پس از این حادثه، کارمندان اصل چهار با راهنمایی «محمّد بهمن بیگی»- یکی از قشقایی ها که از کارکنان آن سازمان بود – به باغ اِرَم – مرکز اصلی قشقایی ها در شیراز– منتقل شدند و مورد حمایت قشقایی های حاضر در باغ ارم قرار گرفتند.(35) در این زمان ناصرخان قشقایی در فیروز آباد بود و شب همان روز از واقعه مطّلع شد. پس عدّه ای از تفنگ چیان خود را برای حفاظت از آمریکایی ها به شیراز فرستاد. روز بعد نیز شخص وی به طرف شیراز حرکت کرد و نیروهای قشقایی را به «آق چشمه » در جنوب شیراز فراخواند. درمدّت کوتاهی تا عصر آن روزعدّه ی زیادی از قشقایی ها به وسیلۀ کامیون وارد شیراز شدند. با حضور قشقایی ها در شیراز، اوضاع شهرتقریباً نا آرام شد و مخالفان دولت نیز عقب نشینی کردند.(36)
از سوی دیگر «برینت»(Bryant)رئیس ادارۀ اصل چهارشیراز، با ارسال تلگرافی به «وارن»(W.E. Warne) رئیس سازمان اصل چهاردرتهران، وی را ازواقعه آگاه ساخت. پس وارن و «هندرسن»(Henderson) سفیر آمریکا در ایران، به دولت به شدّت اعتراض کردند. دکتر مصدّق در برابر اعتراض آنان گفت که در شیراز حکومت نظامی اعلام شده و تصمیم دارد استاندار و فرماندار نظامی فارس را تعویض کند. او همچنین کوشش کرد تا از مسافرت آنان به جنوب جلوگیری کند، ولی زمانی که با پافشاری وارن روبرو شد،«مهندس ابوالقاسم راجی» را برای بررس و گزارش این واقعه به همراه آنان به شیراز فرستاد.(37)
در روز 28فروردین 1332 وارن به همراه دو تن از اعضای سفارت آمریکا و مهندس راجی وارد شیراز شد. آنان مستقیماً از فرودگاه به باغ ارم رفتند. وارن در حضور کارمندان آمریکایی در باغ ارم در یک سخنرانی از قشقایی ها تشکّر کرد و گفت:«زندگی این عدّه را فقط مدیون قشقایی ها هستیم. باغ ارم واقعاً برای ما باغ ارم یعنی باغ بهشت بود و این عدّه افرادی که مجهّز به چوب و چماق هستند و اغلب لباسهای مندرس پوشیده اند – برای ما فرشتگان و ملائک بهشت بودند. ما افراد آمریکایی اصل چهار شیراز – دسته جمعی تصمیم گرفته ایم که هر سال در این روز یعنی روز نجات ما که 16آوریل است، کلاه قشقایی بر سر گذاشته به کلیسا برویم و برای ایل قشقایی دعا کنیم». این نطق وارن، دبیران سفارت آمریکا را تحت تأثیر قرار داد، به طوری که گفتند ما این وضع را به وزارت خارجه اطّلاع خواهیم داد تا رسماً از قشقایی ها تشکّر شود.(38)
روز بعد قشقایی ها عدّه ای را به شیراز فرستادند . ناصر خان اعلام کرد در شیراز عدّه ی زیادی از افراد پیاده و سوار قشقایی در خیابان های شیراز در حمایت از دولت دکتر مصدّق، راه پیمایی خواهند کرد. انتشار این خبر موجب هراس مقامات سیاسی و نظامی فارس گردید ، پس «سرتیپ عزیزی»، فرمانده ی لشکر، «سرتیپ میرفندرسکی »رئیس ژاندارمری فارس و «معینی » معاون استاندار، به ملاقات ناصر خان رفته درخواست کردند که به علّت اعلام حکومت نظامی از تظاهرات قشقایی ها در شیراز جلوگیری کند، امّا وی آنان را مورد نکوهش قرار داد و گفت :«دیروز به مخالفان دولت کمک می کردند و امروز مانع تظاهر ملّیون می باشند».(39)
در همین بین از تهران خبر رسید که تغییراتی در مقامات لشکری وکشوری فارس انجام شده است؛ بدین ترتیب که «سرتیپ میرجهانگیری» به سمت فرماندهی لشکر ،سرهنگ فاضلی» به ریاست ستاد،«سرهنگ مجلّلی» به ریاست شهربانی و «ضیاء» (مدیر کلّ وزارت کشور) برای سرپرستی فرمانداری و معاونت استانداری فارس تعیین شده اند. (40)…
با این حال ناصر خان همچنان مصمّم بود راه پیمایی قشقایی ها را در شیراز برگزار کند، پس سرتیپ میرجهانگیری به دیدار وی رفت و اظهار داشت که دکتر مصدّق به شما پیام داده که به خاطر اوضاع خاصّ کشور، از برگزاری راه پیمایی خودداری کنید. بدین ترتیب ناصر خان به اردوی خود دستور داد اطراف شیراز را ترک کرده به مناطق خود باز گردند.(41)
٭ تحریک ایلات علیه مصدّق و عکس العمل قشقایی ها
انگلیسی ها پس از قطع امید از حلّ مسالمت آمیز مسألۀ نفت ایران، کوشش کردند با همکاری دربار و مهره های خود در ایران ، برای براندازی دولت مصدّق دست به اقداماتی بزنند. یکی از طرح های آنان تحریک ایلات و ایجاد شورش در برابر دولت وی بود. یکی از این شورش ها، شورش «ابوالقاسم خان بختیاری »بود.
