۱۳۹۵/۰۲/۲۵- سایت انقلاب اسلامی در هجرت: قربانعلی دری نجف آبادی که نماینده لیست امیدٍ است، در اوائل دهه 60 در دفتر آیت الله منتظری بود و برای بیت خمینی جاسوسی می کرد. سپس وزیر اطلاعات دولت خاتمی و از کسانی بود که دستور قتل دگراندیشان را داد. در سال ۸۳ به دادستانی کل کشور منصوب شد و تا سال ۸۸ در این مقام باقی ماند. قتل و ترور جوانان معترض جنبش سال 1388، دستگیری گسترده فعالان سیاسی و ضرب و شتم مردم در خیابانهای تهران جملگی در دورانی رخ داد که دری نجف آبادی دادستانی کل کشور را در اختیار داشت. او در پنجم تیر ماه ۱۳۸۸ با امضای احمد جنتی عضو کمیته ویژه بررسی شکایت نامزدان «انتخابات ریاست جمهوری» شد و سه روز بعد در هشتم تیرماه ۱۳۸۸ با امضای محمود هاشمی شاهرودی عضو کمیته سه نفره رسیدگی به وقایع پس از انتخابات ۸۸ منصوب شد. او جدیدآ قبل از انتصابات خبرگان 1394 در مصاحبه ای گفت: «استان مرکزی استان آرامش است و اجازه نباید داد عدهای که حتی در برابر فتنه و محکوم کردن آن موضعی نگرفتهاند پایشان به این استان که سرزمین امام (ره) و امت مؤمن امام است باز شود چراکه کسی که حتی دربرابر خیانت بزرگ فتنه 88 سکوت کرده مستحق برای سخنرانی در این استان و سرزمین نیست. ملت ایران هیچ گاه فتنهگری فتنهگران در جریان انتخابات سال 88 را از یاد نبرده و نمیبرند و همه مردم و ملت، فتنه و فتنهگران را محکوم کرده و اجازه موج سواری به این جریان برانداز فتنه گر نمیدهند، که بنابراین هیچ ارگان، نهاد و مسئولی حق حمایت از فتنهگران را ندارد… فتنهگران امروز به دنبال نفوذ در دانشگاهها هستند که باید بدانند دانشگاهها و دانشجویان مراقب توطئههای آنان بوده و اجازه هیچ عرض اندامی را به فتنهگران نمیدهند».
اما او در کتاب خاطراتش، در باره نقشش در قتلهای زنجیره ای، کمترین توضیحی نمی دهد و تنها می نویسد: “… انتخاب اینجانب به عنوان وزیر اطلاعات از سوی جناح دوم خرداد از روی اجبار و ناچاری بود؛ چون آنها در گزینش این منصب دچار مشکل شده بودند، رأی به اینجانب دادند وگرنه از من هم راضی نبودند.” او در باره سعید امامی، می گوید که تا پیش از تصدی وزارت اطلاعات، آشنائی در حد قرائت یکی دو گزارش توسط امامی در مجلس شورای اسلامی بوده است. در حالی که آشنایی آقای خاتمی و نزدیکان وی با مصطفی موسوی (کاظمی)، دیگر متهم پرونده قتل های زنجیره ای، بیشتر از این ها بوده است: “در یک جلسه ای که مسوولان وزارت با آقای خاتمی داشتند، آقای موسوی را به ایشان معرفی کردم. آقای خاتمی سریع گفتند: من ایشان را می شناسم و از دوستان ماست و ایشان نیاز به معرفی ندارد.” (ص ۲۵۸)
اما در باره نقش قربانعلی دری نجف آبادی، خانم شیرین عبادی در باره قتلهای زنجیره ای در مصاحبه ای گفته است: “که علاوه بر نام سید مصطفی کاظمی و مهرداد عالیخانی، عاملان اصلی و دیگرانی که محکوم شدند نام وزیر اطلاعات در زمان وقوع قتلها هم در پرونده به چشم میخورد. اسم آقای دری نجفآبادی در صفحاتی که در اختیار ما بود چندین بار تکرار شده بود. از جمله در پرونده تکرار شده بود که دستور قتل من را از آقای دری نجفآبادی گرفته بودند و این را سایر وکلا هم ملاحظه کردند. اسم آقای فلاحیان تا آنجا که به خاطرم میآید در اوراقی که برای مطالعه به ما داده بودند، نبود.“
کریم لاهیجی نیز در اینباره گفته است: “در آن بخش از بازجوییهایشان که من دیدم گفتند که دستور قتل را دری نجفآبادی داده. که میدانید آن موقع وزیر اطلاعات بود. خب بنابراین یکی از کسانی که در مظان اتهام است دری نجفآبادی است.”
