* امنیت شخصی رضا شاه : نقش انگلیس
هورنی بروک درانتهای گزارش 25 ژوئیه اش به اقداماتی اشاره می کند که انگلیسی ها برای حفظ امنیت شخصی رضا شاه و محافظت از او در برابر ترورانجام داده بودند. بنابراین نباید تعجب کرد که چرا انگلیسی ها د رسال 1941 جان رضا شاه را با آن سرعت نجات دادند و او را به منزل امن رساندند. در فصل سوم به همراهی سرگرد پیبوس ، وابسته نظامی انگلیس، با شاه در سفرش به چالوس و بندر پهلوی در سال 1936 اشاره کردیم.(16) حالا می توانیم علت نزدیکی وابسته نظامی انگلیس به شخص شاه را در طول این سفر درک کنیم : این امر برای تضمین امنیت رضا شاه بود. علاوه بر این ، انگلیسی ها با حفاظت از او ادامه کشتارها را نیز تضمین می کردند. از اسدی و داور که بگذریم ، نصرت الدوله و مدرس هم خیلی زود به سرنوشت دیگران دچار شدند:
همه دیپلمات هایی که در باره این مسئله با آنها صحبت کردم موافقند که شورش مشهد مهمترین حادثه ای بود که در طول حکومت شاه فعلی رخ داده است ، و هر چند شاه توانست قانون و نظم را برقرار کند، ولی محبوبیت و آبرو وحیثیتش را کاملاً از دست داد. وزیر مختار بریتانیا اوضاع کنونی را از بحرانی ترین اوضاع طول تاریخ این مملکت می داند. البته او هیچ شکی به توانایی شاه برای حفظ نظم و قانون ندارد، بلکه از احتمال ترور او می ترسد . او اخباری را که قبلاً به دستم رسیده بود تأیید کرد ؛ مبنی بر اینکه نگهبانان کاخ شاه در شمیران دو برابر شده ومردمی را که درتپه های مجاورکاخ سلطنتی بودند نیز از آنجا دور کرده اند.
زا گفته های یکی از اعضای گروه باستان شناسی آمریکایی در ری این طورفهمیدم که مقامات نظامی برای جلوگیری از کشیده شدن وقایع مشهد به سایرشهرهای بزرگ و کوچک کشورهیچ چیز را به بخت و اقبال واگذار نکردند. او گفت که فردای شورش های مشهد دیده است که چهل کامیون سرباز روانه قم هستند ، که از نظرتعصب مذهبی فقط مشهد از ان جلوتر است.(17) (15)
◀ واقعه گوهر شاد و کشف حجاب بر اساس اسناد« وزارت خارجه فرانس»
تهران 10 ژوئیه 1935 شماره 95
جناب آقای وزیر امور خارجه – پاریس
تصمیم تغییر کلاه سابق با شاپوی اروپایی درمیان طبقات روشنفکر و مرفه با خوشحالی مواجه شد ولی در میان مذهبیون عدم رضایت عمیق ایجاد کرد و مردم تا حدی برابرش مقاومت نشان دادند . چند سال پیش وقتی شاه پهلوی از مردم خواست تا به کلاهشان لبه ای بیفزایند آخوندها گفتند کلاه تازه مانع انجام فرایض دینی روزانه می گردد که باید پنج نوبت به هنگام ادای نماز پیشانی برخاک بسایند ولی در برابرارادۀ خلل ناپذیر اعلی حضرت سر تسلیم فرو آوردند و نماز گزاران ایرانی بسادگی راه حلی جستند بدینطریق که در وقت انجام نماز کلاهشان را چرخاندند و لبه را به پشت سرقرار دادند تا مانع سجده نشود، اما این عمل با کلاه شاپو که لبه آن بشکل دایره واقع شده غیرعملی است وانگهی از مدتها پیش برسرگذاشتن کلاه شاپو بعنوان علامت خاص مسیحیان ولامذهبان فرنگی تلقی شده است و منظماً تکرارمی شود یک مسلمان خوب و واقعی نباید خودش را بصورت خارجیان درآورد، زیرا آن که لباس وآداب وعادات طبقۀ مخصوصی را تقلید کرد. جای آنها را گرفته وشبیه به آنها خواهد بود. البته این همان چیزیست که شاه درصدد انجام آنست و ملت از آن می ترسد. درحقیقت شاه پهلوی با تحمیل آداب و رسوم اروپایی به افراد ملتش تصورکرده می تواند آن ها را به غرب نزدیک سازد و بدین طریق سعادت و خوشبختی به آنها بدهد درحالیکه آخوند ها و بویژه طبقۀ معتقد به مذهب درست معکوس می اندیشد و سلامت خویش لطمه زده است.