با ازدواج شاه با «ثریّا» دختر جلیل خان اسفندیاری یکی از سران بختیاری یک پیوند سیاسی بین بختیاری ها و دربار بوجود آمد. پس از ملّی شدن صنعت نفت و قدرت گیری مصّدق و مبارزات وی برای کم شدن نفوذ شاه ، برخی از سران بختیاری با توجّه به خویشاوندی با شاه و دوستی دیرینه با انگلیسی ها ، به سوی مخالفان مصدّق گرایش پیدا کردند، گر چه قدرت یابی بیش از حدّ قشقایی ها با توجّه به حمایت آنان از مصدّق، برای بختیاری ها که سال ها با آنان در رقابت بودند، در این گرایش بی تأثیر نمی توانست باشد.
«سرلشکر زاهدی» که خود در آغاز از اعضاء کابینه ی دکتر مصدّق بود، پس از روی گرداندن از وی با اعضای جدا شده ی جبهه ی ملّی (مکّی، بقایی و حائری زاده ) ارتباط برقرار کرد و با هم در برابر مصدّق دست به اقدامات تحریک آمیز زدند؛ زاهدی از طرفی با ابوالقاسم خان بختیاری که با انگلیسی ها ارتباط داشت، تماس گرفت و وی را به شورش تحریک کرد . از سوی دیگر مقامات سفارت انگلیس نیز پس از ملاقات با زاهدی و مشورت با لندن، پذیرفتند که اسلحه و پول در اختیار ابوالقاسم خان بگذارند .(42) همچنین زاهدی و عده داد یک «جنوب آزاد» که در آن به بختیاری ها به رهبری ابوالقاسم خان، خود مختاری داده می شود، تشکیل خواهد شد و برای جلب نظر سایر خان های بختیاری نیز اقداماتی انجام داد.(43)
در بهمن 1331عدّه ای از بختیاری ها به ریاست ابوالقاسم خان با همکاری اعضای کانون افسران باز نشسته که از سوی دربار حمایت می شد، در خوزستان به نیروهای دولتی حمله کردند و تلفاتی به نیروهای دولتی وارد ساختند.(44) دلیل شورش بختیاری ها چنین عنوان شد:«چون مصدّق، کشور را به سوی خرابی سوق داده، در نظر دارند استقلال خود و نیز کشور را در صورت کودتا حفظ کنند».(45) این درگیری ها برای چند هفته ادامه پیدا کرد. سرانجام با اعزام نیروهای تقویتی به منطقه ، بختیاری ها شکست خوردند، و ابوالقاسم خان به سوی منطقه ی بختیاری متواری گشت.(46)
با انتشار خبر شورش ابوالقاسم خان، قشقایی ها برای سرکوبی بختیاری ها اعلام آمادگی کردند. این امر موجب نگرانی دیگر سران بختیاری شد؛ چون احتمال می دادند مورد حمله ی قشقایی ها واقع شوند. پس «امیر حسین خان»، «جهان شاه خان» و «بهمن خان بختیاری »برای جلوگیری از این اقدام با ناصر خان قشقایی دیدار و از اعمال ابوالقاسم خان اعلام بی زاری کردند.(47) سرانجام با بازداشت ابوالقاسم خان ، خطر رویارویی دو قبیله از بین رفت.
علاوه بر بختیاری ها، ارتش و هواداران دربار نیز در میان ایلات بویراحمد و ممسنی که همسایگان ایل قشقایی بودند، زمینه ی نفوذ خود را با زیرکی ایجاد نمودند . آنان زمینه ی اتّحاد «حسینقلی خان رستم» از ایل ممسنی را که روابط دیرینه ای با دربار و انگلیسی ها داشت، با ناصر خان و «محمّد حسین خان طاهری» و «ملک منصور باشتی» به وجود آوردند. (48) آنان در برابر سایر سران بویر احمد از جمله «عبدالله خان» و «خسرو خان ضرغاپور» و کدخدایان طوایف«آقایی » و «کی گیوی»(49) که از جمله هواداران مصدّق محسوب می شدند و روابط نزدیکی با قشقایی ها داشتند، صف آرایی کردند که این رویارویی در حال تبدیل شدن به نبرد خونینی بود . ناصر خان قشقایی که در فارس حضور داشت، برای آرام ساختن اوضاع، دست به کار شد و با فرستادن شخصی به نام «فریدون خان کشکولی» نزد برخی از سران بویراحمد، آنان را به مصالحه دعوت نمود و از سوی دیگر با مذاکراتی که با مقامات لشکر فارس انجام داد، زمینه ی برقراری دوباره ی آرامش در بویر احمد را به وجود آورد. (50)
رهبری این عملیات که نام رمز آن «آجاکس» بود، به «کرمیت روزولت» محوّل شد . روزولت برای اجرای کودتا از راه مرز عراق به صورت ناشناس وارد ایران شد.(52)