در متن بخشی از اعترافات سعید امامی هم چنین آمده است: “من از آغاز انقلاب تا به امروز سرباز گوش به فرمان نظام مقدس اسلامی و مقام ولایت بوده و هستم، هیچگاه بدون کسب اجازه و یا بدون دستورات مقامات عالی نظام کاری انجام ندادهام. هرچه را که به صلاح نظام و اسلام دانستهام به عنوان پیشنهاد به مسئولانم ارائه کردهام. من خود را گناهکار نمیدانم. کسانی که حذف شدهاند، مرتد، ناصبی و محارب بودهاند. حکم مجازات آنها مثل همیشه به ما تکلیف شده است و ما آنچه کردهایم اجرای تکالیف شرعی بوده است نه قتل و جنایت … حکم اعدام داریوش فروهر و پروانه اسکندری را به روال معمول همیشگی حجتالاسلام علی فلاحیان به من داد.
احکام اعدام سایر محاربین قبلا” در زمان وزارت فلاحیان صادر شده بود. از مدتها پیش قرار بر این بود که عوامل مؤثر فرهنگی وابسته که توطئه تهاجم فرهنگی را در ایران پیاده میکردند و جمعا” صد نفر بودند اعدام شوند. حکم حذف 29 نفر از نویسندگان از مدتها پیش مشخص و احکام قبلا” صادر شده بود که در مورد 7 تن از آن عناصر احکام در دوره وزارت علی فلاحیان اجرا شده بود. وقتی حکم اعدام فروهر به ما ابلاغ شد پرسیدیم که تکلیف احکام معطل مانده اعضای کانون نویسندگان چه میشود که حاج آقا دری نیز گفتند هرچه سریعتر اقدام شود بهتر است و این بار نیز مثل ماقبل انجام شد با فرق اینکه بجای ابلاغ از سوی فلاحیان امور از طریق حاج آقا دری نجفآبادی هماهنگ میشد”.
اما مصطفی موسوی نفر دوم پرونده قتلها می گوید: وقتی خبر قتل پیروز دوانی را به آقای وزیر دادند من در اتاق بودم.
و متهم دیگر خسرو براتی گفته است: چرا کار من تخلف بود در حالی که برای قتل فروهرها به من پاداش و اضافه کار دادید.
در زیر گزارش دادگاه قتلهای زنجیره ای که در روزنامه انقلاب اسلامی در هجرت شماره 508 از 17 تا 30 بهمن 1379 منتشر شده بود را می آوریم. همانطور که خواهید خواند، متهمین همگی دری نجف آبادی را صادر کننده مجوز قتل ها معرفی کرده اند.
تحلیلى از رأى دادگاه نظامى درباره پرونده قتلهاى زنجیرهاى
همچنان سر به مهر بمانند و نامحرمان، یعنى اکثریت بزرگى از مردم ایران، در جریان این جنایات ضدبشرى قرار نگیرند. شکایتها و اعتراض هاى مدعیان خصوصى و وکلاى آنان هم نه تنها راه به جائى نبردند، که براى شیرین عبادى پرونده ساختند و او را به زندان انداختند و سپس وى را از وکالت دادگسترى محروم نمودند و ناصر زرافشان را هم که “جرمش این بود که اسرار هویدا مىکرد” به زندان افکندند و در همان حال خیمهشب بازى دادگاه نظامى را با سناریوى “محاکمه قتلهاى زنجیرهاى” آغازیدند.
