همزمان، رویاروئیها در درون رژیم ولایت مطلقه فقیه، یکبار دیگر، شدت گرفته است: قوه قضائیه به جان قوه مجریه افتاده است و روحانی متصدیان این قوه را بیکارهائی که با دستگیریها برای خود کار ایجاد میکنند، توصیف میکند و شیخ صادق لاریجانی در همان حال که به روحانی میگوید بیکار شمائید که کشور را به حال خود رها کرده و به «برجام» چسبیدهاید، او را تهدید میکند. اما گویاتر از همه، گران شدن دلار است: بهای هردلار از مرز 4000 تومان گذشت. افزایش قیمت،
☻ هم میگوید که متصدیان اقتصاد بنا را بر این گذاشتهاند که ترامپ از توافق وین خارج خواهد شد، اگر هم نشود، ضعیفکردن ایران بلحاظ اقتصادی، راهبرد و کاربرد او و حکومت او است.
☻ و هم میگوید خزانه رژیم ولایت فقیه خالی است و از چارهها که میجوید، گران فروختن دلار است.
در این باره که ترامپ چه خواهد کرد، ارزیابیهای گوناگون انجام گرفتهاند. در این وضعیت سنجی، بنای ما بر این است که ببینیم، حکومت ترامپ در چه وضعیتی است و در وضعیتی که هست، قرارداد وین را چگونه بکار میبرد:
õوضعیتی که ترامپ و حکومتش در آنند، آیا او را نیازمند «برجام» میکند؟:
در سیاست داخلی، تا این زمان، ترامپ جز به تخریب نپرداخته است. با غیظ تمام به ویران کردن کارها که اوباما انجام داده است، مشغول است. واپسین تخریب، تخریب مصوبه اوباما در باره «انرژی پاک» با هدف کاستن از آلایندههای محیط زیست است:
☻ وعده داده بود کار ایجاد کند. اما واپسین آمار حاکی از کمتر شدن نرخ مشارکت در جمعیت فعال امریکا است (63.1 در 30 سپتامبر 2017 پائینترین نرخ از ماه مه 1978 بدین سو). بنابر برآورد Shadow Government Statistics نرخ واقعی بیکاری امریکا، در تاریخ 30 سپتامبر سال جاری، 22.2 در صد است.
☻ قرضه دولت امریکا در ماه سپتامبر 2017، از 19.81 هزار میلیارد دلار به 19.84 هزار میلیارد دلار افزایش یافته است. اقتصاددانان هشدار میدهند که امریکا و به دنبال امریکا، جهان، به بحران مالی بزرگی تهدید میشود. مشکل اول و مهمتر از همه که ترامپ باید حل کند، این مشکل است. بنا بر هشدار اقتصاد دانان، در صورتی که دولت امریکا نتواند قرضههای خود را بازپرداخت کند، اقتصاد امریکا گرفتار رکود میشود و به این رکود جهان را با بحران اقتصادی سختی روبرو میکند.
راهکار بحران قرضهها، تنش زدائی از روابط بینالمللی و برقرارکردن صلح در جهان، و به دنبال آن، کاستن از هزینههای نظامی و غیر آنها و بازسازی اقتصاد تولید محور است. ترامپ و حکومت او، وارونه این کار را میکنند. او ،هم برشدت تنشها میافزاید و هم بودجه نظامی را افزایش میدهد.
☻ گرایش به خشونت را که یکی از اشکال آن، تبعیض و ستیزهای نژادی است را بیشتر کرده است. دو نمونه از این خشونتها، یکی زد و خورد نژادپرستان با سیاهان و مخالفان نژادپرستی و دیگری کشتار لاس وگاس و این واقعیت که سالانه هزاران تن – از ابتدای سال جاری تاکنون 17 هزار تن -در اسلحه کشیها بروی یکدیگر کشته میشوند، نه تنها گویای نقش منفی ترامپ در جامعه امریکائی هستند، بلکه گزارش میکنند چرائی به ریاست جمهوری رسیدن او را.