قشقایی ها که از ابتدای جنبش ملّی شدن صنعت نفت با دکتر مصدّق همراهی کرده بودند، در جریاناتی که پس از قیام 30تیر به وجود آمد، همچنان سرسختانه از وی حمایت کردند. پس از بروز اختلاف بین برخی از سران جبهه ی ملّی و آیت الله کاشانی با دکتر مصدّق، ناصرخان کوشش زیادی کرد تا بتواند اختلافات آنان را از بین برده صفوف سران نهضت ملّی را یکپارچه سازد، امّا با وجود مذاکرات زیادی که بین طرفین ترتیب داد، نتوانست به موفّقیتی دست یابد.(53)
در تیر 1332که به علّت تحریک و توطئۀ نمایندگان اقلّیت مجلس در برابر دولت، مصدّق تصمیم گرفت برای تعیین تکلیف مجلس به آراء عمومی مراجعه کند، خسرو قشقایی به اتّفاق بیست و هفت تن از نمایندگان فراکسیون ملّی، برای از اکثریت انداختن مجلس، استعفا کردند.(54) ناصرخان نیز که در این زمان در فارس به سر می برد، در تلگرافی به دکتر مصدّق با اظهار حمایت از وی، اعلام کرد:پانصد هزار نفر جمعیّت ایل قشقایی از وی حمایت می کنند. ناصرخان درخواست کرد که «هر چه زودتر مجلس هفدهم که مورد تنفّر و انزجار قاطبۀ ملّت است» منحل و دستور انتخابات جدید صادر گردد.(55)
از سوی دیگر آمریکایی ها در راه اجرای طرح سرنگونی دولت مصدّق، کوشش کردند نظر قشقایی ها را به سوی خود جلب کنند،(56) زیرا از قدرت و نفوذ آنان هراس داشتند. بدین سان هنگامی که کرمیت روزولت در نظر داشت با قشقایی ها تماس بگیرد با مخالفت «جورج کودیه » مأمور ارشد سیا در ایران، مواجه شد . وی به روزولت چنین گفت:« کیم، خوب به حرف های من توجّه کن! این چهار برادر یعنی خان های حاکم، سراپا وحشت هستند… اکنون احساس می کنند که روزشان فرا رسیده و مشکل بتوانند خود را کنترل کنند و اگر به شاه نزدیک شدی دیگر نزد آنها نرو، خود را آفتابی نکن که جِرَت خواهند داد».(57)
روزولت در مدّت اقامت خود در تهران توصیه ی کودیه را جدّی گرفت و کوشش کرد خود را از دید عموم مخفی کند. تنها به سه نفر ایرانی یعنی شاه، سرلشکر زاهدی و «مصطفی ویسی» (نام مستعار اردشیر زاهدی) ارتباط برقرار ساخت.(58) این اشخاص نیز مواظب بودند وی شناخته نشود، امّا با وجود این تدابیر، قشقایی ها از حضور روزولت در ایران آگاه شدند و به طور غیر مستقیم پیام هایی علیه شاه برای او فرستادند، ولی روزولت توانست خود را از دید آنان پنهان سازد.(59)
از سوی دیگر وقتی شاه در جریان عملیات کودتا قرار گرفت، از سرنوشت خود نگران شد و برای دفع خطرات احتمالی، تصمیم گرفت محلّ امنی برای خود در مدّت اجرای طرح کودتا بیابد، از این رو به روزولت گفت :«….باید در طرح خود امکان وجود خطرا را پیش بینی کنیم …من باید به شیراز بروم. آنجا به اندازه ی کافی از تهران دور است، ولی در عین حال قابل دسترسی هم می باشد و در ضمن برای من حالت یک مانور هم دارد. شما چه عقیده دارید»؟(60) امّا روزولت با این پیشنهاد شاه مخالفت کرده به وی چنین گفت :«تنها نگرانی ما ایل قشقایی است، شیراز ستاد مرکزی آنهاست . فکر نمی کنم یک ذرّه هم بشود به آنها اعتماد کرد . رفتن به آنجا ممکن است شما را کاملاً در چنگال آنها بیندازد و کسی چه می داند آنها چه خواهند کرد»؟همچنین وی قشقایی ها را «بدترین دشمنان تاج و تخت شاه » می دانست، حتّی از رفتن شاه به اصفهان نیز به دلیل نزدیکی به قشقایی ها، جلوگیری کرد و به شاه توصیه نمود به سواحل دریای خزر رفته منتظر نتیجه ی کودتا بماند.(61)
قشقایی ها پس از اینکه از توطئۀ کودتا در روز 25مرداد آگاه شدند، به شدّت واکنش نشان دادند؛ ناصر خان در تلگرافی که از فارس به مصدّق مخابره کرد، اذعان نمود که افراد ایل قشقایی برای حفظ مقدّسات ملّی و حمایت از وی«بی صبرانه خواستار حرکت به سوی تهران هستند» همچنین درخواست کرد مخالفان ملّت و اخلالگران ضدّ ملی هر چه سریع تر محاکمه و مجازا ت شوند.(62)
