☚ به گزارش خبرگزاری تسنیم (1 آبان 92)، خامنهای خاطرهای از خمینی در باره گروگانهای آمریکایی را اینسان نقل کردهاست: «من و آقاى هاشمى و یک نفر دیگر که نمىخواهم اسم بیاورم، از تهران به قم خدمت امام رفتیم تا بپرسیم بالاخره این جاسوسان را چهکار کنیم؟ بمانند، یا نگهشان نداریم؟ بهخصوص که در دولت موقت هم جنجال عجیبى بود که ما اینها را چهکار کنیم!
وقتى که خدمت امام رسیدیم و دوستان وضعیت را شرح دادند و گفتند مثلاً رادیوها اینطور مىگویند، آمریکا اینطور مىگوید، مسئولان دولتى اینطور مىگویند، ایشان تأملى کردند و سپس با طرح یک سؤال واقعى پرسیدند: «از آمریکا مىترسید؟»؛ گفتیم: نه؛ گفتند: پس، نگهشان دارید!
بله، آدم احساس میکرد که این مرد خودش از این شُکوه ظاهرى و مادى و این اقتدار و امپراتورى مجهز به همهچیز، حقیقتاً ترسى ندارد. نترسیدن او و به چیزى نگرفتن اقتدار مادى دشمن، ناشى از اقتدار شخصى و هوشمندانۀ او بود».
نفر سومی که او نمیخواهد اسمش را ببرد، بنیصدر است. شورای انقلاب، گروگانگیری را کارپذیر گرداندن ایران و ابتکاری را که انقلاب از امریکا ستانده بود، به امریکا بازگرداند و ایران و انقلاب مردم ایران را به ضربه امریکا و اروپا سپردن و ایران را در انزوا قراردادن و با همهگونه خطر روبرو کردن، ارزیابی کرد و هیأت نزد خمینی رفت تا او به اشتباه بودن انقلاب دوم خواندن گرونگیری و ضرورت پایان دادن بدان متقاعد کند. دانستنی است که دو روز بعد از گروگانگیری موافقت کرده بود که گروگانها در کمتر از یک هفته رها شوند.
در آغاز، او گفت: شما از امریکا میترسید. بنیصدر به او پاسخ داد: خیر شما از امریکا میترسید. مگر نمیگوئید امریکائی ها میخواهند نگذارند این دولت پا بگیرد؟ پس شما میترسید. و این ترس است که از راه موافقت باگرونگیری، بروز میدهید. صحیح نبود که شما گروگانگیری اعضای یک سفارت را که عمل جبونانهای است انقلابی بزرگ تر از انقلاب اول بخوانید.
بعدها، خمینی گفت: بعد از به تصویب رساندن قانون اساسی و انتخاب رئیس جمهوری، گروگانها را رها میکنیم. آن زمان، دانسته نبود که گروگانگیری طرح برخی از سران حزب جمهوریخواه امریکا، راکفلر و کیسینجر، است. اما دانسته بود که خمینی ترسان از موقعیت خود، میخواهد از وجود گروگانها در تثبیت این موقعیت، استفاده کند. وقتی معامله پنهانی اکتبر سورپرایز انجام شد، معلوم شد، گروگانگیری دو ایسم را با یکدیگر در رابطه قرار میدهد: خمینیسم و ریگانیسم. در حقیقت، چهار ایسم را با یکدیگر در رابطه قرارداد: ریگانیسم و تاچریسم و بگنیسم (نخست وزیر وقت اسرائیل که در اکتبر سورپرایز و شکست کارتر در انتخابات ریاست جمهوری امریکا، نقش تعیین کننده بازی کرد). حاصل این پیوند، از جمله جنگ 8 ساله ایران و عراق و کودتای خرداد 60 و کشتار نیروی محرکه نسلی بود که در انقلاب شرکت بود و نفله شدن یک نسل ایرانی و خسارتی که 1000 میلیارد دلار برآورد شد.