☻ ماجرای نقش روسیه در برنده شدن ترامپ در انتخابات ریاست جمهوری امریکا، همچنان موضوع تحقیق قاضی مستقل است. در نتیجه، هم از عوامل بیاعتباری و بیثباتی موقعیت او بعنوان رئیس جمهوری در داخل و هم از عوامل بیاعتباری و بیثباتی این موقعیت در خارج از امریکا است.
☻ رویهکردن خشونت با کنگره و وزیران نیز، او را بی اعتبار میکند: خبرنگار از ترامپ میپرسد: آیا راست است که تیلرسون، وزیر خارجه، او را «کودن» خوانده است؟ و او پاسخ میدهد: دروغ است اما اگر این سخن را گفته باشد، من او را به مسابقه با خود در هوش آزمائی دعوت میکنم. رویه او با سناتورها و نماینده های مجلس نمایندگان خشنتر است. با ورزشکاران نیز وارد نزاع شده است.
☻ طوفانهای شدید و پیاپی و آتش سوزی جنگلها گرچه کار او نیست، اما مدافعان محیط زیست را به انتقاد شدید از او برانگیختهاند. چرا که هم دولت فدرال و دولتهای محلی اسباب دفاع در برابر این فاجعهها را فراهم نمیکنند و هم او حاضر نیست بپذیرد اعمال خشونت بر ضد طبیعت، طبیعت را، بنابراین، زیندگان را گرفتار خشونتی مضاعف میکند.
☻ در دوران مبارزات انتخاباتی، او نمیگفت که از ائتلاف سرمایهداران بزرگ و ژنرالها نمایندگی میکند، میگفت از اکثریت بزرگ تحقیر شدگانی نمایندگی میکند که توسط نخبگان که نظام سیاسی را چنان ساختهاند که خود بطور مداوم بر این اکثریت بزرگ مسلط باشند. و اینک، اکثریت بزرگ او را در خدمت این ائتلاف مییابد.
و در سیاست خارجی:
☻ «رئیس جمهوری غیر قابل پیشبینی»، عنوانی است که اهل سیاست و اهل مطبوعات غرب به ترامپ دادهاند. برای کشورهای اروپائی و روسیه و چین زندگی با رئیس جمهوری غیر قابل پیشبینی «تنها ابر قدرت جهان»، مشکل ساز شده است. زیرا روابط بینالمللی روز به روز و تازه بطور غیر قابل پیش بینی، نه تنها تنظیم رابطه میان کشورها را مشکل کرده، بلکه در سیاستهای داخلی کشورها نیز سبب اختلال در بعدهای سیاسی و اقتصادی، بنابراین، اجتماعی و فرهنگی، گشته است. بخصوص که ترامپ میگوید: اول امریکا. و «اول امریکا»، یعنی تغییرهای ویرانگر در سیاست خارجی امریکا:
☻ خارج شدن امریکا از قرارداد بینالمللی پاریس بر سر کاستن از میزان آلودگی محیط زیست؛
☻ بیثبات کردن اتحادیه اروپا. ترامپ همه پرسی در انگلستان بر سر ماندن یا خارج شدن از اتحادیه اروپا و رأی اکثریت مردم انگلیس را بر خارج شدن از اتحادیه ستود. او پیشبینی کرد که اتحادیه از میان برخیزد؛
☻ ناتو را تضعیف کرد و شرط ماندن امریکا در آنرا شرکت اروپا در هزینهها قرار داد؛
☻ با روسیه و چین هم روابط را بهبود نبخشید. بنابر قول مقامات روس، رابطه دو کشور بدتر از دوره اوباما است. در نتیجه،
☻ هنوز نتوانسته است سرمایههای امریکائی را به امریکا بازگرداند و تغییری معنیدار در روابط اقتصادی امریکا با چین و کشورهای دیگر پدید آورد.
