– «وزیرانی» که خامنهای تعیین کرده است، مجلس دست نشانده، با نزدیک به اتفاق آراء، به آنها رأی اعتماد داده است؛
– «وزیرانی» که گویای تعادل قوا میان «دولت بیتفنگ» با «دولت با تفنگ» (سپاه) بودند رأی آوردند اما بخشی از «نمایندگان» به آنها رأی ندادند.
– «وزیری» که تعادل بسود او نبود، رأی نیاورد. بیطرف اصلاح طلب بود و رأی نیاورد. هم بدینخاطر که در مجلس «اصلاح طلبان»، دست بالا را ندارند و خود نیز یکپارچه نیستند و هم بدین جهت که او چوب بلائی را خورد که بر سر منابع آبی کشور آمده است. او را مسئول بیآبی و بنای سد گتوند و شور شدن آب بیشتر از شوری آب خلیج فارس میدانند.
☻ روحانی در دفاع از «وزیران» خود گفت: من 17 قهرمان که با یکدیگر سازگاری و همکاری نکنند، نیافته و معرفی نکردهام، من وزیرانی را معرفی کردهام که میتوانند با هم کار کنند. سخن او اعتراف است به استعداد طراز اول نبودن «وزیران» و مهمتر از آن، اینکه در تعادل ضعفها، استعدادهای طراز اول برگزیده نمیشوند، کم استعدادها و کم مایهها برگزیده میشوند. چرا که در تعادل قوا، آلت فعلها به مقامها گمارده میشوند و وقتی در تعادل قوا، یا دو طرف ضعیف باشند و یا یک طرف ضعیف باشد و او باشد که نیازمند همکار است، آلت فعلهای ضعیف صاحب مقام میشوند. ترکیب حکومتها، از حکومت رجائی بدینسو، میگوید که حکومتها بطور مستمر گرفتار همین مشکل هستند. یادآور میشود که بهشتی گفته بود متصدیان، از رئیس جمهور به پائین باید اطاعت کنند اگر حاضر به این کار نیستند، کنار بروند. و باز یادآور میشود که اطاعت نکردن از امر «ولیامر»، ولو خلاف قانون اساسی، در این رﮊیم جرم است.
پس اگر حجاریان میگوید کفگیر (نظام) به تک دیگ خورده است و دیگران میگویند هیأت وزیران دور دوم ریاست جمهوری روحانی ضعیفتر از هیأت وزیران دور اول است، آگاه یا نا آگاه، از تعادل قوا میان ضعیفی که روحانی است با قویای که خامنهای و سپاه هستند، خبر میدهند. آیا میدانند که خامنهای و سپاه نیز در موضع ضعف هستند؟ پاسخ این است که اگر هم بدانند، نمیتوانند بر زبان و قلم بیاورند.
☻این ضعف درونی است (از بیماری خامنه که برابر اطلاع، بسیاری کارها را بنام او انجام میدهند و او از آنها بی اطلاع است، تا غرق در فسادهای گسترده بودن دستگاهش و از آن، تا تضادهای درونی سپاه و از آن، تا مسائل کشور که برهم افزوده شدهاند که فقر و آسیبهای اجتماعی که بخشی از خشونت هستی سوز هستند و… ).
و ضعف ناشی از نقش رﮊیم در سست کردن رشتههای همبستگی ملی است: برای نمونه، سفر باقری به ترکیه و همصدائی با ترکیه برضد همه پرسی در کردستان عراق، نه تنها خارجی شناختن و گرداندن کردها، (یکی از هفت قوم بانی ایران) که دشمن انگاری آنها است. فرستنده این شخص به ترکیه، یعنی خامنهای این اندازه نمیداند که رابطه قوم کرد با ایران، همان نیست که با عراق و ترکیه و سوریه. طرفه اینکه در 30 مرداد 96، از قول اردوعان، خبر قصد دو دولت بر حمله نظامی به کردها پخش شد اما یک روز پس از انتشار این خبر روابط عمومی قرارگاه حمزه (نیروی زمینی سپاه) هر گونه عملیات نظامی برونمرزی مشترک با ترکیه علیه شبهنظامیان کرد را تکذیب کرد. راه جلوگیری از نفوذ اسرائیل در کردستان عراق، رفتار بیگانه و دشمنی کردن با آنها نیست. بعد از خیانت رﮊیم به ایران، با جانب ارمنستان را بخاطر روسها بر ضد آذربائیجان «شمالی» گرفتن، این خیانت میتواند دومین خیانت بر ضد همبستگی ملی و امکان همگرائیها است.
