back to top
خانهتحلیل و وضعیت سنجیوضعیت سنجی بیست و سه : شکست خطرناک نرسیدن توافق با ایران

وضعیت سنجی بیست و سه : شکست خطرناک نرسیدن توافق با ایران

 mozakerat hasteei 07122014نویسنده تد اسنایدر، دارای دکترای فلسفه است و از جمله، در زمینه سیاست امریکا تحقیق می‌کند. مقاله خویش را در 1 دسامبر 2014، انتشار داده‌است:

   شکست پرزیدنت اوباما در امضای توافق اتمی با ایران، که برنامه اتمی را مهار می‌کند اما غنی سازی اورانیوم را از میان نمی‌برد، پرزیدنت روحانی میانه‌رو را ناتوان و افراطی‌های رژیم که هیچ‌گاه به اوباما و امریکا اعتماد نداشته‌اند را پرتوان می‌کند.

   روحانی، رئیس جمهوری ایران، سیاست خارجی ایران را بر پایه تعامل با امریکا و غرب قرارداد. نسبت به اسرائیل، موضع‌ آشتی‌جویانه گرفت. او جو مساعدی برای گفتگوهای جدی با کشورهای 5+1 بوجود آورد و این گفتگوها را ممکن گرداند.

    اما از آن‌جا که این گفتگوها یکبار دیگر شکست خوردندو به توافق نیانجامیدند، – آن‌هم در زمانی که کنگره اکثریتی با روش خصومت‌آمیز نسبت به ایران پیدا کرد – امید به رسیدن به توافقی نهائی برسر برنامه اتمی ایران، بیش از پیش، از منظر دید، دور می‌شود. تمدید توافق ژنو بمدت 7 ماه، بیشتر به،به تأخیر انداختن اعلان شکست قطعی می‌ماند.

● این بار اول نیست که ایران به امریکا و اروپا، بقصد همکاری نزدیک و  واپس زده می‌شود. در 1977، ایرانیان، با انتخاب محمد خاتمی به ریاست جمهوری، کارشناسان را غافل‌گیر کردند. همانند روحانی، خاتمی نیز می‌خواست روابط ایران را با امریکا و غرب خوب بگرداند.خاتمی کار را با محکوم کردن تروریسم و اظهار عزم دولت ایران به رسیدن به راه‌حل برای مسائل فی‌مابین ایران و امریکا و اسرائیل، برسر فلسطین نیز، آغاز کرد. با آن اظهارات، ایران بطور ضمنی، اسرائیل را به رسمیت شناخت. زیرا نمی‌توان راه حل دو دولت را پذیرفت بدون به رسمیت شناختن هر یک از دو دولت.

● بعد از ترورهای 11 سپتامبر 2001 نیز، خاتمی باردیگر علاقه خود را به کار با امریکا، از راه آسان کردن مبارزه جبهه شمال با طالبان، با دراختیارگذاشتن پایگاه‌های هوائی ایران برای استفاده بر ضد طالبان و با دادن اطلاعات به امریکا در باره هدفهای طالبان و  افراد القاعده که به ایران گریخته بودند، اظهار کرد. همچنین ایران به استقرار دولتی در افغانستان، در پی سقوط دولت طالبان کمک کرد و آمادگی خود را برای کمک به بازسازی ارتش افغانستان نیز اظهار کرد.

● در سال 2003، خاتمی و آیهالله خامنه‌ای پیشنهاد گفتگوی جامع، درباره پرونده اتمی ایران و مسائل دیگر را تصویب کردند و ایران برنامه اتمی خود را کاملا شفاف کرد و بازرسی کامل آژانس بین‌المللی انرژی اتمی را پذیرفت. پرزیدنت ژرژ بوش اعتنائی به پیشنهاد ایران نکرد و حتی از دادن پاسخ نیز امتناع ورزید.و ایران را یکی از سه کشور تشکیل دهنده محور شر نیز نامید. دو محور دیگر، رژیم صدام حسین در عراق و رژیم کیم ایل سون در کره شمالی بودند.

