ترامپ آمد و زبان تهدید و تحقیر میان او و خامنهای و دستیاران این دو باب شد. راستی ایناست که تحریک و تحریک متقابل باب شد. از نو، مردم ایران و اقتصاد آنها گرفتار تهدید به جنگ و تشدید تحریمها شدند. رویه ترامپ رویه یک جبار است. چرا که در باره مردم 7 کشور، اصل برائت را با اصل مجرمیت و جرم شخصی را با جرم همگانی جانشین میکند. او چون قدرتمدار است، نه قدرت که دین را دشمن میدارد. نه تنها جباران همواره دین یا مرام را دشمن خواندهاند تا که مقاصد سلطه جویانه خویش را بپوشانند، بلکه هر عقل قدرتمداری قدرت را نفی نمیکند دین یا مرام قربانی قدرت را دشمن میدارد و نمیداند هرگاه عقل خویش را از بندگی قدرت برهد، خودانگیختگی باز مییابد و خلاق میشود و از بیان استقلال و آزادی نیز بمثابه اندیشه راهنما برخوردار میشود.
هرگاه قرار بود ترامپ اصل برائت و اصل شخصی بودن جرم و اصل مقابله با قدرت و نه قربانی قدرت (دین) را رویه کند، در آنچه به مردم این 7 کشور مربوط میشد، این تغییرها روی میداد:
٭ هرگاه ترامپ اصل برائت و اصل شخصی بودن جرم و دشمن قدرت است و نه دینِ قربانی آن را رعایت میکرد:
1. مردم امریکا مسائل واقعی را که سرمایهداری ببارآوردهاست، شناسائی می کردند و به کسانی نمایندگی میدادند که هم مشکلها را بشناسند و هم بر حل آنها مصمم باشند. بدینسان، مردمی که از جنگ دوم بدینسو، میان دو فشار زندگی کردهاند، از این دو فشار، یکی «محور شر» بیگانه (زمانی کمونیسم بینالملل و بعد تروریسم بینالملل و حالا تروریسم اسلامی) و دیگری سلطه فراگیر سرمایهداری بر زندگی یکایک شهروندان، میآسودند.
اگر مردم امریکا فرصت تأمل را به خود بدهند، در مییابند که قدرتمدارها دو فشار داخلی و خارجی را چنان تنظیم میکنند که کاهش فشارداخلی با افزایش فشار بیرونی جبران گردد. در مواردی که فشارخارجی کاهش شدید پیدا میکند، درجا، دشمن دیگری را مییابند و میزان فشار را بالا میبرند. برای مثال، جنگ جهانی دوم پایان یافت. درجا، «کمونیسم بینالملل» عامل تشدید فشار در درون شد. مککارتیسم یا تفتیش عقاید وسیله مهار جامعه امریکائی گشت. در آغاز واپسین دهه قرن بیستم، امپراطوری روسیه فروپاشید و خطر «کمونیسم بینالملل» از میان برخاست. درجا، تروریسم بینالملل جانشین شد. کار بجائی رسید که بوش (پسر) جنگ صلیبی اعلان کرد. در حال حاضر نیز، از دید قشر حاکم، خطر آن وجود دارد که امریکائیان دشمن واقعی که سرمایهداری مهار بریدهاست را شناسائی کنند. ایناست که ترامپ رئیس جمهوری میشود تا با اتخاذ روش تنشزائی و دیوار کشیدن و شاخ و شانه کشیدنها، خطر خارجی را به حداکثر برساند و، بدان، جامعه امریکائی را نه تنها از عمل بازدارد، بلکه امیدوار کند که کار درخور و درآمد بایسته میجویند.