معهذا مذهبیون آگاه ازقدرت وهیبت شاهانه و ضعف خودشان هیچ نوع آثارعدم رضایت نشان نداده بودند تا اینکه واقعه تازه ای رخ داد. شاه از یک اجلاس دولت تمایل خود را ابراز داشت که می خواهد بزودی زنان ایرانی را از قید چادر رها سازد، تغییر لباس مردان و بی حجابی زنان و دگرگونی اخیر نه تنها با مقاومت و مردان که قرنهاست زنان را با حجاب دیده اند مواجه شد ، سیب اعتراض قشر معتقد گردید و اعلام کردند هر زنی که بی حجاب باشد به لعن ابدی گرفتار خواهد شد و زن که بر غیر محارم رو بگشاید( پدر- برادر- شوهر) ملعون است…
در مشهد مذهبیون یکی از ملاهای معتبر آقای حسین قمی را مأمور کردند تا به تهران برود واز شاه وقت بگیرد و شکایات آنان را مطرح سازد. ولی وی هنگامی که به شاه عبدالعظیم رسید که در دوازده کیلمتری تهران است این مرد مقدس توقیف شد و منزلی که در آن اقامت کرده بود .
به محاصره پلیس در آمد و تحت مراقبت قرار گرفت وحتی صحبت این بود که او را به تبعید بفرستند تا دیگرجسارت ننماید . دو مرد روحانی دیگر نیز توقیف شدند زیرا متهم بودند که بازار ایران را تحریک به بستن کرده اند تا روزشنبه ششم ژوئیه تعطیل نمایند. مغازه داران مجبورشدند دکان ها را باز کنند و جریمه بپردازند. یکی از این آخوندها که بازداشت و زندانی گردید پدر دکتر سجادی مدیر گمرک ایران است که او را آقا یحیی سجاد می نامند و در میان قشرمذهبی سر شناس می باشد…(1) ژان پوزی
◀بلوای شهر مشهد
دولت انتظار نداشت دگرگونی شکل ظاهری مردان و تعویض کلاه پهلوی با لبه نیم دایره ای آن با شاپو یکباره آشوب بپا کند. هنگامیکه مسأله توسط رضا شاه درهیأت دولت مطرح گردید وبرآن موضوع تغییرلباس زنان و رها ساختن چادر مورد بحث واقع شد، هیچ نوع مخالفتی ازسوی وزیران ابراز نگشت بلکه آن را مفید و عملی تشخیص دادند و در پی بهانه ای بودند که برای نخستین بار به آن توسل چویند و نه تنها کلاه پهلوی را کنار بگذارند و ملبس به کت و شلوار و شاپو بشوند بلکه با همسرانشان در اولین فرصت بدون چادر و چاقچور بیرون آیند.
