سالگرد تولّد دکترمحمّد مصدّق «زندگینامۀ دکترمحمّد مصدّق» (101 )
«ما علیه هر تجاوزی حتی اگر {متجاوز} شورویها باشند می جنگیم و باید از مملکت خودمان دفاع کنیم.»
“دکتر تقی ارانی”
◀ بخشی از «خاطرات بزرگ علوی» در ارتباط با دکتر ارانی
در «خاطرات بزرگ علوی» بکوشش حمید احمدی، بزرگ علوی ارتباط خود را با « دکتر تقی ارانی » اینگونه بیان میکند: روزی « نورالله خان همایون » که در باره او قبلاً صحبت کردم، مرا به تالار مجلس شورای ملی برد. در آن روزها، موضوع در بارۀ ایجاد یک بانک زراعتی بود. کاسه لیسان، لایحه را وسیلهای برای اصلاح حال دهقانان و یا زارعین آن طوری که خودشان میگفتند، قلمداد میکردند و آن را یکی از فعالیتهای مشعشع رضا شاه میخواندند.
«فرخی یزدی» که در آن زمان وکیل مجلس(شورای ملی) بود، نطق آتشینی در مجلس ایراد کرد و می خواست ثابت کند که این قانون یعنی تأسیس بانک زراعتی تنها به سود مالکین بزرگ تمام می شود و این باعث می گردد که دهقانان زمین های خودشان را رها کنند و به شهرها بریزند و به سپاه بیکاران اضافه شوند. خلاصه، صحبت آتشین «فرخی یزدی» این بود که این قانون به سود دهقانان نیست و فقط منافع مالکین را درنظرمیگیرد. او میگفت: کشت کاران آوار، خواهند شد و اغتشاش ایجاد خواهد شد و اینها موجب ازدیاد لشگر بیکاری در شهرهای بزرگ خواهند شد. من امروز واقعاً نمیدانم ، آنچه را که « فرخی یزدی » در مجلس با شور و هیجان اظهار میداشت، واقعیت داشت یا تبلیغات آن روز یک آدمی بود که، به حساب، خودش را اگر بگوییم کمونیسم و اقلاً سوسیالیسم میدانست و بدون اینکه یک کلمه از مارکس و دیگران خوانده باشد. این نظر یک آدمی بود که بگوییم طرفدارعدالت اجتماعی بود وازاین هم تجاوز نمیکرد. او خودش را سوسیالیست میدانست ، حال تا چه اندازه بریک مبنای علمی بود یا نبود ، این را من نمیدانم . اما وقتی هیاهوی نمایندگان مجلس در گرفت ، یکی ازآنها یعنی یکی از دست نشاندگان شاه به پشت تربیون رفت و با پس گردنی او را بیرون انداخت.
احمدی – واقعاً او را کتک زد؟
علوی – بله ، بله . من با چشم خودم دیدم.
احمدی – عجب مجلسی؟
علوی – بله، عجب مجلسی بود.
احمدی – پس انتقاد دوست تان « نورالله خان همایون » تند نویس مجلس نسبت به سیستم رضا شاهی ، شاهد این نمونهها بوده است؟
علوی- بله، من آن وقت دانستم که آنچه را که « فرخی» گفته، غیظ و کینه اکثریت [ نمایندگان] مجلس را که همشان دست نشاندههای شاه وشهربانی بودند، برانگیخت. من از این حادثه به اندازهای وحشت کردم و تحریک شدم که وقتی از مجلس به منزل بر میگشتم ، در مسیر راه با دکتر ارانی روبرو شدم – او را در آلمان دیده بودم و میدانستم که از دوستان برادرم است – تمام آنچه را که دیده بودم جزء به جزء برای دکتر ارانی شرح دادم.
احمدی – این واقعه که در آن ایام درارتباط با «فرخی» اتفاق افتاده در خرداد ماه 1309 بود. همین دیدارتان در خیابان با دکتر” ارانی” نشان میدهد که تاریخ دیدارتان با او در ایران، در این زمان بوده است.
علوی – قبلاً هم او را دیدم . حال که شما این مطلب را گفتید، حدس میزنم در ارتباطی که او مستقیماً یا باواسطه با « مرتضی علوی» داشت، شاید به توصیه او میل داشت که با من آشنا بشود. در آن روز ها وقتی که تمام حوادث را برای او تعریف کردم. دکتر” ارانی” با آرامی میشنید، شیوه اواین بود که گوش به حرفهای آدم میداد. آن روز گفت: گاهی پیش من بیایید تا با هم دراین زمینهها صحبت کنیم. ازهمین رفتن به خانه دکتر”ارانی”، زندگی سیاسی من بدون اینکه خود بخواهم آغاز شد و من را به زندان، تبعید، دربدری، بیخانمانی، غربت، یأس و سرخوردگی کشاند. چند سالی این آمد و رفت با دکتر”ارانی” ادامه داشت تا اینکه نامهای ازبرادرم رسید[و نوشت] خوشحالم که در محفل دکتر”ارانی” درس میخوانی. فهمیدم که خب ، پس من هم دارم کاری میکنم که « مرتضی علوی» متوجه شد و به من تبریک میگوید.
احمدی – در این زمان « مرتضی علوی» هنوزبه مهاجرت شوروی نرفته بود؟
علوی – نخیر، گمان میکنم که هنوز در آلمان بود از آنجا نامه نوشت.گمان میکنم ” مرتضی ” در سال 1311 یا 1312 به شوروی رفت.
احمدی – در سال 1311 از مرز « بوخوم » آلمان اخراج شد.
علوی – فکر میکنم سال 1310 بود که این نامه را نوشت . من با دکتر ” ارانی ” چندین هفته کتاب کاپیتال مارکس را خواندم و با هم بحث میکردیم و کوشیدیم به نکتههایی از مارکسیسم پی ببریم. بعد از ظهرهای تابستان ، من میرفتم به آنجا [ خانه دکتر ارانی ] و یک ساعت مینشستیم و کاپیتال مارکس را که به آلمانی داشتیم ، میخواندیم . بعد که خسته میشدیم ، دکتر” ارانی ” هم که آدم منظم و مرتب بود، میگفت: حالا یک نیم ساعتی استراحت میکنیم. من البته خوابم میبرد. بعد از نیم ساعت دکتر” ارانی ” یک چای درست میکرد و بعد یکی دو سه ساعتی در روز وقت ما صرف خواندن کاپیتال مارکس میشد.