3-اما دامنه تجاوز به اصول دادرسى و رسیدگى و حقوق مدعیان خصوصى و اکثریت بزرگى از مردم ایران که خواستار کشف حقیقت و روشن شدن نظام جهمنى ضدامنیتى حاکم بر ایران مىباشند، از این هم فراتر رفت و بىآزرمى را تا بدانجا رساندند که به اصطلاح محاکمه را هم غیرعلنى نمایند. طرفه این که مجوز غیرعلنى نمودن محاکمه را هم اصل 165 قانون اساسى اعلام داشتند.
به موجب این اصل،”محاکمات علنى انجام مىشود و حضور افراد بلامانع است مگر آن که به تشخیص دادگاه، علنى بودن آن منافى عفت عمومى یا نظم عمومى باشد”. در اصل 166 هم آمده که احکام دادگاهها باید مستدل باشند. اما حاکم دادگاه نظامى در توجیه تصمیم خود بر غیرعلنى بودن محاکمه به هیچگونه استدلالى دست نیازید که چرا محاکمه جنایتکاران وزارت اطلاعات بایستى از دید و نظارت مردم ایران مکتوم بماند؟ آیا تأمین نظم عمومى ایجاب مىکند که مردم ندانند که در ساختار امنیتى و اطلاعاتىحکومت جمهورى اسلامى، چه شبکه هاى مخوف و جنایتکارانهاى لانه کردهاند؟ یااین که کشف و شناسایى و شناساندن این شبکههاى جهنمى در راستاى تأمین نظم عمومى جامعه ایران است.
4- محاکمه را غیرعلنى کردند و درباره رئیس شعبه 5 دادگاه نظامى هم کوچکترین اطلاعى به افکار عمومى و رسانههاى خبرى ندادند تا مردم بدانند که آیا او همچون اکثریت قریب به اتفاق مسئولان بلندپایه قوه قضائیه جمهورى اسلامى از پرورش یافتگان مدرسه حقانى و دادسراها و دادگاههاى انقلاب است و یا این که پیش از برنامه اسلامى کردن دادگسترى هم، عهدهدار منصب قضا بوده است. در هر حال آنچه که مسلم است او از اصول حقوق جزا و آئین دادرسى کیفرى، به جز “قانون مجازات اسلامى” بىبهره است. حاکم دادگاه نظامى نمىداند که در محاکمه جنایى رسیدگى و دادرسى اتهامى است و نه تفتیشى. از اینروست که در دادگاه جنایى یا هیأت منصفه حضور دارد و یا این که بین 5 تا 9 قاضى در محاکمه و اتخاذ تصمیم شرکت مىنمایند، و به همین دلیل است که فارغ از تحقیقات انجام شده در مرحله بازپرسى، همهى دلایل تعرفه شده در کیفرخواست، مورد رسیدگى دادگاه جنایى قرار مىگیرند. پزشک قانونى، مأموران انتظامى که جنایات را کشف کردهاند، همه شهود و مطلعان پرونده که در کیفرخواست به اظهارات آنان استناد شده است، شهود و مطلعانى که مدعیان خصوصى یا وکلاى متهم به آنان مستمسک مىشوند…و بهطور کلى همهى راهها و وسایل کشف حقیقت بایستى توسط دادگاه مورد رسیدگى قرار گیرند زیرا که در رسیدگى جزائى قاضى بایستى کشف حقیقت بکند و نه
چون قاضى دعواى مدنى امر رسیدگى را به بررسى و ارزیابى دلایل دعوى و محتویات پرونده محدود نماید.