گشودن‌ باب های تفاهم توسط خاتمی بروی امریکا سبب بهبود روابط نشدند. وقتی رهبران ایران دست دوستی پیش آوردند، بوش دست آنها را پس ضد و آنها را دشمنان شیطان خو خواند. نتیجه این شد که مخالفان سخت سر او ( خاتمی)تحقیرش کردند. شکست او در ایجاد همکاری با غرب و نزدیک کردن اصلاح طلبان به امریکا و غرب، سبب شد که افراطی‌ها از آن این نتیجه را بگیرند که با امریکا هرگز نمی‌توان به توافق رسید. شکست خاتمی مستقیما سبب انتخاب محافظه‌کارترین‌ها، یعنی احمدی نژاد، به ریاست جمهوری ایران شد. در 2005، (1384) او به ریاست جمهوری ایران رسید و رویه سخت گیرانه را در باب گفتگو بر سر پرونده اتمی ایران در پیش گرفت. به توسعه تأسیسات اتمی ایران پرداخت و به تولید بیشتر  اورانیوم غنی شده دست زد. رویه او، سبب شد که اسرائیل ایران را به حمله نظامی تهدید کند و امریکا رویه نرمش ناپذیری در قبال ایران اتخاذ کند.

● بدین‌سان، شکست غرب در تفاهم و همکاری با ایران، وقتی این کشور رئیس جمهوری اصلاح‌طلب‌تر یافت و ناتوانیش در انعقاد یک توافق برسر اتم وقتی فرصت این کار را از  دست داد، سبب روی کارآمدن رئیس جمهوری در ایران شد که سخت سر بود. رویاروئی خطرناک برسر مسئله اتم این‌سان روی نمود.

● روحانی که در سال  2013 ریاست جمهوری یافت، فرصت دومی در اختیار غرب گذاشت. یکبار دیگر، یک رئیس جمهوری اصلاح طلب به غرب پیشنهاد همکاری در جنگ با تروریستها می‌کند. نسبت به اسرائیل موضع آشتی جویانه اتخاذ می‌کند و شرائط را برای گفتگوهای جدی برسر پرونده اتمی ایران پدید می‌آورد.

    افزون بر این پیشنهادهای همکاری در افغانستان و عراق می‌کند و نسبت به اسرائیل  موضع‌گیریهای آشتی‌جویانه می‌گیرد که شکل شناسائی ضمنی را بخود می‌گیرد و هولوکاست را محکوم می‌کند. گفتگوهای اتمی به اینکه برسر منحصر شدن فعالیتهای اتمی ایران به فعالیتهای صلح‌آمیز یک توافق واقعی به عمل آید یک امید واقعی  ایجاد کردند.

    اما، همچنان، امریکا برای غنیمت شمردن فرصت، فاقد یک عزم سیاسی است. شکستی درچشم انداز است که می‌تواند بهترین فرصتی را که حکومت اوباما برای حل مشکل اتمی و برقرارکردن روابط دوستانه با ایران دارد، از دست بدهد. بخصوص که چنین شکستی یک دینامیک سیاسی در ایران پدید می‌آورد که سبب می‌شود، باردیگر، افراطی‌ها دولت را در اختیار بگیرند و امکان توافق برسر اتم ایران را از میان ببرند.

 

● شکت گفتگوها، دست کم چهار پی‌آمد ناگوار دارد:

1. عدم توافق با ایران برسر غنی کردن اورانیوم، سبب می‌شود که ایران آزاد گردد و به غنی سازی اورانیوم 3.5 درجه و 19.5 درجه، اولی برای سوخت نیروگاه برق و دومی برای سوخت نیروگاه طبی، روی‌آورد. بی‌آنکه تفتیشی و مسئولیتی درکار باشد. این وضعیت، ایران را در موقعیت بالابردن درجه غنی سازی اورانیوم و تولید بمب اتمی قرار می‌دهد.

2. پی‌آمد ناگوار دوم از دست دادن فرصت همکاری با ایران در قلمروهائی است که دو طرف منافع مشترک دارند. از جمله در عراق و سوریه و افغانستان که ایران نفوذ بسیار دارد.