بعد « ایرج اسکندری » به ایران آمد به قصد اینکه حقوق پدرش را که دولت قطع کرده بود از چنگ مخالفین در آورد و به تحصیل خود در فرانسه ادامه دهد. او هم در این محفل درس ما شرکت کرد. ما با هم A.B. C. کمونیست « بوخارین» را خواندیم . دکتر « ارانی » در همین زمان ، حالا باید سال 1310 یا 1311 باشد ، از راه روسیه سفری به آلمان کرد. نمیدانم با برادرم ملاقات کرد یا نه؟ اما در هر حال شاید با او تماس کتبی یا تلفنی بر قرار کرده بود. ما سه نفر یعنی دکتر” ارانی “، «ایرج اسکندری » و بنده مجله « دنیا » را راه انداختیم.
احمدی – اجازه بفرمایید برای اینکه تاریخها تداخل پیدا نکند، اشارهای داشته باشم . شماره یکم مجله « دنیا» در اول بهمن 1312منتشر شد.
علوی – بله .
احمدی – آیا فکرنمیفرمایید دکتر ” ارانی ” بعد از انتشار مجله « دنیا» به مسافرت آلمان رفته باشد؟
علوی – ممکن است.
احمدی – من استناد میکنم به این مسئله که در شمارۀ هفتم مجله « دنیا» [ در شهریور 1312] دکتر ” ارانی” راجع به مسافرت خود به آلمان که در این ایام بوده اشاره میکند و این موضوع در رابطه با « کتاب اشکال مصدرات کتاب اقلیدس » یعنی نسخهای از آنرا که در زمان دانشجوئی در آلمان از کتابخانه « لیدن» هلند به اتفاق دکتر « فریدریش روزن » [ شرق شناس ] که در آن زمان از پست وزیر امور خارجه آلمان باز نشسته شده بود.
علوی – یک سال بیشتر وزیر امور خارجه آلمان نبود.
احمدی – بله او و دکتر ” ارانی ” به اتفاق هم این کتاب را آوردند [ به کتابخانه پروس ] « ارانی » در جریان این مسافرت ( 1312 ) در برگشت به ایران ، این کتاب را همراه خود [ از آلمان] به ایران آورد و در مقدمه آن ازدکتر « روزن» سپاسگزاری میکند و با اظهار تأسف از اینکه در مرحله چاپ این رساله در ایران، دکتر « روزن»* دیگر در قید حیات نیست و یک سال قبل فوت شد. منظورم از این توضیحات، استناد به این سند است که دکتر « ارانی » در سال 1313 به مسافرت آلمان رفته است یعنی بعد از تاریخ فعالیت انتشار مجله « دنیا» بود. حال میخواهم این سئوال را مطرح کنم ، چطور شد نام مجله را « دنیا » گذاشتید؟
علوی – [ خنده ]، این یک چیزهایی است که البته در آن زمان چنین نامی در خارج به روزنامهای که جنبه چپ داشت ولی نمیگویم جنبه مارکسیستی داشت ، وجود داشت. دکتر «ارانی » و « ایرج اسکندری» پیشنهاد کردند و البته من که بیشتر تابع دکتر « ارانی » بودم ، پذیرفتم.
مقالات ما در مجله « دنیا » با نامهای مستعارالف. جمشید که « ایرج اسکندری » بود و فریدون ناخدا [ که من بودم] منتشر میکردیم.
احمدی – دکتر« ارانی » هم با نام مستعار « قاضی» مینوشت.
علوی – بله، « ارانی مقالات خود را بنام « قاضی» منتشرمیکرد. این ماهنامه تأثیرعمیقی در جوانان کرد . بین جوانان 18 تا 20 ساله و دانشجویان و کسانی که سرشون به تنشون میارزید. خوب یادم میآید یک کسی که الان اسمش را فراموش کردم، اهل خراسان بود و با کسی در خیابان باب همایون رد میشدیم ، او به ما گفت : ماتریالیسم دیالکتیک یعنی خوب کمونیسم دیگه . اینرا همه کس میدانند.
احمدی– این شخص نامش ” اسدی ” نبود؟
علوی – چرا، چرا اسدی بود. خوب گفتی” اسدی ” خراسانی که پدر یا عمویش را سر قضیه آن کشتار مشهد ، کشتند.
احمدی – مسئول آستان قدس بود.
علوی – بله، بله . این اسدی خراسانی را که کشتند ، با پسرش در زندان ، در یک زندان بودیم. آدم چیز فهمی بود و بعدها یکی دو مرتبه هم در تهران دیدمش، سرمایه دار شده بود. در هر صورت آن “اسدی” به من گفت: ماتریالیسم دیالکتیک یعنی کمونیسم ، این را دیگر هر بچه ای میداند.
بهرحال، این مجله « دنیا» خوانندگانی در بین جوانان پیدا کرده بود و جمعی دور دکتر « ارانی » حلقه زدند و از همین گروه دانشجویان، رئیس شهربانی وقت؛ گروه 53 نفر را ساخت و پرداخت وبه 5 تا 10 سال حبس [محکوم] و به مرگ دکتر« ارانی » در زندان منتهی شد. باید دراین مورد تأکید کنم که در این آمد و رفت و درس و بحث، هرگز گفتگویی از حزب یا حزب کمونیست و یا گروه و دسته بندی وجود نداشت. حدس میزنم که « ارانی » پس از بازگشت ازراه آلمان [1313] بوسیله ای و شاید در ارتباط با « مرتضی علوی » با « کامبخش » تماس پیدا کرد. « کامبخش » که از ابتدا به اتهام جاسوسی برای روسها گرفتار شده بود.
احمدی – « کامبخش» در سال 1311 که در نیروی هوایی بود، او را به اتهام جاسوسی از نیروی هوایی اخراجش کرده بودند.