5 – هنگامى که محاکمه غیرعلنى اعلام مىشود، هیچکس نمىداند که در محضر دادگاه، و آن هم در حضور تنها یک قاضى، چه گذشته است و متهمان چه گفتهاند. آیا اظهارات گذشتهشان را تائید کردهاند و یا انکار نمودهاند؟ اما در همین پروندهاى که به دادگاه نظامى ارجاع شده، کاظمى و عالیخانى بارها و بارها گفتهاند که حکم و مجوز شرعى انجام قتلها را درى نجفآبادى وزیر وقت وزارت اطلاعات صادر کرده است.
– عالیخانى در بازجویى مورخ 1379/1/12 مىگوید که “من در جلسه 1377/8/22 به آقاى درى به وضعیت فروهر و حزب ملت (ملیون مرتد) اشاره کرده بودم و توضیح دادم که همان نیروهاى جبهه ملى که در سال 60 مرتد اعلام شدند، بخشى از آنان مانند فروهر با تغییر نام جریان سیاسى خود، چگونه توانستند موجودیت پارهاى از آن نیروها را حفظ کند و هماکنون در شرایط حاضر این چنین در صحنه به عنوان نیرویى از نیروهاى اپوزیسیون فعال حاضر باشد و یکى از سرپلهاى فعالین سیاسى خارج با داخل کشور و بالعکس قرار گیرد.
– مصطفى کاظمى در آخرین دفاع خود در مرحله بازپرسى مىنویسد “اینجانب در نوشتارهاى قبلى نوشتهام که آقاى درى در جلسه 1377/8/22 حکم دادهاند که نفرات ذکر شده شامل داریوش و پروانه فروهر و محمد مختارى و محمد جعفر پوینده زده شده و حذف گردند و اینجانب در هیچ یک از موارد با آقاى صادق (عالیخانى) و دیگران امر به حذف افراد ننمودهام. مساله آمریت به درى برمىگردد و ایشان به صراحت در مورد به قتل رساندن این افراد در جلسه 1377/8/22 فرمودند و در جلسه 1377/9/9 نیز با توجه به صحبتى که من با درى داشتم به ایشان گفتم که صادق مىگوید که افراد کانون جلسه تشکیل نمىدهند و بایستى یکى دو نفر از آنها زده شوند تا بیایند دور هم جمع شوند و آن وقت همگى زده شوند. ایشان گفتند همین کار را بکنید. من به صادق گفتم که آقاى درى روى زدن نفرات کانون تأکید نمودند…”- مصطفى کاظمى اضافه مىکند که”درى در جلسه ملاقات با مروى (معاون قوه قضائیه) گفته که من شریف، پوینده و مختارى را نمىشناختم. در حالىکه یک گزارش دستنویس از اسلامى (سعید امامى) وجود دارد که براى درى نوشته و جریان کانون را توضیح داده و به نقش محمد مختارى اشاره کرده و درى روى گزارش دستور داده: به معاونتها و از جمله به معاونت امنیت فرستاده شود. درى در جلسه 1377/8/22 وقتى صادق مهدوى نام لائیک را آورد، گفت: ایشان را بزنید. با این عبارت که: “اینها تکلیفشان روشن است”. مصطفى کاظمى در همین بازجویى مىگوید که ما جلسه 1377/8/22 را تقاضا کردیم و ایشان حکم نفرات را دادند. دلایل مختلفى هست بر آمریت ایشان، از جمله جلسه 1377/9/9. من هرگز تقاضاى جلسه با درى نکردهام. تقاضاکننده خودش بوده که از من و در مواردى از صادق مهدوى خواسته نزد ایشان برویم. ضمنا اگر نوار گفتار درى در جلسه 1379/2/27 را ملاحظه فرمائید عنوان مىکند که اینها (صادق و موسوى) گفتند که اگر پاى کار و انجام عملیات دستگیر شویم، مىگوئیم که ما خودمان تصمیم به این عملیات گرفتهایم و اگر بعد متوجه شوند مىگوئیم ما نبودهایم و این حاکى است که در جلسه 1377/8/22 در مورد انجام عملیات با درى صحبت کردهایم…”- کاظمى تاکید مىکند که در “موضوع حذف پیروز دوانى، ایشان (درى) به رئیس جمهور کتبى مىنویسد که از دوانى خبرى ندارد و به سرمدى (معاون امنیتى وزارت اطلاعات) هم همین را مىگوید. ولى بالاخره مىپذیرد که حکم پیروز را داده و در جریان بودهاند. آیا این را نمىرساند که در مورد 5 فقره قتل هم کتمان مىکنند؟”