در فاصله ی روزهای 25تا28مرداد 1332، طرّاحان کودتا که در حال اجرای مرحله ی دوّم طرح خود بودند، یک بار دیگر برای جلب حمایت قشقایی ها کوشش کردند. پس «جوگودوین»- یکی از مأموران سیا در تهران – در روز 27مرداد با محمّد حسین و خسرو قشقایی ملاقات کرد. گودوین به قشقایی ها پیشنهاد کرد که چون سرلشکر زاهدی تحت تعقیب دولت است، در برابر دریافت پنج میلیون دلار، سرلشکر زاهدی را در منطقه ی قشقایی پناه دهند، و پس از صادر شدن فرمان نخست وزیری زاهدی، با وی به سوی تهران حرکت کنند.(63) وی وعده داد در صورت همکاری، با تضمین دولت آمریکا، دو مقام وزارت و یک منصب سفارت در دولت کودتا برای برادران قشقایی در نظر گرفته خواهد شد . همچنین همه ی اختیارات فارس و جنوب به آنان داده شده، ماهی پنج میلیون دلار نیز به آنان پرداخت خواهد شد؛ امّا قشقایی ها با صراحت این پیشنهادات را رد کرده اظهار داشتند که به هیچ عنوان حاضر نیستند از حمایت دکتر مصدّق دست بردارند.(64)
٭ کودتای 28مرداد و قشقایی ها
برادران قشقایی کوشش کردند با گوشزد کردن مسألۀ کودتا مصدّق را به جلوگیری ازوقوع آن وادارند، امّا زمانی که جریان امور در روز 28مرداد از دست دولت خارج گردید، خسرو قشقایی به مصدّق پیشنهاد کرد با وی به سوی جنوب حرکت کند تا قشقایی ها دفاع از وی را بر عهده گیرند،(65) امّا مصدّق این پیشنهاد را نپذیرفت و روز بعد خود را تسلیم دولت کودتا کرد. از این رو خسرو و محمّد حسین قشقایی به سرعت از تهران خارج شد، راه جنوب را در پیش گرفتند و در اطراف سمیرم به ناصر خان پیوستند.(66)
ناصر خان نیز به محض دریافت خبر کودتا، به افراد ایل قشقایی آماده باش کامل داده دستور خلع سلاح برخی پاسگاه های محلّی را صادر نمود. همچنین در روز 29مرداد با ارسال تلگرافی به سرلشکر زاهدی وی را مورد نکوهش قرار داد و به وی توصیه کرد به ملّت پیوسته از شاه و انگلیسی ها دوری گزیند.(67)
در روز 30مرداد ناصر خان در اعلامیه ی شدید اللحنی کودتای 28مرداد را محکوم نمود و به نمایندگی از ایلات و بلوکات قشقایی، از ملّت ایران درخواست کرد برای مبارزه در راه استقلال مملکت به آنها بپیوندند تا با هواداران شرکت غاصب انگلیسی و دشمنان ایران تا پای جان مبارزه کنند و هشدار داد:«هموطنان! در اثر کوچک ترین غفلت، ملک و ملّت ایران برای همیشه در زیر استعمار جابر انگلستان باقی خواهد ماند و تا ابد اجنبی پرستان، جابرانه به ملّت رنجیده ی ایران آقایی خواهند کرد. بکوشیم تا لکّه ی این بدنامی را با خون خود و فرزندان و برادران خود از دامان ملّیت و سربلندی خود پاک کنیم…».(68)
مخالفت قشقایی ها با دولت کودتا، مایه ی بیم و هراس کودتاچیان و امیدواری فعّالان انقلابی شد. «سرتیپ دولّو» کفیل استانداری و فرمانده ی لشکر اصفهان، با صدور اعلامیه ای که در منطقه ی قشقایی ها با هواپیما پخش گردید، به ایل قشقایی و سران آن هشدار داد که «انتشار مطالبی با امضای ناصرخان باعث تحریک اهالی ایلات علیه میهن و شاهنشاه گشته است »پس اخطار کرد «ایشان [ناصرخان] و آقایان محمّد حسین و خسرو بدون فوت وقت با اعتراف به گناه خود و تقاضای بخشش به اصفهان بیایند….[ در غیر این صورت ] بدون هیچ گونه رحم با سرعت و شدّت از هوا و زمین سرکوب [می شوند] …و پس از دستگیری آنها را معدوم [می کنیم] تا نتیجه ی خیانت و مخالفت با ملّت را بدانند». ناصرخان در واکنش به اعلامیه ی دولّو در تلگراف شدید الحنی وی را فردی غیر مسؤول خواند و متّهم کرد که قدرتش را «فقط بر علیه ملّت و برادر کشی و برای جمع آوری و ازدیاد ثروت و رسیدن به مقام و نفع اجنبی به کار برده »(69) است.