3. سومین پی‌آمد ناگوار این‌است که ایران امیدها به آشتی با امریکا و غرب را رها می‌کند و روی به جانب شرق می‌آورد. بدین ترتیب، ابر قدرت امریکا ایران را به آغوش رقیب چینی و روسی می‌انداز و این کاری نیست که با ژئوپلیتیک مطلوب امریکا سازگار باشد.

     هرنوبت که ایران کوشیده‌است روابط خود را با امریکا و غرب بهبود بخشد و کوشش ناکام شده‌اند، ایران روابط خویش را با قدرتهای دیگر، بخصوص چین، تنگاتنگ‌تر کرده‌است.  و

4. چهارمین پی‌آمد ناگوار می‌تواند تکرار ماجرای شکست خوردن خاتمی بگردد و سبب قوت گرفت سخت سران و تخریب امکانهای در دسترس سیاست خارجی امریکا بگردد. سخت سران رژیم باردیگر اصلاح طلبان را ساده‌لوح بخوانند و عرصه سیاسی ایران را از آن خود کنند. بخصوص که خامنه‌ای گفته‌است با گفتگوها مخالف نیست اما نسبت به نتیجه رسیدنشان خوشبین نیست. بدین‌قرار، هرگاه کشورهای 5+1 با ایران به توافق نرسند، احتمالا افراطی ها عنان سیاست خارجی ایران را به اختیارخویش درمی آورند.

 

انقلاب اسلامی: استخوان بندی این تحلیل، یک رابطه قوا میان غرب با روسیه و چین و یک رابطه قوا میان ایران با امریکا و غرب از سوئی و با روسیه و چین از سوی دیگر است. براین استخوان بندی، نویسنده در حالی اندام می‌سازد که از بن‌بست‌ها که دو طرف در آنها هستند غافل است و یکسره مردم ایران و نقش آنها را نادیده می‌گیرد و ساختار رژیم ولایت فقیه و تمرکز اختیار و قدرت در یک شخص را هم در تحلیل خود دخالت نمی‌دهد.  چهار نتیجه ناگوار شکست را خاطر نشان حکومت اوباما می‌کند.

    هرگاه بن‌بست‌ها را لحاظ می‌کرد (موضوع وضعیت سنجی 22) و از حکومت اوباما و حکومتهای غرب می‌پرسید: مگر نمی‌گفتید  تحریمی را وضع نمی‌کنیم که به مردم ایران زیان وارد کند پس از چه رو، بهای سنگین نزاع با رژیمی که بدون گروگانگیری و جنگ و… استقرار نمی‌جست، به مردم ایران تحمیل کرده‌اید؟ و راه‌کاری را پیشنهاد می‌کرد که مردم ایران صاحب اختیار سرنوشت خویش بگردند و این‌بار، امریکا و غرب باشد که در موضع دفاعی قرار بگیرد و نتواند حقوق ملی ایرانیان را تصدیق نکند. گرچه رویاروئیها در رژیم وجود دارند اما این رویاروئی‌ها ناشی از تمرکز قدرت دریک شخص هستند. از این‌رو، تنها طرف امریکائی نیست که فرصت‌ها را مغتنم نمی‌شمارد. طرف رژیم ایران نیز هست که هم بحران می‌سازد و هم فرصت می‌سوزاند. زیرا این نه نمایندگان واقعی مردم هستند که در شفافیت عمل می‌کنند که رژیمی با این ویژگی است که در خفا، عمل می‌کند. روی کردن رژیم به روسیه و چین، برای ایران بیشتر ناگوار است زیرا کشور ما است که میان دو جبر، دو سنگ آسیاب قرار می‌گیرد.

 

٭ شکست گفتگوها و عوامل و پی‌آمدهایش:

    نوشته دوم از پل پیلار است. نوشته او 3 روز پیش از پایان گفتگوها، در 21 نوامبر 2014، انتشار یافته و حالت هشدار را داشته‌است:

    ایران آماده‌است برسر برنامه اتمی خود، توافقی را امضاء کند که، بنابرآن، در ازای امتیازها که می‌دهد، مجازاتها سبک بگردند. اما محافظه‌کاران جدید و افراطی‌های امریکا، مصمم هستند مانع از انعقاد توافق شوند. هرگاه توافقی انجام نگیرد تنشها، در خاورمیانه، شدیدتر می‌شوند.