- در گفتههاى کاظمى قرائن و امارات مثبت کم نیستند و از جمله”چرا درى که متوجه شد ما عملیات را انجام دادهایم، اقدام به معرفى ما ننمود، تا تاریخ 9/10/1377، ایشان همه تلاششان این بود که کارى کنند تا با سناریو این کار ختم شود و تلاشهاى زیادى نمودند تا دستگیرىها انجام نشود و دستگیرى ما با توجه به تاکید رئیس جمهور و پىگیرى عباد (ربیعى مشاور امنیتى رئیس جمهور) با نیازى در شب چهارشنبه 1377/10/8 صورت گرفت و آقاى نیازى هم با معاونت حفاظت صحبت مىنماید که ما دستگیر شویم و حتى پس از دستگیرى ما آقاى درى امیدوار بود که بشود در همان مراحل اولیه کار را تمام کند و معاون حفاظت به من گفت که بروید و در اداره کل یک مرخصى یک هفتهاى بنویسید، و اینها امیدوار بودند ظرف یک هفته کار را حل نمایند. اگر ما خودسرانه عمل کرده بودیم آیا درى چنین مىکرد یا آن که ما را معرفى مىنمود؟“
-عالیخانى هم در یکى از آخرین بازجویىهایش 1379/1/10، به صراحت مىگوید که “موسوى در انجام این عملیات تحت مسئولیت مستقیم درى، قرار داشته و در حقیقت من رابط ایشان با تیمهاى عمل کننده بودم و در پایان هر عملیات شرح را بلافاصله مىدادم. من آمر قتلها نیستم. هیچیک از مباشرینى که افراد فوقالذکر را به قتلها رساندهاند، به لحاظ ادارى تحت مسئولیت من نبودهاند، اساسا موقعیت شغلى من در حدى نبوده که بتوانم دستور قتل بدهم.”- وى اضافه مىکند که”نظر درى این بود که کار اساسى شود (یکباره). گفت دو نفر را بفرست. یکى جلسات کانون را به رگبار ببندند. لائیکها که مسألهاى نیستند اگر بشود همه را یکجا جمع کرد و یک رگبارى به آنها بست، یک بمبى کنارشان گذاشت، یک نارنجک بینشان انداخت…” –عالیخانى در مورد ضرورت مجوز شرعى مىگوید “اگر ما دستاندرکاران قتلها عامل بیگانه بودیم و یا حتى حزباللهى دو آتشه و ضرورتى براى اخذ حکم شرعى و قانونى (سازمانى) قائل نبودیم، چرا به سراغ عناصر سرشناستر سیاسى (معاند) نرفتهایم، حداقل این به عقل ما مىرسیده که حذف دکتر یزدى (براى مثال) مؤثرتر از پوینده و مختارى است، چرا آقاى درى تمام تلاش خود را جهت جلوگیرى از دستگیرى ما کردند؟ از موسوى خواستند به دستغیب مراجعه کند، چرا به رئیس دفتر خود خزائى دستور داده بودند که با ادارات کل امنیت تماس بگیرد و از آنها بخواهد که همکارى با کمیته تحقیق قتلها به عمل نیاورند. چرا درى در تاریخ 1377/10/28 یعنى 19 روز پس از دستگیرى من و موسوى نزد نیازى اعلام مىکند که شما به هر نتیجهاى رسیدهاید آن را در مصاحبه 1377/10/30، اعلام کنید. این بچهها با طناب من به داخل چاه رفتهاند، من در روز قیامت نمىتوانم پاسخگو باشم، قرار نبود یکىیکى بکشند. من گفته بودم اگر بشود اینها را جمع کرد یک رگبارى به آنها بست، یک بمبى به سرشان زد. نیازى پس از شنیدن این جملات از آقاى درى در تاریخ 1377/10/29 طى دیدارى با حقیر حدود ساعت 20 شب در زندان حشمتیه، گفت که درى این حرفها را زده اما من به کسى نگفتهام. از الان به بعد