2. مردم این 7 کشور از فشار بیرونی میرهند. رژیمهای استبدادی حاکم بر این کشورها از تنظیم دو فشار با هدف فعلپذیر کردن مردم باز میمانند. مورد ایران را توضیح بدهیم:
در دوره شاه و بیشتر از آن در دوره استبداد ولایت مطلقه فقیه، دولت جبار بدون وجود فشار خارجی، قادر به اعمال فشار بر مردم نمیشد و نمیشود. در دوره شاه، خطر کمونیسم بینالملل دستمایه سرکوبها بود و دستگاه تفتیش عقیده و سرکوب آن رژیم، به هر فعالیتی و جنبشی انگ «کمونیست» میزد. رژیم ملاتاریا انگ «امریکائی» میزند. زمانی رسید که فشار خارجی میل به صفر کرد. رژیم شاه از سرکوب ناتوان شد و جنبش همگانی مردم ایران به حیات آن پایان بخشید. در دوره ملاتاریا، هر نوبت که فشار خارجی روی به کاهش گذاشتهاست، رژیم دست به تحریک و بحران سازی با هدف افزایش فشار از بیرون زدهاست. بیهوده نبود که خامنهای و دستگاه تبلیغاتی او از نامزد ریاست جمهوری که ترامپ بود حمایت میکرد.
آموزش مهم تجربه ایران و کشورهای دیگر در وضعیت ایران و نیز وضعیت ابر قدرتها، از جمله امریکا، اینست: فشار داخلی با فشار خارجی تنظیم شدنی است. یعنی اینکه هرگاه فشار خارجی نباشد، فشار داخلی بدون توجیه میشود و جامعه بدان تن نمیدهد. در حقیقت، فشار خارجی باید بدان شدت باشد که جمهور مردم را فعلپذیر کند. نیروهای محرکه را از فعال شدن در رشد بازدارد تا که دولت جبار بتواند بخشی از آنها را در وسیله فشار بر مردم از خود بیگانه کند و بخشی دیگر را از کشور بگریزاند. چنانکه تا گروگانگیری، اعمال فشار به مردم توجیه لازم را نداشت. «گروهکهای ضد انقلاب» دستآویز بود اما کافی برای استقرار استبداد ولایت مطلقه فقیه نبود. گروگانگیری و جنگ امکان اعمال فشار در درون را سخت افزایش داد. از آن پس تا امروز، هر زمان، توان اعمال فشارِ رژیم کاهش یافتهاست، بحران خارجی را تشدید کردهاست. چنانکه، با روی کارآمدن ترامپ در امریکا، تحریک عملی و زبانی دستگاه ولایت مطلقه فقیه، واکنش شدید زبانی و عملی ترامپ و منصوبان او را در پیآورد و سایه شوم جنگ و تحریمها را بر سر مردم ایران بازگرداند.
3. ترامپ میگوید: تحریمها داشت جان ایران را به لب میرساند که برجام نجاتش داد. عقل قدرتمدار او در نمییابد که تشدید فشار از خارج سبب شد
3.1. که جامعه ایرانی به حال فلج درآید و یکسره فعلپذیر بگردد؛
3.2. که نیروهای محرکه (مغزها و سرمایهها و نفت و گاز و دیگر منابع طبیعی) به خارج از کشور جریان یابند؛
3.3. که مافیاهای نظامی – مالی رانتهای خود را به حداکثر برسانند. در نتیجه،
3.4. مردم کشور بسیار فقیر تر شوند و قشون بیابان در کشور پیشرفت کند.
بدینقرار، آنها که به حکومت اوباما توصیه کرده بودند وضع تحریمها سبب میشود رژیم از پای درآید، برخطا بودند. زیرا این مردم ایران بودند که از پا درآمدند. آیا اگر قرارداد وین امضاء نمیشد و تحریمها تشدید هم میشدند، رژیم از پا در میآمد؟ دو تجربه، یکی تجربه عراق دوران صدام و دیگری تجربه کره شمالی، پاسخ این پرسش را میدهند: رژیمها از پا در نیامدند. محتاج تشدید فشار در داخل نیز نشدند. زیرا فشار از بیرون بیش از اندازه شدید بود. هرگاه وضعیت این دو کشور را با وضعیت افریقای جنوبی مقایسه کنیم، میبینیم، عامل مردم در افریقای جنوبی عمل کرده و سبب تن دادن اقلیت حاکم به قبول حقوق سیاه پوستان گشتهاست. باوجود این، عمل مردم افریقای جنوبی همراه بود با در تنگنا قرارگرفتن اقلیت حاکم. در حقیقت، تحریمهای افریقای جنوبی با تحریمهای دو کشور عراق و کره شمالی تفاوت ماهوی داشت. تحریمهای افریقای جنوبی سبب شدت فقر اکثریت بزرگ سیاهپوستان نشد. بر اقلیت سفید پوست فشار وارد کرد.