و البته انتشار این «خاطره» تنها کاری نیست که اصولگراها انجام دادهاند:
جعل از قول وندی شرمن معاون وزارت خارجه امریکا و کارزار تبلیغاتی با عنوان «ایران بگوید با حضور این شخص در جمع نمایندگان 5 کشور دیگر، مذاکره نمیکند»:
☚ وندی شرمن، معاون وزارت خارجه امریکا و رئیس هیأت نمایندگی امریکا در گفتگوهای کشورهای 5+1 با ایران، در کمیسیون خارجی مجلس سنا امریکا، در پاسخ سناتورها که چرا به روحانی اعتماد میکنیدگفته است: «من به کسانی که دور یک میز، برای مذاکره مینشینم، اعتماد نمی کنم. ما می دانیم فریبکاری DNA مذاکره است». روزنامه کیهان و دیگر ارگانهای تبلیغاتی خامنهای سخن او را اینطور ترجمه کردهاند: «فریب و نیرنگ قسمتی از دی اِن اِی (DNA) ایرانیان است».
به دنبال این نشریه، در مجلس نیز، اصولگراها قشقرق به راه انداختهاند که امریکا به ملت ایران توهین کرده است.
جشنواره مرگ بر امریکا و تدارک مراسم 13 آبان و نصب «بنرهای» تبلیغاتی برضد امریکا توسط سپاه:
☚ یکی دیگر از حملههای متقابل، ترتیب دادن جشنواره مرگ بر امریکا است. امام جمعهها نیز مأمورند تبلیغ کنند که با حذف شعار مرگ بر امریکا، اسلام است که در معرض حذف شدن قرار میگیرد!
☚ قرار است روز 13 آبان، بعنوان سالروز اشغال سفارت امریکا و گروگانگیری، «روز ملی شعار مرگ بر امریکا» بگردد و این مراسم، با «شکوهی هرچه بیشر» برپا شوند.
☚ ماه آبان با نصب بنرهای تبلیغاتی با عنوان «صداقت امریکائی» در خیابانهای تهران آغاز شد. نخست گفته شد شهرداری در کارزار مخالفت با گفتگو با امریکا چه رسد به عادی کردن شرکت کرده است، اما بنابر اطلاع، گردانندگان سپاه اقدام به این کار کردهاند. با اینکار، سپاه مخالفت خود را با عادی سازی رابطه با امریکا، با صراحت تمام اظهار میکند. و نیز، نصب این بنرها، یکبار دیگر، آشکار میکند که سپاه فوق دولت و هر بنیاد دیگری، از جمله شهرداری است و هر تصمیمی بگیرد به اجرا میگذارد.
در 4 آبان، بفشار حکومت روحانی، شهرداری بنرها را برچید. در 5 آبان، کیهان، در صفحه اول، با تیتر درشت چرا بنرها را برداشتید و انواع جدید آن را درج کردهاست.
٭ صادق خرازی: ذوق زدگان رابطه با امریکا مراقب باشند شرمنده تاریخ نشویم:
☚ در 30 مهر 92، صادق خرازی گفته است:
«ذوق زدگی برخی نسبت به رابطه ایران و آمریکا ناشی از عدم آگاهی است. بسیاری از صاحب نظران امروز ایران عمق دانششان یک وجب است.
باید مراقب این ذوق زدگیها باشیم تا اتفاقی رخ ندهد که شرمندگی اش در تاریخ برای ما بماند. این ذوق زدگیها ممکن است ما را در مسیر و جهت دیگری قرار دهد که نقطه مقابل استقلال کشور باشد و ممکن است به استقلالمان ضربه بزند».