دیگر بحث آخوند بودن آقاى درى مطرح است. بعدها همین اعتراف درى را به بازجویان (مهدى قوام و مجتبى بابایى) انتقال داده بودند. البته در 1378/4/9 بابایى گفت دیگر روى چنین اظهاراتى از درى حساب نکنید. ایشان حرفشان را پس گرفتهاند و گفتهاند که آن موقع وزیر بودم و محظوراتىداشتم…”- عالیخانى اضافه مىکند که پس از 11/21 از وزارت استعفا مىکند آقاى قوام با من صحبتى داشتند. ایشان در آن قطع و اطمینان داشت که آمر آقاى درى بودند و به دنبال دستیابى افراد بعد از درى قرار داشتند. مىگفتند که پرونده ملى و جدى است. همه نظام تصمیم گرفتهاند که هر چه هست روشن شود. آقا (خامنهاى) تصمیم خواهند گرفت که با دستاندرکاران در هر سطح، قوه قضائیه چگونه برخورد کنند. خلاصه صحبت آقاى قوام آن بود که درى مسئول بوده، باید روشن شود و من تحت سئوال بودم که چه کسى در بالاى درى قرار دارد. یک روز براى قوام قسم خوردم که اطلاعى ندارم. ایشان گفتند که قسم نخور از تو تا بزرگترتان درى قسم دروغ مىخورید…”- عالیخانى در پایان این بازجویى مىگوید که “بعد از 1378/3/21 بازجویان اجازه نمىدادند که دیگر نام درى به میان آید و ذکر نام ایشان در کنار حوادث پائیز 1377 موجب تعزیر (شکنجه) مىشد. من تا تاریخ 1378/5/17 به حقیقت موضوع اشاره کردم، ولى بعداً به درخواست بازجویان (قوام، بابایى، نیاکان، آزاده) سعید اسلامى را جایگزین آقاى درى کردم و در تاریخ 1378/5/28 به صورت مکتوب سعید اسلامى را آمر قتلها معرفى کردم…”– مصطفى کاظمى در جریان بازجویىها گفته است که “اینگونه نبود که در تشکیلات وزارت اطلاعات همین چهار نفر حذف صورت گرفته باشد. بلکه از زمان آقاى فلاحیان که معاونت را سعید امامى برعهده داشت، اینگونه حذفها صورت گرفته… صادق (عالیخانى) بعد از حذف پوینده نظرش بر حذف شیرین عبادى بود که در جلسه 1377/8/22 با آقاى درى روى حذف آنها صحبت و ایشان حکم داده بودند…”- عالیخانى این مطلب را تائید مىکند و مىگوید که “برنامه بعدى حذف شیرین عبادى با اسلحه است. مقدمات کار فراهم شده و ظرف همین هفته کار را تمام مىکنیم. درى پاسخ مىدهد که: این پیوستگى قتلها روى من فشار آورده، از طرف هیات دولت، شوراى عالى امنیت و مجلس تحت فشار هستم. فعلا تا بعد از ماه رمضان دست نگاه دارید تا ببینیم چه مىشود…”– عالیخانى حتى مىگوید که”یادداشت هاى آقاى درى نجفآبادى از جلسه 1377/8/22، پس از دستگیرى تقدیم آقاى نیازى شده…”
-اصغر سیاح (با نام مستعار اسکندرى) در بازجویى مورخ 1379/7/15، مىگوید که “این نمونه اقدامات، روال کار تشکیلات وزارت بوده و در نتیجه اقدامات مذکور بار اول اینجانب نیز نبوده، ما از چندین سال قبل از حذفهاى موسوم به قتلهاى زنجیرهاى، با آن مانوس بودهایم تا حدى که در پیشبینى برنامههاى سالانه، شاخصترین فعالیتها حذف و ربایش در نظر گرفته مىشد و این امر هنوز به صورت مکتوب در اسناد تشکیلات باقىاست…” – على ناظرى (با نام مستعار احمدى) مىگوید که “سالها اینگونه اقدامات انجام مىشده و سیستمهاى امنیتى و اطلاعاتى اینگونه شگردها را دارند. حقیر با هماهنگى و دستور آقاى موسوى کار را انجام دادهام و این عرف و شکل قانونى داشته و در وزارت عرف بوده است و هیچ مانعى در عمل ایجاد نمىکرد.”