هرگاه مسئله خالی کردن دین، حتی فقه از محتوی را هم بر مسئلهها بیفزائیم، مجموعه مسائل ناتوان ساز، مجموعه بغرنجی میگردند. خالی کردن دین از محتوایش و پرکردن آن از توجیهگرهای اعمال زور،خامنهای را در محل خائن به دین نیز نشانده است. این مسائل بغرنج رﮊیم ولایت مطلقه فقیه را در برابر مردم کشور قرار داده است.
☻ضعف بیرونی نیز هست. به مناسبت تغییرها در قوائی که در سطح جهان و در سطح منطقه در رابطه ستیز و سازش با یکدیگرند، به عوامل بیرونی ضعفها نیز باید بپردازیم:
֎ ضامن تعادل قوا خود متزلزل است؟:
☻ ترامپ، رئیس جمهوری امریکا، نخست به عربستان رفت و امریکا را حامی اتحاد سعودیها و اسرائیل خواند. اما اینک هم ترامپ گرفتار ضعف روزافزون است و هم سیاست حکومت او گیج است و هم سیاست او با «منافع امریکا» سازگار نیست. این ضعف در منطقه بازتاب دارد:
☻به قول پیلار، تحلیلگر امریکائی، ائتلاف سعودی – اسرائیل اغلب راهبر سیاست امریکا در خاورمیانه بوده است. حکومت ترامپ نیز تابع سیاست سعودیها در قبال ایران است. الا اینکه ضعف حکومت ترامپ از سوئی و موقعیتی که سعودیها در آن قرار گرفتهاند، از سوی دیگر، آنها را بر آن میدارد که به دیپلماسی روی آورند. در حقیقت، سعودیها گرفتار تناقض شدهاند: از سوئی، دشمنی با ایران برای حفظ حمایت امریکا ضرور است و از سوی دیگر، سعودیها سود خود را در این نمیبینند که خصومت کنونی، که فرساینده نیز هست، کار را به جنگ در خلیج فارس بکشاند. خصومت بیپایان نیز سعودیها را قدرت منطقهای نمیگرداند. بنابراین، نوعی تعادل ضرور است تا که ایران را فرسایش از پا درآورد. هفت جنگی که ایران در آن است، هرگاه به جنگ هشتم، جنگ مستقیم نیانجامد، ایران را فرسایش قوا از پا در میآورد. بنابراین، از دید سعودیها و اسرائیلیها، تحریمها از سوئی و تهدید به جنگ بقصد کاستن هرچه بیشتر میل به سرمایهگذاری در ایران از سوی دیگر، بشرط اینکه ایران در گیر جنگهای فرسایشی بماند، سبب از پا درآمدن آن میشود. از جمله بدینخاطر است که سعودیها میخواهند به ترتیبی از چنگ جنگ مستقیم با یمن رها شوند. گرفتار جنگ فرسایشی نگاه داشتن یمن کارآئی بیشتر دارد. زیرا
☻جنگ سرد پیشین، میان دو ابر قدرت، یکی امریکائی و دیگری روسی (شوروی سابق) در میان نیست. حضور روسها در سوریه، محرک امریکائیها به حضور است. اما آنها با مشکل دیگری رویارویند: به قول کیسینجر، اگر داعش از میان برداشته شود، دامنه نفوذ ایران گستردهتر میشود. معنی سخن او این است که باید جنگ فرسایشی با داعش، هرچه طولانیتر شود. الا اینکه افراطگرائی سنی هم برای جامعههای منطقه و هم برای غرب، مشکل حادتری است. از دید افکار عمومی غرب، سعودیها حامی این افراطگرائی هستند. همین امر، حمایت از دولت سعودی را مشکل میکند. مقامات اسرائیل میگویند خطر اصلی نه داعش که ایران است. آنها و لابیهایشان و نیز لابیهای سعودیها مرتب تبلیغ میکنند که خطر داعش، ثانوی است. خطر اصلی ایران است. اما واقعیتهای عیان مانع از پذیرفته شدن این ادعای سعودیها و اسرائیلیها است. سعودیها در موقعیت متناقضی قرار گرفتهاند: از سوئی حامی افراطگرائی هستند و از سوی دیگر از غرب میخواهند از آنها حمایت کنند. هرگاه بخواهند تناقض را از راه قطع هرگونه کمک به قوای مسلحی حل کنند که در سوریه و عراق با رﮊیمهای این دو کشور میجنگند، ناگزیر باید از تلاش برای قدرت منطقه شدن دست بردارند.
پرسش مهم که سعودیها باید بدان پاسخ دهند، ایناست: آیا کمک به پایان جنگ در عراق و سوریه و افغانستان و بسا یمن بهترین راهکار برای بینیاز کردن این کشورها از ایران و برچیدن دامنه نفوذ ایران نیست؟ چرا اما اتخاذ این سیاست، ایجاب میکند که به جنگهای هفتگانه و بس فرسایشی پایان داده شود. پایان یافتن این جنگها، در همان حال که دولت سعودی را از حمایت غرب و نیز اتحاد با اسرائیل بینیاز میکند، آنها و شیوخ متحدشان را در برابر خواستهای مردم این سرزمینها قرار میدهد. با توجه با سستی پیوندها در خاندان آل سعود، سعودیها را از استقرار صلح در منطقه میترساند. و اینها هستند ضعفهای دولت سعودیها.