اکثردولتمردان ایرانی درآن تاریخ سفری به اروپا کرده بودند واز زندگی آنان آگاهی داشتند وبعلاوه دانشجویان و بورسیه های دولتی باز آمده نوع زندگی درخارج ازایران. آداب ورسوم اروپائیان دوستانه می گفتند وبا تغییرات موافقند تا اینکه شخص رضا شاه درکوتاه سفرخویش به ترکیه مواردی به چشم دیده بود. گرفتاری دولت تنها این نبود که کلاه سر مردان بگذارد چادراز سر زنان بدارد، مهمتراز این طرز استعمال شاپوبه مردان بود که خیلی زود عنوان کلاه فرنگی پیدا کرد. وزیر کشور طی بخشنامه ای به حاکمان وفرمانداران نوشت:
– کاسکت مستعمراتی را فقط تا غروب آفتاب می توان برسرگذاشت
– کلاه حصیری را فقط در تابستانها می توان مورد استفاده قرارداد
– کپی در تمام فصول قابل استفاده است ولی درمراسم رسمی نباید آن را برسرنهاد
– در منزل نباید شاپو برسرداشت
– در مواقع برگزاری مراسم رسمی وتشریفاتی باید شاپورا در رخت کن نهاد
– در کوچه وخیابان جهت ادای احترام سلام کردن باید شاپو را ازسر برداشت(2 )
* یک ماه پس ازدستور دولت که باید کلاه فرنگی برسرگذاشت و در پی آن که زنان باید ترک حجاب گویند ، شهرمقدس مشهد پیشقدم ابرازمخالف جدی با نظر رضا شاه گردید. مطلب نخست درمحافل مذهبی1مطرح شد ومقررگردید درشب یازدهم ماه ژوئیه که مقارن سالروزتوپ بستن حرم مُطهرحضرت رضا ازسوی روسهاست تظاهرات علنی گردد. یکی از وعاظ شهرمشهد معروف به بهلول 2 با مقدمات قبلی ودعوت عام ازمردم برای حضور در حرم مطهر برمنبر رفت واز رفورم های دولت چه از نظر استعمال شاپو و چه از بابت کشف حجاب به سختی انتقاد نمود و آن را ازهر حیث عیناً نظیرحمله روسها و به توپ بستن حرم مطهرامام هشتم دانست و در مقام قیاس رضا شاه را به اجنبی خارج از مذهب از حیث اعمال و کردار یکی کرد. دنباله های سخنرانی شیخ بهلول تا سه شب ادامه داشت و طبیعی است هر شب هجوم مردم برای اسماع وعط و خطابه وی بیشتر می شد. مداخله پلیس برای اؤامش مردم و احتمالاً جلوگیری از ورود به حرم مطهرو شنیدن سخنان واعظ مثمر نگشت. هراندازه شوق مردم برای حضور در پای وعظ شیخ بهلول افزایش می یافت بهمان اندازه لبه تیزانتقادها متوجه دولت وزیران و خود شاه می گردید چنانکه درشب دوم شیخ واعظ از مردم خواست علیه دولت وقت بپاخیزند و در برابراین ستم ها و جورها ساکت ننشینند و قیام کنند. ازاین تاریخ مردم و پلیس مقابل هم صف آرائی کردند. ازشهرها ودهات مجاوردهات مجاور دهاتی های چماق بدست به مشهد آمدند و در صحن حضرت رضا بیتوته نمودند . بازارشایعات داغ شد و شهر بحالت غیرعادی در آمد.
تهران 20 ژوئیه 1935 شماره 101
وزیر مختار فرانسه درایران به
جناب آقای پی یر لاوال رئیس دولت و وزیرامورخارجه – پاریس
کلاه ایرانی وجانشین ساختن آن توسط شاپوی غربی درمشهد بسادگی انجام نشد. دراین شهرکه مرقد امام هشتم یعنی حضرت امام رضاست هرساله ده ها هزارشیعه ازهمه جا برای زیارت به آنجا می روند … روز نهم ژوئیه یک ملای واعظ بنام شیخ بهلول که مشهور است به صداقت واعتقاد ، ضمن خطابه خویش جرأت کرد فریاد اعتراض را علیه اقدامات اخیردولت که به نظراوخلاف دین و آئین است بلند کند و بگوید تأثیرات این رفورم ها حد اجتماع فراتر می رود و به ساحت مقدس دین اسلام لطمه می زد به خصوص مسأله برداشتن چادر از سرزنان نباید ساده تلقیگردد. ( گزارش شماره 95 تاریخ 10 ژوئیه ) در پی خطابه واعظ عده قابل ملاحظه ای ازمردم شهر مشهد استعمال کلاه شاپو را کنار گذاشتند و چون پلیس اصرار داشت که باید عابران مرد کلاه سرداشته باشند اهالی به جانب کلاه قبلی روی آوردند…
وقتی واعظ از طرف پلیس تهدید به باز داشت گردید متوسل به بست در حرم مطهرشد واین عمل اداره کنندگان مسجد واماکن مقدسه را درمحظور سختی نهاد زیرا نه می توانستند بست نشین را تحویل مقامات پلیس بدهند زیرا بلافاصله متهم به بی دینی وعدم رعایت اصول مذهبی میگردیدند و نه می توانستند در مقابل درخواست دولت که خطر بلوا و شورش و اشوب را مطرح می ساخت ساکت بنشینند. سرانجام راه حل تازه ای یافتند و مقرر شد موقتاً واعظ در زندان اختصاصی حرم تحت نظر قرار گیرد و از صحن خارج نشود . این کار صورت گرفت.