● این شکست فرصت را می‌سوزاند و امکان پیدا شدن فرصتی دیگر را بس کم می‌کند. اینک که رسیدن به توافق ممکن و نزدیک است، هرگاه توافق انجام نگیرد، دشمنان هرگونه توافق مجال می‌یابند که مانع از انجام آن در آینده شوند. هرگاه توافق بعمل نیاید، کنگره امریکا با ترکیبی که پیداکرده‌است، مانعی می‌شود برسر راه توافق و بسا نگذارد فرصت دیگری بوجودآید. مخالفت کنگره از سه منشاء تغذیه می‌شود:

1. منشاء اول نیاز عمومی به دشمن خارجی تا که بتوان برای امریکا نقش مبارز سرسخت و سازش ناپذیربا دشمن را قائل شد. این نیاز دیرین و پدیدآورنده محافظه‌کاری جدید است. برای مدتی، ایران نقش دشمن را برای امریکا بازی کرد.

2. منشاء دوم مخالفت شدید جناح راست در حکومت اسرائیل با هرکسی است که با ایران توافقی بعمل آورد. اثر مخالفت اسرائیل بر سیاست امریکا در خاورمیانه بر کسی پوشیده نیست.

     این مخالفت دلیل دیگر نیز دارد و آن سیاست خارجی امریکا را بر محور امریکا – اسرائیل بناکردن و جلب توجه به دشمن و منصرف کردن افکار جهانیان از مسائلی است که بطور مستقیم به اسرائیل مربوط می‌شوند.

3. عزم جمهوریخواهان مخالفت است با هرآنچه مطلوب اوباما و جلوگیری از موفقیت او در هرکاری است که به انجامش اقدام می‌کند. نقش جمهوریخواهان را در جلوگیری از حل مشکل مهاجران به امریکا و دیگر مسائلی که اوباما درصدد حلشان شد را مشاهده کرده‌ایم. در قبال توافق با ایران نیز، اینان همین رویه را دنبال می‌کنند.

    هرگاه این سه عامل سبب شکست گفتگوها شوند، روابط خارجی امریکا به چرخشی منفی محکوم خواهد شد. زیرا توافق برسر برنامه هسته‌ای ایران، به آینده‌ای بی‌پایان، موکول خواهد شدو شرائطی که دو طرف را به پای میز مذاکره کشاندند و برآنشان داشتند که گفتگوهای جدی انجام دهند، از دست خواهند رفت:

● روحانی، رئیس جمهوری ایران، در واقع، اردکی لنگ می‌شود. نفوذ افراطی‌ها در دولت افزایش خواهد یافت و اعتباری که، به یمنش، او وارد گفتگوها شد، از میان خواهد رفت. عوامل مساعد با توافق، جای به عوامل نامساعد خواهند داد.

● در امریکا، کنگره براین نظر است که توافق دلخواه با اردک لنگ است که انجام گرفتنی است. ازاین رو، خراب کاری می‌کند. احتمال می‌رود که در این واپسین دور گفتگوها، توافق جامع انجام نگیرد، توافقی کلی بعمل آید و توافق برسر جزئیات به آینده موکول شود.

    اما بدبختانه، این وضعیت دعوت از سه عامل بالا به از میان برداشتن امکان توافق توسط کنگره جدید است. بوب کروکر، رئیس جدید کمیته روابط خارجی سنا می‌تواند طرح خود را شتابان و بی‌آنکه کسی فرصت کند سر از محتوای آن درآورد، به تصویب سنا برساند. بنابراین طرح، توافق عملا ناممکن می‌شود.