-حمید رسولى (با اسم مستعار رسول کاتوزیان) مدیرکل پشتیبانى وزارت اطلاعات، در بازجویى مورخ 1379/3/5 مىگوید که “روز یکشنبه حدود 45 روز قبل از رمضان بعد از جلسه شوراى امنیت و بعد از صرف غذا با موسوى در راهرو قدم مىزدیم که موسوى عنوان کرد که از طرف وزیر عملیاتى به او محول شده و نیاز به نیروى عملیاتى دارد. گفت که وزیر در جریان است…”
-على محسنى (با نام مستعار مصطفى نوروزى) مىگوید که “کار حذف فیزیکى و دیگر کارهاى از این قبیل، کار دستگیرى، انتقال متهم، آموزش دفاعى و جسمانى و مراقبت ثابت و غیره از سال 1370 در پرینت کارى از طرف وزارت براى ما مشخص شده بود و این کارها جزو وظایف ما بود و کلا این نوع کارها در وزارت زیاد انجام مىشد، چه در داخل و چه در خارج و تنها این مورد بود که به این صورت درآمد…”
-مصطفى کاظمى ذیل قرار بازداشتش مىنویسد: “موارد را در بازجویىها ذکر نمودم و نقش خویش را عنوان داشتهام. نسبت به آنچه تصمیم گرفته شود تابع هستم و آمریت با اینجانب نبوده است. نسبت به آمریت اعتراض دارم. نسبت به تمدید قرار اعتراض ندارم. آمریت در من خلاصه نمىشود و همانطورىکه توضیح دادهام به سعید اسلامى برمىگردد.”اما باوجود این همه اظهارات هماهنگ، دقیق و متکى به قرائن مثبت متهمان، حاکم دادگاه حتى به احضار وزیر وقت (درى) و وزیر پیشین (فلاحیان) وزارت اطلاعات دست نمىیازد، تا آنان در محضر دادگاه حاضر شوند و در مواجههاى حضورى و رودررو با متهمان روشن نمایند که از سال 1370 به بعد چنین برنامهاى را براى حذف مخالفان سیاسى و دگراندیشان در وزارت اطلاعات تدارک دیده بودهاند یا نه؟ این اظهارات که با ساختار سیاسى – تشکیلاتى وزارت اطلاعات خوانایى و هماهنگى تام و تمام دارند، مىرسانند که متهمان مسلمانانى معتقد به جمهورى اسلامى هستند، تا بدان حد که مىگویند در جریان عملیات حذف “با وضو شرکت مىکردهاند” و عملیات را با نام “حضرت زهرا” مىآغازیدند. دیگر این که متهمان از عناصر موثر، کارکشته، منضبط و تشکیلاتى وزارت اطلاعات مىباشند و سالها در زمره “محارم” نظام امنیتى جمهورى اسلامى به شمار مىآمدهاند و ماموریتهاى خطیرى را در داخل و خارج از ایران به انجام رساندهاند. چنین عناصرى هرگز به کارهاى خودسرانه و غیرتشکیلاتى دست نمىیازند، منطق چنین محافل و شبکههاى نیمه مافیایى چنین ایجاب مىکند. در چنین ساختار سیاسى – ایدئولوژیک – تشکیلاتى است که حکم”حذف” عقیدتى – مذهبى بایستى از سوى هرم تشکیلاتى، وزیر که در عین حال حاکم شرع هم هست، صادر شود و از طریق یکى از معاونان وى به مدیران اجرایى ابلاغ گردد. از اینروست که تیمهاى عملیاتى هرگز