این امکان وجود داشت که قشقایی ها طرفداران مصدّق را به فارس فراخوانند.(70) در صورتی که شورش قشقایی ها در فارس با موفّقیت روبرو می شد، این امر می توانست به شورش های دیگر در تهران و سایر نقاط دامن بزند. به همین دلیل دولت ایران و آمریکایی ها برای بازداشتن قشقایی ها از این اقدام، مستقیماً دست به کار شدند تا آنان را از شورش منصرف سازند .(71) ابتدا سرلشکر زاهدی که خود پیشینه ی دوستی با خاندان قشقایی داشت، با ارسال تلگرافی به آنان اطمینان داد که در حکومت وی در آسایش کامل خواهند بود. همچنین دست به دامن افرادی شد که با قشقایی ها روابط دوستی داشتند تا آنان را برای مذاکره نزد قشقایی ها بفرستد. وی ابتدا از حسین مکّی درخواست نمود که این مأموریت را انجام دهد، امّا وی با ردّ آن، پیشنهاد کرد که «میرزا علی هیأت» رئیس دیوان عالی کشور که مورد اعتماد قشقایی ها بود، برای این منظور به فارس فرستاده شود.(72)
بدین ترتیب علی هیأت به مقام استانداری فارس برگزیده شد و به شیراز رفت. وی بی درنگ پیامی به ناصرخان فرستاد و از وی درخواست ملاقات کرد . پس در هشتم شهریور 1332علی هیأت و «سرتیپ میرجهانگیری » فرمانده ی لشکر فارس، در منطقه ای به نام «خنجشت» با ناصر خان دیدار کردند. ابتدا علی هیأت از ناصر خان گلایه کرد که چرا برای نخست وزیری زاهدی و استانداری وی تلگراف تبریک نفرستاده است. همچنین پیشنهاد نمود که ناصر خان بی درنگ برای انجام مذاکره عازم تهران شده با شاه و زاهدی ملاقات کند، امّا ناصرخان در پاسخ به وی اظهار داشت :«من هواخواه مصدّق بوده و هستم و ایشان را یگانه نخست وزیر ملّی می دانم و آقای سرلشکر زاهدی را به رسمیت نمی شناسم…نخست وزیری که از سفارت آمریکا بیرون بیاید، من به رسمیت نمی شناسم». ناصرخان در برابر اصرار هیأت گفت تنها به شرط آزادی دکتر مصدّق از زندان ، حاضر می شود با دولت زاهدی مذاکره نماید.(73)
٭ روابط حزب توده و قشقایی ها پس از کودتا
قشقایی ها در گذشته با حزب توده روابط خوبی نداشتند چون اعضای حزب توده، سران قشقایی را وابسته به طبقه ی فئودال می دانستند و در فارس اقداماتی در برابر آنان انجام می دادند که منجر به برخی رویارویی ها نیز گردید. به ویژه در جریان بحران آذربایجان در سال 1325قشقایی ها با اتّحاد با سایر ایلات جنوب، جنبشی به نام «نهضت جنوب» به راه انداختند که از جمله اهداف این جنبش، اخراج اعضای حزب توده از فارس و مقامات حکومتی بود، امّا پس از وقوع کودتای 28مرداد و اعلام حمایت ناصر خان از مصدّق و کوشش برای مبارزه با دولت کودتا، نظر توده ای ها متوجّه قشقایی ها گشت.
هیأت اجرایی حزب توده به علّت نشان ندادن واکنش مناسب در جریان کودتا، به منظور جبران کوتاهی ها و پیگیری فعّالیت های حزب در شرایط بحرانی پس از کودتا، ستادی به نام «ستاد مقابله با کودتا» به وجود آورد.(75) یکی از برنامه های ستاد مقابله با کودتا، کوشش برای ایجاد زمینه ی مبارزه ی مسلّحانه برای براندازی دولت کودتا بود. بدین ترتیب ستاد مزبور حساب جداگانه ای را برای قشقایی ها باز کرد. پس «علی متّقی» و «سرهنگ دوم علی چلیپا» را برای مذاکره و هماهنگی با ناصرخان به فارس فرستاد. هدف آنان از مذاکره با ناصرخان این بود که همزمان با عملیات چریکی توده ای ها در شمال کشور، ایل قشقایی نیز در جنوب به عملیا ت مسلّحانه پرداخته، دولت کودتا را از دو کانون شمال و جنوب زیر فشار قرار دهند تا سرانجام با خیزش مردم سایر نقاط کشور، شرایط سرنگونی رژیم شاه فراهم شود.(76)
بدین ترتیب در 16شهریور 1332نمایندگان حزب توده با ناصر خان ملاقات کردند و اظهار داشتند: از آنجایی که دو طرف با شاه مخالفت می کنند، پس می توانند با یکدیگر همکاری کنند و افزودند: در صورت حمله ی قشقایی ها به شیراز، حزب توده به وسیله ی افراد خود در دستگاه های موتوری ارتش خرابکاری خواهند کرد و پیشنهاد کردند که تعدادی افسر برای آموزش جنگی نیروهای قشقایی بفرستند.(77)
ناصرخان که تصوّر می کرد توده ای ها توانایی زیادی از نظر تسلیحات دارند، در خواست کرد حدود صد تا دویست هزارفشنگ و چند دستگاه بی سیم به قشقایی ها بدهند.(78) این درخواست بیش از توانایی حزب توده بود. آنان دوباره هیأت سه نفره ای را نزد ناصرخان فرستادند و اظهار داشتند که اگر قشقایی ها بخواهند به شیراز حمله کنند، توده ای ها قادرهستند تانک های ارتش را منهدم کرده راننده های آنها را از پا در آورند تا قشقایی ها بتوانند پادگان« باغ تخت» و فرودگاه شیراز را تصرّف کنند.(79) همچنین برای مسلّح کردن قشقایی ها پیشنهاد کردند که «سرگرد خطیبی» از اعضای سازمان حزب توده، تسهیلاتی فراهم سازد تا قشقایی ها به انبار مهمّات لشکر فارس دستبرد بزنند.(80)
در این میان سخنگوی ایل قشقایی -«حبیب الله رضازاده »-به خبرنگاری «یونایتدپرس» گفت :«قشقایی ها خواستار آزادی دکتر مصدّق و شروع انتخابات پارلمانی هستند». وی افزود:« اگر دولت تقاضای آنان را قبول نکند، قشقایی ها با هفتاد هزار نفر شیراز را تهدید خواهند کرد».
در واکنش به این مصاحبه، رئیس ستاد هشدار داد که «در برابر قشقایی ها با تانک و هواپیما مقاومت خواهند کرد».(81)
موضع سرسختانه ی قشقایی ها و اعلام آمادگی آنان برای رویارویی با دولت کودتا و از همه مهم تر، روند اتّحاد آنان با حزب توده، دولت کودتا و آمریکایی ها را به هراس انداخت؛ چه بسا در صورت بروز جنگ و حمایت آمریکا از دولت ایران، شوروی نیز دخالت کرده زمینه ی یک بحران بین المللی در منطقه ایجاد شود. از این رو به فکر چاره افتادند.