    سناتور مارک کیرک نیز می‌تواند تحریم‌های جدید را به تصویب کنگره برساند و بدین کار، توافق کلی و یا تمدید توافق کنونی را نقض کند. تمدید توافق ژنو مانع از تصویب تحریم‌های جدید نمی‌شود. جلوگیری از توافق بسی زیانمند است نه تنها به این دلیل که مجهز شدن ایران به بمب اتمی بلامانع می‌شود (پی‌آمدهای دیگر به کنار)، بلکه انتخاب میان توافق و عدم توافق را نیز از میان می‌برد. عدم توافق یعنی تقیید کمتر برنامه اتمی ایران و تفتیش کمتر فعالیتهای اتمیش. ایران راهی هموارتر خواهد یافت برای ساختن بمب اتمی. هرگاه بخواهد می‌تواند در این راه شود.

● ما به یک نقطه حساس در روابط امریکا با خارج رسیده‌ایم. بنابراین، زمان آن‌است که مسئولان منافع امریکا در خاورمیانه ، بخصوص دموکراتها، تصمیم قاطع به انجام توافق با ایران را بگیرند. وگرنه میدان از آن مخالفان هر گونه توافق با ایران خواهد شد.

 

انقلاب اسلامی: نوشته پیلار، هشدار درخوری به اوباما و حکومت اواست. با این وجود،

1. در منطقه، اسرائیل تنها مخالف هرگونه توافق با ایران نیست. اتحاد اسرائیل و دولت سعودی و دیکتاتور مصر و شیخ‌های خلیج فارس نیز مخالفند. این دولتها اتحادیه‌ای را بوجود آورده‌اند. و

2. هم در امریکا و هم در ایران، مقابله با افراطی‌ها و عوامل مخالف با توافق، نیاز دارد به این که توافق بر وفق حقوق ملی مردم ایران انجام بگیرد.

3. وجود سه منشاء و نیز دست‌آویز گشتن شکست گفتگو ها توسط محور قدرت در رژیم ولایت فقیه ، در گرو یافتن مفر به بیرون از بن‌بست‌هااست. و این بیرون رفتن نیاز افزایش هرچه بیشتر امکان ایران برای به جنبش درآمدن است. در حقیقت،

4. بن‌بستی که اوباما و حکومتش درآنند، بدین‌خاطر است که باوجود عوامل ضد توافق، او، بر فرض که بخواهد، نمی‌تواند توافقی را امضاء کند که قابل قبولاندن نباشد. به همین دلیل بود که توافق کلی نیز به عمل نیامد و توافق ژنو بمدت 7 ماه تمدید شد.

 

٭ گارت پورتر یک روز بعد از گفتگوها پی‌آمدهای ناکامی در انجام توافق را بررسی کرده‌است:

   مقاله را گارت پورتر، تحلیل‌گر امریکائی که کتابی نیز درباره بحران اتمی ایران نوشته‌است، در 25 نوامبر 2014، انتشارداده‌است: زیر فشار طرفداران سختگیری در کنگره، حکومت اوباما نتوانست توافقی را به انجام رساند که می‌توانست تاریخی باشد. بجای آن‌که دیپلماسی در مضیقه قراردهنده وسیله باشد، خود هدف شده‌است:

● بعد از یک سال گفتگو، دو طرف نتوانستند به توافق برسند و قرار بر ادامه دادن به گفتگوها گذاشتند. سررسیدهای زمانی را که معین کرده بودند، رعایت نشدند و نبود وقت دست‌آویز به نتیجه نرسیدن گفتگوها شد.

     برای این‌که بدانیم چرا گفتگوها در بن بست ماندند، لازم است به موضع حکومت اوباما در باره دیپلماسی با ایران، آنچه  در تاریخ امریکا به بکاربردن دیپلماسی تضییق کننده برای رسیدن به هدف مربوط می‌شود، بازگردیم.

