواره احترام: احترام به قانون، به اراده مردم و به حاکمیت کشور میزبان. آقای بختیار، همواره درست است، حتی زمانی که مورد حمله واقع می شود. حتی زمانی که در کشورش، همجنسگرایان، یهودیان، بیخدایان را بدار می آویزند! «من میدانم، به من می گویند شما خیلی غربزده هستید. اما هیچگاه به اندازه کافی غربزده نیستیم. ایران نمی تواند خود را از فنون غرب محروم کند. من به کرار می گویم: من اول یک انسان هستم، بعد یک ایرانی و آخر یک مسلمان». شرقی بودن بختیار در ملایمات صدایش، شکوِه هایش، کندی حرکت دست و پلک او هویدا است. بختیار می گوید «بله، اینجاست که منتسکیو همین سئوال را مطرح کرد، “چگونه می توان ایرانی بود؟”».
بختیار آخرین نخست وزیر شاه که تمام عمر خود را با دیکتاتوری مبارزه کرده است و در یک دست، فلسفه عصر روشنائی و در دست دیگر، ندای پیام مقاومت 18 ژوئن دوگل را دارد، درِ بعثی های عراقی را برای از بین بردن جادوگران قم، می زند. او گفت و تکرار کرد: «پرچم مقاومت را رها نخواهد کرد». می گوید مصمم و خونسرد است. تشکیل یک حکومت موقت؟ «بله، این مطرح است اما در جایی دیگر به غیر از فرانسه. زیرا نمی خواهم برای فرانسوی ها مزاحمتی ایجاد کنم. …» حتی اگر تصحیح آن، پاریس را نیز ناراحت کند؟ (4) «من می روم اما فرزندانم که فرانسوی هستند، می مانند».
مردی که بیش از همه در فرانسه محافظت می شود، بیش از این نمی گوید. جنگ مجبور می کند. چقدر طرفدار در ایران، و چه کسانی؟ نخبه ها و یا نظامی ها؟ نوع شبکه های ارتباطی با عراقی ها و سایر همسایه های عرب و امریکایی ها؟ بغیر از لبخند و سکوت مودبانه چیزی تحویل نمی دهد. آیا ملاهای تهران با تعیین کردن او بعنوان دشمن شماره یک، عنوان رئیس مقاومت را به او نداده اند؟ یقینا بختیار، این روشنفکر لیبرال، از این عنوان که توسط قاتلین طرفدار خمینی به او داده شده است ناراضی نیست.
در ردیگلِ سورن، یک خانه: “احتیاط، یک ایرانی شریر!”. در داخل اقامتگاه محافظت شده، مرد شریفی بین دو فرهنگ، دو دنیا و دو زمان وجود دارد. کدام ایران؟ بله، اما کدام فرانسه؟ کدام غرب؟ در کنار خانه اش همسایگان بدخلق بعلت سر و صدای محافظین شاکی هستند. در نظر بگیرید، زمانی که فردا صبح ساعت هفت، دوباره باید وارد جاده کمربندی شویم، پژواک جنگ در چشم یا گوش حضور دارد. …
پانویس:
1- مصاحبه شاپور بختیار بعد شروع جنگ ایران و عراق، با تلویزیون فرانسه در ۴ مهر ۱۳۵۹(۲۶ سپتامبر ۱۹۸۰):
مجری: شما جدیدا عراق بودید؟
دکتر بختیار: من در یک سال اخیر، ۵ بار عراق بودم
مجری: در این چند روز اخیر؟
دکتر بختیار: در روزهای اخیر، نه، من بغداد نبودم، جای دیگر بودم! بله، جای دیگر بودم، اینرا میتوانم مانند رازی نگاه دارم، واقعآ عراق نبودم!
https://www.youtube.com/watch?v=fhWDbmZBS6o
2- ژنرال مین، ژنران ویتنام جنوبی بود که با کمک امریکا در سال 1963 کودتا کرد و بمدت 3 ماه حکومت کرد. سپس خود او، توسط کودتایی دیگر برکنار شد و به تایلند پناهنده شد.
3- در سال 1958، ژنرال دوگل جانشین رنه کوتی شد. در پی بحران الجزایر، رنه کوتی از ژنرال دوگل، «محبوبترین فرانسوی» می خواهد تا حکومت تشکیل بدهد و قانون اساسی جدیدی را به رای مردم فرانسه بگذارد. به این ترتیب، جمهوری چهارم جای خود را به جمهوری پنجم داد.
4- شاپور بختیار اول بار که تشکیل حکومت موقت اعلام کرد، مشخص نکرده بود که آنرا در کجا تشکیل خواهد داد. پس از فشارهای دولت فرانسه، او وادار شد اعلام کند که اگر او حکومت موقت تشکیل بدهد، در خارج از فرانسه خواهد بود.