☻ مغضوبیت امریکا نزد ملتهای جهان را که در دوره اوباما کاهش یافت (میزان مقبولیت به 63 درصد هم رسید)، ترامپ بشدت افزایش داد (میزان مقبولیت تا 22 درصد کاهش یافت).
☻ نخستین سفر او به خارج از امریکا به عربستان و امضای قرارداد فروش اسلحه به دولت سعودی و نیز حمایت آشکار از ائتلاف سعودیها و اسرائیل بر ضد «ایران» شد.
بنابراین، ترامپ هم بنده ویژهگیهای شخصیت خویش و هم بنده وضعیت داخلی و خارجی امریکا است که خود ایجاد و یا تشدیدکرده است. در این وضعیت، او در قرارداد وین (برجام) جز بمثابه سلاح نمینگرد و نمیتواند هم بنگرد. سلاحی که باید با سلاحهای دیگر جور کرد و بکار برد. بنابراین، با توجه به وضعیتی که ترامپ در آن است و با استفاده از وضعیتی که رژیم ولایت مطلقه فقیه در آن است، «استراتژی کلی» که ترامپ اعلان خواهد کرد، تدابیر زیر را در بر میگیرد:
õ پیشبینی مواد «استراتژی جدید» که قرار است ترامپ در روزهای آینده اعلان کند:
1. او کاربردی که سبب از دست رفتن «برجام» بمثابه سلاح بگردد، به «برجام» نخواهد داد. لذا، برجام را برجا نگاه میدارد برای توجیه بکاربردن سلاحهای دیگر:
2. همیشگی کردن مهار برنامه اتمی ایران، مجبور کردن ایران به تولید نکردن موشکهای دوربرد و ناگزیر کردنش از دست کشیدن از حمایت از تروریسم و پایان بخشیدن به مداخلات در کشورهای منطقه، دستآویزهای او برای نگاه داشتن ایران در حلقه آتش (پایگاههای نظامی و اطلاعاتی) و مشغول نگاهداشتن رژیم ولایت فقیه به هفت جنگ بس فرساینده است؛
3. تعارض جدید با ترکیه که سبب شده است اردوغان بخواهد که سفیر کنونی امریکا ترکیه را ترک کند، گویا است. گویای این واقعیت است که، از دید مردم منطقه، امریکای امروز، فاقد اعتبار است. بنابراین، حفظ موقعیت و «منافع» امریکا در منطقه، حکومتی از نوع حکومت ترامپ را ناگزیر میکند، در خاورمیانه، به یک طرف بچسبد و با طرف دیگر رویه خصومتآمیز در پیش گیرد. خصومت با ایران مستند است به «دلایل» برشمرده در بند دوم؛
4. سیاست وابسته نگاه داشتن کشورهای نفت خیز، بلحاظ اقتصادی، سیاست جدیدی نیست. بکاربردن برنامه استقلال اقتصادی، در پی انقلاب ایران، از جمله، سبب شد که طرح گروگانگیری در امریکا ریخته و در ایران اجرا شود. از گروگانگیری بدینسو، اقتصاد ایران زیر فشار تحریمها است. خامنهای به قرارداد وین تن داد تا مگر تحریمها پایان پذیرند. قرار بر لغو تحریمهائی شد که در رابطه با برنامه اتمی ایران وضع شده بودند. تحریمها بر روی کاغذ لغو شدند اما در عمل نه. اروپائیان میگویند بانکهای رتبه اول حاضر به کار با ایران نشدهاند اما بانکهای متوسط با ایران کار میکنند. واقعیت این است که
4.1. امریکا تحریمهای جدیدی وضع کرده است ولو بهانه برنامه اتمی ایران نیست؛
4.2. جو ترس از سرمایهگذاری در ایران را ترامپ و حکومت او تا بخواهی سنگین کرده است؛