   توسل به دیپلماسی درتنگنا قراردهنده سنت امریکا در سیاست خارجی گشته‌است. فرهنگ استراتژیک بنیادهای امریکائی امنیت ملی امریکا شده‌است. در طول دهها سال، همراه با تحول، نقش ارتش امریکا بمثابه ابزار سلطه اقتصادی امریکا تحول کرده‌است. این همان سنت است که درچندین نوبت مانع از آن شده‌است که امریکا یک دیپلماسی واقعی درپیش گیرد. برپایه تفوق نظامی، امریکا از گفتگو با دشمنان کمونیست خود تا سال 1970، خودداری کرد. در آن سال بود که هانری کیسینجر، وزیر خارجه وقت امریکا، به تنش‌زدائی در روابط خود با شوروی سابق پرداخت و دلبری از چین کمونیست را آغاز کرد. اما دوران کوتاه گفتگوها پی‌آمد جنگ طولانی و پر هزینه ویتنام و ناکامی امریکا در این جنگ بود. با روی کارآمدن ریگان، از نو، دیپلماسی امریکا، دیپلماسی درتکناقراردادن گشت.

    مفهوم دیپلماسی در تنگنا قراردادن از این اعتقاد مایه گرفت که امریکا می‌تواند با تهدید به اعمال قوه قهریه، نزاعهای بین‌المللی را بسود خود حل و فصل کند. امریکا بخطا می‌پندارد که تهدید جان اف  کندی، رئیس جمهوری اسبق امریکا، خروشف، رهبر وقت روسیه شوروی را ناگزیر کرد واپس نشیند و بحران استقرار موشکهای روسی در کوبا در 1962 پایان بپذیرد.

● بکاربردن دیپلماسی درتنگناگذاشتن، سبب شد که بازرگانی و تکنولوژی نیز در وارد کردن فشار بکار روند. ایران یکی از نخستین کشورهائی است که این دو برای در مضیقه گذاشتنش بکار رفته‌اند. حکومت ریگان نفوذ خود در فرانسه و آلمان را بکاربرد تا مانع از هرگونه همکاری فنی این دو کشور با برنامه اتمی ایران در 1983 بگردد. آن زمان می‌دانست و می‌گفت هیچ دلیل موجهی برای سوءظن بردن در این باره که ایران می‌خواهد بمب اتمی بسازد، وجود نداشت.

     چند سال بعد، حکومت بوش صدور تکنولوژی اتمی صلح آمیز به ایران را ممنوع کرد و به متحدان خود نیز فشار آورد که آنها نیز چنین کنند. هدف این سیاست گرفتار اختناق و مرگ کردن برنامه اتمی ایران بود. این عمل بکاربردن دیپلماسی گرفتار مضیقه کردن بود. متهم کردن ایران به قصد تولید بمب اتمی داشتن، پوشش تغییر رژیم ایران، در صورت لزوم، با توسل به زور بود. اما در سال 2005، بخشی از استراتژی امریکا در ناگزیر کردن ایران به متوقف کردن غنی سازی اورانیوم شد.

● کندولزا رایس، وزیر خارجه در حکومت ژرژ بوش (پسر) متحدان امریکا، انگلستان و فرانسه و آلمان را تحت فشار قرارداد تا که از گفتگوهای جدی با ایران خودداری کنند و با تهدید ایران به مجازاتهای اقتصادی مجبورش کنند که غنی سازی اورانیوم را متوقف کند. زمانی بعد، حکومت بوش ایران را متهم کرد که یک برنامه مخفی تولید بمب اتمی را اجرا می‌کند. این اتهام بر مبنای مدارکی بعمل آمد که جعلی بودند.

 

٭ سالهای اوباما:

    ریشخند زمانه را ببین! با این‌که حکومت اوباما خود را متعهد کرده بود بحران اتمی ایران را از  راه دیپلماسی حل کند، بیشتر از پیشینیان خود به دیپلماسی اختناق‌آور، توسل جست. اوباما در ماه مه سال 2009، پیامی به علی خامنه‌ای، رهبر جمهوری اسلامی ایران فرستاد و پیشنهاد گفتگو با ایران بدون «پیش شرط» را داد. گاری سمور، دستیار پیشین اوباما، در سال پیش، وجود این پیام و محتوای آن را تصدیق کرد. اما چند هفته بعد از آغاز ریاست جمهوری خود، او نقشه حمله سایبری به برنامه اتمی ایران را تصویب کرد و دستور اجرای آن‌را داد.