علوی – بله ، بله . بنابراین شهربانی او را می شناخت . شاید بوسیله این « کامبخش » چنین نقشه ای که با سیاست روسها، سیاست شورویها تطبیق میکرد، پیدا شده باشد. اما به نظر من قصد « ارانی» و « ایرج اسکندری » تأسیس یک حزبی آن هم به اسم کمونیست وجود نداشت و گمان میکنم که اگر دکتر« ارانی » چنین فکری و یا تصمیمی داشتهاست، من از آن خبر ندارم و تصور میکنم که من حاضر نبودم وارد [ چنین ] حزبی شده باشم. من برای نخستین بار لغت « فرقه» را در اد ارۀ سیاسی [ شهربانی] از«جوانشیر » و « اسفندیاری » این جلادان و شکنجه گران شنیدم . به نظر من « فرقه» جنبه مذهبی داشته نه سیاسی.
البته درمحفل « ارانی » در گفتگوبا « ارانی » و « ایرج اسکندری » صحبتهایی که درجامعه آن روز ایران مطرح بود سخن به میان میآمد. مثلاً ساختمان راه آهن چرا به سرحد روسیه میرود، آزادی زنان، کشف حجاب، نفوذ انگلیسیها در دستگاههای دولتی و یا در باره جدال با ایلات راه سازی، تجدد وعلاقه و توجه به ایران باستان با همه افراط و تفریط آن، خارج کردن لغت عربی از زبان فارسی، اینها مسائلی بودند که در آن روزها مطرح بودند. طبیعی بود که در محفل ما نیز از آنها گفتگومیشد. « ارانی » هم با شاگردانش و با گروهی که دور و برش بودند این بحثها را به میان یکشید. در آن زمان، اینها مطالبی بود که هر کس میخواست بفهمد که چیه و به کجا دارد میرود. البته به اینکه رضا خان و اطرافیانش و یک عده از روشنفکران تمایلاتی به ایران باستان داشتند، شکی نبود. موزه ایران باستان را داشتند میساختند و فرهنگستان را درست کردند که لغات فارسی و عربی [ نامفهوم ]، اما اینها اقلاً نتیجه نمیگرفتند که تمایلات به ایران گذشته ساسانی و هخامنشی در طرد اسلام [ است] و شاید عدهای از روشنفکران، این چنین نظریهای داشتند. اما ازمظاهرآن، نمیشد بکلی به این نتیجه رسید ، نتیجهای که خیلیها امروز میخواهند از آن بگیرند. البته روشن است که در میان این گروه روشنفکران [ این قضاوت] از عواقب سیاست انگلیسها و دولت روز، این تمایلات دولتیها را میشناختند و میدانستند که رضا خان را ژنرال «آیرونساید » سرکار آورده و چیزهای دیگر. در مقابل ، یک تمایلاتی هم به شوروی [ وجود] داشت. چون دولت شوروی ادعا میکرد که طرفدار ملتهای ضعیف است و باید یوغ انگلیسیها را در دنیا شکست. بنابراین در این گروه ، تمایلاتی بسود شوروی وجود داشت. اما هیچ وقت نباید تصور کرد که « ارانی » یا « ایرج اسکندری» و بنده که داخل آدم نبودم دست نشانده یا نوکر روسها بودیم. مطلب و نکتهای که سرپاس مختاری رئیس شهربانی میخواست به کرسی بنشاند که اینها را روسها بوجود آوردند و به همین جهت هم « مختاری » اصرار داشت که پرونده 53 نفر به دیوان حرب [ دادگاه نظامی] ارجاع شود. به روایتی، کسانی مانند « متین دفتری » که در آن زمان نخست وزیر بود .
احمدی – در آن زمان وزیر دادگستری بود.
علوی – بله ، وزیر دادگستری بود و بقول « علی اصغر حکمت » ، اینها بودند که نگذاشتند به دیوان حرب ارجاع شود چون به دیوان حرب میفرستادند یعنی جاسوسی واینها نگذاشتند. بنابراین، پرونده به دادگستری رفت و دیگر اعدام نبود و حداکثر به 10 سال زندان [ منتهی] شد.
احمدی – آقای علوی، اجازه به فرمایید با طرح سئوالی و برای روشنتر شدن و دقیق تر شدن که شما فرمودید( قدری بحث بشود) . بعدها این نتیجه بدست میآید که دکتر « ارانی » هیچ ارتباطی با تفکر کمینترنی نداشت، یک مارکسیست مستقل بود و تحول در جامعه ایران را از راه رفرم میدید. به همین دلیل، در دستگاه رضاشاه، از سال 1312 مدیر کل صنایع ایران شد. در حالی که سیاست عمومی کمینترن [ درآن دوره از مصوبات کنگره ششم کمینترن مبتنی بر مبارزه کمونیستها ] علیه حکومتهای بورژوازی در شرق و درکشورهای مستعمره و نیم مستعمره بوده و کمونیستها نمیباید با این حکومتها همکاری میکردند. بنابراین ” ارانی ” دنبال سرنگونی حکومت رضا شاه نبود. «ارانی» میخواست اندیشۀ تحول طلبی خود را که در دوران تحصیل در اروپا در خود او رشد کرده بود، از جمله از طریق نشریه « دنیا» به درون جامعۀ روشنفکری آن روز بکشاند. با نگاهی به 12 شماره نشریه « دنیا» [ در آن معلوم میشود] هیچ ارتباطی با اندیشۀ کمبنترنی ندارد. در واقع این دستگاه پلیس رضا خان بود که برای خود نمایی خودش و برای جلوه دادن دستگاه شهربانی، پس از بازداشت این جوانان، میخواست آنها را کمونیستهایی که سرشون هم به کمینترن وصل است «معرفی» کند. حال ، شما در مرحله بازجویی در شهربانی، به این نتیجه رسیدهاید که چنین خطی را دنبال میکرد؟
علوی – دوست عزیز آقای احمدی ، این تز شما در کتاب « جمهوری انقلابی وگروه ارانی» است و شما به این نتیجه رسیدید که اینها تمایلات سوسیالیستی و سوسیال دمکراسی داشتند وغیره و غیره که من راجع به آن نمیخواهم دراینجا وارد بشوم . این تز شماست و در آن حقیقتی است و واقعیتی هم در آن مستتراست. اما آیا بحث در باره آن با کار ما در اینجا جور در میآید و ربطی پیدا میکند؟
احمدی – به هر حال، شما هم فرمودید که دستگاه شهربانی میخواست چنین خطی را [ دنبال کند] .