٭ آیا مردم میتوانند مانع از آن شوند که رژیم فشار داخلی را با فشارخارجی تنظیم کند؟:
امروز، خامنهای میگوید اوباما به او نامه فدایت شوم نوشته و در عمل، تحریمها را تشدید کردهاست. اما این او بود که گفتگوهای سری را با امریکا آغاز کرد. این او بود که «نرمش قهرمانانه» را رویه کرد. این او بود که قرارداد وین را پذیرفت. چرا چنین کرد؟ آیا بدینخاطر چنین کرد که به قول ترامپ تحریمها در کار از پا درآوردن ایران بودند؟ آیا با آغاز ریاست جمهوری احمدی نژاد، اقتصاددانان در درون و ایران دوستان در درون و بیرون از کشور هشدار ندادند سرمایهها را برباد ندهید و خطر تهدیدها را جدی بگیرید؟ چرا. رژیم هشدارها را نشنید و، امروز، بر خامنهای است که پاسخ این پرسش اساسی را بدهد:
● اوباما، بهنگام مبارزات انتخاباتی گفت: با ایران روش گفتگو را درپیش میگیرم. هشدار نیز داده شد که در وضع تحریمهای بوش توانا نشد اما اوباما توانا میشود. اگر پیش از وضع تحریمها و پیش از صدور قطعنامههای جدید توسط شورای امنیت – که احمدی نژاد آنها را ورق پاره میخواند -، رژیم با هدف حل مشکل مذاکره میکرد، چه میشد؟ آیا قراردادی نمیشد با گرفتن امتیازها و بدون سپردن اینهمه تعهد؟ چه سبب شد که بجای پایان بخشیدن به بحران، آن را تشدید کرد؟
● خامنهای میگوید اوباما از سوئی به او نامه فدایت شوم مینوشت و از سوی دیگر از «فتنه 88» حمایت میکرد. در واقع، درد جانکاه خویش را آشکار میکند: جنبش 88 روی داد زیرا از سوئی، خامنهای نتوانست فشار بر مردم را با فشار خارجی، متناسب کند و از سوی دیگر، دولت، بلحاظ مالی، ورشکست شده بود. خطای اوباما و تدبیرسنجان سیاست خارجی او این بود که به جای کاهش فشار، روی به افزایش فشارآوردند و فعلپذیری را به مردم ایران تحمیل کردند. خطای اوباما نه آناست که خامنهای میگوید. خطای او افزودن بر فشاری بود که سبب نجات رژیم ولایت مطلقه فقیه شد. بیش از هرکسی، خامنهای مدیون سیاست اوباما است. بدینخاطر نیز، جانبدار ترامپ است که او اندازه فشار را بالا میبرد و خامنهای میتواند فشار بر مردم را متناسب با فشار خارجی تنظیم کند.
بدینقرار، کاهش فشار از بیرون و ورشکست دولت، جنبش 88 را ممکن کرد. اما این جنبش خود خویشتن را در مدار بسته رژیم ولایت فقیه زندانی کرد. در واقع، جنبش ناتوانی رژیم را در افزودن بر فشار، بسود رژیم، جبران کرد. باوجود این، جنبش علائم روشنی از خواست خویش که یافتن جامعه آزاد و مستقل است را ابراز کرد. بدینقرار، هرگاه قدرت خارجی میزان فشار را بالا نمیبرد، رژیم ولایت فقیه میتوانست تن به تسلیم به خواست مردم ایران بدهد.