اما فردا صبح درمیان بهت و حیرت عموم شیخ بهلول که توانسته بود از زندان بگریزد بازبر منبر رفت ودر برابرعدۀ بسیار زیادی از آنها که جهت شنیدن سخنانش آمده بودند و دیگران که بلافاصله مغازه های خود را بسته و به صحن مطهر هجوم می اورند تا شاهد وقایع باشند انتقادها را از سرگرفت. پلیس وارد حرم شد تا تا واعظ را دستگیر سازد و جمعیت را متفرق کند. مردم مقاومت بخرج دادند مجادله زود آغاز گشت و صدای تیر بگوش رسید و از میان افراد پلیس تعدادی کشته و بسیاری زخمی گشتند.
مأموران امدادی پلیس بلافاصله سر رسیدند اما نتواستند نظم را برقرار کنند ناچار از استعمال اسلحه آتشی شدند و روی پشت بام ساختمان بانک شاهی ایران مسلسل نهادند و تیراندازی کردند… هیچ کس از تعداد واقعی مجروحان و کشته شدگان آگاه نشد ، مقامات آن را مخفی نمودند مردم گفتند پنجاه مرده و یکصد و پنجاه مجروح و یکصد وهشتاد بازداشتی … بارگاه امام هشتم درماجرا آسیب دید…
چند روز بعد از واقعه اعلامیه دولت به امضای وزیر داخله بطور مبهم و نارسا نشر یافت شیخ بهلول که در اعلامیه محمود جم وزیر داخله گفته شد گریخته در حقیقت توقیف و تیر باران گردیده است. (3 ) ژان پوزی
* ترجمۀ اعلامیه وزارت داخله
بر اساس خبر هائی که از حکومت ایالت خراسان واصل گردیده در شب یازده ژوئیه شخصی بنام « شیخ بهلول » که سوابق بسیار بدی دایر به محکومیت های متعدد دارد سبب تحریکات و ایجاد بلوا و آشوب گردیده ضمن خطابه های خود از مسجد حرم مطهر رضا ازعامه مردم خواسته علیه رفورم های دولت قیام کنند . وی به مستعمین خطابۀ خویش که جمعی ولگرد و کولی و اوباش بودند طی سه شبانه روزمنظماً از منبر طرز آرایش و لباس پوشیدن اهالی را مورد انتقاد شدید قرارداد و هراندازه پلیس خواست با او مدارا نماید و بطرز مسالمت آمیز به ماجرا خاتمه بخشد نتیجه ای حاصل نگردید و چون بیم اغتشاش و بی نظمی در شهر مشهد می رفت پلیس ناچارتدابیر جدی تر اتخاذ کرد تا اجتماع را متفرق سازد. از سوی شیخ بهلول و طرفدارانش مقاومت شد وعده ای بسوی مأموران حمله بردند در نتیجه چند پاسبان مقتول و عده ای زخمی شدند.
آشوبگران حتی در مقابل نیروهای نظامی مقاومت بخرج دادند و آن ها را مجبوربه تیراندازی نمودند بطوریکه سرانجام ارتش مجبور شد مداخله کرده نظم را برقرار سازد وعاملان بلوا را بازداشت نماید جز اینکه عدۀ زیادی گریختند. متأسفانه شیخ بهلول سازمان دهندۀ آشوب و توطئه موفق به فرار گردید … پلیس در تعقیب فراریان می باشد و پرونده جهت روشن شدن موضوع باز است.
وزیر داخله(4) – محمود جم
تهران – 27 دسامبر 1935 – شماره 173
جناب آقای وزیر امور خارجه – پاریس
گزارش شماره 169 تاریخ 19 دسامبر خبربازداشت آقای اسدی را به آنجناب اعلام داشت وی در وقایع مشهد متهم بود. دادگاه نظامی او را به اشد مجازات محکوم ساخت و درنتیجه تیرباران شد. از چندی پیش اسدی بعنوان مرد مقتدرخراسان شهرت یافت. مالک عمده زمین، برخوردار از اعتماد اعلی احضرت ، مأمور اداره املاک سلطنتی که در این منطقه وسعت فراوان دارد وبعلاوه تولیت استان قدس امام هشتم حضرت رضا که در این شهربسیارعظیم است. وی شهرت به هوشمندی و در عین حال زیرکی داشت بنابراین نمی توانست دراین قبیل می گویند جاه طلبی چشم ، عقل و خرد را کور می کند پذیرفت. وی اگرعامل بلوای مشهد نبود دست کم آنرا تشویق می کرد وامیدش این بود که جای حاکم ولایت را بگیرد که خود را برتر از وی می شمرد و به نظرش رسید از هرحیث شایانی آنرا دارد.