☻در اسرائیل، نتان یاهو، هم بخاطر پرونده فساد و هم بخاطر فرسایش حکومتش، در ضعف است. این واقعیت که او جرأت آن را نیافت که گردنکشی نئونازیهای امریکائی را محکوم کند. چرا که نمیخواست ترامپ را بیازارد، اعتباری برای او و دعاویش باقی نگذارده است. بطور روز افزون، درون خود را آشکار میکند: اسرائیل از میان برخاستن داعش و القاعده و دیگر سازمانهای مشغول به جنگ در سوریه و عراق را، بسود خود نمیداند و تا میتواند مانع از آن میشود. بدینخاطر، کشورهای اروپائی که صحنه ترورها هستند، نتان یاهو و حکومت را نامطلوب میدانند. در منطقه نیز، سیاست اسرائیل که هدفش تجزیه کشورها است، سبب بیزاری مردم کشورهای منطقه از اسرائیل است.
بدینقرار، ائتلاف دولتهای امریکا و اسرائیل و عربستان، ائتلاف سه ضعف است. در آنچه به دو کشور امریکا و عربستان مربوط میشود، این ائتلاف با «منافع» ادعائی آنها ناسازگار است. از اینرو، روشهائی را اختیار میکنند که فرساینده باشند. یک عضو این ائتلاف، یعنی اسرائیل، آشکارا حامی تجزیه کشورها است و از گروههای تجزیه طلب حمایت میکند. ترکیه نیز از این روش زیان میبیند اما زیانش هیچ قابل مقایسه با زیان ایران نیست.
֎ اثر ائتلاف ضعفها بر تعادل قوا در رﮊیم ولایت مطلقه فقیه:
1. ترکیب هیأت «وزیران»، حاصل تعادل قوا، میان دو دسته از ضعفها است: تعادل قوا با ائتلاف ضعفها در بیرون و تعادل قوا میان ضعفها در درون رﮊیم و میان رﮊیم و مردم. همین تعادل ضعفها توضیح میدهد چرا نمیتواند روحانی روزهای پیش از رأیگیری را از روحانی معرفی کننده این «وزیران» بازشناخت. سخن حجاریان گویای فقر کامل رﮊیم است. او میگوید: «روحانی نیروئی بهتر از این وزرای پیشنهادی نداشت. کفگیر به ته دیگ خورده است. نه کسی را باقی گذاشتهایم و نه نیروئی تربیت کردهایم». در حقیقت، رﮊیم ولایت مطلقه فقیه یک رشته خلاءها ایجاد کرده است: خلاء استعدادها همراه است با خالی شدن فقه تکلیفمدار از محتوای خود و پرشدنش از توجیهکنندههای ولایت مطلقه فقیه که جز در خشونت کاربرد ندارد. این دو خلاء، همراه است با خلاء اقتصادی هم بخاطر مصرف و رانت محور شدن اقتصاد و هم بخاطر خارجی شدن بودجه (بودجه برداشتی از تولید ملی نیست، مجموعهای از درآمدهای مستقیم و غیر مستقیم نفت و گاز و کسر بودجه و وامها و کسریها) و این سه خلاء همراه است با خلاء تکیهگاه اجتماعی بخاطر فقدان اعتماد و… و عوامل حیاتی را از دست داده است.
2. از هم اکنون برهمگان واضح است که از وفای به عهد و عمل به وعدهها خبری نخواهد شد. ضعفهای حکومت مرتب خود را نشان میدهند: اﮊهای خارج کردن مأموران از خانه کروبی را دروغ بزرگ خواند. درجا، جهانگیری او را تکذیب کرد و گفت مأموران دیگر در درون خانه کروبی نیستند. حمله شاخه تبلیغاتی متعلق به دستگاه خامنهای و سپاه به روحانی و دستیاران او مداوم است. سفر «رئیس» ستاد کل نیروهای مسلح به ترکیه، با توجه به اینکه تابع حکومت نیست و موضع سیاسی که او در ترکیه اتخاذ کرد، بازگشت به وضعیت پیشین است: چند وزارت خارجه و چند سیاست خارجی. وجود وزیرانی از نوع «وزیر» دادگستری و «وزیر» ارتباطات، به فریاد میگوید وعده برخوردار شدن ایرانیان از حقوق شهروندی، برآورده نمیشود. اما گویاترین شاخصها، شاخص تمایل به سرمایهگذاری در اقتصاد ایران است: باگذشت مدتی از «انتخابات»، آن باور به توانمند شدن روحانی بر اثر «انتخاب» مجدد و شکست رئیسی، زود از دست رفت. سکوت سنگین غرب نسبت به ایران گویای ناباوری به وجود امنیت داخلی و خارجی لازم برای سرمایهگذاری است. بیهوده نیست که در نخستین جلسه هیأت وزیران، روحانی این دستور کار را ابلاغ میکند:
« هم از وزارت اقتصاد هم وزارت خارجه و هم بانک مرکزی درخواست کردند که در راستای تامین منابع مالی خارجی و داخلی و به صحنه آوردن بخش خصوصی به عرصه عمل حرکت کنند»
الا اینکه جلب سرمایهها نیازمند تغییر ساختار اقتصاد از مصرف محور به تولید محور و رها کردن اقتصاد از چنگ مافیاهای نظامی – مالی است.