هشدار صادق خرازی بسیار بجا است. در حکومت خاتمی، هم او بود که به اتفاق سفیر سوئیس در تهران، طرح گفتگوهای جامع ایران با امریکا را تهیه کرد. طرح، پس از موافقت خامنهای و خاتمی با آن، از طریق وزارت خارجه سوئیس، به وزارت خارجه امریکا تسلیم شد. اما بوش مست «پیروزی» در دو جنگ افغانستان و عراق بود و پیشنهاد به سطل کاغذ باطلهها انداخته شد. امروز، اطمینان میدهند که حکومت اوباما آن کار را تکرار نخواهد کرد.
☚ در 3 آبان، سخنان دیگر صادق خرازی موضوع روز شد. او خطاب به روحانی نوشتهاست: مراقب «افراد پرحاشیه» که «دور شما جمع شدهاند»، باشید. مشاورانی که رئیسجمهور را وادار به گفتوگوی تلفنی کردند، باید پاسخگو باشند. اگر شما نتوانید حاشیه خود را تطهیر کنید، نتیجهاش این میشود که افرادی که نه دارای سابقه سیاسی و نه قدرت ذهنی و فهم مسائل بینالملل هستند، مسیر انحرافی را به شما تحمیل کنند و نتیجه این میشود که بحث سیاستخارجی عزتگریز و عزتستیز در ذهن ها متبادر شود.
«همه میدانند چه کسانی رئیس جمهور عزیزمان را در امپاس قرار دادند تا اقدامی غیرقابل مابهازاء (تماس و گفتوگوی تلفنی با اوباما) به ایشان تحمیل شود. وجود حلقه مشاورین که گهگاه به ایشان خلاف بگویند، نتیجهاش کاهش نقش قدرت و کارایی دولت و شخص رئیسجمهور میشود».
این سخنان، دست آویز حمله به هاشمی رفسنجانی بدین خاطر که بسود حذف شعار مرگ بر امریکا اظهار نظر کردهاست و نیز برادر روحانی، حسین فریدون شدهاند.
٭ امریکا دیگر قدرتی به حساب نیست و ایران نیازی به رابطه با امریکا ندارد:
☚ در همانحال که تمامی ذهن خامنهای و دستیارهای او را امریکا پرکردهاست، در تبلیغ چرائی بینیازی ایران از برقرار کردن رابطه با امریکا، به انحطاط امریکا بمثابه ابرقدرت استناد میکنند. بازتاب چنان گسترده نظر برﮊنسکی درباره افول قدرت امریکا، دلیلی جز حربه شدن این نظر و استفاده از آن برای توجیه لزوم پرهیز از عادی کردن رابطه با «دشمن»، امریکا، ندارد. به گزارش خبرگزاری فارس (31 مهر 92)، زیبیگنیو برژینسکی مشاور امنیتی کارتر، رئیس جمهوری اسبق امریکا گفتهاست:
«مفهوم هژمونی جهانی، رنگ باخته و سلطه هم مفهومی است که دیگر قابل دستیابی نیست. دوران سلطه 13 ساله آمریکا بر جهان پس از جنگ سرد نیز به پایان رسیده است. امریکا بخش زیادی از محوریتش در سالهای پیش را از دست داده است. واشنگتن حداقل تا آنجا که عمر افراد حاضر در این سالن قد میدهد امکان ندارد جایگاهش را به عنوان یک قدرت جهانی سلطهگر به دست آورد. لذا ضرورت دارد که آمریکا با جهان مدرنی که بیش از هر زمان دیگر پیچیده شده کنار بیاید».
یادآور میشود که بهنگام فروپاشی امپراطوری روسیه، او گفته بود قرن بیست و یکم قرن هژمونی امریکا است و دست کم تا مدت 50 سال، امریکا قدرت مسلط برجهان باقی میماند. زمانه شهادت میدهد که نظر بنیصدر، که پیش از انقلاب ایران آن را اظهار و مرتب تکرار کردهاست، حقیقت جستهاست: دو ابر قدرت دچار انحطاط و انحلال میشوند. نخست روسیه و سپس امریکا.
نشریه انقلاب اسلامی در هجرت شماره ۸۴۰ از ۱۲ تا ۲۶ آبان