در حقیقت بازجوئی هائی که از عاملان شلوغی بعمل آمد … مسئولیت عظیم اسدی مسلم گردید و از سوی بوجود آورنده بلوای اصلی شیخ بهلول که پس از ماجرا به افغانستان پناهنده شد، در سفر اخیر آقای کاظمی وزیر امور خارجه به این کشور اتهامات شدید به اسدی زد و اذعان کرد ازجانب او تشویق و تحریک شده و وعده هائی هم در یافت داشته است. آقای کاطمی تلگراف رمزی فرستاد و در آن به ماجرا اشاره کرد و به این طریق ذهن شاه روشن شد که مرد مورد اعتماد او گناهکار است.
بیش از مغضوبیت آقای فروغی ، سرعت عمل ، خشونت در محکومیت اسدی ، خویشاوندی وی مردم را متعجب ساخت. در این شتابکاری ایرانیان به این نتیجه رسیدند که این اخطاریست از سوی اعلی حضرت بهمۀ کسانیکه در اجرای سیاست های او تردید به خرج دهند. شاه بدین ترتیب زمینۀ مساعدی برای مهم ترین رفورم خود یعنی بر بی حجابی زنان ایرانی فراهم کرده است ( به گزارش شماره 170 همین روز مراجعه شود )(5 ) ژان پوزی
تهران – 28 دسامبر 1935 – شماره 170
جناب اقای وزیر امورخارجه – پاریس
معهذا شاهنشاه پهلوی بنظر می رسد کاملاً مصمم است آخرین رفورم را عمل کند. تا چندی دیگر علیرغم همه پیش آمدها اگر چه برای مردم رویاروئی با این مسأله که قدمت هزارساله درایران دارد تکان دهنده است ولی بی حجابی انجام خواهد گردید ، اگر چه از نظر اقتصادی نیز مخالفتی دارد زیرا چادر بهر حال پوشش گرانی تلقی نمی شود. تدریجاً روشن شده که دیگر چیزی نمی تواند مقابل این تصمیمی مقاومت به خرج دهد و اراده شاهانه شکل می گیرد: کلاه چیزی نمی تواند مقابل این تصمیم مقاومت به خرج دهد و اراده شاهانه شکل می گیرد: کلاه شاپوی فرنگی برسر مردان گذشته شد، چادر نیز از سر زنان ایرانی برداشته می شود تا چه مدتی به درازا بکشد(6 ) … ژان پوزی
* خاطره ای که از مجموع حوادث شهرمشهد در ذهن اینجانب باقی مانده حکایت ازسختی و خونریزی و بیرحمی دارد . مادرم می گفت : خشونت بسیار نظامیان و کشتار فجیع پناهندگان حرم مطهرو انتقال مرده و زنده مجرمان واقعه با کامیون به بیرون شهر و دفن گروهی آنها چند روزی مانع ورود به حرم گردید و دخول بارگاه ممنوع شد ، پس از اینکه اجازه دادند زوار بداخل حرم بروند هنوز آثار خون ها در داخل رواق ها دیده می شود… به هنگام اعدام اسدی لحظاتی برق شهر قطع گشت.»(16)
◀ توضیحات و مآخذ:
1- یرواند ، آبراهامیان«تاریخ ایران مدرن» ، ترجمه محمد ایراهیم فتاحی، نشر نی-1389،صص 174 – 173
2- پیشین – 176 -174
3 – مهرانگیز کار« مشارکت سیاسی زنان: موانع و امکانات » انتشارات روشنگران و مطالعات زنان – 1380 – صص 25 – 24
4 – پیشین – صص 31 – 28
5- استفانی کرونین « رضا شاه و شکل گیری ایران نوین » مترجم : مرتضی ثاقبفر – نشر جامی – 1382 – مقاله شهابی« ممنوعیت حجاب و پیامدهای آن» صص 306 – 305
6 – حسین مکی « تاریخ بیست سالۀ ایران» جلد ششم ، نشر ناشر – -1362 ( صص 269 -250
7 – حسین مکی « تاریخ بیست سالۀ ایران» جلد ششم، نشر ناشر – -1362( ص 385 -273
8 – خاطرات صدر الاشراف- انتشارات وحید – چاپ اول 1364 – صص 307 – 302
9 – نگاه کنید به مقالۀ ابراهیم ذوالفقاری «کشف حجاب بانوان» انتشارات – موسسه مطالعات و پژوهشهای سیاسی- فصلنامه – شماره : 3 – تابستان – 1383 – صص 221 -220
10 – سایت روزنامه ایران به نقل از (حکایت کشف حجاب، انتشارات قدر ولایت، جلد اول، صفحات 103 تا 110
http://www.inn.ir/newsdetail.aspx?id=46659
11 – منبع : بنیاد ملی بهلول گنابادی
12 – « کشتار مسجد گوهرشاد» عطارد دانش (جشن نامه عزیزالله عطاردی). به کوشش و ویرایش عبدالحسین طالعی. تهران: کتابخانه، موزه و مرکز اسناد مجلس شورای اسلامی، 1390. ص. 203-212.