علوی – دستگاه شهربانی میخواست به رضا شاه بگوید که اگر من نبودم ، اینها ترا از بین میبردند همچنان که آن « بختیاری » بعنوان مدعیالعموم [ در دادگاه] گفت: اینها میخواستند تیشه به ریشه حکومت بزنند. « ایرج اسکندری» در جواب گفت: آقا، این تیشه به ریشه دیگه چیه، این را از کجا آوردید؟
به هراینها میخواستند به شاه بگویند که اگر ما نبودیم ، اینها ترا از بین میبردند. یکی از اینها، من نمیدانم که، دریک کتابی، میگوید: « علی اصغرحکمت» [وزیر فرهنگ وقت] به « سرپاس مختاری» گفتهاست. ممکن است این کتاب را پیدا کنم و اسمش را بگویم.
احمدی – الان اسمش را می گویم، اسم کتاب بنام «آئینه عبرت» است.
علوی – آفرین – در آنجا [ به نقل از علی اصغر حکمت ] به « مختاری » گفته بود که اینها کسی نبودند و چیزی نبودند.« سرپاس مختاری» به « حکمت» گفت: اگراین مطلب را در جای دیگر بگویی، هر دویمان نابود میشویم.
احمدی – نویسنده کتاب آیینه عبرت ” مصباح فاطمی برادر دکتر حسین فاطمی است.
علوی – بله، چه خوب بلدید شما و چه حافظه خوبی دارید. من میدانستم که این را یک جایی خواندم.
[توضیح جمال صفری : نویسندۀ کتاب دکترنصرالله سیف پور فاطمی بود نه مصباح فاطمی. ]
احمدی – این گفتگو بین « سرپاس مختاری» و« علی اصغر حکمت » و بیان آن مضمون در آن کتاب یعنی در ارتباط با پرونده سازی شهربانی، هم نظر شما را تأیید میکند و هم عرایض بنده را.
علوی – اما این تمایلات یعنی تمایلات طرفدار شوروی و عکس العمل سیاست دانسته رجال ایران و شاه ، آن اندازه نبود که امثال « ارانی » و « ایرج اسکندری » خود را حلقه بگوش روسها بدانند.
فراموش نمی کنم که روزی دکتر «ارانی» در بحث این مطلب که اگر جنگ میان روس ها و امپریالیست ها و آلمان هیتلری و همدستانش [درگیرد]، به ایرانی ها چه نقشی تعلق می گیرد، «ارانی» گفت: ما مخالف آدم کشی هستیم و اگر میان این دو دشمن جنگی در گرفت، ما بی طرف خواهیم بود و علاقه خود را به
پیروزی شوروی ابراز خواهیم کرد. یک کسی این را از «ارانی» پرسید، من نمی دانم کی بود؟
احمدی– انورخامنه ای نبود؟ او چنین میگوید که از دکتر « ارانی پرسید: اگر روزی شوروی ها به خاک ایران حمله کنند وظیفه ما چیست ؟ دکتر « ارانی » گفت: دفاع در مقابل شورویها و مبارزه با آن در جنگ یعنی دفاع از میهن.
علوی – بله، بله، بله ،. جواب این بود. تا آنجا که ما می توانیم برکنار می مانیم. اما اگر روسها قصد تسخیر ایران را داشته باشند، باید با تمام قوا بجنگیم.
اما حوادث برخلاف آنچه «ارانی» و یارانش پیشبینی میکردند به وقوع پیوست و جزو اولین اقدامات ارتش سرخ به ایران، رهایی زندانیان سیاسی بود. هم ارتش انگلیس و هم ارتش آمریکا نیز چنین تقاضایی را داشتند که بایستی زندانیان سیاسی را آزاد کرد و همین گروه 53 نفر، هر یک به گوشهای گریختند و چند تن به حزب توده پیوستند. این همان گروهی بود که به قول دادستان در محکمه، میخواستند تیشه به ریشه ایران بزنند. برخی بکلی خود را از معرکه کنار کشیدند و چند تن به حزب « همرهان» پیوستند.
احمدی – این حزب را « مصطفی فاتح » درست کرده بود در سال 1321.
علوی- بله، چند تن به حزب « همرهان» رفتند که آمال دمکراسی انگلیسیها را هدف خود قرار دادند و اسم نویسی کردند.
احمدی – آقا ، تعداد اینها خیلی کم، « عباس نراقی »، بود دیگه ، کس دیگری نبود.
علوی – کسان دیگر بودند. من یادم میآید که یک شب « مصطفی فاتح » که با من دوست بود و قبلاً گفتم، « میس لمپتون » و اگر اشتباه نکنم « ایرج اسکندری » ، « دکتر یزدی » و من و چند نفر دیگر را به خانه اش دعوت کرد. آنجا حدس میزدیم که « میس لمبتون » میخواست بفهمد مزه دهان ما چیست. البته زمان جنگ بود و ما انگلیسیها را جزو متفقین شوروی و ضد هیتلری میدانستیم و اباء نداشتیم ازاینکه با « مصطفی فاتح» هم در یک شب بنشینیم. اما « مصطفی فاتح» از این کوشش و تلاش برای جلب عدهای از زندانیان سیاسی[ گروه 53 نفر] به شرکت در حزب « همرهان» نتیجهای نگرفت. حتی « مصطفی فاتح» نتوانست اقلاً من را جلب کند . من به فاتح رو در رو گفتم: آقای «فاتح» ، من باید آنحایی باشم که « ارانی » و « ایرج اسکندری » هستند.
احمدی – در این ایام دیگر« ارانی » وجود نداشت، در واقع راه « ارانی ».
علوی – بله. در آن سمت و مقصودم این است که از این [ نوع] کوشش و تلاشها شد اما کسی به آن راه نپیوست. همین زمان است که « کامبخش » به محض اینکه از زندان بیرون آمد، دو سه ماهی غیبش زد یعنی به روسیه گریخت. درآنجا یاران سابق خود را فریب داد که گروه 53 نفر را «ارانی» لو داده نه او. تا آنجا که این دروغ محض، مدتی در میان چپها رواج داشت. چون دکتر« ارانی » که مرده بود و کسی درآنجا یعنی روسیه یا در باکو و هرجایی که « کامبخش» رفته بود، وجود نداشت تا ثابت شود که اولین کسی که همه را لو داده، مسلماً « کامبخش » بوده است.