 

انقلاب اسلامی: این همان پیام است که سعید جلیلی، دبیر پیشین شورای عالی امنیت ملی و طرف گفتگو با کشورهای 5+1، در 11 آذر 1393، از آن سخن بمیان آورده و علت حصر موسوی و کروبی را نه «فتنه سال 88» که قصدشان بر زمینه چینی «فتنه جدید» دانسته‌است. او گفته‌است:

« باید دید فتنه در چه شرایطی در کشور شکل گرفت، این اتفاقات در زمانی افتاد که جمهوری اسلامی در عرصه‌های مختلف در حال کسب موفقیت‌های بزرگ در منطقه و جهان بود. در ۲۰ خردادماه آن سال اوباما نامه‌یی به رهبر معظم انقلاب نوشت و در آن اذعان کرد که مشکلات منطقه بدون ایران حل نمی‌شود اما برخی بر اساس توهمات خود چنین پیروزی بزرگی را زیر سوال بردند. فتنه یعنی ایجاد تردید یعنی ایجاد تردید برای عموم مردم.  دشمن در آن مقطع به دنبال این بود که راه پشتوانه مردمی از انقلاب را سد کند. نباید اجازه داد کسانی چنین تردیدهایی را ایجاد کنند، تدبیر رهبری بود که اجازه دادند واقعیات برای مردم مشخص شود. حصر ربطی به فتنه ندارد، فتنه در سال ۸۸ اتفاق افتاد اما حصر پس از آن بود، کسانی که از آنها به عنوان سران فتنه یاد می‌شود افرادی هستند که یک سال بعد حصر شدند چون دیدیم که این افراد در حال شکل‌دهی فتنه جدیدی هستند».

  بدین ترتیب، سعید جلیلی برای نامه اوباما به خامنه‌ای محتوائی می‌سازد و تردید درباره صحت آن را فتنه می‌خواند و آن را دلیل حصر میر حسین موسوی و مهدی کروبی می‌گرداند. دادگاه بلخ نیز این اندازه وقاحت به خرج نمی‌داد و نخست بی‌گناهی درخانه زندانی شدگان را تصدیق نمی‌کرد تا بگوید گناه تردید در باره محتوای یک نامه یعنی قصد ایجاد فتنه و این قصد خود ساخته کافی است برای زندانی کردن در خانه!

 

    خامنه‌ای از جنگ سایبری خبر نداشت و نمی‌دانست که اوباما درکار بکاربردن دیپلماسی اختناق آور برضد ایران و وضع و اعمال مجازاتهای جدید برضد ایران است.

● در 2009، وقتی احمدی نژاد، رئیس جمهوری ایران، از آژانس بین‌المللی انرژی اتمی برای خرید سوخت برای نیروگاه اتمی به منظور استفاده  درمانی استمدادکرد، حکومت اوباما درهای بازار را بروی ایران بست. بدان امید که جلوگیری از فروش سوخت به ایران تشدید فشار بر ایران است. سیمور پیشنهادی را تهیه کرد که بموجب آن، ایران باید 75 تا 80 درصد از اورانیوم 3.5 درجه خود را به روسیه می‌فرستاد تا به سوخت برای نیروگاه درمانی تهران تبدیل شود. اجرای این پیشنهاد به امریکا در گفتگوهای آتی، موقعیت متفوق‌تری می‌داد.

    بدین‌سان، بود که اوباما، بیشتر از پیشینیان خود به دیپلماسی اختناق‌آور برضد ایران روی آورد.او گفت: با وضع و اجرای مجازاتها ما به ایران پیام می‌دهیم که جامعه بین‌المللی در مورد جلوگیری از مجهز شدن ایران به سلاح هسته‌ای جدی است. و اگر ایران رویه خود را تغییر ندهد، گرفتار عواقب سخت‌تری خواهد شد.