13 – استفانی کرونین « رضا شاه و شکل گیری ایران نوین »- صص 299 – 288
14 – پیشین – صص 304 – 300
15 – محمدقلی مجد – «رضاشاه و بریتانیا» مؤسسه مطالعات و پژوهشهای سیاسی» ترجمه: مصطفی امیری- 1389 – صص 192 – 173
16 – «قزاق: عصر رضاشاه پهلوی بر اساس اسناد وزارت خارجه فرانسه»، نویسنده و مترجم : محمود پورشالچی – انتشارات مروارید، 1984 – صص661 – 660 و صص 650 – 646
محمدولی خان اسدی، معروف به مصباح دیوان و مصباحالسلطنه، فرزند علیاکبر، در 1257ش، در بیرجند به دنیا آمد. بخشی از تحصیلات خود را در مدرسه معصومیه زادگاهش گذراند. مدتی از شاگردان محمدباقر مجتهد بود. در 1323ق که مظفرالدین شاه، امیراسماعیل خان شوکتالملک (حاکم قاینات و بیرجند)، را به تهران احضار کرد، او به سبب بیماری، برادرش محمدابراهیم خان را به تهران فرستاد و محمدولی نیز در این سفر از ملازمان او بود. در پایان همان سال، امیراسماعیل خا ن درگذشت و محمدابراهیم از طرف شاه لقب شوکتالملک گرفت و به حکومت بیرجند و قاینات منصوب شد. محمدولی نیز به عنوان پیشکار و مستوفی ولایت قاینات با وی همراه گردید. در 1300ش، محمدتقی خان پسیان، فرمانده ژاندارمری خراسان، به مخالفت با دولت قوامالسلطنه پرداخت و امیر شوکتالملک علم از طرف دولت مرکزی مأموریت یافت که پسیان را به تسلیم وادارد. علم، محمدولی خان را به نمایندگی خود به مشهد فرستاد تا زمینه ملاقات او را با پسیان فراهم کند، اما چون پسیان در مشهد حضور نداشت، این مأموریت به نتیجه نرسید. محمدولی در دورههای چهارم و پنجم و ششم، با حمایت شوکتالملک، از سیستان و زابل به نمایندگی مجلس شورای ملی انتخاب شد. در دوره پنجم مجلس شورای ملی به صف جمهوریخواهان پیوست. وی از جمله کسانی بود که در جلسه 9 آبان 1304 به تغییر سلطنت قاجار رأی مثبت داد. او در مجلس مؤسسانی که به منظور ایجاد تغییراتی در قانون اساسی تشکیل شد، عضویت داشت و در آن جلسه نیز به تغییر مواد 36، 37، 38 و 40 متمم قانون اساسی، برای جا به جایی سلطنت رأی داد.