برخی خوش باورمانند من عقیده داشتند که حزب توده آمال آنها را که آزادی و برقراری عدالت است، برآورده میکند و به حزب توده آمدند. غافل از اینکه « کامبخش » پس از بند و بست با روسها سکان کشتی حزب توده را در دست گرفت و تا آنجا برد که حزب توده مرکز خبرنگاری به سود روسها گردید و موجبات زوال آن را فراهم آورد.
منبع: « خاطرات بزرگ علوی »، بکوشش حمید احمدی – ناشر نشر باران (سوئد) – چاپ اول تابستان 1997 – صص 161 – 151
* فردریش روزن (Friedrich Rosen)، (متولد 30 اوت 1856 درلایپزیک، وفات 27 نوامبر 1935 در پکن) مستشرق آلمانی، دیپلمات و سیاستمدار بود. او از ماه مه تا اکتبر 1921 پست وزارت امور خارجه آلمان را بعهده داشت.
◀ دستگیری گروه پنجاه و سه نفر
دکتر خامهای در پاسخ به سئوال دیگردر گفتگو با «علی دهباشی سردبیر مجله بخارا» درباره ی دو شخصیت یعنی دکتر تقی ارانی و عبدالصمد کامبخش گفتهاست:
ـ بد نیست بدانید که من قبل ازآن که با تفکرات دکتر ارانی آشنا بشوم شاگردش بودم. معلم فیزیک ما بود. دکتر ارانی خصوصیات برجسته و قابل ذکری دارد. در زمانی که ما را بازداشت کردند در بازجوییها دکترارانی ازخود شجاعت و مقاومت نشان داد. و همینطور مقاوت میکرد، ولی بعد از آن که عبدالصمد کامبخش با پلیس ساخت ارانی در زیرشکنجه مجبورشد اعترافات دیگران را تأیید کند. برعکس برخی تصورات ارانی عجیب میهن پرست بود. قبل از این که ماها را بگیرند یک بار از او سئوال کردم که اگر در ضمن جنگ دولت شوروی مجبور شود به ایران حمله کند ما باید چه کار کنیم؟ واقعاً این سئوال بود که ما باید طرف روسها را بگیریم یا نه؟ به خوبی و به روشنی به یاد میآورم که خیلی صریح و بدون مکث گفت: «ما علیه هر متجاوزی حتی اگر شوروریها باشند میجنگیم و باید از مملکت خودمان دفاع کنیم.» بد نیست این را هم بگویم که یکبار دیگر در زمانی که من و دکتر ارانی در بند2 زندان قصر زندانی بودیم وضعیت سیاسی دنیا بحرانی شده بود و آلمانها (منظورم دولت هیتلر) است میخواستند چکسلواکی را بگیرند ولی انگلیس و فرانسه و شوروی با این کار مخالفت میکردند. صحنه برخورد خیلی جدی شده بود. و من و دکتر ارانی در حیاط زندان درباره این که چه خواهد شد و احتمالات چیست حرف میزدیم. من از دکتر ارانی پرسیدم: اگر بر فرض دولت شوروی به ایران یورش آورد و مملکت را اشغال کند تکلیف مبارزان چه میتواند باشد؟ دکتر ارانی باز به همان صورت که عرض کردم صریح و روشن و مصمم جواب داد «باید همراه با قشون ایران با متجاوزان جنگید.» ازدکتر ارانی خاطرات زیادی دارم که بخش مهمی ازآنها را درخاطراتم نوشتم.
دکتر انورخامهای در پاسخ به اینکه نقش عبدالصمد کامبخش در گروه پنجاه و سه نفر چه بود، با کمی تأمل پاسخ گفت: «اولاً باید بگویم که کامبخش چندین اسم داشت. و من حدود 1314 او را میشناختم اما نه به اسم کامبخش. از گروه 53 نفر عدهای معدود با کامبخش مربوط بودند. و من ازآن چند نفر محدود بودم که با کامبخش ارتباط سازمانی و تشکیلاتی داشتم. حتی پس از دو سال ارتباط من مطلب قابل توجهی از او نفهمیدم. آدم مرموزی بود. در جریان تصفیههای استالینی هم به همه چیز متوسل شد تا ثابت کند که مثلا زینوف و کامنف و دیگر رهبران حزبی را که استالین بازداشت کرده بود خائن به کمونیسم هستند و حتی میگفت تمامی این اتهامات وارد است. بیمحابا از استالین دفاع میکرد.
اساساً عبدالصمد کامبخش در بحث های تئوریک آدم ضعیفی بود و همیشه به صورت خیلی آگاهانه و علنی ازشرکت در این مباحثات پرهیز می کرد. شما کافی است بروید نشریات حزب را از سال 1322 که کامبخش از شوروی به ایران آمد تا 1325 که از ایران فرار کرد ورق بزنید. حتی واقعاً می گویم یک مقاله تئوریک از او پیدا نمی کنید.