نه با وزیر در تماس بودهاند و نه با یکى از معاونان وزارت اطلاعات. نیازى دادستان پیشین و رئیس کنونى سازمان قضائى نیروهاى مسلح هم در نخستین مصاحبه مطبوعاتىاش تاکید کرد که متهمان با استناد به ماده 226 قانون مجازات اسلامى مدعى هستند که براى انجام قتلها مجوز شرعى داشتهاند. معقول و منطقى نیست که چنین عناصر مومن، معتقد و وفادار به نظام ولایت فقیه خودسرانه به ارتکاب چنین جنایاتى دست یازند و سپس مدعى شوند که مجوز شرعى داشتهاند. تنها مرجع صلاحیتدار، چه از نظر شرعى و چه در ساختار سیاسى – تشکیلاتى وزارت اطلاعات، براى صدور حکم قتل و ارتداد، وزیر اطلاعات است که هم در رأس هرم تشکیلاتى قرار دارد و هم به لحاظ شرعى صلاحیت صدور حکم قتل را دارا مىباشد. اما حاکم دادگاه به دستاویز این که براى درى نجفآبادى قرار منع تعقیب صادر شده و او سوگند یاد کرده که دستور قتلها از سوى وى صادر نشده بوده، زحمت احضار وى و به مراتب اولى احضار على فلاحیان را بر خود روا نمىدارد.
6- با غیرعلنى کردن دادگاه و باتوجه به این که طى دو سال و نیم گذشته، هیچ عکسى از متهمان در روزنامهها یا تلویزیون انتشار نیافته، معلوم نیست که هویتهاى واقعى آنان همانهایى باشند که در حکم دادگاه نظامى آمدهاند. دیگر این که معلوم نیست که اشخاص محکوم شده با اسامى مندرج در راى دادگاه نظامى واقعیت خارجى دارند یا وجود اعتبارى و در پشت نامهاى مستعار، که هرگز قابل شناسایى نخواهند بود. همچنین به جز کاظمى و عالیخانى، بقیه متهمان تا پیش از شروع محاکمه آزاد بودهاند و همچنان کارمند وزارت اطلاعات، نه حکم تعلیق ادارى آنان صادر شده بوده نه هیچگونه اطلاعى پیرامون پیشینه آنان به افکار عمومى و رسانههاى خبرى داده بودهاند. جالبتر از همه این که خود متهمان در بازجویىهایشان گفتهاند که نیازى (دادستان نظامى) به آنان توصیه کرده بود که در نخستین بازجویىها خود را با نام مستعار معرفى کنند!
7- یکى از اصول نخستین دادرسى در دادگاه جنایى این است که وسایل ارتکاب جرم، صورت مجلسهاى نخستین کشف اجساد و محل کشف اجساد را به دادگاه مىآورند، آیا کاردهایى که با آنها پیکرهاى پروانه و داریوش فروهر را پاره پاره کردهاند ضمیمه پرونده شده بودند؟ آیا طنابهایى که با آنها مختارى و پوینده را در اداره حفاظت بهشت زهرا خفه کردند و طناب دارى که جسد بیجان پوینده را بر آن آویختند، ضمیمه پرونده شده بودند؟ آیا عکسهایى که پس از کشف اجساد پروانه و داریوش فروهر توسط ماموران آگاهى از محل وقوع جنایات گرفته بودند، بالاخره ضمیمه پرونده شدند… در رأى دادگاه نظامى هیچگونه اشارهاى به این نکتهها نشده است.