در دوره ششم مجلس، خود را به اندازهای به شاه نزدیک کرد که در 4 اسفند 1304، از طرف او به نیابت تولیت آستان قدس رضوی منصوب شد و در 8 فروردین 1305 وارد مشهد گردید. وی در اولین سال اقامتش در مشهد، زمینه سفر رضاشاه را به این شهر فراهم ساخت. در این سفر، رضاشاه دستور داد هیئتی مرکب از تیمورتاش، وزیر دربار، بهرامی، رئیسدفتر مخصوص، میرزا مرتضی قلی خان، نایبالتولیه قبلی و محمدولی اسدی تشکیل شود تا اصلاحاتی در زمینه اداره آستان قدس صورت گیرد. او از فروردین 1305 تا 4 آذر 1314، نیابت تولیت را برعهده داشت و در این مدت، چند طرح عمرانی را به اجرا رساند، از جمله احداث بیمارستانی به نام رضاشاه در 1313ش و احداث چندین باب مدرسه وی نظامنامه جدیدی نیز برای اداره حرم ترتیب داد. او در دوران تصدی نیابت تولیت به شهرت رسید و کوشید اعتماد رضاشاه را جلب کند و در صدد بود که استاندار خراسان نیز بشود. معمولاً، در برخی مواقع که استاندار به سفر میرفت یا انتخاب استاندار جدید طول میکشید، اسدی مسئولیت استانداری را برعهده میگرفت؛ به همین سبب برخی از واعظان در مراسم سوگواری، پس از دعا در حق شاه، وی را نیز دعا میکردند و او را ذوالریاستین میخواندند. این موارد، حسادت عدهای را برمیانگیخت و اغلب کسانی که استاندار مشهد میشدند، با اسدی اختلاف پیدا میکردند و از همین رو، او مخالفان زیادی در سمتهای مختلف داشت که برای برکنار شدنش منتظر فرصت بودند. شوشتری مخالفان دیگری نیز برای او برشمرده است: حقوق بگیران پیشین که اسدی دست آنها را کوتاه کرده بود، دهداران آستان قدس که درآمد آنها کاهش یافته بود و مالکان متنفذ که اسدی از اقتدار آنها کاسته بود.
در 1313ش، که کنگره هزاره فردوسی در مشهد برگزار شد، رضاشاه و خانوادهاش که به مشهد رفته بودند، در منزل اسدی اقامت کردند. ظاهراً قرار بود یکی از دختران شاه به ازدواج یکی از فرزندان اسدی درآید که چنین نشد و دختر محمدعلی فروغی به ازدواج علیاکبر اسدی درآمد.
پس از پایان کنگره فردوسی، فتحالله پاکروان به عنوان استاندار خراسان معرفی شد و از همان ابتدا اختلافات او با اسدی آغاز گردید. به عقیده اسماعیل رایین، شاه برای کاستن قدرت اسدی به دنبال فرصت بود و به همین منظور پاکروان را استاندار خراسان کرد.
در آغاز تابستان 1314ش، به دستور رضاشاه تلاشهایی برای تغییر کلاه و لباس آغاز شد و زمزمههایی نیز برای کشف حجاب برخاست. اجرای این دستور در قم و مشهد، نسبت به شهرهای دیگر، با دشواریهای فراوانی همراه بود. در مشهد تعدادی از روحانیون در مجالس خود زبان به اعتراض گشودند. حاج آقا حسین قمی، از مراجع آن زمان که در مشهد سکونت داشت، تصمیم گرفت برای منصرف کردن شاه از این تصمیم، به تهران عزیمت کند، اما در شهر ری تحتنظر قرار گرفت و هرگز اجازه ملاقات نیافت. زمانی که خبر این ماجرا به مشهد رسید، گروهی از مردم با هدایت شیخ محمدتقی بهلول (واعظ و خطیب) در مسجد گوهرشاد متحصن شدند. آنها خواستار آزادی حاج آقا حسین قمی و ممانعت از اجرای طرح تغییر لباس در مشهد بودند. بهلول پیش از این، به سبب خطابههای ضد رضاشاه، تحت تعقیب بود و وقتی در صحن حرم، مأموران او را شناسایی کردند، خود را به میان مردم انداخت و بر ضد اقوام شاه سخن گفت. تحصن مردم با سخنرانیهای متعدد بهلول و تعداد دیگری از روحانیون معترض ادامه یافت.
تداوم این موضوع باعث شد تا در 19 تیر 1314، با دستور صریح نیروهای نظامی برای متفرق کردن مردم به مسجد گوهرشاد هجوم بردند، ولی پس از درگیری مختصری نظامیها بدون توفیق از اطراف مسجد کنار رفتند، اما دامنه این حرکت باعث شد تا شاه شخصاً دستور صریح ختم ماجرا را صادر کند. اسدی چون میدانست شاه در مقابل این اقدام کوتاه نخواهد آمد به سرعت تعدادی از روحانیون طراز اول را که در بین متحصنان بودند به دفتر خود فراخواند و تا پایان درگیری در آنجا نگاه داشت.