تا یادم نرفته بگویم که کامبخش روسی را از زبان فارسی بهتر میدانست. با این که روسی میدانست به ترجمه متون کلاسیک مارکسیستی نپرداخت. اساساً خودش هم نمیخواست تئوریسین باشد. بیشتر یک تشکیلاتچی بود. در بازیهای حزبی و رقابتها و ماجراهای درون حزب کامبخش به هر وسیلهای متوسل میشد. واقعاً به هیچ چیز اعتقاد نداشت. حتی از دوستان نزدیکش به عنوان مهره استفاده میکرد. کامبخش هیچ ربطی به ارانی نداشت. ارانی میهن پرست بود. در صورتی که کامبخش نه تنها این تفکر را قبول نداشت، بلکه یک عامل سرسپرده روسها بود و تنفر خاصی از ایران داشت و همیشه میل داشت به شوروی برود. واقعاً سراسر وجودش در خدمت شورویها بود. آنقدر در این خوش خدمتی پیشرفت که سالها بعد رفقایش مجبور شدند شرح حالهای قلابی از او بنویسند. کامبخش در همان بازجویی اول کل گروه 53 نفر را به پلیس معرفی کرد. یک خاطره هم بگویم و به سئوال بعدی بپردازیم. کامبخش در عین حال آدم بسیار خونسرد و خودداری بود. حتی اگر بد و بیراه به او میگفتند عکس العملی نشان نمیداد. واقعاً خونسرد بود. فقط یادم است یک بار کامبخش از خونسردی خارج شد و سخت دستپاچه شد. عکس العملهای عجیب و غریب نشان داد. داستان مربوط به روزی بود که برای اولین بار در دادگاه پروندههای ما را میخواندند و همه فهمیدیم برخلاف آنچه او میگفت مسبب گرفتاریهای ما خودش بودهاست. من به صورت مستند عرض میکنم که دقیقاً روز دوشنبه 20 اردیبهشت 1316کامبخش دراولین بازجویی یک گزارش کامل از کل جریان داد و ما را به این فاجعه کشاند. خوشبختانه متن بازجوییها هست و معلوم است که هر کدام از ماها چه گفته و نوشتهایم. مقاوم ترین ماها بد نیست یادی از او بکنم «مهدی رسائی» بود. او با این که چند هفته بود که قضایا لو رفته بود مقاومت میکرد و اتهامات وارده را رد میکرد. درست یادم هست که یک بار برای بازجویی مرا میبردند به اداره سیاسی. یکی ازهمین شکنجه گران از مقاومت مهدی رسایی میگفت و با افتخار داد میزد که دیروز آن چنان توی گوش مهدی رسایی زدم که خون از دماغش پرید بیرون. خلاصه بگویم که براساس اسنادی که الان موجود است قسمت اعظم ماها را یک روز بعد از اعترافات کامبخش دستگیر کردند. بیست سال بعد آقای کامبخش در شوروی برای توجیه خیانتش گفت که ما یک شاخه نظامی داشتیم و برای این که توجه حکومت و پلیس به طرف دیگری برود این اعترافات را کردم. این ماجرای خیانت کامبخش همیشه در حزب مطرح بودهاست. حتی پس از کودتای 28 مرداد که جریان در داخل حزب به طرف محاکمه کامبخش پیش میرفت و دسته رضا روستا تقاضای محاکمه کامبخش را کرد، کامبخش به صراحت گفت که کمیته مرکزی حق محاکمه مرا ندارد و «رفقای شوروی» باید در این باره نظر بدهند. و رفقای شوروی که تکلیفشان با کامبخش معلوم بود.
منبع: گفتگو علی دهباشی سردبیر مجله بخارا با دکتر انور خامه ای -17 اردیبهشت 1388
◀ مصاحبه با خسرو شاکری
ﻓﺮﺷﺎد ﻗﺮﺑﺎﻧﭙﻮر: «اراﻧﯽ درﺁ ﻳﻨﻪ ﺗﺎریخ» از جمله ﻧﺎدر کتابهـﺎیی اﺳـﺖ که پیرامون زﻧﺪﮔﯽ و اﻧﺪﻳﺸﻪ های دکتر تقی ارانی که به نوعی میتوان او را از جمله پیشروﺗﺮین ﺳﻮﺳیاﻟﻴﺴﺖ های اﻳﺮان ﺑﻪ ﺣﺴﺎب ﺁورد، ﻧﻮﺷـﺘﻪ ﺷﺪﻩاﺳﺖ . اراﻧﯽ در دورانی وﻳﮋﻩ و ﺗﻜﺮار ﻧﺸﺪنی ﺳﺮدﻣﺪار ﺟﻨﺒﺶ ﻧـﻮﻳﻦ ﻓﻜﺮی ﺷﺪ که ﺑﻌﺪها اﺣﺰاب کمونیستی و ﻣﺎرکسیستی اﻳـﺮان همه ﺁن را ﺑﻪ ﻋﻨﻮان میراث ﺧﻮد ﻗﻠﻤﺪاد کردﻧﺪ. اﻣﺎ برخی از مورخان با واکاوی دوباره لایههای تاریخی سعی دارند ﺗﺎ ﭼﻬـﺮﻩهـﺎی واقعی را از میان پیرایه و خیال بیرون بکشند. از همین دﺳﺖ اﺳﺖ ﺗﻼش دکتر خسرو شاکری ﺑﺮای ﻧﻮشتن کتاب «ارانی در آینه تاریخ » ﺁﻧﭽﻪ در پی میآید متن گفتگو ﺑﺎ ﺷﺎکری پیرامون این کتاب است .