ابتدا سرلشکر زاهدی برای تطمیع قشقایی ها به ناصرخان پیام فرستاد که حاضر است وی را به استانداری فارس منصوب سازد و در موقع انتخابات همه ی اختیارات به قشقایی ها سپرده شود. محمّد حسین خان و خسروخان هم نماینده ی مجلس شود. در مورد مصدّق نیز وعده داد که وی و همراهانش تا یک ماه دیگر آزاد خواهند شد.(82)
آمریکایی ها نیز برای بازداشتن قشقایی ها از شورش مستقیماً وارد عمل شدند؛ در روزهای پایانی شهریور1332، گودوین از تهران به فارس رفت تا با قشقایی ها دیدار کند. وی در ملاقات با ناصرخان و سران طوایف قشقایی، پیشنهاد کرد قشقایی ها با شاه و زاهدی در برابر کمونیست ها متّحد شوند و سپس وزارت عشایر تشکیل شده ، ریاست آن به ناصرخان و یا شخص دیگری( بنا به پیشنهاد وی) سپرده شود. ناصرخان در برابر پیشنهاد گودوین چنین گفت : «غیر از مصدّق ما چیزی نمی خواهیم و در مقابل – همان قسم که گفتم– همه نوع قول مساعد می دهم ». گودوین قول داد که نظرات قشقایی ها را به مقامات ایران منتقل کرده و نتیجه ی آن را به اطّلاع ناصرخان برساند.(83) امّا «گاز بوروسکی» در ارتباط با این دیدار می نویسد:« سرپرست شعبه ی سیا در تهران [گودوین ] از سران قشقایی دیدار و تهدید کرد اگر به فعّالیت های خود ادامه دهند، آنها را خرد خواهند کرد».(84) از طرف دیگر«سرلشکر باتمانقلیچ» در اعلامیه ای که در منطقه قشقایی ها پخش شد، از کلانتران و کدخدایان قشقایی درخواست کرد با برادران قشقایی همراهی نکنند که در غیر این صورت با سخت ترین و بدترین وضع سرکوب خواهند شد.(85)
در این زمان علی هیأت که مجدّداً به شیراز باز گشته بود، با ارسال پیامی به قشقایی ها اظهار داشت: در صورت ادامۀ مخالفت با دولت ، با حملۀ نیروهای آمریکایی مواجه خواهند شد. امّا درست همین زمان، سخنگوی دولت که از طریق رادیو تهران سخن می گفت ، شایعه ی هر گونه حمله ی احتمالی قشقایی ها به شیراز را تکذیب کرد .(86) همچنین روزنامه ی «پارس شیراز» از قول علی هیأت نوشت : شایعات ایجاد شده علیه قشقایی ها کذب و «ساخته و پرداخته ی گروه های زیرزمینی» است .(87)
دراین میان عدّه ای از افسران مخالف در ارتش، به قشقایی ها اطّلاع دادند که قادر هستند نیروی موتوریزه، تانک ها و توپخانه ی لشکر فارس را از بین ببرند و هنگ ها را نیز تصرّف کرده به قشقایی ها تحویل دهند. طبق این طرح پس از تصرّف هنگ ها و پادگان باغ تخت شیراز، حمله ی نیروهای قشقایی به شیراز شروع می شد و پس از تصرّف شیراز به جهرم، کازرون و سپس به اصفهان حمله شده و پس از آن در دیگر نقاط کشور نیز چنین شورش هایی به وجود می آمد.(88)
در همین زمان ، علی هیأت با دعوت ناصرخان به مذاکره، اظهار داشت که دولت حاضر است به محمّد حسین خان و برادر دیگرشان ملک منصور خان، سمت دولتی بدهد و ناصرخان هم سناتور شود، ولی خسروخان باید برای مدّتی از ایران خارج شود.(89)
پس از دریافت این پیام، قشقایی ها که از درخواست تبعید خسروخان خشمگین بودند، تصمیم گرفتند نیروهای خود را به اطراف شیراز گسیل دارند تا در صورت تکرار چنین درخواست هایی از سوی دولت، به شیراز حمله کنند. بدین ترتیب بخشی از نیروهای قشقایی در «آق چشمه» در جنوب شیراز و بخش دیگر به ریاست محمّد حسین خان در غرب شیراز مستقر شدند. (90) از سوی دیگر عدّه ای از هم پیمانان قشقایی در نیروی هوایی شیراز، بیشتر هواپیماهایی را که مناطق قشقایی ها را شناسایی می کردند، از کار انداختند .(91) برخی این اقدام را به افسران هوادار مصدّق نسبت دادند؛(92) در حالی که دیگران مسؤولیت این عملیات را به افسران توده ای منتسب کردند .(93)
قشقایی ها در پشت دروازه ی شیراز در حال تردید و دو دلی بودند، زیرا از یک سو با توجّه به حمایت آمریکایی ها از زاهدی، خطر قابل ملاحظه ای برای آنان ایجاد می شد، از سوی دیگر صلح با دولت زاهدی را ضربه به حیثیّت خود می دانستند. درست در همین زمان مسأله ای سبب گردید که به اتّحادیه ی قشقایی ضربه ی جبران ناپذیری وارد شود. این مسأله جدایی برخی از سران طوایف( کلانتران) از سایرین و به رسمیت شناخته شدن دولت کودتا توسّط آنان بود.(94)
پس از این مسأله ، اختلاف در بین سران قشقایی به وجود آمد، به طوری که برخی موافق جنگ و برخی مخالف آن و خواستار مصالحه بودند. از این رو به دستور ناصرخان در روز 19مهر 1332در منطقه ای به نام «پیربناب» شورایی با حضور همه ی سران قشقایی تشکیل شد . در این جلسه تصمیم گرفته شد بدون حمله به شیراز به «جنگ منفی» پرداخته شود و نیروهای قشقایی ازاطراف شیراز متفّرق شده به مناطق خود بروند و تنها در صورت حمله ی نیروهای نظامی به مقابله بپردازند .(95) یکی از دلایل دیگر این تصمیم گیری ، توصیه ی اکید سران جبهه ی ملّی بود، زیرا آنان نگران بودند که رویارویی قشقایی ها با دولت کودتا، به سود حزب توده تمام شود؛ پس به وسیله ی «رضازاده» به قشقایی ها پیام دادند که از حمله به شیراز خودداری نمایند.(96)
پس از متفرق شدن نیروهای قشقایی، ناصرخان به فیروز آباد– مرکز زمستانی قشقایی ها – رفت. وی در مدّت اقامت خود در این منطقه، به طور مرتّب مسائل جاری کشور را دنبال می نمود.(97) همچنین سعی می کرد با سران جبهه ی ملّی در تهران ارتباط برقرار سازد.