در سحرگاه 24 تیر هجوم همهجانبه نیروهای نظامی به طرف مسجد آغاز شد و تا صبح ادامه یافت و تحصن با کشته و زخمی شدن تعدادی از حاضران پایان گرفت. بهلول نیز توانست به طرف افغانستان فرار کند. برخی گفتهاند که اسدی توانست بهلول را به افغانستان فراری دهد، اما بهلول این موضوع را «کذب محض» دانسته است.
موقعیت پیش آمده فرصت مناسبی در اختیار مخالفان اسدی قرار داد تا بتوانند برای کنار زدن او اقدام کنند. فتحالله پاکروان با ارسال گزارشهایی به تهران مبنی بر مخالفت اسدی با تغییر کلاه، ذهن شاه را نسبت به اسدی مشوش ساخت. شاه به منظور یافتن عاملان اصلی ماجرای گوهرشاد، محمدرفیع نوایی را به عنوان رئیس شهربانی به مشهد اعزام نمود و او نیز اسدی را عامل اصلی تحریک مردم در ماجرای گوهرشاد معرفی کرد. در گزارشهای مشترک پاکروان و نوایی، اسدی متهم شد که تعدادی از اهالی روستاهای اطراف مشهد را تحریک کرده که با چوپ و چماق به یاری تحصنکنندگان بشتابند و این اقدام او منجر به کشته و زخمی شدن تعداد زیادی از نظامیان گردید. علاوه بر این، او متهم گردید که هنگام درگیری، بهلول را به طرف افغانستان فراری داده است.
از پایان ماجرای گوهرشاد تا 4 آذر 1314، اسدی همچنان در سمت خود باقی بود و در طول این مدت پروندهاش سنگینتر میشد تا سرانجام در همین روز مأموران شهربانی او را بازداشت کردند. وی مدت کوتاهی در مشهد زندانی بود تا اینکه در 28 آذر 1314 دادگاهی نظامی در دیوان حرب لشکر شرق، به ریاست عباس البرز، تشکیل شد. دادستان، عبدالرضا خلعتبری، که بعدها به سرتیپ قریب شهرت یافت، با استناد به مطالب پرونده، اسدی را متهم به خیانت به میهن و اغوا و تحریک اجامر نمود و برای او تقاضای اعدام کرد. در پرونده اسدی، در مورد خیانت به میهن قید شده بود که سلمان اسدی، بزرگترین فرزند اسدی، با تیمورتاش به اروپا رفته و پس از عزل تیمورتاش با او ملاقات کرده است، که این مسئله مورد تعرض محمدحسین آیرم رئیس شهربانی قرار گرفت. سرانجام دادگاه به استناد محتویات پرونده، اسدی را مجرم شناخت و برای او حکم اعدام صادر کرد و در ساعت هفت صبح 29 آذر حکم به اجرا درآمد و اسدی تیرباران شد. پس از اعدام، خانواده اسدی نیز از تبعات آن مصون نبودند. سلمان اسدی که مدیر بانک فلاحت بود، به همراه برادرش علیاکبر اسدی که نمایندگی مجلس را برعهده داشت از کار برکنار و روانه زندان شدند. علیاکبر، داماد نخستوزیر وقت (محمدعلی فروغی) بود و چون فروغی نیز پس از ماجرای گوهرشاد کنار گذاشته شد، سبب برکناری او را پادرمیانیاش برای ازادی اسدی میدانند. اما فرزند فروغی مدعی است که پدرش هیچگونه وساطتی برای آزادی اسدی انجام نداده و عامل اصلی عزل او همان ارتباط سببی بوده است. پس از شهریور 1320 و خروج رضاشاه از ایران، فرزندان اسدی با جمعآوری اسناد و مدارک، علیه عاملین اعدام اسدی شکایت کردند که حاصلش بازداشت و محکومیت محمدرفیع نوایی در سال 1324ش، بود. علاوه بر این، آنان جنازه پدرشان را به صحن حرم منتقل کردند و در همان جا به خاک سپردند.