- ﻣﺮام و ﻣﺴﻠﻚ اراﻧﯽ ﺑﻪ راﺳﺘﯽ ﭼﻪ ﺑﻮد؟ ﺑﺴﻴﺎری نمیتوانند ﻗﺎﻃﻌﺎﻧﻪ چنین پاسخ بدهند اﻣﺎ شما اﺷﺎرﻩای به این ﻣﺴﺌﻠﻪ کردهاید. او ﻧﺎﺳﻴﻮﻧﺎﻟﻴﺴﺖ، ﺳﻮﺳﻴﺎﻟﻴﺴﺖ، ﻳﺎ ﺗﻔﻜﺮ دﻳﮕﺮی داﺷﺖ؟
شاکری: ﺁﻧﭽﻪ می ﺗﻮان ﺑﻪ ﻗﺎﻃﻌﻴﺖ ﮔﻔﺖ اﻳﻦاﺳﺖ که او ﻣﺎرکسیست ﺑﻮد ﺑﻪ ﻣﻌﻨﺎی ﻋﻠﻤﯽ کلمه. ﭼﻨﺎﻧﻜﻪ از ﮔﻔﺘﻪهای او ﺑﻪ هنگام دﺳﺘگیری بر میآید، او زﻣﺎﻧﯽ ﺑﻪ ﺳﻮی کموﻧﻴﺴﻢ ﻣﺘﻤﺎﻳﻞ ﺷﺪﻩ ﺑﻮد وﻋﻼﻗﻪﻣﻨﺪ ﺷﺪﻩ ﺑﻮد در بارۀ آن با رهبران حزب کمونیست (ﺣﺴﺎﺑﯽ و ﻻدﺑﻦ) وارد مذاکره ﺷﻮد، اﻣﺎ این مذاکرات به نتیجه نرسیدند. هنگامی که کامران به ایران آمد کوﺷﻴﺪ دﺳﺖ او را در کمیته رهبری حزب کمونیست بند کند، اﻣﺎ ﺳﻔﺮ ﺑﻼﻓﺎﺻﻠﻪ اراﻧﯽ ﺑﻪ ﻣﺴﻜﻮ ﺑﺮای ﻣﻼﻗﺎت رفیق قدیمیاش ﻣﺮﺗﻀﯽ ﻋﻠﻮی، که ﻣﻌﻠﻮم ﺷﺪ ﺑﻪ آسیای مرکزی نفی بلد شده بود و مذاکراتش با کامران و شخص دیگری، که گویا نامش «روﺷﻦ» ﺑﻮد، ﺑﺎﻳﺴﺘﯽ او را ﻗﺎﻧﻊ کردﻩ ﺑﺎﺷﺪ که راﻩ ﺷﻮروی (استالینی) راﻩ او ﻧﻴﺴﺖ. از همین رو، ﭼﻨﺎﻧﻜﻪ ﺧﻮد ﮔﻔﺘﻪاﺳﺖ، رواﺑﻂ ﺧﻮد را ﺑﺎ کامبخش آهسته آهسته تقلیل داد. همین بدبینی او را اردشیر آوانسیان که با او در زندان بود، درگفته خود منعکس کمیکند. او میگوید هنگامی که در زندان بر سراختلاف استالین و تروتسکی بحث میشد، ارانی اظهار میداشت که این موضوع شورویها بود و به ایرانیها ربط نداشت. روشن است که این راه ارانی برای پرهیز از مجادله با استالیسنستها در زندان بود. ﻧﻜﺘﻪ دﻳﮕﺮ که دوری او را از «ﻣﺎرکسیسم» روﺳﯽ ﻧﺸﺎن میدهد ﻋﻼﻗﻪ او ﺑﻪ روان ﺷﻨﺎﺳﯽ و ﻓﺮوید بود امری که در سالهای 1350 مورد انتقاد اسکندری قرار گرفت.
***
– ویژگی اﻧﺪﻳﺸﻪ ﭼﭗ آلمانی که طبق تأکید شما ارانی ازآن تأثیر پذیرفته بود چه بود؟
شاکری: در ﺟﺮﻳﺎن چپ آلمان گرایشهای متفاوت بود. یکی گرایش هواداران روزا لوکزامبورک بود که، در تقابل با لنین، از جمله، بیشتر به دموکراسی درون حزبی تأکید میورزید. گرایش دیگری هم بود که به خودگردانی کارگری معتقد بود. در میان هواداران حزب کمونیست شوروی هم در آلمان نظرات یکدست نبود. ارانی و رفقایش در برلن با یکی از رهبران حزب کمونیست آلمان تماس داشتند به نام ویلی موتسنبرگ (Muenzenberg)، که در جوانیاش کارگر بود. وی در عملیات خود در آلمان همواره مورد تأیید کمینترن نبود و سرانجام هم از دستگاه شوروی برید و با آمدن هیتلر به فرانسه گریخت. اما چند سال بعد جنازه او را دریکی از جنگلهای فرانسه یافتند. مورخان بر این عقیدهاند که قتل او، همانند قتل تروتسکی و بسیاری دیگر، کار دستگاه ترور استالین بود. آشنایی ارانی و مرتضی علوی با این کمونیست آلمانی باید تخم شک و تردید نسبت به کمونیسم روسی را در مغز آن دو کاشته بوده باشد.
– ﻧﮕﺎﻩ اﻳﻦ اﻧﺪیشه به دین و سیاست چگونه بود؟
شاکری: تردید کمی میتوان داشت که اراﻧﯽ ﺗﻔﻜﺮی ﻋﺮﻓﯽ (ﻻئیک ) ﻧﺪاﺷﺘﻪ ﺑﻮدﻩﺑﺎﺷﺪ. اﻣﺎ این بدان معنا نیست که اهل مبارزه ﺑﺎ ﻣﺬهب ﺑﻮد. او هوادار ارتقای سطح فرهنگی جامعه بود، ﭼﻪ ﺑﻪ نظراو حتی بیشتر منورالفکرهای آن زمان هم شعوراجتماعی متناسب با وضعیت ایران در جهان را نداشتند.
- در ﻧﻈﺮ اراﻧﯽ تجدد به چه مفهومی بکار برده میشد؟
شاکری: اراﻧﯽ ﻣﻌﺘﻘﺪ ﺑﻪ ﻣﺪرﻧﻴﺰﻩ کردن ﺟﺎﻣﻌﻪ اﻳﺮان ﺑﻮد، اﻣﺎ ﺑﺪون ﺗﻘﻠﻴﺪ مکانیکی از فرنگستان، کاری که دو پادشاه پهلوی کردند. ارانی معتقد به این بود که نخست میبایستی جامعه ایران به شعور فرهنگیای که فرنگستان را فرنگستان کرده بود دست یابد. نه اینکه ایرانیانی که دستشان بدهنشان میرسید با تصاحب تجملات و ظواهر فرنگستان خود را فرنگی بنمایانند ، بدون آنکه کوچکترین فهمی از مبانی فلسفی، علمی و کلاً فرهنگی فرنگستان میداشتند.
– ﭼﺮا اراﻧﯽ ﺑﺎزداﺷﺖ ﺷﺪ. در واﻗﻊ اﻋترافی که کامبخش کرد و منجر به بازداشت ارانی و 53 نفر شد بر اساس چه گناهی بود؟
شاکری: اراﻧﯽ ﺑﻪ ﺧﺎﻃﺮاﻳﻨﻜﻪ کامبخش او را ﺑﻪ ﻋﻨﻮان یکی از رهبران حزب کمونیستی که در واقع وجود نداشت لو داده بود باز داشت شد. این کار با برنامه دستگاه ترور استالین انجام گرفته بود که در صدد از میان برداشتن تمام مارکسیست هاییبود که به نظام شوروی با خرد انتقادی مینگریستند. این ﻣﺴﺌﻠﻪ را در اراﻧﯽ در آینه ﺗﺎرﻳﺦ ﻧﺸﺎن دادﻩام.