4.3. وقتی ترامپ از ژنرالها میخواهد برنامه عمل نظامی تهیه کنند، هدفی جز ایجاد ترس شدید از هرگونه سرمایهگذاری در اقتصاد ایران و تضعیف موقعیت ایران در منطقه و تقویت موقعیت ائتلاف سعودیها با اسرائیل، چه میتواند باشد؟؛
4.4. نگاه داشتن ایران در جنگهای فرسایشی (موضوع بند دوم)، از جمله کاربردهای وضعیت جنگی، برای مقابله با وضعیت داخلی و خارجی امریکا (به شرح بالا) است؛
4.5. با توجه به وضعیت داخلی و خارجی که حکومت ترامپ در آن است، چارهای جز میدان دادن بازهم بیشتر به «متحدانش» در منطقه، یعنی جبهه اسرائیل و دولت سعودی ندارد. و
4.6. کشاندن جنگها به درون ایران هم تدبیری از تدابیر ترامپ و حکومت او است. جنگ اقتصادی که از گروگانگیری بدینسو، اقتصاد ایران را تخریب میکند، همراه میشود با منازعات پرشمار دیگر (بیکاری، فقر، آسیبهای اجتماعی، آب و عوارض بیابان شدن کشور و تعارض مذهبی و قومی و فلج مالی و سیاسی رژیم ولایت مطلقه فقیه). در نتیجه،
5. هدف «استراتژی کلی» حکومت ترامپ، نه ساقط کردن رژیم – ولو پیش از این، وزیران خارجه و دفاع او از آن سخن گفتهاند – که در ناتوانی نگاهداشتن آن و استفاده از آن، در حفظ موقعیت و «منافع» امریکا در منطقه است.
6. در واقع، هدف اصلی امریکا، با توجه به وضعیتی که یافتهاست، به قول ترامپ، «بازیافت عظمت» است. به سخن روشن، جلوگیری از انحطاط و انحلال بمثابه «تنها ابرقدرت» است. در وضعیت کنونی امریکا و وضعیت کشورهای دیگر جهان، اینکار، حتی کند کردن روند انحطاط و انحلال، ممکن نیست جز از راه تضعیف رقیبان و کشورهای واقع در واپسین منطقههای تحت سلطه و نفوذ. اتحاد نظامیان و سرمایهداران امریکا، با شعار «اول امریکا»، هم فرآورده وضعیت امروز امریکا است و هم برای به اجرا گذاشتن استراتژی تضعیف رقیبان و حفظ سلطه امریکا بر مناطق در حال رهاشدن از این سلطه است. تضعیف، تجزیه را نیز در بر می گیرد. بنابراین، در استراتژی جدید، اگر هم بر زبان ترامپ نیاید، تجزیه بمثابه وسیله تضعیف باید لحاظ شود. در برابر این خطر، این وجدان ملی است که میباید غنی و شفاف و قوتی بتمام بجوید که نیازمند جانشین شدن رژیم با دولت حقوقمدار و اصول راهنما شدن استقلال و آزادی و موازنه عدمی بمثابه اصل راهنمای روابط ایران با انیران است.
از اصول راهنمای انقلاب ایران، یکی استقلال و آزادی و دیگری بناگذاشتن سیاست خارجی بر اصل موازنه عدمی بود. با گروگانگیری، ایران به گروگان امریکا درآمد و هر سه اصل نقض شدند. امریکا محور سیاست داخلی و خارجی رژیم گشت و ماند. اثر محور کردن امریکا، تنها، جنگها و استبداد ویرانگر که وضعیت غیر قابل تحمل مردم ایران را ببار آوردهاند، نیست، بلکه این مهم که نیروهای محرکه در ویرانگری بکار افتادهاند و فرصتهای نسل انقلاب و نسلهای بعد از آن را، سوزانده است، نیز هست. ایران امروز در وضعیتی است که رژیم ولایت مطلقه فقیه را دستیار ترامپ میکند در اجرای «استراتژی کلی» او.
در نوبتی دیگر به کاربرد «برجام» در روابط درون رژیم و روابط رژیم با کشورهای منطقه و بیرون از منطقه میپردازیم.