در این میان آمریکایی ها و مأموران دولتی دست به اقدامات گسترده ای برای جلب نظر برخی از سران ایل قشقایی زدند و توانستند عدّه ای از سران طوایف (کلانتران) را متقاعد سازند که از برادران قشقایی جدا شده به تهران بروند و مراتب فرمانبرداری خود را از شاه و زاهدی اعلام نمایند .*(98) جدایی این عدّه از اتّحادیه ی قشقایی، ضربه ی جبران ناپذیری به قدرت و روحیه ی قشقایی ها وارد ساخت و منجر به پراکنده شدن نیروهای آنان گردید. از این رو ناصرخان که دیگر مقاومت و حضور خود در منطقه را بی فایده می دید، راهی تهران گردید.
٭ تبعید سران قشقایی به خارج از کشور
شاه برادران قشقایی را خیانتکار می دانست، چون آنان از دشمن بزرگ وی یعنی دکتر مصدّق حمایت کرده بودند ، پس در نظر داشت خاندان حاکم قشقایی را از صحنه ی سیاسی کشور حذف کند. از این رو اعلام کرد «آنها [برادران قشقایی ] نمی توانند در مملکت بمانند . آنها باید تبعید شوند».(99) بدین ترتیب ناصر خان به همراه خانواده اش ایران را به قصد سویس ترک کرد و سپس در کالیفرنیای آمریکا اقامت گزید،(100) امّا با وجود خروج ناصر خان از فارس، خسروخان همچنان مقاومت می کرد. شاه در بین برادران قشقایی کینه ی خاصی نسبت به وی داشت، زیرا وی در گذشته ارتباط گسترده ای با دکتر مصدّق داشت و در مجلس خواستار محدود شدن قدرت و اختیارات شاه شده بود.(101) از این رو برای زیر فشار قرار دادن خسرو خان، به دستور شاه «سرلشکر سیف الله همّت»- یکی از مخالفان دیرینه ی قشقایی ها – به استانداری فارس منصوب شد. سرلشکر همّت پس از ورود به شیراز اعلام کرد اگر خسرو قشقایی ایران را ترک نکند دولت دست به اقدام خواهد زد. وی همچنین خسروخان را فردی «ماجراجو، دسیسه گر و مخالف شاه» معرّفی کرد و اضافه کرد که یک گردان سرباز برای دستگیری او کافی است .(102) سپس لشکر فارس را با نیروهای چهار استان دیگر تقویت نمود.(103)
خسروخان ابتدا اولتیماتوم شاه را جدّی نگرفت و با عدّه ی معدودی از قشقایی ها به طرف فیروز آباد رفته در منطقه ی «تنگ خرقه» واقع در غرب فیروز آباد مستقر گردید . در این راه افراد طایفه ی «کوهکی » و «نجیم گورکانی» او را همراهی می کردند،(104) امّا پس از چندی وی که دریافته بود با وجود حمایت همه جانبه ی آمریکایی ها از ارتش و احتمال اعزام نیروی فراوان به فارس، مقاومت بی فایده است، تصمیم گرفت درخواست دولت مبنی بر خروج از کشور را بپذیرد. پس به طرف تهران حرکت کرد و پس از یک شب اقامت در باشگاه افسران، به وسیله ی اسکورت محافظ تا فرودگاه مهر آباد بدرقه گردید(105) و از آنجا راهی کشور ایتالیا شد؛ سپس در شهر مونیخ آلمان ساکن شد.