بدینسان، تزلزلی که رژیم بدان گفتار شد و هیچگاه نتوانست آنرا پنهان کند و ترسش از،از سرگرفته شدن جنبش که باز نتوانست پنهان کند، بطور قطع، یکی از عوامل تن دادن خامنهای به گفتگوهای پنهانی با امریکا و نرمش قهرمانانه و مهندسی انتخابات بسود روحانی و سرانجام تسلیم شدن به قرارداد وین بودهاست. بنابود در پی قرارداد وین، فشار از بیرون کاهش پذیرد. فرورفتن در جنگهای ششگانه در سطح منطقه و تکرار این دروغ که اگر در سوریه و عراق با داعش نجنگیم باید در کرمانشاه و همدان با آن بجنگیم، گویای تقلای خامنهای و دستیاران او برای افزایش فشار از خارج به جامعه ایرانی است. تجربههای پیش از این دوران بکنار، واپسین تجربه میگوید که مردم میتوانند از قید دو فشار خویشتن را برهند.
برای رهاشدن باید
1. مردم ایران ارزیابی صحیحی از خطر و فشار خارجی پیدا کنند. دریابند که فرق است میان فشار خارجی وقتی برضد نهضت ملی اعمال میشد با فشارخارجی وقتی با دستآویز کردن رژیم جبار وارد میشود. فشار نوع اول که محتوی و شکل کودتای 28 مرداد 1332 را بخود گرفت، میتوانست خنثی شود هرگاه ترس از خطر همسایه شمالی و ترسهای دیگر، جامعه را از جنبش همگانی مداوم باز نمیداشتند. فشار نوع دوم، بیاثر میشود هرگاه مردم کشور روی به جنبش آورند. هم تجربه انقلاب ایران و هم جنبش سال 1388 معلوم کردند که جنبش مردم دو اثر مستقیم دارد: بازداشتن دولتهای غرب از اعمال فشار و برانگیختن افکار عمومی غرب و شرق به حمایت از جنبش.
2. مردم کشور ،خود را محکوم به فعلپذیری نشمارند و جامعه مدنی بمثابه جمهور مردم توانائی خود را بر وارد کردن فشار به رژیم بکارگیرد. این فشار میباید هم بر رژیم وارد شود و هم در نظر افکار عمومی جهان، فشار قدرتهای سلطهجو بر ایران را ناموجه بگرداند. در نتیجه، وارونه کاری را باید کرد که خامنهای و خاتمی مردم را به آن فرا میخوانند. کار یک ملت بالغ و رشید ایننیست که به بهانه فشار بیگانه، پشتیبان و وسیله کار رژیمی استبدادی بگردد که همه کار میکند تا که فشار خارجی میل به حداکثر کند. کار او ایناست که اراده خویش را به زندگی مستقل و آزاد، شفاف، بیان کند تا که جهانیان دریابند تشدید فشار به زیان جنبش یک ملت برای زیستن در استقلال و آزادی و بسود رژیم استبدادی برای تخریب مبانی حیات یک ملت است.
3. مردم ایران میبینند که سایه شوم تهدید به جنگ و تحریمهای هرچه شدیدتر بازگشتهاند. پس باید از خود بپرسند: چه سبب شد که از گروگانگیری تا امروز، ایران در حلقه آتش است و در درون نیز به آتش استبداد میسوزد؟ هرگاه این پرسش را از خود بکنند، در مییابند که فعلپذیری آنان و واکنش شدن مداومشان، یکی از عوامل مهم این وضعیت است. ترک فعلپذیری و تصدی زندگی حقوقمند در هریک از بعدهای سیاسی و اقتصادی و اجتماعی و فرهنگی، میتواند قلمرو حاکمیت جباران را محدود و محدودتر کند. هرگاه این تصدی با تسلیم مصلحت نگشتن و به محدوده عمل رژیم در نیامدن، بطور واضح، از ترس بدتر، تسلیم بد نشدن و رژیم را به انزوا درآوردن – کاری که شما مردم با رژیم شاه کردید -، همراه شود، به یک کار، منجر بهرسیدن دو نتیجه میشود: خلاصی از فشارها از بیرون و رهائی از استبدادِ عامل ایجاد کننده این فشارها و بکار بردن آنها در مهار مردم .