– ﺧﻮاﺳﺖ ﺳﻴﺎﺳﯽ اراﻧﯽ ﺑﺮای ﺟﺎﻣﻌﻪ اﻳﺮان ﭼﻪ ﺑﻮد؟
شاکری: ارانی خواستار جامعهای عاری از استثمار وعاری از بیفرهنگی بود. به نظراو، هنگامی که جامعه با فرهنگ میشد افراد آن میتوانستند کاملاً بر سرنوشت خود حاکم شوند.
– آیا ارانی بدنبال مدل حکومتی خاصی بوده و شعارخاصی میداد؟
شاکری: او دراین مورد اظهارخاصی نکردهاست، اما میتوان از عقیده کلی او استنباط کرد که او هوادار نظامی بود که درآن استثمار و بیعدالتی وجود نداشته باشد، نظامی که معمولاً سوسیالیستی گفته میشود. اما با شناختی که از او دارم دراین تردید ندارم که وی هوادار« سوسیالیسم» نوع شوروی نبود. خواست های سیاسی، اجتماعی، اقتصادی و فرهنگی ارانی را در ارانی در آینه تاریخ آوردهام.
– دیدﮔﺎﻩ اراﻧﯽ ﻧﺴﺒﺖ ﺑﻪ ﺁذرﺑﺎﻳﺠﺎن ﭼﮕﻮﻧﻪ ﺑﻮد؟
شاکری: ارانی یک ایراندوست معلم بود. برای اوکشورکهن ایران، که صاحب فرهنگ قدیمی مهمی بود، ربانش جز فارسی نبود، اما به نظر بعید میرسد که او هوادار حفظ زبان آذری و دیگر زبان های قومی رایج در ایران نبوده باشد، در عین اینکه نوشته است که ترکی را مغولان به مردم شمال غربی ایران تحمیل کردند.
- تأثیر ارانی بر جنبش چپ ﺑﻌﺪ از ﺧﻮد ﭼﻪ ﺑﻮد؟
شاکری: ﻧﮕﻮﻧﺒﺨﺘﺎﻧﻪ، اراﻧﯽ تأثیری درجنبش چپ ایران نداشتهاست، با اینکه مجلۀ دنیای او بعدها از طرف حزب توده چاپ شد، کمتر کسانی را میشناسیم که آن را خوانده باشند. از سوی دیگر، چنانکه در کتاب فوقالذکر نشان دادهام ، کامبخش به عنوان نمایندۀ دستگاه سرکوب و تبلیغاتی شوروی در ایران، همه کوشش خود را کرد تا ارانی تنها چون شهید پرچمی برای نشر کمونیسم شورویستی باشد. امری که ارانی ازآن در همان زندان دوری میجست. از همینرو، دﺳﺘﮕﺎﻩ ﺗﺮور ﺷﻮروی ﻗﺼﺪ ﺟﺎن او را کرد و ﻣﻮﻓﻖ همﺷﺪ. ﺑﻪ ﺟﺮأت میتوان ﮔﻔﺖ که حزب توده کمترین قرابتی با تفکرو منش اجتماعی ارانی نداشت. گروه های چپی که پس از 28 مرداد پدید آمدند نیز، به رغم مخالفتشان با حزب توده، نا آگاهانه منش فکری حزب توده را داشتند و نتوانستند خود را ازچنگ آن بیرون آورند. شاید بتوان گفت تنها کسی که در میان چپی ها به خرد انتقادی ارانی نزدیک شود مصطفی شعاعیان بود. که، چون یک مارکسیست، از همان آغاز سنگ های خود را با استالینیسم، لنیننیسم، مارکسیسم روسی و سیاست خارجی آن کشور واکند و روشن داشت که هیچکدام آنها ربطی به اندیشه مارکس نداشتند، مارکسی که خود به نظرات پیشین خویش با خرد انتقادی مینگریست. در یک کلام، ارانی در میان پرچمداران نامش نفوذی نداشت، از همین رو وی را باید از نو شناخت.
– دیدگاه اراﻧﯽ ﻧﺴﺒﺖ ﺑﻪ ﻧﻈﺎم ﺳﻴﺎﺳﯽ ﺷﻮروی و ﺣﺰب کموﻧﻴﺴﺖ ﺷﻮروی ﭼﻪ ﺑﻮد؟
شاکری: ﭼﻨﺎﻧﻜﻪ ﮔﻔﺘﻢ، ﺑﻪ ﻧﻈﺮمیرسد هنگامی که او هنوز به شوروی سفر نکردهبود، مانند هزاران روشنفکر برجستۀ اروپایی، به شوروی تمایل پیدا کردهبود، اما هنگامی که آن را مختصراً چشید، دانست که آن نظام سرکوب کننده منتقدان از گونه سوسیالیسمی نبود که او مد نظر داشت.
– آیا پژوهش شما در مورد ارانی ادامه خواهد یافت؟
شاکری: ﺁری ﺳﺎلهاست که دست اندر کار دستیابی به همه اسناد و مدارک مربوط به ارانی هستم و در همه بایگانیهایی که فکر میکردم درآنها مطلبی در مورد ارانی بیابم کار کردهام: شوروی، بریتانیا، آمریکا ، آذربایجان شوروی، آلمان فدرال و آلمان شرقی سابق و فرانسه. متأسفانه باید بگویم که در میهن خودم از سخاوت آرشیوهای خارجی بهره مند نشدهام و در خواستهای مکررم بیجواب ماندهاند. جای افسوس بسیاراست. روشن نیست که با زندانی کردن اسناد چه هدفی را تعقیب میکنند؟ کار من در مورد ارانی ادامه دارد و امیداوارم بتوانم کتابی را که سالها پیش در بارۀ ارانی به انگلیسی آغازکردم به اتمام برسانم، چون هدف من از شناخت ارانی تنها به خاطر مارکسیست بودن او و متمایز بودنش از « مارکسیسم» شوروی و حزب توده نیست، بل همچنین به خاطر شناخت تاریخ تفکر در میان چپیهای ایران است. گونه تاریحی که فریدون آدمیت عمرخود را برای شناخت مشروطه سازان و مشروطه خواهان وقف کرد.
منبع: فرشاد قربانپور «مغزی از شک و تردید: “ارانی در آینه تاریخ” » در گفت و گو با نویسندهاش خسرو شاکری – نشریه: کارگزاران