٭ نتیجه
قشقایی ها که برای از میان برداشتن شاه کوشش می کردند، با آغاز جنبش ملّی شدن صنعت نفت، به طور همه جانبه به دکتر مصدّق – رهبر این جنبش – پیوستند و کوشش زیادی در به ثمر رسیدن آن نمودند . همچنین در دوره ی زمامداری دکتر مصدّق پیوسته از دولت وی حمایت کردند و از جمله نزدیک ترین افراد به وی بودند. این جهت گیری باعث زیاد شدن قدرت قشقایی ها در کشور، به ویژه در فارس گردید . امّا با وقوع کودتای 28مرداد 1332، با وجود اینکه طرّاحان کودتا و سپس دولت سرلشکر زاهدی کوشش نمودند که آنان را به سوی خود جلب نمایند، امّا قشقایی ها به دکتر مصدّق وفادار ماندند و به واکنش در برابر دولت جدید پرداختند که این امر ضربه ی جبران ناپذیری به ایل قشقایی، به ویژه موقعیّت سیاسی برادران قشقایی وارد ساخت، به طوری که با خروج آنان از فارس و تبعیدشان به خارج از کشور، تقریباً برای همیشه از صحنه ی سیاسی کشور کنار رفتند.
*بنا به گزارش سفارت آمریکا در تهران:«محمّدبهمن بیگی»-کارمند سازمان اصل چهار در شیرازبه دنبال اختلاف با خسرو قشقایی،نقش مؤثّری در این ماجرا داشت.نک:دانشجویان مسلمان پیرو خطّ امام،اسناد لانه ی جاسوسی،شماره ی 56،ص93.(13 )
◀ توضیحات و مآخذ:
1 – عبدالرضا هوشنگ مهدوی – سرنوشت یاران دکتر مصدّق – اتشارات علمی – 1383 – ص 210
2 – دکتر باقر عاقلی«شرح حال رجال سیاسی و نظامی معاصر ایران » جلد اوّل – چاپ اوّل سال 1380 – نشر گفتار باهمکاری نشر علم – صص
3 – به نقل از مقدّمۀ کتاب سالهای بحران (خاطرات روزانۀ محمّد ناصر صولت قشقایی) – مؤسسۀ خدمات فرهنگی رسا – چاپ دوم 1366 – صص 28 – 22
به تصحیح – نصرالله حدّادی
4 – به نقل از مقدمۀ کتاب سالهای بحران (خاطرات روزانه محمّد ناصر صولت قشقایی)– نگاه کنیدبه صص 416 – 399
5 – (1 )- “سرنوشت یاران دکتر مصدق” به قلم عبدالرضا هوشنگ مهدوی– صص 206 – 196
(2 ) « پژوهش نامۀ ایل قشقایی؛ نویسنده: کامبیز نجفی» ، (3 ) ناگفته هایی در خصوص خسرو خان و برادران قشقایی پس از انقلاب با خسرو سیف دبیر کلّ حزب ملّت ایران درمصاحبه محسن برغندان، مسئول شاخه استان بوشهر حزب مرز پرگهر با خسرو سیف .مندرج در سایت جبهۀ ملّی ( www.jebhemelli.net)
6 – ضیاءالدین رجایى در نوشتۀ تحلیلی خود تحت عنوان «مرورى بر مبارزه عشایر فارس با قواى انگلیس»
7 – نصرالله سیف پور فاطمی،« آینه عبرت، خاطرات و رویدادهای تاریخ معاصر ایران»، لندن، جبهه ملّیون ایران، 1370 – صص 7 – 5
8 – پیشین – صص 9 – 8
9 – دکتر محمّد قلی مجد « از قاجار تا پهلوی » – ترجمه رضا مرزانی– مصطفی امیری – مؤسسه مطالعات و پژوهشهای سیاسی – بهار 1389 – صص 140 – 137
10 – مجید حکیمیخرّم « تحلیل واکنش قشقاییها به کودتای 28 مرداد 1332 و همکاری آنان با نهضت ملّی ایران» – گنجینۀ اسناد– جلد 22 شماره 2 صفحات 52-66
11 – دکتر فخرالدین عظیمی «حاکمیت ملّی و دشمنان آن» – نشر نگارۀ آفتاب – 1383 – صص 27 – 13
12 – مجید حکیمی خرّم با « کنکاشی در جزئیات طرح آمریکایی ـ انگلیسی کودتای 28 مرداد32» نشریه مردمسالاری – تسخه شماره 2991 – 1391/05/31 -
13 – منصور نصیری طیّبی «نقش قشقایی ها در نهضت ملّی شدن نفت و کودتای 28مرداد » – فصلنامه تاریخ روابط خارجی – سال چهارم، شماره 15، تابستان 1382 – صص 29 – 5
٭ ٭ ٭
1 – سند : اوّلین لایحۀ «سلب مصونیّت از نمایندگی» نیز در این دوره و در تاریخ 8 شهریور 1311 شمسی به تصویب مجلس رضاخانی رسید. این لایحه توسّط منصورالملک وزیر داخلۀ کابینۀ مخبر السلطنه برای سلب مصونیت از اسمعیل خان قشقایی و فرزند ایشان ناصرخان قشقایی به مجلس ارائه شده بود.
تاریخ: “1311/06/08-مصوّبات مجلس شورا” تصمیم قانونی راجع به آقای اسمعیل خان قشقایی و ناصرخان قشقایی
مصوب 8 شهریور ماه 1311 شمسی
مجلس شورای ملّی اجازه میدهد که آقایان اسمعیل خان قشقایی و ناصر خان قشقایی را دولت مورد تعقیب جزایی قرار داده و پس از تکمیل اکتشافچگونگی مطلب مراتب را به استحضار مجلس شورای ملّی برساند.
تصمیم فوق در جلسه هشتم شهریور ماه یک هزار و سیصد و یازده شمسی به تصویب مجلس شورای ملی رسید.
رئیس مجلس شورای ملّی – دادگر