    امید اصلی حکومت اوباما به مجبورکردن ایران، تحریمهای نفتی و بانکی بود که از اواسط سال 2012 به اجرا گذاشته شدند. در ماه مه 2012، یک مقام حکومت به نیویورک تایمز گفت: این تحریمها که اروپا نیز بدانها پیوسته‌است چون اهرم در ناگزیر کردن ایران به ورود در گفتگوهای جدی عمل خواهند کرد.

● وقتی روحانی به ریاست جمهوری رسید و آمادگی ایران را برای ورود در گفتگوهای سری اظهار کرد، حکومت اوباما گفت که دیپلماسی اختناق‌آور ایران را ناگزیر کرد وارد گفتگوهای جدی بگردد. با این‌که حکومت امید نداشت بتواند ایران را به رها کردن غنی سازی اورانیوم وادارد، اما هدف خویش را بطور واضح اعلان کرد: از میان برداشتن اغلب تأسیسات غنی سازی ایران. در این‌جا، اظهارات کری را در تاریخ‌های مختلف ذکر می‌کند همه حاکی از هدف امریکا و برچیده شدن بخش عمده تأسیسات غنی سازی اورانیوم ایران است.

    و نویسنده نتیجه می‌گیرد که حالا دیگر دیپلماسی اختناق آمیز نه وسیله که خود هدف شده و مانع از دست یافتن حکومت اوباما به یک توافق تاریخی گشته‌است.

 

انقلاب اسلامی: همان‌طور که خوانندگان گرامی توجه می‌کنند، هر سه تحلیل‌گر، براصل ثنویت تک محوری، امریکا را محور فعال و رژیم ولایت فقیه را رژیم فعل‌پذیر شناخته و وضعیت را سنجیده و نگرانی‌های خویش را اظهار و راه‌حل خویش را پیشنهاد کرده‌اند. از این واقعیت‌ها نیز غفلت کرده‌اند:

1. باتوجه به قدرت امریکا بمثابه ابر قدرت و دیپلماسی اختناق آور، کشوری مثل ایران، هرگاه دولتی می‌داشت منتخب ملت و پاسدار حقوق ملی ایرانیان، چرا کشور را در تله‌ای می‌انداخت تا که امریکا و متحدانش بتوانند دیپلماسی اختناق آمیز را برضدش بکاربرند؟ مگر مردم ایران انقلاب بزرگ خود را به ترتیبی به پیروزی نرساندند که هیچ‌یک از دو ابر قدرت نتوانست اقدامی تهدید آمیز کند؟ آنچه را که گارت پورتر امروز می‌گوید، نشریه انقلاب اسلامی در هجرت، هم از روزی که برنامه اتمی ایران از پرده بیرون افتاد، بشکل هشدار مستمر، مرتب بازگو می‌کرد. هرگاه رژیم ولایت فقیه نیاز به بحران نداشت، چرا خود را در دام دیپلماسی اختناق می‌انداخت؟ آیا قبلا در دام گروگانگیری و جنگ نیفتاده‌بود و نباید از تجربه درس می‌آموخت؟

2. دیپلماسی اختناق‌آور وقتی کاربرد دارد که طرف مقابل بر حقوق ملی نایستاده باشد. یادآور می‌شود که بگاه ملی کردن صنعت نفت، مصدق بر حقوق ملی ایستاد. دیپلماسی اختناق آمیز بی‌اثر شد. چنانکه دو سند، یکی از آنها به تاریخ 5 روز پیش از کودتای 28 مرداد 1332، می‌گویند: حکومت امریکا به این نتیجه رسید که چاره‌ای جز حل مسئله نفت با حکومت مصدق نیست. هرگاه خائنان بسود امریکا و انگلیس کودتا نمی‌کردند، امریکا که هم شکست دیپلماسی اختناق آمیز را پذیرفته بود و هم شکست کودتا را و به مجری کودتا، روزولت دستورداده بود ایران را ترک کند، به قول خودش، ناگزیر بود مشکل نفت را با حکومت مصدق حل کند.

 

 

 

اخبار مرتبط

دیدگاه خود را بنویسید

لطفا دیدگاه خود را وارد کنید
لطفا نام خود را اینجا وارد کنید