3. این تعادل میگوید چرا این خطر که ایران نتواند خود را از جنگهای فرساینده رهاکند، بسیار جدی است. در حقیقت، رها شدن از جنگهای هفتگانه، نیازمند دولتی حقوقمدار و بکار برنده دو اصل استقلال و آزادی در درون کشور و در رابطه با بیرون از کشور است. افزون براین که رﮊیم ولایت فقیه میپندارد هرگاه خود را از جنگها خارج کند، خلاء را سعودیها و اسرائیل و تاحدودی ترکیه پرخواهند کرد. غافل از اینکه ماندن در این جنگها (نظامی، ترور، دیپلماتیک، اقتصادی، تبلیغاتی، مذهبی و قراردادن کشور در حالت جنگی با امریکا با تصویب طرح برای رویاروئی با «شرارتهای» امریکا )، فرسایش روزافزون میکند و در هریک از کشورهای منطقه، گرایشهای ضد ایران را قوت میبخشد.
4. در آنچه به وزنهای مربوط میشود که مردم هستند، در تعادل قوا به سود روحانی، کارساز نشد. علتها عبارتند از:
4.1. وقتی «انتخابات» در زندانی کردن مردم در مدار بسته بد و بدتر ناچیز میشود، جامعه میداند از حق حاکمیت برخوردار نیست. به تجربه (دورههای خاتمی و دوره اول روحانی) میداند که «منتخب» توانائی مراجعه به مردم و دعوت از مردم برای حضور در صحنه را ندارد. اخطار خامنهای به روحانی که مبادا کار بنیصدر را تکرار کند، از هر جهت گویا است: روحانی نه تنها نمیتواند و نمیخواهد بنیصدر بگردد، بلکه نمیخواهد خاتمی و حتی احمدی نژاد بگردد. بنابراین، هرگاه مردم بخواهند عمل کنند، باید خود انگیخته وارد صحنه شوند. اما این جنبش بسود کسی که میخواهد در درون «نظام ولایت مطلقه فقیه» عمل کند، ناشدنی است. نتیجه این است که طرف مقابل، دست خود را برای اعمال فشار به روحانی باز میبیند. باوجود این،
4.2. تغییری در رابطه جامعه مدنی بمثابه جمهور مردم با رﮊیم روی داده است: این جامعه میباید ابتکار تغییر را بدست بگیرد، یعنی بداند که تا تغییر نکند تغییر نمیدهد و درکار تغییریافتن و تغییردادن بشود. تغییر از شهروندان غافل از حقوق انسان و حقوق شهروندی و حقوق ملی و حقوق طبیعت و حقوق جامعه ملی در جامعه جهانی، به شهروندان آگاه به این حقوق و عامل به این حقوق و قیام کننده به خشونتزدائیها – که مبارزه با اعتیادها و آسیبهای اجتماعی یکی از آنها است -، این تغییری است که با انجامش، نظام اجتماعی باز میشود و نظام سیاسی تغییر میکند.
آیا این تغییر حاصل شده است؟ نه. سخنی که میتوان گفت و از صحتش تا اندازهای مطمئن بود، این است که وجدان به این حقوق پیدا شده است اما هنوز نه در وجدان اخلاقی، این حقوق وزنههائی شدهاند که پندارها و گفتارها و کردارها بدانها سنجیده شوند و نه وجدان همگانی از آنها سرشار گشته است تا رابطهها رابطههای حق با حق بگردند و خشونتها بیمحل شوند و همکاریهای در سطح جامعه مدنی، سرمایه اجتماعی عظیمی را پدید آورند توانا به باز و تحول پذیر کردن نظام اجتماعی. بدینقرار، بر کوششها برای آنکه این تغییر شتاب بگیرد، و بر تلاشها برای اینکه بدیل هرچه کارآمدتر بگردد و ترسها را بزداید و ایران را سرای شادی و امید بگرداند، باید هرچه بیشتر شوند.